به گزارش مشرق، حنیف غفاری کارشناس مسائل بینالملل طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:
جمهوری اسلامی ایران پاسخ موارد پیشنهادی اتحادیه اروپا (در مذاکرات وین) را به جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی این مجموعه ارسال کرد. بدیهی است که انعقاد هرگونه توافقی در مسیر احیای برجام، معلول و مرهون تامین منافع ملی ما و توجه به خطوط قرمز پررنگی مانند «حل و فصل موارد ادعایی آژانس»، «رفع عملیاتی تحریمها» و «ارائه تضمینهای معتبر» در راستای سرمایهگذاری شرکتهای خارجی و اعتباری در کشورمان خواهد بود. در اینجا نکاتی وجود دارد که نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت:
نخست اینکه از زمان حضور بایدن در رأس معادلات سیاسی و اجرایی واشنگتن، مقامات آمریکایی و اروپایی تلاش کردند تاکتیک «پیچیدهسازی صحنه مذاکرات» را در ذیل استراتژی «مهار همهجانبه ایران» هدایت کنند. خروجی عینی این ترکیب، «اصرار بر بازگشت غیرواقعی به توافق هستهای» بود؛ جایی که غرب تعهدپذیری یکجانبه ایران به تعهدات برجامی در قبال تعلیق قطرهچکانی تحریمهای برجامی را دنبال میکرد. افرادی مانند جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی و آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه دولت بایدن هر دو تصور میکردند که استراتژی فشار حداکثری ترامپ و برخی آثار و تبعات آن، ایران را مشتاق احیای برجام (به هر قیمت ممکن) ساخته است. متأسفانه رویکرد دولت سابق و برجاممحوری آن، غرب را نسبت به پیشبرد این موضوع تشویق میکرد.
نکته دوم اینکه با گذشت زمان، مقامات غربی دریافتند که گزینه «بازگشت غیرعملیاتی آمریکا به برجام» در قاموس اقتصادی و سیاسی ایران جایی ندارد. حضور دولت سیزدهم و گارد بسته آن در برابر «تضمینگریزی» و «بازی فرامتنی و محیطی غرب» منجر به کاهش معنادار قدرت مانور آمریکا و اروپا در این عرصه شد. خروج افرادی مانند «ریچارد نفیو» معمار تحریمهای ضدایرانی و «دن شاپیرو» سفیر سابق آمریکا در اراضی اشغالی از تیم مذاکرهکننده هستهای سیگنالی طبیعی نسبت به همین روند بود؛ روندی که مطلوب طرفداران «بازگشت یکجانبه ایران به برجام» در کاخ سفید نبود!
نکته سوم، معطوف به قیاس ۳نوع نگاه «ماتریسی»، «شبکهای» و «خطی» از سوی غرب است. پس از خروج ترامپ از قدرت، مقامات حزب دمکرات آمریکا و تروئیکای اروپایی درصدد ترسیم یک ساختار «ماتریسی خطرناک» علیه ایران برآمدند بهگونهای که در آن استراتژیهای «مهار حداکثری»، «فشار هوشمندانه» و «منزویساختن ایران» حکم ستونها و تاکتیکهای «خرید زمان»، «پیچیدهسازی صحنه مذاکرات» و «مقصرسازی ایران» حکم ردیفهای این ساختار پیچیده را داشتند. پیشفرض مقامات غربی این بود که ایران به چینش این ستونها و ردیفها توسط غرب بالاخره (تحتتأثیر القائات کاذب و فشارهای اقتصادی) تن خواهد داد. اما با گذشت مدتی کوتاه، مقامات آمریکایی و اروپایی دریافتند که میان ساختار ماتریسی مدنظر و واقعیات جاری در قبال ایران فاصلهای معنادار وجود دارد. گسترش قدرت نظامی، موشکی و منطقهای ایران و گامهای مؤثر هستهای ایران (در پاسخ به کارشکنیهای برجامی غرب) در انهدام این ماتریس مؤثرترین نقش را ایفا کردند. پس از آن، غرب روی به نگاه «شبکهای» آورد. در نگاه شبکهای، غرب با نوعی نسبتگذاری جدید میان استراتژیها و تاکتیکها، ساختار بازی خود را محدودتر ساخت؛ بهعنوان مثال، «استراتژی مهار حداکثری ایران» بهصورت خودکار به حاشیه رانده شد و جای خود را به «استراتژی فشار هوشمندانه» علیه ایران داد. استراتژی «منزویساختن ایران» نیز با توجه به احیای دیپلماسی منطقهای جمهوری اسلامی ایران و استفاده بهینه دولت جدید از فرصتهای فرامنطقهای جاری در نظام بینالملل، بهطورکامل از قاموس محاسبات راهبردی آمریکا رخت بربست.
اما بازی به این نقطه نیز ختم نشد. جمهوری اسلامی ایران با اصرار بر خطوط قرمز خود در مذاکرات هستهای، مانع از بر هم کنش «تاکتیکهای مذاکراتی» و استراتژی «اعمال فشار هوشمندانه غرب علیه کشورمان» شد. بهعبارت بهتر، ایران با واکنش هوشمندانه و قاطعانه خود، اجازه قرارگرفتن و تطبیق تاکتیکهای ابتدایی ترسیمشده از سوی غرب بر مدار استراتژیهای آن را نداد. اکنون غرب به مرحله سوم رسیده است؛ یعنی جایی که ناچار شده به نگاه «خطی» روی بیاورد. در نگاه خطی، ما شاهد بازی غرب با یک استراتژی و یک تاکتیک هستیم: استراتژی «اعمال فشار هدفمند علیه ایران» و تاکتیک «پیچیدهسازی مذاکرات»! بدیهی است که حفظ گارد بسته جمهوری اسلامی ایران در این مرحله و تأکید مکرر دستگاه سیاستخارجی کشورمان بر «توافق خوب» که در سایه «آیندهپژوهی برجامی» و «عدمعبور از خطوط قرمز و پیششرطهای اصلی احیای توافق هستهای» شکل میگیرد، نقش مهمی در سقوط غرب در آخرین سنگر دارد. تا رسیدن به این پیروزی بزرگ زمان اندکی باقی مانده است.