به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویٰژه خود نوشت: این روزنامه در تحلیلی به قلم مهدی شیرزاد (پسر احمد شیرزاد، عضو فراکسیون مشارکت در مجلس ششم) نوشت: این روزها در محافل سیاسی اصلاحطلبان عبارت «سرمایه اجتماعی» را زیاد میشنویم. اصلاحطلبان مخالف شرکت در انتخابات مدعیاند که حضور اصلاحطلبان در انتخابات، تهمانده سرمایه اجتماعی این جریان سیاسی را از بین میبرد. مدعیاند که مواضع اصلاحطلبان در همراهی با مطالبات جامعه پس از جنبش زن، زندگی، آزادی، سرمایه اجتماعی این جریان را افزایش داده است و رغبت جامعه به ایشان بیشتر شده است. این مدعاها، هیچکدام سنجیده و آزمون نشدهاند.
مدتی است که برخی اصلاحطلبان رویکرد «اصلاحات جامعهمحور» را برگزیدهاند. تاکنون کمتر توضیح داده شده که منظور از اصلاحات جامعهمحور چیست و چه ویژگیهایی دارد. مهمترین نقد نگارنده به اصلاحطلبان این است که توجه به کارکرد نهادها و سازمانهای اجتماعی را وانهادهاند یا کمرنگ کردهاند و عمده تمرکزشان را معطوف به دموکراتیکبودن ساختارها کردهاند و تصور میکنند این تمرکز برای آنها اعتماد و در نتیجه سرمایه اجتماعی به ارمغان میآورد.
میتوان درباره سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان و تغییرات آن، این پرسشها را مطرح کرد: ۱- تغییرات رأی اصلاحطلبان در انتخاباتهای گذشته چگونه بوده و چه روندی داشته است؟ ۲- آیا بر تعداد احزاب، نهادهای مدنی و انجمنهایی که تعلقی به اصلاحطلبان دارند، اضافه شده است؟ ۳- آیا احزاب اصلاحطلب، در سالهای اخیر، توفیقی در عضوگیری داشتهاند؟ یعنی آیا مجموعا بر تعداد اعضای احزاب اصلاحطلب اضافه شده است؟ آیا تغییری در فراوانی هواداران این احزاب داشتهایم؟ آیا رسانههای اصلاحطلب در جذب مخاطب بیشتر، توفیقی داشتهاند؟ روند تغییرات تعداد دنبالکنندگان این رسانهها در شبکههای اجتماعی چگونه بوده است؟ این روند، درباره رقبای اصلاحطلبان به چه صورتی بوده است؟ ۴- آیا احزاب اصلاحطلب، به نسبت گذشته، در جذب منابع مالی توفیق بیشتری داشتهاند؟ آیا کمکهای مالی مردم به این احزاب یا میزان دریافت حق عضویت اعضا در این احزاب، افزایش داشته است؟ آیا میزان وقتی که در این احزاب (به نفر – ساعت) صرف میشود، تغییری داشته است؟
من، بر مبنای مشاهده مشارکتی فعال و اطلاعی که کموبیش از وضعیت احزاب اصلاحطلب دارم، پاسخهایی برای سؤالات بالا دارم که در این مجال نمیگنجند؛ اما مخلص کلام اینکه تا زمانی که کلاه خود را قاضی نکنیم و واقعبینانه پاسخ روشنی به سؤالات فوق و امثال آنها نداشته باشیم، هر نوع سخنی درباره سرمایه اجتماعی و کم و زیاد شدن آن، فراتر از شعار و ادعای گزاف نیست. مثلا اگر مدعی هستیم که شرکت نکردن ما در انتخابات، بر سرمایه اجتماعی ما میافزاید، باید بتوانیم نشان دهیم پیرو چنین موضعی، بر تعداد هواداران و اعضای ما افزوده شده است، یا تعداد افراد بیشتری حاضر شدهاند به ما کمک مالی کنند تا بتوانیم ایدههایمان را پیش ببریم یا رسانههای ما با اقبال بیشتری روبهرو میشوند.