مدیرمسئول فصلنامه اعتقادی ـ معرفتی سمات، یادداشتی در پاسخ به نقدهای مخالفان مکتب تفکیک نوشته است.

به گزارش مشرق درپی گفت‌وگوی اخیر حجت‌الاسلام وکیلی ، مهدی نصیری مدیر فصلنامه اعتقادی ـ معرفتی سمات، یادداشتی در پاسخ به نقدهای مخالفان مکتب تفکیک نوشته و در اختیار مشرق قرار داده است.

یادداشت وی را در ادامه می‌خوانید:

اخیرا یک از روحانیون مشهد  ـ  آقای محمد حسن وکیلی ـ  در گفت‌وگو با فارس مطالبی را در باره مخالفان و منتقدان فلسفه و عرفان مصطلح و از جمله اینجانب و نشریه سمات مطرح کرده است که اگر چه از جهت فضای کاملاً غیر اخلاقی و خارج از نزاکت آن شایسته عبور است اما از این جهت که ممکن است برخی مطالب مطرح شده تأثیری سوء بر اندیشه و عقیده بعضی از خوانندگان این مصاحبه بگذارد، لازم است نکاتی در باره آن مطرح شود:

دفاع از تصوف

1.  فصلنامه سمات در شماره  پنجم خود به نقد سخنانی از آقای وکیلی پرداخت که در یکی از دانشگاه‌های اصفهان با محتوای صوفی جلوه دادن تشیع و در واقع آلوده کردن دامن مکتب اهل بیت علیهم السلام به طرفداری و بلکه یگانگی با این مسلک منحرف و در چند دهه اخیر استعماری ایراد کرده بود. و این در حالی است که به گفته محدّث بزرگ شیخ حر عاملی: «همه شیعیان دوازده امامی بر ترک نسبت صوفی و پرهیز از آن اتفاق نظر دارند و آن گونه که از تحقیق و بررسی کتب روایی و رجال و اخبار سماعی به دست می آید، از عصر ائمه و بعد از آن دوران تاکنون هیچ یک از شیعیان در سلک صوفی گری قرار نداشته اند بلکه در کتب شیعه و سخنان ائمه هر کجا از تصوف و صوفیان یاد شده همراه با مذمت و نکوهش آنان بوده است.»

ملاقات با مقام معظم رهبری

2. آقای وکیلی در مصاحبه خود به دیداری خصوصی با مقام معظم رهبری ـ مد ظله ـ اشاره کرده است که در همین مصاحبه کاملا بر خلاف مفاد آن دیدار و آنچه معظم له از توصیه‌های اخلاقی به وی متذکر شده بود، عمل کرده است. به گفته خود وی: «مطلب دیگری که (رهبری) فرمودند سفارش‌های اخلاقی و تأکید بر ضرورت همراهی عمل و علم در تحصیل علوم شرعی بود و ... خلاصه اینکه بسیار به مراقبه و تقوی توصیه فرمودند.»

البته بر اساس شواهدی، این دیدار بی‌ارتباط با مطالب و نقدهای هتاکانه آقای وکیلی نسبت به علمای صاحب‌نام مشهد نظیر آیات میرزا مهدی اصفهانی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جواد آقای تهرانی و آیت‌الله مروارید نبوده است و از همین رو از جمله تذکرات رهبری معظم به وی این بوده است: «مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی نیز گر چه اهل طریق نبوده اند ولی اهل تهجّد و ولاء بوده‌اند و لذا احترامشان لازم است و شما هر چه بیشتر مراعات امثال ایشان را بنمائید، هم دیگران ناراحت نمی‌شوند و هم برای خود شما برکت دارد.»

آقای وکیلی در مصاحبه خود مجددا و به سیاق همه نوشته‌ها و اظهارات خود توسن اهانت و هتاکی را در میدان نقد و انتقاد تازانده است و انواع افتراها را به مخالفان و منتقدان فلسفه نثار کرده است.

مثلا در ارتباط با مناظره علمی حضرات آیات جوادی آملی و سیدان در باره بحث معاد که چند سال پیش برگزار و در قالب جزوه‌ای نیز منتشر شد، چنین گفته است: «آن هم محصول بزرگواری حضرت آیت‌الله جوادی است. استاد ما آیت‌الله رضائی نقل می‌کردند که خدمت آیت‌الله جوادی عرض کردم چرا بحث کردید؟ سطح مطالبی که ایشان گفته‌اند خیلی پائین است. باید شاگردان شاگردان شما می‌رفتند بحث می‌کردند. فرمودند: سیّد بودند، چند بار گفته بودند. رعایت ادب اقتضا می‌کرد قبول کنم. همان جلسه اول معلوم شد مبانی دستشان نیست. ولی تا 8 جلسه صبر کردم دیدم فایده‌ای ندارد و لذا ادامه ندادم.»

آیا شخصیت متخلقی مانند حضرت آیت‌الله جوادی این گونه نسبت به عالمی محترم مانند حضرت آیت‌الله سیدان که سال‌هاست با کمال احترام، فلسفه و عرفان را نقد می‌کنند و در این مناظره هم در فضایی دوستانه نشسته و گفتگو کرده‌اند، سخن می‌گویند؟ آن هم مناظره ای که حاصل آن نشر یافته و در معرض قضاوت خوانندگان و طالبان این مباحث قرار گرفته است؟

تجهیل فقها و مراجع و همه منتقدان فلسفه و عرفان

3. یکی از شیوه های عجیب آقای وکیلی تجهیل همه مخالفان و منتقدان فلسفه و عرفان حتی متکلمان و فقهای والامقام شیعه و مراجع عظام ـ و بلکه پیامبر الهی که در ادامه خواهیم گفت ـ است و اعلام این که هیچ کس تا متخصص در فلسفه و عرفان ـ با تعریفی که ایشان از تخصص و فلسفه و عرفان دارد ـ نباشد، حق انتقاد از فلسفه و ردّ آن را ندارد که باید در باره این ادعا و در واقع شگرد نکاتی را مطرح کرد:

الف: آقای وکیلی خود به استناد کدام تخصص ثابت شده در دفاع از فلسفه و عرفان و تصوف مطلب می نویسد و سخن می گوید؟ آیا صرف نوشتن چند کتاب و جزوه و حتی چند سال در پای درس استاد فلسفه و عرفان و تصوف نشستن الزاما به معنای متخصص بودن و فهم صحیح و درست مقاصد فلاسفه و عرفا و و نسبت آنها با مبانی قران و اهل بیت علیهم السلام می باشد؟ مگر نه این است که برخی سالها در درسی اعم از فقه و اصول و فلسفه و تفسیر و حدیث و... شرکت می کنند اما واجد هیچ تخصصی در آن رشته نمی شوند؟ آنچه تخصص یا عدم تخصص در یک موضوع و رشته را ثابت می کند مراجعه به حرفها و آثار شخص و بررسی آنها با میزان عقل و علم و وحی و برهان است که ما در این نوشته به چند مورد از مطالب آقای وکیلی و میزان انطباق آن با موازین یاد شده اشاره خواهیم کرد.

شگردی برای ایجاد اختناق فکری و تک صدایی اندیشه سوز

ب: طرح این مسئله که کسی جز فلاسفه و عرفا آن هم فقط موافقان فلسفه و عرفان و آن هم فقط موافق با نحله کاملا صوفیانه آقای وکیلی حق انتقاد از فلسفه را ندارد، به نظر ما شگردی برای ایجاد اختناق فکری و عقلانی در جامعه است تا کسی جرئت نقد فلسفه و عرفانی را ـ که به زعم مخالفان و منتقدان در تقابل با مبانی برهانی قران و اهل بیت علیهم السلام است ـ نداشته باشد و در این عرصه تک صدایی‌ اندیشه سوز و عقل بر باد ده حاکم باشد تا در فرصتی مناسب، مذهب تشیع به نفع جریان تصوف مصادره شده و تلاشها و مجاهدتهای بیش از هزار ساله اهل بیت علیهم السلام و علما و فقها و متکلمان مذهب مانند هشام و فضل بن شاذان و صدوق و مفید و طوسی و سید مرتضی و علامه حلی و علامه مجلسی و مقدس اردبیلی و میرزای قمی و .... بر باد رود و مرجعیت علمی و اعتقادی شیعه به دست صوفیانی چون حسن بصری، سفیان ثوری و بایزید و جنید و غزالی و ابن عربی و مولوی و شمس تبریزی و ملاسلطان علی گنابادی و دیگر اقطاب مرده و زنده صوفیه بیافتد.

ج: البته فهم از یک موضوع  و تخصص در آن برای نقد آن ضروری است اما آنجا که پای مباحث عقیدتی مانند توحید (با همه زیر شاخه های آن) و جبر و اختیار و معاد و ولابت در کار است، متخصصان این موضوعات بدون شک متکلمان مذهب هستند که از یک سو به برهان و استدلال‌های بیّن و صریح عقلی مسلحند و از سوی دیگر به تعالیم و معارف برهانی و وحیانی قران و اهل بیت علیهم السلام متمسک‌اند و نه فیلسوفان و عارفانی که رسما عقل ستیز و استدلال گریزند و اگر به سراغ قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام هم بروند، یا به متشابهات استناد می کنند و یا به تاویل آنها بر وفق مبانی فلسفی و عرفانی خود دست می زنند.

عموم فقهای شیعه که آقای وکیلی می خواهند از آنان در زمینه اظهار نظر در باره وحدت وجود و جبرگرایی و پلورالیسم و قدم عالم و گوساله‌پرستی و بت پرستی و شریعت‌گریزی و دیگر عقاید غلط فلسفی و عرفانی خلع ید کند و آنان را وادار به سکوت در برابر این انحرافات کند، مسلط به علم کلام و استدلال‌های کلامی در دفاع از عقایدی چون تباین خالق و مخلوق و مختار بودن انسان و لزوم مرز بندی بین توحید و شرک و کفر و ایمان و حادث بودن عالم و ضرورت تمسک به شریعت در همه مراحل زندگی  هستند و با همین تسلط که از آموزه‌های کلامی قرآن و اهل بیت علیهم السلام و نیز متون کلامی شیعه آموخته اند، به نقد باورهای فلسفی و عرفانی می پردازند. این ادعا که شخصیتی مثلا مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی حق اظهار نظر در باره عقیده وحدت وجود را نداشته باشد اما عارف و صوفی ای چون حلاج که از ناحیه حضرت حجت سلام الله علیه مورد لعن قرار گرفت، حق اظهار نظر در باره آن را داشته باشد و بر همان اساس هم کوس خدایی و انا الحقی بزند و یا بایزید حق داشته باشد «سبحانی سبحانی ما اعظم شأنی» بگوید و مولوی در تایید او بگوید:

گفت مستانه عیان آن ذو فنون / لا اله الا انا ها فاعبدون

{آن ذو فنون (متخصص در عرفان و دیگر علوم و فنون!) مستانه گفت: خدایی جز منِ (بایزید) نیست، من را بپرستید!} تنها از یک اندیشه و منطق بیمار قابل تراوش است.

و نیز بر مبنای شگرد آقای وکیلی باید به شهید آیت الله سید محمد باقر صدر که وحدت وجود و قول به وحدت خالق و مخلوق را باطل و سخنی کفر آمیز می داند،  بگوییم چرا در موضوعی که تخصص نداشته اید و 15 تا 25 سال ( چون آقای وکیلی مدعی است  15 تا 25 سال فلسفه خوانده است و الا می توانست این رقم 30 و 40 سال باشد!) فلسفه و عرفان آن هم از نوع حکمت متعالیه  و آن هم نزد اساتیدی که لیست آنها در اختیار آقای وکیلی و همفکران ایشان است، نخوانده اید اظهار نظر کرده اید!

در واقع این فلاسفه و عرفا هستند که بدون مراجعه تام و تمام به مبانی قرآن و اهل بیت و آموزه های عقلانی و کلامی آنها حق اظهار نظر در باره مباحثی عقیدتی چون توحید و نبوت و ولایت و معاد و عدل را ندارند.

شیوه دیگر آقای وکیلی برای ایجاد اختناق فکری و بستن باب گفت‌وگو در باره فلسفه و عرفان طرح مسائلی از این قبیل است که «فرض کنیم کسی توفیق درس گرفتن صحیح فلسفه را نداشت و همه چیز را جابه‌جا فهمید. ولی آیا حق دارد که به کسانی که اعتقادات دیگری دارند دائماً زخم زبان بزند. تکفیر کند، ناسزا بگوید، لعن کند، در رحلتش شیرینی پخش کند؟ اینها متاسفانه اتفاقاتی است که افتاده است.»

این حرفها در حالی زده می‌شود که لا اقل در پنج دهه اخیر علی رغم اختلافات شدید بین مخالفان و موافقان فلسفه و عرفان، فضایی صمیمانه بین بزرگان آنها به خصوص پس از انقلاب وجود داشته است.

از جمله شواهد آن رفاقت ویژه مرحوم آیت‌الله گلپایگانی با مرحوم علامه طباطبایی و نماز خواندن ایشان بر پیکر آقای طباطبایی بعد از وفاتشان است، در حالی که آیت‌الله گلپایگانی از مخالفان سرسخت فلسفه و عرفان بوده و تدریس آن را در مدرسه‌شان جایز نمی‌دانستند و یا رفاقت بین امام خمینی و آیت‌الله گلپایگانی و دعوت بیت امام از ایشان برای خواندن نماز بر پیکر حضرت امام و نیز نماز گزاردن آیت‌الله جوادی آملی بر پیکر آیت‌الله ‌بهجت با وجود مخالفتشان با فلسفه و عرفان مصطلح.

پیوند بین علمای تفکیکی مشهد با امام و انقلاب نیز نافی ادعای آقای وکیلی است. از بزرگان مکتب تفکیک مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی است که علی رغم اختلاف نظر با حضرت امام در موضوع فلسفه و عرفان، از مرجعیت حضرت امام (ره) و مبارزه ایشان با طاغوت در سال 1341دفاع کرد و با جمعی از شاگردان خود از جمله استاد حاج حیدر رحیم پور  به دیدار حضرت امام در قم آمد و مرجعیت ایشان را تایید نمود.

از دیگر علمای تفکیکی مشهد که تا چند سال پس از انقلاب نیز در قید حیات بودند، مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی است که در صف مقدم انقلاب در مشهد بود و در دوران دفاع مقدس در جبهه ها برای روحیه دادن به رزمندگان حضور می یافت. میرزا جواد آقای تهرانی با این که با مشرب فلسفی و عرفانی حضرت امام مخالف بود و صریحا آن را نقد می کرد، احترامی مثال زدنی برای امام قائل بود و متقابلا امام نیز با احترام و عظمت از ایشان یاد می کردند. حضرت امام باری در پاسخ به کسانی که مجلس خبرگان قانون اساسی را تخطئه می کردند، فرمودند: (نقل به مضمون) در این مجلس امثال میرزا جواد آقای تهرانی ها حضور دارند و نیز حضرت امام به احترام این شخصیت روحانی و معنوی، درس تفسیر سوره حمدشان را که به دلیل صبغه عرفانی آن با مخالفت میرزا مواجه شده بود، تعطیل کردند و از سویی هم مرحوم میرزا باری به تهران می آید و به جماران می رود و در شرایطی که حضرت امام از طرف پزشکان ممنوع الملاقات بوده اند، از طرف امام پذیرفته می شوند و تنها مقصدشان از این ملاقات این بوده است که دست حضرت امام را ببوسد و به مشهد برگردد.

از دیگرعلمای تفکیکی مشهد مرحوم حضرت آیت الله مروارید بوده اند که احترام مقام معظم رهبری نسبت به این عالم متقی زبانزد است. 

البته حق آقای وکیلی و هر کس دیگری است با این بزرگان بحث علمی و انتقادی داشته باشد و اندیشه‌های آنان را نقد و یا رد کند همان گونه که این بزرگان اندیشه های فلاسفه و عرفا را نقد و رد می کنند و این حقیر نیز خود در پاره‌ای از مباحث منتقد مبانی مکتب تفکیک است، اما این مجوز نمی شود که آقای وکیلی به این بزرگان اهانت کرده و افترا بزند.

بطلان عقاید فلسفی و عرفانی امری واضح است

د: بسیاری از عقاید فلسفی و عرفانی آن چنان واضح البطلان هستند که هر انسان عاقل و با حداقل اندیشه استدلالی و برهانی می تواند بطلان آن را بفهمد. چه کسی می پذیرد که انسانها در اعمال و کردارشان مجبور هستند و از خود اراده ای ندارند و اگر کسی مرتکب جنایتی شد، جانی، خداست و او آلت فعل خداوند بوده است! مگر جبر از اصول اعتقادات فلسفه و عرفان نیست و مگر این مولوی ـ که جناب ملاصدرا او را عارف قیومی اش می خواند ـ نیست که می گوید:

ما همه شیریم شیران علم / حمله‌مان از باد باشد دم به دم 

و بعد بر همین اساس داستان‌سازی می‌کند و از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام به ابن ملجم می‌گوید من از تو بغضی ندارم چون قاتل من تو نبودی بلکه خدا بود و هیچ کس هم نمی تواند یک مو از سر تو کم کند؟ 

حالا هر انسان عاقلی اگر این حرف را شنید باید بر مبنای اقای وکیلی بگوید: نه! من حق اظهار نظر در باره این حرف خلاف عقل و بر خلاف صریح همه ادیان الهی را ندارم  و باید اظهار نظر را به اهلش واگذارم و اهلش هم بگویند: بله قاتل امیر المؤمنین خداوند بوده است و بعد به تجلیل از ابن ملجم هم بپردازند.

ه: اگر تعریف آقای وکیلی از تخصص درست باشد باید بگوییم که آقای وکیلی در حال حاضر هم مسلمان و هم هندو و بودایی و مارکسیست و لیبرال و شیطان‌پرست و یهودی و مسیحی و مجوس و وهابی و ... است چرا که قطعاً همه این ادیان و فرق دارای ده‌ها متون علمی و تخصصی ویژه خود هستند که تعلم آن نیاز به سال‌ها وقت دارد و حتما آقای وکیلی این متون را نزد اساتید هر دین و مسلک  15 تا 20 سال نخوانده و لذا حق نقد و رد آنها را ندارد و نمی تواند بگوید این ادیان و فرق باطل و اسلام بر حق است، پس من مسلمانم!

البته اگر آقای وکیلی خواسته باشد علی المبنا به این اشکال جواب دهد باید بگوید که بله بنده به همه این ادیان و فرق اعتقاد دارم و مسلمان و هندو و مارکسیست و لیبرال و  مجوس و وهابی و .... هستم، چون عرفان به غلیظ ترین نوع پلورالیسم قائل است و اساساً تقابل بین توحید و شرک و حق و باطل را بلا موضوع می کند و تا آنجا پیش می رود که اصلی ترین شعار همه انبیاء و اولیاء و بلکه مهمترین شعار خود خداوند را که لا اله الا الله است مهمل و بی معنی می‌انگارد و از گفتن آن شرم می کند!

در واقع وقتی ما اسلام و تشیع را انتخاب می کنیم مسلح به براهینی می‌شویم که با آنها هر گونه الحاد و شرک و تشبیه خداوند و جبر گرایی و تفویض و غلو و عقل ستیزی و تکلیف گریزی و نفی رسالت پیامبر و یا نفی ولایت امامان معصوم و دیگر انحرافاتی را که مکاتب باطل بدان گرفتارند، رد می کنیم و دیگر برای اثبات بطلان تک تک ادیان و فرق باطل نیاز به کسب تخصص نزد عالمان آن فِرق نداریم. آیا برای اثبات بطلان فرقه ضاله وهابیت باید شیعیان نزد متخصصان وهابی که صدها کتاب و استاد و کرسی دانشگاهی و مفتی و ... دارند بروند و تخصصا آن را بیاموزند؟ علامه حلی و ملا محسن فیض کاشانی نیز غیر متخصص بوده‌اند؟

و: بر فرض اگر ما تعریف آقای وکیلی را در باره تخصص در فلسفه و عرفان بپذیریم، آیا فقیه و اصولی و متکلم  والا مقام شیعه علامه حلی که بسیاری از کتب فلسفی از جمله برخی از آثار ابن سینا را شرح و نقد کرده است و بر کتاب کلامی تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسی شرح زده است نیز حق نداشته منتقد فلسفه باشد و قول به قدیم بودن عالم و وحدت وجود را رد کرده و کفر آمیز بداند؟ (البته هر جا سخن از کفر و کفر آمیز بودن می گوییم منظور کفر قول است که بر مبنای نظر بسیاری از فقها مستلزم کفر قائل نیست مگر آن که مذعن و ملتفت به تعارض قول خود با وحی و انکار نبوت باشد. نکته ای که آقای وکیلی از آن بی اطلاع بوده و یا تجاهل بدان می کند و در نوشته جات خود هیاهو به راه می اندازد که عده ای می خواهند بساط تکفیر را پهن نمایند!)

در باره ملامحسن فیض کاشانی داماد ملاصدرا چه می گویید که عمری در سلک فلاسفه و عرفا بود اما در سالهای آخر عمر توبه کرده و اعلام وفاداری به معارف ثقلین نمود و رساله الانصاف را در این باره نوشت. و نیز لابد شیخ بهایی را نیز در ردش بر فلسفه با اشعار صریحش غیر متخصص می خوانید؟

مرحوم کمپانی و احساس نیاز به فهم اسرار اسفار

ز: آقای وکیلی در بخشی از اظهارات خود حضرت آیت‌الله وحید خراسانی را که از استوانه های فقه و اصول و کلام و تفسیر و حدیث تشیع است به دلیل اظهار نظر انتقادی در باره اسفار و مثنوی مولوی تخطئه کرده و ایشان را غیر متخصص دانسته است و بعد به حرف معظم له در باره عظمت مرحوم کمپانی استناد کرده و سپس به جمله مشهور کمپانی به طور ناقص در باره اعلام آمادگی اش برای فراگیری اسفار استناد کرده و نتیجه گرفته است: وقتی مرحوم کمپانی با آن عظمت علمی به فهم اسفار افتخار می کرده و از شاگردی نزد کسی که اسفار را بفهمد سخن می گوید، چطور آیت الله وحید فلسفه و عرفان را بی ارزش خوانده است.

و اما برای تبیین این مساله جالب توجه خوب است ابتدا عین جمله مرحوم کمپانی را نقل کرده و سپس به تحلیل و بررسی آن بپردازیم. مرحوم مظفر در مقدمه اش بر اسفار ملاصدرا از مرحوم کمپانی نقل می کند که وی گفته است: «اگر کسی را بشناسم که اسرار کتاب اسفار را بفهمد بار سفر بر می بستم و برای شاگردی نزد او می رفتم و لو این که در دور ترین مناطق باشد.»

نکته اول در این ارتباط این است که وقتی مرحوم کمپانی علی رغم تبحرش در مباحث فلسفی همچنان احساس نیاز به فراگیری اسفار نزد استادی که به درستی اسرار آن را بفهمد، می کند، و تلویحا اعتراف به عدم فهم کامل آن می نماید، چطور آقای وکیلی ادعای فهم و بلکه تخصص در آن را دارد و آیت الله وحید را نیز متهم به بی تخصصی می کند؟

نکته دوم این که دلیل احساس نیاز مرحوم کمپانی به فهم اسرار اسفار بر اساس یک تحلیل، به ماهیت تناقض آمیز و غیر عقلانی بسیاری از مطالب این کتاب بر می گردد. مرحوم کمپانی از یک سو ملاصدرا را آدم بزرگی می دانسته که احتمال خطاهای فاحش در مورد او نمی داده است و از طرف دیگر مثلا با قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشئ منها» و این که «واجب الوجود در بردارنده همه اشیاء در ذات و درون خود است و در عین حال بسیط و غیر مرکب است» (نظریه وحدت شخصیه وجود)، مواجه می شده است که حتی به تصریح ابن عربی چیزی جز یک پارادوکس و تناقض نیست.

از این رو کمپانی همچنان به دنبال کسی می گشته است تا برای او روشن کند که چگونه خداوندِ عین همین مخلوقات و واجد آنها در ذات خود ـ و به تعبیر ابن عربی «ان الحق المنزه هو الخلق المشبه»  ـ بسیط و غیر متجزی نیز هست که البته آقای وکیلی مدعی است با حمل حقیقه و رقیقه، تناقضی که ابن عربی بدان اعتراف کرده و از حل آن عاجز بوده، حل شده است که در این باره نیز در ادامه همین مقاله خواهیم نوشت.

وقتی آدمی درس نخوانده، عارفی کبیر و استاد عرفان می‌شود!

ح: آقای وکیلی در حالی دم از لزوم تخصص در فلسفه و عرفان و ضرورت 15 تا 25 سال درس خواندن و استاد دیدن می‌زند که استاد استادان وی مرحوم آقای حسینی طهرانی به شاگردی و مریدی فردی درس نخوانده به نام مرحوم سید هاشم حداد افتخار می‌کند و او را موحد عظیم و عارف کبیر می‌‌نامد و کتابی مفصل با عنوان «روح مجرد» در شرح حال و کرامات و افاضات علمی! و عرفانی! او می‌نگارد. کتابی که مملو از نکات غیر عالمانه و قابل نقد است. به عنوان نمونه استاد اساتید آقای وکیلی در جایی از کتاب درباره درست بودن همه محتوای کتاب فتوحات ابن عربی چنین عالمانه و متخصصانه استدلال می کند:

برهان نیّر عرشی! بر درست بودن تک تک کلمات فتوحات مکیه

«حضرت آقا حاج سید هاشم حداد قدس الله روحه می فرمودند: مرحوم آقا (آقای قاضی) به محیی الدین عربی و کتاب «فتوحات مکیه» وی بسیار توجه داشتند و می‌فرموده اند: محیی الدین از کاملین است و در فتوحات او شواهد و ادله فراوان است که او شیعه بوده است و مطالبی که مناقض با اصول مسلمه اهل سنت است، بسیار است. محیی الدین کتاب فتوحات را در مکه مکرمه نوشت و سپس تمام اوراق آن را بر روی سقف کعبه پهن کرد و گذاشت یک سال بماند تا به واسطه باریدن باران مطالب باطله ای اگر در آن است شسته شود و محو گردد و حق از باطل مشخص شود. پس از یک سال باریدن بارانهای پیاپی و متناوب وقتی که اوراق گسترده را جمع نمود، مشاهده کرد که حتی یک کلمه هم از آن شسته نشده و محو نگردیده است.» 

از همه خوانندگان این مطلب تقاضا می شود پاراگراف بالا را یک بار دیگر بخوانند تا عمق عقلانیت و علمیت آقای وکیلی و اساتید و اقطاب عارف و فیلسوف ایشان روشن تر شود. این ادعای سخیف در باره فتوحات ابن عربی در حالی است که این کتاب مملو از مطالب خلاف عقل و برهان و ضد تشیع  است که یک نمونه آن را در زیر می‌آوریم:

ابن عربی: شیعه دوازده امامی اسیر دام‌های شیطان است

ابن عربی در جلد اول فتوحات مکیه در مطلبی با عنوان «دروازه های شیطان برای ورود به نفوس» می نویسد: «مشی اهل بدعت و هواهای نفسانی بر این است که شیاطین بر آنها اصل صحیحی را [حب اهل بیت] که در آن شکی ندارند القا می کند و سپس به واسطه آن، تلبیسات و خطاهایی  که ناشی از نفهمی است، بر آنها عارض می شود تا آنجا که گمراه می شوند و این امر کار شیطان است... بیشترین این مورد در میان شیعه به ویژه در بین امامیه (شیعه داوزده امامی) رخ داده است که شیاطین جن اول به عنوان محبت و دوستی اهل بیت وارد می شوند و حب اهل بیت را در دلهای آنان قرار می دهند و آنان می پندارند که این محبت از عالی ترین راههای تقرب به خداوند است که البته چنین است اگر از این مرحله تجاوز نکرده و بر آن چیزی نیافزایند اما آنان (شیعه) از محبت اهل بیت علیهم السلام به دو شیوه تجاوز می کنند: یک گروه بغض صحابه را به دل می گیرند و آنان را به خاطر این که اهل بیت را از دستیابی به حکومت بازداشتند، دشنام می دهند و خیال می کنند که اهل بیت به این منصب های دنیایی از دیگران سزاوارترند که از این گروه بسیار دیده شده و شناخته شده اند و گروهی دیگر از شیعه دوازده امامی علاوه بر دشنام دادن به صحابه، رسول الله و جبرییل و خداوند را متهم می کنند که چرا بر رتبه و مقام اهل بیت تصریح نکرده و آنان را در امر خلافت بر مردم مقدم نداشته اند تا آن که بعضی از آنها در قالب شعر گفته اند: آن که امین (جبرییل) را فرستاده است امین نبوده است.» 

بله مطلب فوق از جمله مطالب حقه! کتاب فتوحات است که اگر نادرست بود آن گاه که ابن عربی اوراق کتابش را بر بام کعبه پهن کرده بود و یکسال در زیر آفتاب و باران گذاشته بود، با آب باران شسته می شد!

استفتاء از رهبری درباره پاره‌ای از مطالب فلسفی و عرفانی و پاسخ معظم له

ط: آقای وکیلی در باره استفتایی که از مقام معظم رهبری در باره سخنان یکی از اساتید فعلی فلسفه و عرفان شده است و البته دقیقا همان حرفهای آقای وکیلی و اساتید و اساتید ایشان است، چه می گوید؟ آیا در این مورد هم با طرح ادعای عدم تخصص در فلسفه و عرفان (15 تا 25 سال فلسفه خواندن نزد استاد) نظر معظم له را تخطئه می کند؟ متن استفتاء و پاسخ معظم له بدین شرح است:

باسمه تعالی

مدتی است در برخی از شهرها فرزندان ما در جلساتی شرکت می‌کنند که مبانی درس‌های آن‌ها مطالبی است که در ذیل می‌آید. برخی از عالمان شهر شرکت در مجالس ایشان را جایز ندانسته و می‌گویند که مطالب مورد اشاره خلاف مبانی و عقاید و ضروریات دین می‌باشد. لطفا بیان فرمایید که شرکت در این جلسات جایز است یا خیر؟ مطالب مورد اشاره از این قرار است:

«وجود حق متعال متن وجود جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها است، یعنی ما دو وجود نداریم، بلکه هر چه هست یک وجود است که در قوالب و اندازه‌های گوناگون ظهور کرده است، نه این که وجود زمین غیر از وجود آسمان، و وجود آسمان غیر از وجود حق متعال بوده باشد».

«از آنجا که حقایق هستی بی منتها است پس فهم حقایق اشیا نیز بی منتها بوده و همچنان ادامه دارد. یا نباید الف را به زبان آورد همچون سوفسطی‌ها که اصلا قائل به موجود بودن خود نیستند، و یا این که به محض اقرار نمودن بدان باید آن را ادامه داد. و چه راحت است که از همان ابتدا سوفسطی بشویم و بگوییم اصلا الفی نداریم. و چه عجیب است که بالاخره همه ما در این مسیر باید سوفسطی شویم و بگوییم نه ما هستیم و نه دیگران هستند. فقط خداست و خدا. حرف اول و آخر خدا است، و خدا است دارد خدایی می‌‌کند. از آن به بعد دیگر انسان هیچ نگرانی ندارد و راحت می شود.»

«نه تنها نمی‌خواهیم از معلول به علت برسیم بلکه قصد نداریم از علت به معلول هم راه یابیم به دلیل این که ما اصلا معتقد به علت و معلول جدا نیستیم».

«مراد ما از وحدت وجود، عینیت وجود زمین و وجود آسمان با وجود حق متعال است».

«فیلسوف و عارف هر دو قائل به وحدت وجود هستند... تمام انبیاء و ائمه و همه حجج و رسولان الهی فیلسوفند و اینان فلاسفه اصلی‌اند».

«انسان قابلیت رسیدن تا مقام ذات را دارد، و چون می‌بیند که نمی‌تواند آن ذات را پایین بیاورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا می‌رود و او می‌شود».

«جنات درجات دارد تا آن جا که می فرماید "وادخلی جنتی"، که این جنت، جنت ذات است».

با تشکر ـ جعفر حسینی پور ـ اهواز

 

پاسخ مقام معظم رهبری:

«شرکت در جلسات مذکور که با عقاید انحرافی آمیخته و موجب ترویج باطل است، جایز نیست مگر برای کسانی که قدرت پاسخگویی به شبهات و ارشاد و راهنمایی و امر به معروف و نهی از منکرِ متصدیان جلسات مذکور را دارند.»

 

ی: از جمله تخصص های آقای وکیلی دفاع از حرف های باطل و غلط کسانی است که خود از آنها ابراز ندامت کرده و یا انتساب آن را به خود رد کرده اند.

علامه جعفری و نظریه وحدت وجود

ک: مرحوم آیت الله محمد تقی جعفری علی رغم پاره ای از گرایش های فلسفی و عرفانی، از مخالفان صریح نظریه غیر عقلانی وحدت وجود بوده و در کتاب مبدآ اعلی می گوید: «اگر اصل را با وجود، و موجود را واحد شخصی عقیده کردی اعلم دورانی، اگر چه الف را از با تشخیص ندهی... و بالعکس اگر راجع به وحدت موجود اظهار نظر [مخالفت] کنی جاهل‌ترین مردمی اگر چه اعلم دوران باشی»

مرحوم آقای جعفری در فراز فوق در واقع به شگرد تجهیل جریان فلسفه و عرفان که در پی ایجاد رعب و جلوگیری از اظهار نظر و اختناق فکری است، اشاره کرده است.

امام خمینی، انبار داران مفهومات و سلطه ابلیسیه

ل: امام خمینی (ره) در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل در باره آثار سوء اعجاب به نفس بیانی دارند، که به آقای وکیلی و همفکران ایشان توصیه می شود بدان توجه نموده و از شیوه غلط خود در تجهیل و تحقیر دیگران به ویژه فقها و متکلمان مذهب به جای بحث و گفتگو و نقد علمی ـ که البته می تواند هیچ خط قرمزی جز مقام عصمت نشناسد ـ، دست بردارند. بیان ایشان این است:

«اعجاب به نفس ـ که مبدأ جلّ رذائل نفسانیه است ـ و تکبر و سوء ظن بر بندگان خدا ـ که ارث شیطان است ـ در قلب آنها [معجبان به خویش] چنان قدم راسخ دارد که غیر خود و یک مشت قلندر مثل خود که به اسم اهل الله آنها را یاد کنند و از ظاهر شریعت خبری ندارند، چه رسد به باطن آن به پشیزی نشمرند. این نیست جز وقوف در یک نشئه و احتباس در یک مرتبه که باعث شود از همه مراتب محروم شوند، حتی از همان رشته که خود را داخل آن دانند و سمت تخصص برای خود قائلند و همین طور نیز اگر حکیمی یا عارفی در زنجیر شیطان در آمد و محبوس و موقوف در همان عقلیات، به دیگران با نظر خواری و بی مقداری نظر کند و علمای شریعت را قشری و فقهای اسلام را عامی خواند تا چه رسد به دیگران و او جز خود و رفقای خود که انباردار مفهومات و اعتباریات است، کس دیگری را به حساب نیاورد و این آفت نیست جز از همان وقوف و سلطه ابلیسیه»

 

*نگاهی به برخی از نظریات علمی و تخصصی آقای وکیلی

 

الف: دفاع از گوساله‌پرستی و تجهیل پیامبر معصوم الهی

آقای وکیلی جزوه‌ای در دفاع از نظریه ابن عربی که گوساله‌پرستی را عین خدا‌پرستی می‌داند نوشته است و دایره تجهیل و نسبت نفهمی دادن و غیر متخصص بودن به دیگران را تا پیامبر معصوم الهی نیز سرایت داده است و در واقع ابن عربی و خود را اعلم از پیامبر خدا می داند.

اما پیش از ورود به نقد این جزوه لازم است اشاره کنیم که ابن عربی در کتاب فصوص خود با تحریف صریح آیات قرآن در باره ماجرای گوساله پرستی قوم موسی می گوید اعتراض موسی به هارون بدین جهت بود که چرا قومش را از گوساله پرستی که در واقع عین خداپرستی است باز داشته است.

شارح فصوص می‌نویسد: «موسی(ع) به واقع و نفس الامر و به امر توحید اعلم از هارون بود. چه اینکه می دانست اصحاب عجل چه کسی را پرستش می کردند. زیرا او عالم بود که خداوند حکم فرموده که جز او پرستش نشود و انچه را حکم فرمود غیر آن نخواهد شد... بنابراین عتاب موسی برادرش هارون را از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل می نمود و قلب او چون موسی اتساع نداشت. چه اینکه عارف حق را در همه چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند. غرض شیخ در این گونه مسائل در فصوص و فتوحات و دیگر رسائلش بیان اسرار ولایت و باطن است برای کسانی که اهل سرّند هرچند به حسب نبوت تشریع مقر است که باید توده مردم را از عبادت اصنام بازداشت. چنانکه انبیا عبادت اصنام را انکار می فرمودند.» 

این تفسیر ابن عربی و شارح فصوص از ماجرای گوساله پرستی قوم موسی در حالی است که صریح آیات قران این است که وقتی حضرت موسی علیه السلام از میقات برگشت و مشاهده کرد که قومش گوساله پرست شده اند، برادرش حضرت هارون علیه السلام را مورد سئوال و عتاب قرار داد که «اى هارون! هنگامى که دیدى آنان گمراه شدند، چه چیز تو را [از انجام دستور من ]بازداشت؟!» (طه/ 92) و هارون در جواب گفت: «[در انجام وظیفه کوتاهى نکردم،] ترسیدم که بگویى: میان فرزندان اسرائیل جدایى افکندى و [حرمت ] گفتارم را پاس نداشتى.» (طه/94)

ضمن این که خداوند در 6 آیه از قران گوساله پرستی قوم موسی را به شدت تقبیح می کند و از آن با عنوان ظلم و کفر که موجب خشم پروردگار شده است، یاد می کند (بقره/ 51، 54، 92، 93، نساء 153 و اعراف 152)

حال جناب ابن عربی با تحریف اصل ماجرا و مفاد آیات چنین می گوید که عتاب موسی با هارون بدین جهت بود که چرا هارون با گوساله پرستی قومش مخالفت کرده است و قلبش اتساع لازم برای این درک این لطیفه! عرفانی را نداشته است که گوساله هم مظهر و جلوه ای از ذات خدا و بلکه خداوند عین آن گوساله و چیزهای دیگر است!

شارحان ابن عربی بدون اشاره به تحریف آشکار آیات قرانی از سوی ابن عربی  و دروغ بستن ابن عربی به خداوند و قرآن، در صدد بر آمده اند تا راز و رمز عرفانی این مساله را که چگونه گوساله پرستی عین خدا پرستی است، توضیح دهند . آقای وکیلی نیز با انتشار جزوه ای به این مهم! دست زده اند که ما در این بخش از مقاله عمق تخصص وی را در تفسیر آیات قران نشان خواهیم داد:

اولین قدم آقای وکیلی به تبعیت از ابن عربی و شارحان فصوص و اساتید فلسفه و عرفان خود این است که حضرت هارون پیامبر معصوم خداوند را متهم به  غفلت و نقص معرفت و در واقع نادانی و عدم تخصص در فهم ظرائف توحید می کند. عین تعابیر وی در جزوه مورد اشاره (صفحات 57 تا 64) این است:

«حضرت هارون غافل از این بوده است که عالم همه تجلی خداوند است و هر عبادتی نهایتا و تکوینا به عبادت خداوند برمی‏گردد!»

«یکی از علل غضب و ناراحتی حضرت موسی، نقص معرفت و علم حضرت هارون بوده است!»

«هارون نباید تصور می‏نمودند که بت‌پرستان غیری مباین حق را می‏پرستیدند، یعنی غیری را می‏پرستند که نسبتش با آن معبود حقیقی نسبت اطلاق و تقیید است!»

«حضرت هارون... از توجه به توحید افعالی و عبودیت تکوینی همه موجودات غافل گردیده بودند و در آن حال متفطن نبودند که...»

اکنون در برابر این همه گستاخی نسبت به پیامبر الهی و نسبت غفلت و نادانی و نقص و تصور باطل دادن آن هم در امر توحید و خدا شناسی  چه باید گفت؟ آیا این کفری واضح و آشکار نیست؟ (البته کفر قول و نه کفر قائل که نمی فهمد کفر می گوید و فکر می کند حرفش عین ایمان است!) و آیا جا ندارد انسان بر این همه مرزشکنی و تحریف حقایق اساسی اسلام و تشیع از ناحیه صوفی مسلکانی که خود را متخصص و انبیاء و فقها و متکلمان عالی مقام تشیع را عامی و غیر متخصص می دانند، خون بگرید؟  و آیا نباید سوگمندانه گفت: و علی الاسلام السلام اذ بلی بهؤلاء المدعین للعلم والمعرفة والتخصص!

اما بنگرید به توجیهات علمی این تحریف آشکار:

الف: فیلسوف و عارف متخصص معاصر، در توجیه گوساله پرستی می گوید: «عبادت بر دو قسم است: عبادت تکوینی و عبادت تشریعی. در نظام عالم تکوین و وجود همه فقط و فقط خداوند را می پرستند و برای وی سجده می کنند و بنده وی می باشند... همان کسی که در مقابل بتی سجده کرده است، گر چه تشریعا مرتکب حرام گردیده است و گر چه هادیان الهی که خیر او را می طلبند، او را نهی نموده و به عبادت خدا دعوت می‌نمایند، ولی باز هم در سجده تکوینی به سوی خداوند سجده نموده است و عبد او و مقهور است و آن بت استقلالش جز خیالی و وهمی نمی باشد....قرآن کریم نه فقط تاکید می فرماید که بر و فاجر و مومن و کافر همگی عبد خداوند و ساجد وی می باشند، بلکه نسبت بندگی و عبادت را با غیر خداوند مطلقا نفی می فرماید و آن را امری وهمی و پنداری شمرده که در عالم آخرت که ظهور  حقایق است، محو می گردد.» 

نقد مطلب فوق:

1. دلیل اصلی حرف فوق در عرفان همان نظریه وحدت وجود و یا وحدت و عینیت خالق و مخلوق است. یعنی از آنجا که خداوند عین مخلوقات است و هر چیزی از جمله بت و گوساله و... حصه و مرتبه ای از ذات اوست، لذا بت پرستی و گوساله پرستی و به تصریح ملاسلطان علی گنابادی از اقطاب صوفیه شیطان پرستی هم عین خداپرستی است. وی در کتاب تفسیر صوفیانه خود می نویسد:

«چون تمام اجزای عالم مظاهر اسمای خداوند است چه اسمای لطفیه و چه اسمای قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!... پس انسانها در پرستش اختیاری خود[نسبت به همه چیزها ] همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش می‏کند، و کاهنان که جن‌ها را پرستش می‏کنند، و زردشتیان که عناصر را پرستش می‏کنند، و وثنی‌ها و بت‏پرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش می‏کنند، و سامریین که احجار و سنگ‏ها و اشجار و نباتات را پرستش می‏کنند، و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش می‏کنند، و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش می‏کنند، و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش می‏کنند، پس خداپرست هستند! ولی نمی‌فهمند!»  

صوفیان برای این که به این عقیده باطل رنگ قرانی نیز بدهند، به آیاتی نیز استناد می کنند که از جمله آیه «وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» {و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید.} می‌باشد. عرفا و از جمله ابن عربی با تحریف معنای قضی که به گفته همه مفسرین شیعه و سنی به معنای فرمان و امر می باشد، آن را به مقدر کردن و حکم تکوینی معنا می کنند و آن گاه نتیجه می گیرند که عبادت هر معبودی اعم از خدا و بت و گوساله و شیطان و ... عبادت خداوند است، چون خداوند تکوینا چنین مقدر کرده است. ابن عربی در فتوحات با تجهیل (به سبک و سیاق همین عارف متخصص معاصر ما) علمایی که قضی را به معنای «فرمان داد» گرفته اند، می‌نویسد:

«وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ فهو عندنا بمعنى حکم و عند من لا علم له من علماء الرسوم بالحقائق بمعنى أمر و بین المعنیین فی التحقیق بون بعید»  یعنی قضی در آیه به معنای حکم (تکوینی) می باشد ولی علمای رسوم و ظاهری که جاهل به حقایق هستند، آن را به معنای فرمان (تشریعی) می دانند و در مقام تحقیق بین این دو معنا تفاوت فاحشی است.» 

در حالی که اولا این بر خلاف معنای متبادر از واژه قضی در این آیه برای هر مفسری در طول تاریخ است و ثانیا اگر قضی معنای حکم تکوینی داشته باشد، باید در مورد عبارت «و بالوالدین احسانا» که بلافاصله بعد از الا ایاه آمده است نیز بگوییم که تکوینا چنین است که هر کسی به پدر و مادر خود احسان می کند اگر چه ضارب و آزار دهنده پدر و مادر خود باشد! و این برای بیان بی اساسی چنین تفسیری از آیه کافی است.

و اما استعمال کلمه قضی به جای أَمَرَ به خاطر تاکید بر امر است که مفسران بدان اشاره کرده اند. و شاهد دیگر این که خداوند در سوره یوسف به جای قضی واژه امر را آورده و فرموده است: أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ   

آیه دیگری که در مورد عبادت تکوینی خداوند در هر حالت بدان استناد شده و در جزوه آقای وکیلی نیز آمده است آیه «إن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا»  {هیچ چیز در آسمانها و زمین نیست مگر آنکه به بندگی سوی خدای رحمان بیاید} این آیه چنین تفسیر شده که هر موجودی که در آسمان و زمین است در حال عبادت خداوند است، اگر چه در حال بت پرستی و گوساله پرستی باشد. این تفسیر نیز بر خلاف گفته همه مفسران و البته بر خلاف موازین توحید است. همه مفسران عبد را در اینجا به معنای مملوکیت و  بردگی گرفته اند و نه عبودیت و پرستش. حتی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می گوید: «مراد از آمدن یک یک آنان به حالت بندگى خدا این است که همه متوجه اویند و ممثل در برابر او بایستند، در حالى که مملوک محضند، هر یک آنان مملوک خدایند، مالک نفع و ضرر و مرگ و حیات و نشور خود نیستند، و این امرى است که همین الآن هم ملازم آدمى در زندگى دنیا است، و به همین جهت در آیه، آمدن به حال بندگى، مقید به قیامت نشده است.» 

آیه دیگری که برای تایید گوساله پرستی تکوینی مورد استناد عارف و صوفی معاصر ما قرار گرفته، این آیه است: «وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ» {و هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه، و سایه‏هاشان، بامدادان و شبانگاهان خداى را سجده مى‏آرند{. این آیه نیز به هیچ وجه دال بر این مطلب نیست که انسانهای مشرک هم تکوینا حتی در حال بت پرستی خداپرست هستند. زیرا اولا امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فرموده اند: آنان که از سر اطاعت در آسمانها خداوند را سجده می کنند فرشتگان هستند و آنان که در زمین از سر اطاعت سجده می کنند، کسانی اند که بر اسلام متولد شده اند و آنان که در زمین از سر اکراه خداوند را سجده می کنند، کسانی اند که مجبور به پذیرش اسلام شده اند و کسانی هم که خداوند را سجده نمی کنند (مانند کفار و مشرکین) سایه هایشان در صبح و شام برای خدا سجده می کنند. 

و اما دلیل مهم دیگر بر نفی مدعای عبادت تکوینی همه موجودات حتی انسانهای مشرک این آیه است که از دید عارف متخصص پنهان مانده است: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ»  {آیا ندانستى که خداست که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است، و خورشید و ماه و [تمام‏] ستارگان و کوه‏ها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مى‏کنند؟ و بسیارى‏اند که عذاب بر آنان واجب شده است.}

همان طور که ملاحظه می کنیم آیه فوق سخن از عبادت تکوینی همه موجودات در آسمانها و زمین و خورشید و ماه و کوهها و درختان و جانوران می گوید اما همین که به انسانها می رسد، می گوید و گروه زیادی از انسانها بر خداوند سجده می کنند و گروه زیادی نیز به دلیل عدم سجده بر خداوند مستحق عذاب می شوند. پس ضمن آن که آیه در مقام بیان عبادت تکوینی همه موجودات است، وقتی نوبت به انسانها می رسد چنین عبادتی را به همه آنها نسبت نمی دهد و از گروه زیادی از آنان نفی می کند.

آیه مورد استناد دیگر آیه «وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ» {از آن اوست هر چه در آسمانها و زمین است، و همه فرمانبردار او هستند} است که این نیز ربطی به عبادت تکوینی انسانها حتی مشرکین ندارد. در لسان العرب در توضیح «کُلٌّ لَهُ‏ قانِتُونَ‏» آمده است: «یعنی اطاعت کنندگان هستند و معنای اطاعت در اینجا یعنی این که همه کسانی که در اسمانها و زمین هستند مخلوق اراده الهی هستند و هیچ یک از آنان قادر بر تغییر در آفرینش خویش نیستند،حتی فرشتگان مقرب؛ پس آثار صنعت و خلقت الهی دلالت بر مطیع بودن آنان در برابر خداوند می کند. پس مقصود از اطاعت در این آیه عبادت نیست چرا که در آسمانها و زمین هم اهل اطاعت است و هم اهل معصیت و ترک اطاعت.»  

بنا بر این با استناد به آیات قران نمی توان یکی از لوازم فاسد عقیده به وحدت خالق و مخلوق را که عبادت هر معبودی اگر چه بت و گوساله باشد نیز عبادت خداوند است، تصحیح کرد.

2. اگر چه عرفا بعضا برای فرار از پاسخ به اهل شریعت می گویند ما گوساله پرستی و بت پرستی و یا آلت پرستی و شیطان پرستی تکوینی را تایید می کنیم و تشریعا قائل به خداپرستی هستیم، اما اولا این حرف بر خلاف نتیجه منطقی قول به وحدت وجود و عینیت خالق و مخلوق است و ثانیا بسیاری از عرفا به تایید تشریعی بت پرستی تصریح کرده اند. مانند شبستری که می‌گوید:

مسلمان گر بدانستی که بت چیست / یقین کردی که دین در بت پرستی است

معلوم است که واژه دین ناظر به مقام تشریع است و نه تکوین و یا ابن عربی که از بت پرستی قوم نوح به نحو تکوین و تشریع هر دو تجلیل می کند، چرا که قوم نوح را غرق شده نه در طوفان عذاب که غرق شده در دریاهای علم ( علم توحید و علم به وحدت وجود و این که بت پرستی هم خداپرستی است!) می داند  و از آنها به خاطر مقاومت در برابر نصایح حضرت نوح مبنی بر ترک شرک و بت پرستی تجلیل می کند.

همچنین در فتوحات می‌گوید: «ترک عبودیت و بندگی جز برای کسی که ممکنات را از اساس معدوم و مظاهر حق می‌داند، صحیح نیست» و پر واضح است که ابن عربی از ترک عبودیت تشریعی سخن می گوید.  

ب: حمل حقیقه و رقیقه

عارف متخصص معاصر برای پاسخ به اشکال عینیت خالق و مخلوق که در نظر فقها و متکلمین مذهب، کفر محض است، به توجیهاتی چند متوسل شده است که از جمله حمل حقیقه و رقیقه است. وی می‌گوید:

«هر کس بدایه و نهایه خوانده باشد می‌داند عینیت در این مباحث یا از باب حمل حقیقت و رقیقت است یا عینیت محیط و محاط و اصلاً هیچ ربطی به این اشکال‌ها ندارد. یعنی اینها اصطلاحات ساده را اشتباه متوجه می‌شوند و بعد با هزینه‌های هنگفت نشست برگزار می‌کنند و همین مطالب را به حکما و عرفای اسلام نسبت می‌دهند و نقد می‌کنند.»

فیلسوف 15 تا 25 سال درس خوانده ما معنای حمل حقیقت و رقیقت را نمی داند و در این جا هم مانند برخی از فیلسوفان دیگر خیال می کند که حمل حقیقت و رقیقت غیر از حمل شایع صناعی است،

در حالی که به نظر فلاسفه، حمل علت بر معلول، و حمل معلول بر علت، حمل حقیقت و رقیقت است، و البته واضح است که اگر حمل علت بر تمام معالیل آن صورت پذیرد (مانند: واجب الوجود کل الأشیاء!) و یا حمل تمام معالیل بر علت صورت یابد، دقیقا همان حمل شایع صناعی خواهد بود نه چیز دیگر، زیرا تفاوت موضوع و محمول در مفهوم است و اتحاد آنها در مصداق، و این همان ملاک حمل شایع صناعی است نه چیزی قسیم آن. و در هر صورت چه حمل حقیقت و رقیقت غیر از حمل شایع صناعی باشد و چه نباشد، تأیید و تأکید اشکال بر وحدت وجود است نه دفاع از آن! لذا فلاسفه معترفند که خالق و مخلوقات، در خارج عینا یکی هستند، و اصلا دوئیتی و خالق و مخلوقی در کار نیست، چنانکه گویند:

«و اما تفسیر حصر وجود در خدا به اینکه خداوند موجود بالذات است و دیگران موجود بالغیر و مُوجِد آنها خداوند است هرگز با وحدت شخصی وجود هماهنگ نیست.  در عرفانْ، جهان نسبت به واجب تعالی نه وجود رابطی دارد مانند عرض و نه وجود رابط دارد مانند حرف و اصرار صدر المتألّهین (قدس‌ سره) سودی ندارد، زیرا بر اساس وحدت شخصی وجود تنها مصداقی که برای مفهوم وجود است همانا واجب است که مستقل می‏باشد و هرگز مصداق دیگری برای او نیست.  هیچ موجودی جز خداوند نیست و هرچه جز وجه او همواره معدوم است.

«در حقیقت ظاهر و مظهر و متجلی و مجلی هم نیست.»

«لیس له سوی فضلا عن ان یکون قدیما او حادثا.»  «و اطلاق السوی علیه من الجهل والغی.»

{غیر از خدا هیچ موجودی نیست و عالم اصلا غیر از خدا نیست که حادث یا قدیم باشد... و غیر خدا نامیدن آن از غرق شدن در جهالت و گمراهی است.}

ج: سنخیت و شباهت

آقای وکیلی گفته است: «تفکیکیان فکر می‌کنند سنخیّت در بحث سنخیت علت و معلول به معنای مشابهت است و می‌گویند فلاسفه خدا را شبیه مخلوق می‌دانند. جناب آقای سیّدان در کتابچه سنخیّت و عینیّت هم چندجا سنخیّت را به معنای شباهت معنا می‌کنند. جالب است که چند همایش هم گرفته‌اند که اثبات کنند نظر فلاسفه غلط است و میان طلبه‌ها نیز شایع کرده‌اند که فلاسفه به مشابهت خالق و مخلوق اعتقاد دارند ... با اینکه سنخیّت نه در زبان عربی معنای مشابهت دارد و نه در اصطلاح فلسفه. ... خود فلاسفه هم گفته‌اند که اصلاً علّت فاعلی لازم نیست شبیه معلول باشد، در الهیات شفا هست. در بدایه و نهایه هم برهان آورده‌اند بر استحاله شباهت خالق و مخلوق.»

گویا ایشان اصلا معنای سنخیت را نمی داند و همین که در کلام منتقدین فلسفه کلمه سنخیت و شباهت را می بیند آنان را متهم به نفهمی می کند! در حالی که فلاسفه و عرفا کلمه سنخیت و شباهت و مماثلت و تشابه را در موارد زیادی به کار بردهاند.

اگر استعمال این کلمه علامت نفهمی باشد باید به نظر این آقای متخصص! اساطین فلسفه هم نفهم باشند، و اگر معنای درستی داشته و استعمال آن جایز باشد پس چرا یک بام و دو هوا باشد و فقط منتقدین، متهم به نفهمی از سوی مبتدیان شوند؟! این عبارات را که بر گرفته از آثار آیت الله حسن زاده آملی است، ملاحظه نمایید:

«انسان هر چه کمال مى‏یابد به اصلى نزدیک‏تر مى‏شود و درجه درجه تقرّب به او پیدا مى‏کند و هر چه بیشتر پیش رفته است تشابه‏ و سنخیّت‏ او با آن اصل بیشتر شود.»

«بین علت و معلولش سنخیت تامه است... عمل هر عاملى مجانس و مسانخ و مشابه و مشاکل اوست.» 

«بین والد و مولود به حکم سنخیت‏ بین علت و معلول و سبب مسبب و معد و مستعد مشابهت وجود دارد و هر اندازه که مولود یعنى معلول به والدش یعنى علتش نزدیک‏تر باشد مشابهت معلول با علت بیشتر خواهد بود.»

«تعبیر صور علمیه به مثال از جهت مماثلت و مشابهت و سنخیّت‏ علّت با معلول است که «صورتى در زیر دارد آنچه در بالاستى». و همین معنى را صدر المتألهین در اسفار از افلاطون نیز نقل کرده است که...»

د: خدا در گوشه ای از آسمان است!

آقای متخصص، درکی کودکانه از مسئله توحید را به متکلمان و مخالفان وحدت وجود و نظریه عینیت خالق و مخلوق نسبت می‌دهد و خیال می‌کند که اهل توحید معتقدند خدا در گوشه‌ای از آسمان قرار دارد و از آنجا ربوبیت می‌کند! و این فهم از حرف مخالفان وحدت وجود واقعا خنده آور است. این مطلب جاهلانه‌ترین مطلبی است که ممکن است به مسلمانان نسبت داده شود. هیچ‌یک از علمای شیعه و مسلمانان ـ به جز فرقه مجسمه که خدا را جسم می‏دانند ـ به چنین اباطیلی معتقد نیستند. بدون شک هر کس که نسبت به توحید اسلامی و اعتقادات عموم مسلمانان این‌قدر بی‌خبر باشد حق دارد که از توحید اسلامی فرار کرده، و به دامن تصوف و عقاید مشرکانه یونان و هند و امثال آن پناه ببرد.

خدای برهان و قران و اهل بیت علیهم السلام اساسا متعالی از اتصاف به مکان و زمان و هر کیفیتی است و بین او مخلوقاتش بینونت کنهی و ذاتی وجود دارد و نه بینونت عزلی و مکانی. مشکل اساسی فلسفه و عرفان یونان زده این است که نمی تواند موجودی متعالی از همین موجودات مادی و متجزی و در بند مکان و زمان و به تعبیر امام معصوم علیه السلام «شئ بخلاف الاشیاء» را ادراک کند لذا به مخالفینش نسبت خدای مکانی می دهد و در همان حال برای خود خدای نامتناهی ای که همه مکانها را پر کرده است و برای موجودی دیگر جایی باقی نگذاشته است، می تراشد که هر دو در بطلان و غیر عقلانی بودن عین هم می‌باشند.

ه: عدم فهم معنای نامتناهی

عارف متخصص گمان می کند اگر بگوید نامتناهی وجودی! دیگر مسأله خلقت و تعدد خالق و مخلوق حل شده است، در حالی که همه مشکلات عقیده وحدت وجود بر سر همین است که کسی خدا را نامتناهی وجودی بداند، و در عین حال وجود چیزی به عنوان مخلوق خدا را هم بپذیرد.

بدترین نوع ترکیب، بلکه تنها معنای حقیقی ترکیب، همان "متجزّی بودن" شى‏ء در وجود خارجی است، و بزرگترین مصداق شى‏ء مرکّب، همان موجودی است که نامتناهی وجودی فرض شده و اعیان همه ممکنات را در حیطه وجود خود دارد، و واجد کمالات همه چیز ـ و لو به نحو اتم و اعلی! ـ شمرده مى‏شود.

و این اشتباه آشکاری است که فلسفه و عرفان، بر خلاف مقتضای برهان و قرآن، "بساطت" را به معنای "عدم محدودیت" و "اطلاق در وجود عینى"، و در نتیجه به معنای "همه اشیا بودن"؛ و "ترکیب" را به معنای "محدودیت" و "تناهى" معنی مى‏کند، و بر اساس این تحریف در معنای ترکیب ادعا مى‏کند که هیچ موجودی حتّی اجسام و مادیاتِ دارای زمان و مکان و اجزای مختلف، از حیطه وجود خداوند خارج نیست، و این حضور و وجود اشیا در ذات خداوند متعال هیچ اشکالی نداشته، با بساطت وجود او به معنای نامتناهى‏بودن او هیچ گونه تنافی ندارد! اختلاف بین "مکتب عقل و وحى" با "مکتب فلسفه و عرفان" در مورد معنای بساطت و ترکّب ذات خداوند اختلافی لفظی نیست که با تغییر دادن کلمات و تعبیرات بتوان اختلاف بین آن دو را رفع کرد. بدیهی است اگر این راه حل درست مى‏بود هیچ تفاوتی بین حقّ و باطل نمى‏ماند و ممکن بود هر باطلی را با تغییر الفاظ و عباراتِ آن عین حق دانست.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 267
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 6
  • صابر ۲۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    1 0
    بسم الله الرحمن الرحیم از جناب نصیری به دلیل پاسخ مستندشان به ادعاهای جناب وکیلی و توهین هایی که وی در آثار خود و مصاحبه مذکور به علمای بزرگ قدیمی و معاصر نمودند کمال تشکر را دارم. خداوند ایشان را مورد توجهات بیشتر قرار دهاد.
  • آسو ۲۲:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    0 0
    آقای نصیری استاد مغالطه اس درود بر صدرا
  • حب مسکو ۲۲:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    0 1
    آقای نصیری نمی دانم چرا تفکرات تفکیکی ها به ابن تیمیه بالاخص در اعتقاد به سلف قرابت دارد!!؟اینکه تمام دستاوردهای عقلانی علما و فقها را در این 1400سال را کنار بگذاریم و ...این تفکر نوعی سلفیت در شیعه است
  • ۲۳:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    0 0
    سلام مطلب مرحوم طهرانی در مورد ابن عربی بسیار طولانی تر از این قسمتی است که ایشان آورده است!!و براحتی آنرا تخطئه کرده است. ضمنا هم آقای وکیلی در سخنانشان و هم آقای نصیری بهتر است حرمت ها را نگه دارند.چه لزومی بر تکرار فیلسوف 15 تا 25 سال درس خوانده وجود دارد. دیگر اینکه در این مباحث استناد به سخنان بزرگان نتیجه ای ندارد جز علم کردن یک عالم برجسته در مقابل دیگری. آخر از سایت مشرق خواهشمندم با توجه به اعلام آمادگی آقای وکیلی و آقای نصیری چندین جلسه مناظره در این زمینه بگذارند.
  • کریم ۲۳:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    1 1
    به نظر من آقای وکیلی می خواهد خود را مشههور کند والا آقای نصیری که بین ما بچه مذهبی ها از قبلها مشهور بودند ونیازی به شهرت ندارد وآقای نصیری وهیچ مخالف فلسفه ای با او مناظره نکند
  • طلبه ۲۳:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    2 0
    پس از مدتها هتاکی اقای نصیری یکی پیدا شده مثل خود ایشان جوابشان را داده چقدر اقای نصیری دردشان امده و همه ی هتاکی های خود را علمی دانسته و جواب دیگران را هتاکی. ولی همه باید بپذیریم روزنامه نویس حق ندارد با سبک روزنامه نویسی مطالب علمی را با فحاشی قاطی کند وبه خورد مردم بدهد چه عمامه به سر باشد چه بی عمامه.
  • مهدی ۲۳:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    0 0
    http://sadid59.parsiblog.com/Posts/217 ابن عربی: علی سر جمیع انبیاست
  • ۲۳:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    0 0
    من برداشتم این است که این خود مکتب دیگری غیر از مکتب تفکیک است!
  • مسافر ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    0 0
    کاش جناب نصیری که با این قسمت از کلام امام رحمه الله خواستند به آقای وکیلی تذکر دهند این مطلب آن بزرگوار را هم میدیدند که از امثال کج فهمان مینالند ومیفرمایند "کتاب وقف میکنند وشرط استفاده از آن را لعن ملا محسن فیض کاشانی میدانند.ملاصدرا راکه سرامد اهل توحید است را کافر وزندیق مینامند".البته احتمالا مشرق این نظر را حذف کند.
  • ۲۳:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۶
    2 0
    چندبار سخنان وكيلي را خواندم و توهين و بي ادبي نديدم ولي سخنان نصيري سراسر توهين و عصبانيت و خبرنگاري نوشته شده و هيچ جواب قابل قبولي نداشت. به تمام اين اشكالات نصيري در مناظره با آقاي واسطي جواب داده شده . اگر فهمش سخته كه ديگه عزيز من اينقدر آسمون ريسمون بافتن نداره، خيليهاي ديگه هم متوجه نشدند يا رفتند پي كارشون يا رفته بنيه علميشون رو قوي كردن تا بفهمند فلاسفه چي ميگن.
  • ۰۰:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    پس از سالهای دور دلمان لک زده بود برای چنین مناظره های پرمغذی.انصافا آمورنده است.کاش در شبکه ملی به جای مطالبی که صد تا یک غاز نمی ارزد از این نوع مناظره ها بگذارند.
  • طلبه فلسفه خوانده ۰۰:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    آقای وکیلی با ادبیات تند و زننده خود طرفداران تفکیک را روز به روز بیشتر میکند
  • ۰۱:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آسو جان لطفا به یک خط نصیری پاسخ بده فقط ادعا دارید و بس
  • ۰۱:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    فحش نامه نصيري به مصاحبه وكيلي
  • ۰۱:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    به نظر من هم مناظره مکتوب در این موضوع کار بسیار خوبی است که سایت وزین مشرق می توان متکفل آن شود ؛ به نظرم از تعداد نظرات هم می توانید به درصد مخاطبان این مطالب پی ببرید
  • ۰۱:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    جود جمود جمود. ببين اين طبع سودايي چه ميكنه!!
  • رضا ۰۱:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    به این جمله آقای نصیری دقت کنید: {بسیاری از عقاید فلسفی و عرفانی آن چنان واضح البطلان هستند که هر انسان عاقل و با حداقل اندیشه استدلالی و برهانی می تواند بطلان آن را بفهمد.} آیا ایشون متوجه نیستند که به طور واضح به امثال علامه توهین میکنند؟؟ همانهایی که آقای نصیری در سطور پایین تر به فیلسوف بودنشان اذعان دارد.
  • آرمین ۰۴:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم کجای مطلب متین آقای وکیلی بی ادبی ست؟ آقای نصیری هنوز فرق تایید گوساله پرستی را با مجبور بودن تکوینی کفار به پرستش غیر مستقیم خدا نمی دانند. اگر پیامبری چند هزار سال پیش لحظاتی در مورد این مطلب حضور ذهن نداشته و بدلیل موقعیت خود بازخواست شده عجیب نیست، عجیب انکار موضوع با این همه استدلال و آمدن دوازده امام و قرآن است.
  • مسعود فروتن ۰۷:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    نفس این مناظرات و مباحثات و نقد آراء ونظرات مختلف بسیار خوب است وهیچکس حتی بزرگان وفحول علما از هر نحله وتفکری حتی امام خمینی نباید مصون از نقد و حتی تخطئه باشند وباعث رشد بالندگی فکری جامعه می شود ولی باید از توهین هتاکی خودداری شود ومنتدان لوازم نقد صحیح را رعایت کنند.
  • مجید ۰۷:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    یک مورد بی احترامی که آقای وکیلی مرتکب شدند را بگویند ما خوشحال می شویم. سالها مشغول توهین واهانت به فحول علمای اسلام و نوابغ شیعه بودند کلیه بزرگواران به جواب از طریق کتاب مقاله وتوصیه به سعه صدر ایشان را تحمل کردند یک بار هم که شده صریحتر ازهمیشه ایرادات ایشان به شان تذکر داده شد با چه حدت وشدتی سعی در تخریب دارد و نه پاسخگویی
  • ۰۷:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    بر هر دو درود . شما اگر ادعایی داری بگو کجای کلام ایشان مغالطه است؟
  • ۰۸:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    یعنی قوم موسی (ع) مجبور به پرستش غیر خدا بودند؟؟؟!!! پس چرا ما تکوینا مجبور به پرستش غیر خدا نیستیم. برای هر دوی ما پیامبر آمده و دین هم آورده. خواهش می کنم تجهیل نفرمایید ( بنده به جهل خود پیش از آنکه شما بگویید معترفم) و پاسخ علمی مبتنی بر آیات و روایات دهید و بگویید مثلا یکی از ائمه این کار قوم موسی (ع) را به نحوی توجیه کرده باشند.
  • عمو ۰۸:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    آقای وکیلی انصافا هیچ توهینی نکرده اند. ببینید آقای نصیری چه مواردی را به عنوان توهین نقد کرده: خدمت آیت‌الله جوادی عرض کردم چرا بحث کردید؟ سطح مطالبی که ایشان گفته‌اند خیلی پائین است. این بی ادبی است اما دادن هر نوع نسبتی به هر کسی از جمله علمایی مثل ملاصدرا اصلا نسبتی با بی ادبی ندارد. لازم نیست چیزی گفته شود. کل متن مطول آقای نصیری را بخوانید و با ملاک های ثابت با آنچه آقای وکیلی گفته اند مقایسه کنید. ظاهرا مطول شدن و تکرار مکررات قدیمی و پاسخ داده شده از سوی آقای نصیری به دلیل خالی بودن دست ایشان از اسدلال است
  • عمو ۰۸:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    چشم مناظره نمیکند تا رسوا کند
  • ۰۸:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    عجب! برای تایید ابن عربی حاضرید ایات قران را بر وفق مراد وی تاویل کنید
  • رضا ۰۹:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ... آقاي وكيلي به عنوان مدافع فلسفه و عرفان و تصوف همين بس كه نه عرفا و متصوفه فلاسفه را به چيزي حساب مي كنند و نه در مقابل فلاسفه براي عرفا و صوفي ها عقلي قائلند.
  • حسين ۰۹:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    با سلام براي آقاي نصيري متاسفم كه عليرغم اتهام به ديگران مبني بر استفاده از ابزار تجهيل و توهين، خودشان در اين مطلب به همين دام افتاده‌اند. توهين و جسارت به مقام شامخ عالم زاهد علامه طهراني (ره) و همچنين عارف كبير سيد هاشم حداد (ره) كه بسياري از بزرگان از جمله رهبر معظم انقلاب (مد ظله) ارادت خويش را به ايشان نشان داده‌اند، بسي جاي تاسف است. حتي اگر مطالب ايشان مقبول نباشد و ايراد هم داشته باشد -بر فرض آقاي نصيري!!- باز مجوز جسارت به اين بزرگان را صادر نمي‌كند. براي سايت مشرق هم بدليل ماهيت ژورناليستي اتخاذ كرده در اين مسير متاسفم. حداقل مي‌توانيد باب مناظرات را با بزرگان فلسفه و عرفان و يا شاگردان خوبشان امثال: استاد خسروپناه و ... باز كنيد تا نتيجه بهتري بگيريد.
  • محمد مهدی ۰۹:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 1
    از زحمات جناب آقای نصیری در دفاع ار مکتب اهل بیت علیهم السلام و در بیان انحرافات اهل فلسفه و تصوف تشکر می کنم.
  • ملک زاده ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    من نمی دانم چرا برخی از بحث های آزاد می ترسند. این هم از مصادیق کرسی آزاد اندیشی است. به نظرم بحث خوبی بود.
  • حاضر ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    1 0
    ملا محسم فیض کاشانی داماد ملاصدرا به دلیل استبصار و توبه اش از فلسفه و عرفان مورد رحمت ویژه است اگر چه لعن ملاصدرا هم کار غلطی است چون طالب حق بوده اما به خطا رفته است
  • ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    زنده باشی استاد
  • حاضر ۰۹:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    این نکته جالبی است که رضا به آن تذکر داده است مثلا عطار نیشابوری می گوید: کاف کفر ای دل به حق المعرفه خوشترم آید ز فاء فلسفه
  • ۰۹:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ابن عربی مقام امیر المؤمنین را که در جایی دیگر می گوید سرّ جمیع انبیاء است در مکاشفه اش از ابوبکر و عمر پایینتر دیده است!
  • دشمن صوفی ۰۹:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    «طرح این مسئله که کسی جز فلاسفه و عرفا آن هم فقط موافقان فلسفه و عرفان و آن هم فقط موافق با نحله کاملا صوفیانه آقای وکیلی حق انتقاد از فلسفه را ندارد، به نظر ما شگردی برای ایجاد اختناق فکری و عقلانی در جامعه است تا کسی جرئت نقد فلسفه و عرفانی را ـ که به زعم مخالفان و منتقدان در تقابل با مبانی برهانی قران و اهل بیت علیهم السلام است ـ نداشته باشد و در این عرصه تک صدایی‌ اندیشه سوز و عقل بر باد ده حاکم باشد تا در فرصتی مناسب، مذهب تشیع به نفع جریان تصوف مصادره شده و تلاشها و مجاهدتهای بیش از هزار ساله اهل بیت علیهم السلام و علما و فقها و متکلمان مذهب مانند هشام و فضل بن شاذان و صدوق و مفید و طوسی و سید مرتضی و علامه حلی و علامه مجلسی و مقدس اردبیلی و میرزای قمی و .... بر باد رود و مرجعیت علمی و اعتقادی شیعه به دست صوفیانی چون حسن بصری، سفیان ثوری و بایزید و جنید و غزالی و ابن عربی و مولوی و شمس تبریزی و ملاسلطان علی گنابادی و دیگر اقطاب مرده و زنده صوفیه بیافتد.»
  • علي ۰۹:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    بيهوده سخن به اين درازي تفسير كبير فخر رازي
  • طلبه مشهدی ۰۹:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    با سلام به همه خوانندگان این مطلب خیلی خوشحالم که ذیل این موضوع مطلب می نویسم. من زیاد فلسفه نخوانده ام و ادعایی ندارم ولی چند نکته به ذهنم رسید مطرح می کنم. 1- آقای وکیلی را نمی شناسم ولی به ایشان توصیه می می کنم هر چه کمتر از نام بزرگان برده شود در بنیه علمی سخنرانی ها و مناظرات نقش به سزایی دارد. 2- آقای وکیلی زبان تندی دارند و لذا در بعضی موارد تلقی از گفتار را در ذهن مخاطب چیزی غیر از مراد متکلم جلوه می دهد. مثل توهین تفکیکیان به فیلسوفان که منظور آقای وکیلی زیر مجموعه علما بود که من بارها شاهد این مطلب بوده ام ولی جناب نصیری همه به علما زد هر چند در بین بعضی علما نیز چنین بوده و هنوز هم هست. 3- آقای نصیری نویسنده و روزنامه نگار محبوبمان در سالها پیش متاسفانه اشتباه آقای وکیلی را تکرار کرده و هی نامهایی را در رد یا تایید ردیف می کنند که به نظر حقیر موافق یک بحث علمی نیست. 4- آقای نصیری کاش کمی حد نزاکت را رعایت می کردند چرا که به ادعای بی احترامی آقای وکیلی به علماء (که به نظر بنده آنطور نبود که ایشان تصور می کردند ولی همانطور که گفتم کاش کمی ملایمتر بود) صلاح می دانند هر طعنه و نیش زبان زدن به آقای وکیلی را مجاز جلوه دهند. 5- و در پایان هر چند خیلی مطلب در ذهن حقیر هست ولی توصیه اکید بنده به همه طرفداران محکم این دو فکر اینست که اصول مناظره را مجدد مطالعه و شدیدا به کار بندند. با تشکر از همه بانیانی که نیت خیر در این امور دارند و اظهار ارادت به آقای نصیری عزیز و آقای وکیلی توانا.
  • حسین ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ما که نفهمیدیم از شمر و یزید باید ممنون باشیم یا نه؟ آنها زودتر از همه میروند به بهشت یا به جهنم؟ آیا هیتلز و صدام و چنگیز و ...هم زودتر به بهشت میروند و ما باید ممنون آنها هم باشیم یا نه! این فقط برای قتله کربلا بوده است . لطفا طرفداران علامه پاسخ دهند.
  • ۱۰:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقای نصیری عرفا و فلاسفه در یک طبقه قرار داده اند. این در حالی است که، همانطور که یکی از دوستان تذکر داده، برخی از عرفا ضد فلسفه بوده اند.
  • ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    بر طبق ملاک جناب وکیلی مگر مقام معظم رهبری 20 تا 25 سال عرفان و فلسفه خوانده اند که نظرشان نافذ باشد!
  • ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    احسنت تبارک الله
  • ۱۰:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    به نظر من هم مناظره مکتوب در این موضوع کار بسیار خوبی است که سایت وزین مشرق می توان متکفل آن شود ؛ به نظرم از تعداد نظرات هم می توانید به درصد مخاطبان این مطالب پی ببرید
  • خاک پای علامه علامه ۱۰:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    مشکل شما و امثال نصیری همین نفهمیده نظر دادن است. جواب شما در روح مجرد کامل آمده است به شرط آنکه تقطیع شده نخوانی حتما میفهی.
  • ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    پس با ادبیات آقای نصیری کل عالم طرفدار فلاسفه میشوند.
  • ۱۰:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    الحق که تیتر ژورنالیستی قشنگی زدی. قابل توجه آقای روزنامه نگار.
  • ۱۰:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ابن عربی در فصوص می گوید: پیامبر مرد و کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرد!!
  • ۱۰:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقای وکیلی گفته اند همه مخالفان و منتقدان فلسفه نفهمند و ما فیلسوفان و عرفا فهمیده ایم. این کجایش توهین است؟!!!!
  • حاجی ۱۰:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    استاد واسطی در مناظره با آقای نصیری به تمام این مغالطات و بیشتر از اینها پاسخ متقن و مستدل علمی دادند. شما با یه سرچ تو نت میتونی هر سه جلسه مناظره رو ببینی. ولی نرود میخ آهنین در سنگ.
  • حسین ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    همانگونه که اطلاع دارید در هر طیف از فلاسفه و تفکیک انسانای بزرگ و علمی حضور دارند .مثا ملا صدرا علامه حلی و از این طرف مثل رهبر معظم حضرت امام علامه طباطبای علامه حسن زاده آقای قاضی ابو علی سینا این دلیلی نمی شود که هر کس چه آقای نصیری و چه آقای وکیلی برای توجیه خودشان طرف دیگر را تکفیر کند و یا توحین و بهتر است این مسائل به جامعه کشیده نشود که باعث سر در گمی امثا منی شود در حال حهضر ایهالله نوری مخالف فلسفه و رهبرمعظم موافق فلسفه هستند درحالی که آیهالله نوری از ارادت مندان رهبری است همانگونه که آقای نصیری گفتند حضرت امام موافق فلسفه و آقای میرزا جواد آقا تهرانی مخالف و آقای تهرانی برای دست بوسی امام به تهران می آیند و آقای تهرانی به امام سفارش می کنند اگر تفسیر سوره حمد را تعطیل نکنید شما را تکفیر می کنم و تمام بخاطر جلو گیری از اختلاف در حوزه از ادامه تفسیر خوداری کردند پس نمی توانیم بطور قطع هر گروه را منحرف بدانیم پس بهتر است با هم باشیم و همدیگر را نکبیم و بهانه دست دشمن ندهیم
  • حبّ علی ۱۰:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    حب مسکو جان! آیا از تشابه تفکرات ملحدان و سکولارهایی چون نصر حامد ابوزید و دکتر سروش با تفکرات ملاصدرا و ابن عربی چیزی می دانی؟ آیا از کتاب حامد ابوزید استاد حرفهای لامذهبی سروش در تجلیل از این عربی با عنوان «هکذا تکلم ابن عربی» (چنین گفت ابن عربی) با خبری یا در مسکو به به تفریح و تفرج مشغولی؟ از این رو بنده هم عنوان ملحدان شیعی را برای مدافعان سرسخت فلسفه و عرفان به کار می برم. فکر کردی انگ زدن کار سختیه ؟!
  • ۱۰:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    حاجی! نگفتی چرا آقای واسطی رفیق و استاد اقای وکیلی مناظرات را علی رغم وعده ای که داده بود ادامه نداد و چهارمین جلسه بدون حضور آقای واسطی برگزار شد؟
  • ۱۰:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    واقعا این که آقای وکیلی همه علما و فقها و متکلمین شیعه را و حتی حضرت هارون علیه السلام را نفهم و بی اطلاع می داند، کجایش توهین است؟ وقتی کسی دچار وهم علامه گی است حق ندارد این جوری حرف بزند؟
  • ۱۱:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    موضوع مخالف بودنشان نیست بلکه موضوع مقایسه جایگاهشان در مقابل مکتب اهل بیت است که یکی است.
  • فدایی علامه ۱۱:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    اگر حرفهای علامه را بخوانی همه این مشکلات برایت حل می شود و آن وقت می فهمی که شمر و یزید و فرعون و شیطان همگی در صدر بهشت جای دارند. علامه وقتی برایت بحث تشکیک در وجود و تشکیک در ماهیت را توضیح دهند و حمل حقیقه و رقیقه را بشکافند تازه می فهمی که چه چیزهایی را نمی دانسته ای!
  • مائده ۱۱:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    احسنت به حسین اقا، ولی می دانید که آغاز گر این ماجرا آقای وکیلی با ادبیات توهین آمیز و زننده اش بوده است
  • عبد الله ۱۱:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    جناب نصیری گفتند: بسیاری از عقاید فلسفی و عرفانی آن چنان واضح البطلان هستند که هر انسان عاقل و با حداقل اندیشه استدلالی و برهانی می تواند بطلان آن را بفهمد. واقعا جای تعجب نيست اين آقا و دوستانشان با چه توجيه عقلانی و شرعی برای ابطلال مسائل واضح البطلان عمر و هزينه‌ی خود و يا اموال جامعه اسلامی را ضايع می‌کنند اگر واقع ايمان به گفته خود دارند حداقل يک کتاب روايی را شرح می نمودند و يا تدريس می‌کردند.
  • ۱۱:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    «حضرت هارون غافل از این بوده است که عالم همه تجلی خداوند است و هر عبادتی نهایتا و تکوینا به عبادت خداوند برمی‏گردد!» «یکی از علل غضب و ناراحتی حضرت موسی، نقص معرفت و علم حضرت هارون بوده است!» «هارون نباید تصور می‏نمودند که بت‌پرستان غیری مباین حق را می‏پرستیدند، یعنی غیری را می‏پرستند که نسبتش با آن معبود حقیقی نسبت اطلاق و تقیید است!» تعابیر اقای وکیلی در مورد پیامبر معصوم خدا را ببینید: «حضرت هارون... از توجه به توحید افعالی و عبودیت تکوینی همه موجودات غافل گردیده بودند و در آن حال متفطن نبودند که...»
  • محسن ۱۱:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ابن عربی: شیعه دوازده امامی اسیر دام‌های شیطان است!
  • ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    متاسفانه عمو معنای انصاف رو هم نمیدونه!
  • ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    فحش نامه وکیلی به تاریخ تشیع
  • ۱۲:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    همه اش!
  • ۱۲:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ازدانش استاد نصیری بیش از باید بهر برد
  • محمد ۱۲:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    در این مقاله مطالب بسیاری به صورت کلیدی مطرح شد که اساس اختلافات است و باید بحث های وسیعی در مورد تک تک شان انجام شود تا بتوان مقصود و منظور را رساند. مثلا: «خدای برهان و قران و اهل بیت علیهم السلام اساسا متعالی از اتصاف به مکان و زمان و هر کیفیتی است و بین او و مخلوقاتش بینونت کنهی و ذاتی وجود دارد و نه بینونت عزلی و مکانی.» فهم همین یک جمله جواب بسیاری از سؤالات و سوء تفاهمات و ... را در مورد مسأله وحدت وجود در خود دارد اگر به درستی تبیین شود. این مباحث وقتی در قالب مباحثه و مناظره «کوتاه» انجام می پذیرد هر کسی فهم خود و پیش زمینه های ذهنی خود از لغات به کار برده شده توسط مخاطب را برداشت کرده و بر همان مبنا حرف های طرف مقابل را استنباط غلط کرده و از فهم صحیح طرف مقابل بازمانده و در نهایت بحث به جای مناظره سازنده تبدیل به مشاجره مخرب می گردد. ای کاش ابتدا ایشان می نشستند و فرهنگ لغتی واحد (نقشه راهی معلوم و مشترک برای رفع تمام کژ فهمی ها) برای مناظرات و مباحثاتشان تدوین می کردند و سپس بر اساس آن مبانی و معانی مشترک مباحثاتشان را پیش می بردند که نه تنها برای خودشان قابل فهم باشد و بحث از حالت جدلی و لجباز گونه خارج شود، بلکه برای دیگران هم مفید و سازنده واقع گردد. مثلا هنوز هم که هنوزه هر وقت یکی مثل آقای نصیری می گوید «عقل» و یا یکی مثل آقای وکیلی می گوید «عقل» مفهومی که در ذهن آن ها از این کلمه نقش می بندد صد در صد (100%) متفاوت از دیگری است. برای همین وقتی یکی از آن ها می گوید این مطلب عقلی است دیگری با توجه به تعریف خود از عقل می گوید این مسأله عقلی نیست و دعوا هیچ وقت تمام نخواهد شد. به امید ظهور حضرتش (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
  • ۱۲:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    گوشتان را پر از پنبه کنید تا صدای رسول حق را نشنوید . زنده باد استاد نصیری
  • ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقای وکیلی فرصت خوبی یافته تا خود را مشهور کند والسلام اما سرانجامش مشهوری نیست منفوریست
  • ۱۲:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آسو قدرت شما و امثال وکیلی در حد همین کلام خودت هست : اتهام یا فحش یا انتصاب
  • ۱۲:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    خدا وجود امثال استاد نصیری را حفظ کند
  • ۱۳:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    من چند وقت پيش بود كه اتفاقي فهميدم عرفان و فلسفه مورد تاييد بعضي از بزرگان نيست. اما از قبل برايم سوالي پيش اومده بود كه اين حرفها به چه دردي مي خورد؟ چه كاربردي در جامعه امروز ما دارد؟ اين كه مثل مخالفان فلسفه به خدا ايمان داشته باشيم يا مثل فلاسفه به وحدت وجود، در نهايت چه تاثيري در عملكرد ما و جامعه ما دارد؟
  • علی ۱۳:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    نیز نماز گزاردن آیت‌الله جوادی آملی بر پیکر آیت‌الله ‌بهجت با وجود مخالفتشان با فلسفه و عرفان مصطلح. مثل اینکه حالت خوب نیست . بنده خدا مرحوم یهجت هم عارف بود به همین اصطلاح و هم فلسفه را خوب خونده بود و امر به مطالعه میکردند.اگه قبول نداری از پسراش بپرس یا تو نت سرچ کن
  • ملكي ۱۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقاي نصيري تصريح مي كند كه قصد امثال وي از تكفير ، اينست كه برخي از اقوال فلاسفه و عرفا را «كفرآميز» مي داند نه اينكه لزوما همه عرفا و فلاسفه را كافر بداند. واقعا چرا طرفداران فلسفه و عرفان نمي پذيرند كه بزرگان انها گاهي سخنان بي منطق گفته اند؟! مثلا اين ماجراي پهن كردن فتوحات مكيه بر سقف كعبه براي اينكه مطالب باطل اگر هست شسته شود استدلال عقلي است؟! آقايان عرفا و فلاسفه هر قدر بزرگ باشند غيرمعصومند و لزومي ندارد آقاي وكيلي و امثال ايشان هميشه از هر سخن سستي دفاع كنند. اگر طرفداران فلسفه و عرفان بپذيرند كه گاهي برخي از سخنان بزرگان فلسفه و عرفان دچار «سوء تعبير» است چه اشكالي پيش مي آيد؟! براستي برخي از عبارات فلاسفه و عرفا و برخي از سخنانشان به هيچ وجه قابل هضم نيست
  • دوست ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ما شيفته امام خميني هستيم بخاطر خلوص و تقوا و شجاعت و انقلابي بودن ايشان. اما معنايش اين نيست كه احترام و ارادتي كه امام (ره) به عرفا و فلاسفه ابراز مي كند ما را وادار به پذيرش همه سخنان فلاسفه و عرفا از جمله شطحيات و سخنان متناقض آنها وادار كند. مي توانيم بين ارادتمان به امثال امام و علامه طباطبايي و اقاي قاضي و بين تاييد همه سخنان انها تفكيك قايل شويم. هيچكس بجز معصومين(ع) فوق نقد نيست.
  • دوست ۱۳:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    شما عين عبارات اقاي بهجت را بخوانيد تا بفهميد كه آقاي بهجت معتقد بود «وحدت وجود حقيقيه» بر خلاف صريح روايات و آيات است. آقاي بهجت قايل به وحدت وجود حكميه بودند. البته اقاي نصيري در نقل نظر آقاي بهجت مبالغه و تندروي كرده اند. نظرات‌اقاي بهجت درباره ابن عربي و فلاسفه و عرفا را در كتاب «زمزم عرفان» نوشته محمدي ري شهري ملاحظه كنيد
  • دوست ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    درست است كه آقاي بهجت تفكيكي و ضد فلسفه و عرفان نبود و نصيري در اين موضوع مبالغه كرده است اما آقاي بهجت صريحا مي فرمود : سخن ابن عربي در مسايل عقيدتي حجيت ندارد و سخن معصومين(ع) بايد ملاك باشد. ايشان از اظهار ارادت ميرزا مهدي اصفهاني به اهل بيت (ع) و شيوه ايشان در زيارت حرم معصومين(ع) به نيكي ياد مي كرد ولي مي فرمود : خبر موثق دارم كه وي در اواخر عمرش از سخناني كه بر ضد فلاسفه و عرفا مي گفت برگشته است. آقاي بهجت همچنين بسيار عقلگرا بودند اما مي فرمودند بعد از معصومين سخنان هر كسي را كه مطالعه مي كنيد چشمانتان را باز كنيد و تفكر كنيد و چشم بسته نپذيريد. اياشن معتقد بودند حجيت در مسايل عقيدتي مختص سخن معصوم(ع) است و امثال ابن عربي حجت نيستند. توصيه مي كنم عين سخنان ايشان را كه اقاي محمدي ري شهري در كتاب «زمزم عرفان» نقل كرده است و به تاييد پسر ايشان (علي بهجت) رسيده مطالعه فرماييد
  • ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    جناب ملکی همین الان امثال وکیلی به شما پاسخ می دهند که چون بیسوادید قدرت فهم و هضم ندارید!
  • دوست ۱۴:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    اينها مباحث بنيادي است و اگز آزاد انديشي در اين مسايل نباشد در درازمدت يك تمدن ممكن است به نابودي كشيده شود. البته بخشي از اين مباحث تاثير فوري در زندگي و عملكرد ما ندارد اما حقيقت اينست كه اگر اين مباحث نباشد به شكل نامحسوسي در چند دهه جامعه به انحرافاتي كشيده مي شود كه قابل جبران نخواهد بود. همان سخني كه رهبري درباره مسموم بودن علوم انساني غربي فرمودند درباره فلسفه و عرفاني كه از يونان و هند به جامعه اسلامي وارد شد نيز قابل طرح است. اينها در درازمدت اثر مي گذارد. ما دو نوع غربزدگي داريم : نخست غربزدگي جديد كه همه آن را مي شناسيم و اكنون گفته مي شود كه علوم انساني ما دچار اين بيماري است. غربزدگي ديگر غربزدگي بسيار قديمي است كه از عصر عباسي با ترجمه اثار يونان و ... دچار شديم و كم كم بخشي از جان ما شد. البته هيچكس مخالف ترجمه يا آموختن علوم ديگران نيست ولي اين آموختن بويژه در مسايل علوم انساني و نظري بايد نقادانه و به دور از تقليد كوركورانه باشد
  • احسان ازمشهدالرضا ۱۴:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ببخشید آیت الله سیدان با آن پیشینه مطالبش پایین است؟مگر آقایان توانستند در قم جواب آقای برنجکار را بدهند که جواب آیت الله سیدان را بدهند. آری سیدان رسانه و تلویزیون و ... ندارد برای همین مطالبش پایین است. اصلا هرکس اهل فلسفه است خوب میداند و می فهمد. به قول دکتر عباسی آنقدر که شما صدرایی ها رسانه دارید کاش یک صدم آن را هم به مخالفین خویش می دادید. امان از این یک طرفانه بودن شما. اگر واقعا شما اداعا دارید که بقیه نمی فهمند و شما فقط حرف حق می زنید چرا به مخالفان خویش فرصت بیشتری نمی دهید و از خود دفاع نمی کنید. بابا فلسفه جبر محض است . آنهایی که فلسفه می خوانند خود اعتقاد قلبی به آن ندارند چرا که اگر خدا یک اراده دارد و آنچه ازلا خواسته محقق می شود دیگر شما اینجا چه کاره ای؟ اگر در تقدیر تو بوده باشد نماز می خوانی و روزه می گیری والا در غیر این صورت انجام نخواهی داد . فلسفه جبر است و عرفان هم که مشخص است انحراف آن. ما اهل بیت را و علمای امامیه خود را کنار گذاشته ایم و دنبال یک عده عارف سنی صوفی راه افتاده ایم از امام زمان(روحی فداه) حیا کنیم دوستان یاعلی اللهم عجل فرجه
  • ۱۴:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    همین وکیلی در مصاحبه ای ارزش علمی اثار علامه حکیمی را صفر می داند و میگوید فقط از لحاظ ادبی زیباست!!!!!
  • ۱۴:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    تبارک الله خداوند شر صوفیان را کم نماید
  • ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    فدایی علامه ان بهشت بر تو گوارا باد!!! همنشین شمر و یزید!
  • دوست ۱۴:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    دقيقا سخن در اينست كه در عين حفظ احترام بزرگان هر دو طرف بايد بحث آزاد باشد. معنا ندارد كه همه تريبونها در طول دهها سال فقط دست طرفداران فلسفه و عرفان باشد. آقاي نصيري هم گرچه از نظر عقيدتي مخالف ميراث فلاسفه و عرفاست و ان را مصداق اسلام التقاطي مي داند اما در ارادت عملي و التزام به ولايت فقيه و اصول نظام اسلامي كوتاهي نمي كند. وحدت و اتحاد معنايش اين نيست كه نقد علمي و مباحث طلبگي و فكري را تعطيل كنيم.
  • ۱۴:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    انشالله
  • ۱۴:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    تو نت سرچ کن! خیلی باحالی علی جان!
  • دوست ۱۴:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    برخي از عرفا مثل عطار ضد فلاسفه بوده اند. مثلا عطار بر ضد ابن سينا شعر دارد. اما عرفان نظري با ابن عربي و ملاصدرا به اشتي با فلسفه رسيد. لذا الآن عرفاي مسلمان با فلاسفه مسلمان فاصله زيادي ندارند. اما آقاي نصيري كه طرفدار «فهم عقلاني دين در خارج از چارچوبهاي فلسفه يونان و عرفان هندي» است مي خواهد بگويد : آنچه هم اكنون به نام فلسفه اسلامي و عرفان اسلامي تبليغ مي شود در واقع التقاطي و ناخالص است. مخالفت اياشن با فلسفه به هيچ وجه مخالفت با عقل يا معنويت نيست بلكه مخالفت با برخي از گزاره هاي موروث و ميراث فلاسفه و عرفاست كه معمولا با لطايف الحيل توجيه مي شود و خطرش كم جلوه داده مي شود. اينكه ملاصدرا و مولوي و حلاج به جاي قرآن و اهل بيت (ع) بنشينند درست نيست. البته قرآن و احاديث اهل بيت (ع) را نيز با عقل مي فهميم ولي لزوما نبايد در چارچوبهاي تعريف شده تفكر يوناني و عرفان هندي محصور بمانيم. عقل در اسلام تعريف روشني دارد و منحصر در چند مكتب فلسفي نيست
  • ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    علی یارت دشمن صوفی
  • ۱۴:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    احسان جان از مشهد الرضا احسنت ، نائب الزیاره ما هم باش خدمت سلطان هشتم علی ابن موسی الرضا
  • عبد الله ۱۴:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    به نظرتان آيا سخنان آقای نصيری يک کار ژورناليستی است و يا يک بحث علمی و اصلا آيا ايشان بين اين دو فرقی قايل است.
  • سید ۱۴:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    گویا حضرت آیت الله مروارید در سالهای جوانی قصد ارشاد و دستگیری از علامه طهرانی را داشته اند: علامه طهرانی می فرمودند: حقیر تازه در مشهد مقدّس مشرّف شده؛ وبه عنوان هجرت قصد توطّن نموده بودم؛ روزی یكی از علماء معروف و مشهور مشهد كه از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی بود؛ و با این حقیر نیز فی الجمله سابقه آشنائی داشت، به دیدن حقیر در منزل آمد؛ و گویا برای ارشاد و هدایت این حقیر بود كه دست از حكمت بردارم و نسبت به فلسفه بطور كلّی بی علاقه گردم. پس از چند دقیقه توقف وپذیرائی گفت: معنای این فقره از زیارت چیست؟: إرَادَةُ الرَّبِّ فی مَقَادِیرٍ اُمُورِهِ تَهْبِطُ إلَیْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِكُمْ؟ ینجانب قریب یك ربع ساعت در اطراف این معنی و كیفیّت نزول اراده و نور مشیّت از ذات اقدس حقّ تعالی بر نفوس قدسیّه أئمّه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین، وسپس صدور آن از نفوس، به ما‌هیّات امكانیّه مطالبی را بیان كردم؛ ایشان با كمال بی اعتنائی گفتند: اینكه كلام ملاّ صدراست. من گفتم: كلام ملاّ صدرا باشد؛ مگر چطور است؟ دیگر در اینجا سخن و گفتگو به درازا كشید و ردّ و ایراد بسیار شدید شد؛ و ایشان سخت گیر افتادند؛ و پیوسته از این شاخه به آن شاخه می‌پریدند و چون سخن منتهی به أصالة الوجود شد، آن را انكار كردند؛ چون برایشان ثابت كردم؛ گفتند: نه، اصالة الوجود صحیح نیست؛ بلكه اصالة الماهیّة صحیح است؛ چون برایشان ثابت كردم كه این كلام صحیح نیست؛ گفتند: اصولاً ما نه أصالة الوجود می‌گوییم و نه أصالة الماهیّة؛ بلكه اصالة الواقعیّة؛ یعنی در خارج یك واقعیّت و حقیقتی است كه قابل انكار نیست. من گفتم:شكّ نیست كه در خارج واقعیّت است؛ لیكن سخن در این است كه اصالت آن واقعیّت با كدام جنبه آن است؟ ما در خارج می‌بینیم كه انسان هست و درخت هم هست؛ پس در یك چیز مشتركند؛ و آن هستی است؛ و از طرفی می‌بینیم كه انسان غیر از درخت است؛ و آن ماهیّت است. اگر آن چیز مشترك اصالت داشته باشد قائل به اصالةالوجود شده‌ایم؛ و اگر این جنبه افتراق اصالت داشته‌باشد، قائل به اصالة‌الماهیّه شده‌ایم. ایشان گفتند: اصالةالواقعیّه كه مجموعه‌ای‌ است از هر دو. گفتم: اینكه عین كلام مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی است كه پس از شیخ احمد احسائی كه قائل به اصالة‌الوجود و الماهیّه بوده است، نغمه اُخرائی در طنبور افتاد؛ و این حرف غلط است؛ زیرا خلاف وجدان است؛ ما زید را یك چیز می‌بینیم؛ نه دو چیز؛ یكی وجود؛ و یكی ماهیّت؛ وهر چیزی را یكی می‌بینیم؛ بلكه اُلاغ هم علف را كه می‌خورد آن علف را یك چیز می‌بیند نه دو چیز؛ وجود علف و ماهیّت علف. و در ضمن سخن سخت به فلسفه و به عرفان حمله می‌كردند؛ و اینها را از مبتدعات می‌شمردند؛ و نهایت سیر و معرفت را معرفت امام می‌دانستند؛ و وجودات مجرّده را از ملائكه منكر بودند؛ و نفس را هم مادّی می‌دانستند و لقآء خدا و شهود و عرفان و فنآء و اندكاك را بكلّی انكار می‌كردند؛ و فقطّ دلیلشان ظواهری از اخبار بود كه آن هم صراحت بر قولشان نداشت و می‌گفتند: اخبار مُئوّله ومتشابهه داریم و آنها را باید به این اصول برگردانید؛ و آنچه ملاّصدرا و اشباهش از آیات و روایات دلیل بر تجرّد نفس و فرشتگان آورده‌اند از اخبار متشابهه است و باید به این اصول بر گردانید. و خلاصه همه مطالب ایشان به مطالب اخباریّین أشبه بود تا به اصولیّین؛ بلكه یك اخباری بحت و بسیط. آن مجلس منقضی شد؛ و یكی دو روز دیگر نیز در منزل آمدند و ظاهراً در زیر عبا استخاره‌ای نمودند و سپس گفتند: اجازه می‌دهید؛ آن مطالب را دنبال كنیم؟! من گفتم: اینگونه بحث‌ها كه بر اساسی متّكی نیست؛ و پیوسته پرش از فرعی به فرعی و شاخه به شاخه‌ای است،هیچ فائده ندارد. و برای من جز اِتلاف وقت؛ و دردسر چیز دیگری نیست؛ اجازه بفرمائید: ضبط صوت را بیاورم، تا یكایك از گفت و شنود‌ها مضبوط شود، و سپس یكایك از ردّ و بدل‌ها، تا به هر جا كه انجامد؛ و تا به هر چند روز كه طول بكشد، از نوار پیاده شود؛ و در كتابی در دسترس عموم قرار گیرد؛ تا اگر احیاناً ما در طرفداری از علم حكمت متعالیه و عرفان حضرت ربّ العزّه به خطا رفته‌ایم، این فرمایشات شما كه در دسترس عموم قرار می‌گیرد، بكلّی ریشه این علوم را می‌زند، و نه تنها بنده، بلكه همه را متنبّه و متوجّه می‌سازد، و اگر هم احیاناً شما به خطا رفته‌اید؛ لااقلّ دیگر نظیر این مباحث تكرار نمی‌شود.ایشان راضی نشدند و گفتند: من از بحث شفاهی آن هم به شرط عدم ضبط صوت تجاوز نمی‌كنم! فلهذا بحث قطع شد؛ و الحمدلله.
  • سید ۱۴:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    مكتب تفكیك شاگردان تربیت یافته مرحوم آقا میرزا مهدی، همگی روش خاصّی داشته و دارند؛ با عرفان و حكمت، سخت مخالفند و می‌گویند: غیر از ظواهر اخبار مرویّه از اهل بیت هیچگونه دلیل عقلی حجّیتی ندارد؛ و راه وصول به معارف الهی از مبدء و معاد برای عقل بسته است؛ و از تعبّد صرف نمی‌توان قدمی فراتر نهاد؛ نهایت سیر انسان معرفت امام است؛ و راه معرفت خدا به روی انسان بكلّی مسدود است. انسان خاكی را چه نسبت با ربّ‌الارباب؟ به خداوند وجود نمی‌توان گفت؛ چگونه به یك چوب كبریت می‌توان گفت موجود، و به خدا هم می‌توان گفت موجود؟ غیر از خداوند همه موجودات را غیر مجرّد و مادّی می‌دانند؛ و برای مادّه معنای وسیعی قائلند با حفظ مادّیّت. برای موجودات أصالتی نظیر تولّد قائلند؛ و در واقع قائل به اصالت الوجود و الماهیّه هستند كه فساد اینگونه آراء أظهر من الشّمس است؛ و بین خداوند و بین مخلوقات جدائی و بینونت صِرْف وعُزلت محض قائلند و خدا را از هر گونه احاطه وجودی و علم وجودی در موجودات منزَّه می‌دانند؛ و از هر گونه منطبقٌ علیه واقع شدن مفهوم وجود و موجود مبرّی و مقدّس می‌شمرند و در حقیقت گرایش به تعطیل دارند. آقا میرزا مهدی اصفهانی از شاگردان مرحوم آقا میرزا محمّد حسین نائینی است، در فقه و اصول؛ و كمی نزد آقا سیّد احمد طهرانی كربلائی به سیر وسلوك مشغول بوده و نیز نزد مرحوم آقا سیّد جمال الدین گلپایگانیّ تردّد داشته است؛ ولی در صحّت این راه دچار شكّ و تردید سختی می‌شود؛ و در روزی در وادی‌السّلام مكاشفه‌ای ـ كه نتیجه اینگونه شكّ وتردید است ـ برای او حاصل می‌شود؛ و آن را دلیل بر بطلان معرفت می‌گیرد؛ و از آنجا به بعد سخت با عرفان وحكمت به ضدّیّت برمی‌خیزد و به مشهد مقدّس می‌آید و اینجا را محلّ تدریس قرار می‌دهد و براین اساس مكتبی نوین ایجاد می‌كند. مرحوم آقا سیّد جمال‌الدّین برای حقیر نقل كردند كه چند نفر از شاگردان ما دچار خطا و اشتباه شدند؛ و چون ظرفیّت سلوك را نداشتند ما به هر گونه بود آنها را روانه ایران نمودیم: از جمله آقا میرزا مهدی اصفهانی بود كه مدّتی با اصرار از ما دستور می‌گرفت و از جمله دستور‌ها این بود كه نوافل خود را به نحو نماز جعفر طیّار بخواند. او در وقتی چنین حالی پیدا كرد كه به هرجا نگاه می‌كرد سیّد جمال می‌دید؛ و ما هر چه خواستیم به او بفهمانیم: این معنای حقیقت وجود نیست؛ بلكه ظهوری است در یكی از مَجالی إمكانیّه و چیز مهمّی نیست؛ نشد و این رؤیت را دلیل بر آن می‌گرفت كه در عالم وجود حجّت خدا، سیّد جمال است؛ وپس از خارج شدن از این حال ، برای او شكّ و تردید پیدا شد كه آیا این سیر و سلوك حقّ است و یا باطل؟ و روزی كه در وَادِیُ السّلام رفته بوده است در مكاشفه‌ای می‌بیند كه حضرت بقیّةالله ارواحنا فداه كاغذی به او دادند و در پشت آن كاغذ به خطّ سبز نوشته است: أنا الحُجّة‌ُ ‌ابْنُ الحَسَن. خودش این مكاشفه را تعبیر به بطلان سیر و سلوك خود نموده؛ و از آنجا از عرفان و پیمودن راه خدا زده می‌شود. و آقا سیّد جمال الدین می‌فرمودند: ما أسباب حركت او را به ایران فراهم كردیم؛ زیرا در دماغ او خشكی پیدا شده بود؛ و هوای گرم نجف با ریاضت‌هائی كه انجام داده بود؛ برای او خطرناك بود. و از جمله یك نفر سیّد قزوینی كه با ما رفت و آمد داشت، حالی پیدا كرده بود كه ما را ولیّ مطلق حقّ می‌دید؛ و می‌آمد در منزل و صدا می‌زد: السَّلام علیك یا ولیّ الله! و هرچه ما خواستیم او را متوجّه حقیقت أمر كنیم نشد؛ و هر چه فرزندان به او گفتند: این كار را نكن مؤثّر نیفتاد؛ حتّی آقا سیّد احمد (فرزند سوّم ایشان) بدون اذن من آن مسكین را زد. و حتّی من به او گفتم: من غلط می‌كنم حجّت مطلق خدا بوده باشم. من می‌خوابم و تو بیا و پا روی صورت من بگذار! او قبول نكرد وحتّی گفته بود: این حَرف‌ها خود نیز دلیل بر حُجَّت بودن ایشان است. بالأخره ما ناچار شدیم وجهی تهیّه نموده و به ایشان دادیم و او را روانه ایران كردیم. مرحوم آقا سیّد‌جمال می‌فرمود: به واسطه این قضایائی كه رخ داد من با حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام عهد كردم كه به عنوان استاد دستوری ندهم و از كسی دستگیری نكنم. ایشان (آقا میرزا مهدی اصفهانی) قائل به اصالت الوجود و الماهیّه و به قول همین شاگرد معروفشان: اصالةالواقعیّه بوده‌اند؛ و از كلمه عرفان و معرفت سخت تحاشی داشته اند؛ و نظیر افرادی كه از سیر و سلوك زده می‌شوند، بر علیه اساتید خود در آراء و افكار قیام می‌كنند. مرحوم آقا سیّد أحمد طهرانی از مبرّزین عرفاء و حكمای عالیقدر اسلام است؛ و ایشان از مبرّزین شاگردان آخوند ملا حسینقلی همدانی است كه حكمت را نزد مرحوم حاج ملاّ هادی سبزواری فرا گرفته و عرفان را نزد آقاسیّد علی شوشتری آموخته است. و در حقیقت این سردی و وازدگی از سیر وسلوك موجب بد‌‌‌‌‌بینی به اصل عرفان و حكمت گردیده است.نظیر شیخ أحمد احسائی كه پس از مدتّی مراقبه و سیر و سلوك به واسطه همین وازدگی و سردی حسّ بدبینی شدیدی نسبت به عرفآ‌ء و فلاسفه پیدا كرد ، و در كتب خود آنان را به باد انتقاد گرفت؛ و در سب ّو لعن به آنها از خود اختیار نداشت. او هم قائل به أصالة الوجود و الماهیّه شد؛ او هم راه معرفت را به كلّی مسدود كرد؛ و در عدم تجاوز ازظواهر روایات، یك أخباری صِرْف بود؛ او هم مكتب نوینی به نام شیخیّه ـ كه بالاخره موجب پیدایش بهائیّه و بابیّه گردید ـ بنا نهاد. اینها همه نتیجه واكنش و عكس العملی است كه نفس در اثر وازدگی به خرج می‌دهد؛ و به واسطه عدم تحمّل و عدم وصول از سَرِ كین بر می‌خیزد؛ و مبادی و مبانی مسلّم را انكار می‌كند. شیخ أحمد احسائی مدتّی در تربیت استاد عرفان: سیّد محمّد حسینی نیریزی شیرازی بود؛ و به دستور ایشان سفر‌هائی به ایران كرد و نقاط مختلفی را برای ارشاد و سیاحت انتخاب و در آنجا مدتّی توطّن كرد.
  • حجت اله ۱۵:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    سلام دوستان همینکه این مطالب برادران را نسبت به هم بد کرده در قدح این نوع گفتمان کافیست نباید این مباحث به سطح عمومی بیاید.علم که زورکی نیست باید بحث شودامام هم فیلسوف بود میرزا جواد آقا هم مخالف فلسفه.
  • ۱۵:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    پس دليل خشك مغزي آقايان معلوم شد. هركسي به مريد خود شبيه است.
  • ۱۵:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    مجبور بودن تکوینی کفار به پرستش خدا حرف غلطی است که در مطالب آقای وکیلی آمده است. لطفا پاسخ آن را در متن مقاله اقای نصیری بخوانید
  • ۱۵:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    این دشمن صوفی تقلب کرده و کامنتش را از متن مقاله آقای نصیری در آورده!
  • آشنا ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    از افاضات آقای صمدی آملی ـ که البته حرف همه فلاسفه و عرفای حکمت متعالیه است ـ و مورد انکار مقام معظم رهبری مدظله قرار گرفته است: «وجود حق متعال متن وجود جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها است، یعنی ما دو وجود نداریم، بلکه هر چه هست یک وجود است که در قوالب و اندازه‌های گوناگون ظهور کرده است، نه این که وجود زمین غیر از وجود آسمان، و وجود آسمان غیر از وجود حق متعال بوده باشد». «از آنجا که حقایق هستی بی منتها است پس فهم حقایق اشیا نیز بی منتها بوده و همچنان ادامه دارد. یا نباید الف را به زبان آورد همچون سوفسطی‌ها که اصلا قائل به موجود بودن خود نیستند، و یا این که به محض اقرار نمودن بدان باید آن را ادامه داد. و چه راحت است که از همان ابتدا سوفسطی بشویم و بگوییم اصلا الفی نداریم. و چه عجیب است که بالاخره همه ما در این مسیر باید سوفسطی شویم و بگوییم نه ما هستیم و نه دیگران هستند. فقط خداست و خدا. حرف اول و آخر خدا است، و خدا است دارد خدایی می‌‌کند. از آن به بعد دیگر انسان هیچ نگرانی ندارد و راحت می شود.» «نه تنها نمی‌خواهیم از معلول به علت برسیم بلکه قصد نداریم از علت به معلول هم راه یابیم به دلیل این که ما اصلا معتقد به علت و معلول جدا نیستیم». «مراد ما از وحدت وجود، عینیت وجود زمین و وجود آسمان با وجود حق متعال است». «فیلسوف و عارف هر دو قائل به وحدت وجود هستند... تمام انبیاء و ائمه و همه حجج و رسولان الهی فیلسوفند و اینان فلاسفه اصلی‌اند». «انسان قابلیت رسیدن تا مقام ذات را دارد، و چون می‌بیند که نمی‌تواند آن ذات را پایین بیاورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا می‌رود و او می‌شود». «جنات درجات دارد تا آن جا که می فرماید "وادخلی جنتی"، که این جنت، جنت ذات است».
  • ۱۶:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    شرمنده اما من که به مکتب تفکیک قائلم هیچ وقت چیزهایی رو که تو به این مکتب نسبت دادی رو نه دیدم و نه شنیدم. برام تازگی داره که واقعا هستند کسانی که فکر می کنند بقیه اینقدر احمقند. فکر می کنم شما باید یه چند کامنت قبل تر رو راجع به مبانی مناظره بخونی تا بفهمی که وقتی می گی عقل منظور چیه. از نظر ما که حجت اول و حجت باطنی و حتی دلیل بر حجت بودن حجت ظاهری عقله ولی عقلی که ماهیت نوری داره نه اونی که شما میگی و ما رو متهم می کنی که اون رو قبول نداریم. (امیدوارم نخوای کاملا عوامانه بیای در مورد عقل و ... اینجا بحث کنی که این مورد هم بسیار مفصله)
  • ۱۷:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    قرصاتو بخور
  • حسن ۱۸:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    سلام آیا واقعا اگر این آقای نصیری از فامیل های گنده های مشرق نبود مطالبش منتشر میشد.اینهم بعد از تاکید حضرت آقا در خراسان شمالی.
  • ۱۸:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    میمردی نظر نمیدادی؟!
  • فضولباشی ۱۹:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    من همون ناشناس قبلیم. منظورم اینه که مثلا تاثیر فلسفه مارکسیسم رو بر اجتماع میشه دید. یا اثر فلاسفه عصر روشنگری رو بر غرب میشه دید، اثر نظرات دکارت و ... رو میشه دید. ولی به نظر میرسه بود و نبود فلسفه اسلامی هیچ اثری در جامعه ما نداره. البته به نظرم عرفان اثر داره و اون هم کلا تعطیل کردنه عقله و دلی عمل کردن. البته من عرفان نخوندم و ادعایی هم ندارم ولی از سخنرانیها و نوشته های اهل عرفان همچین برداشتی دارم.
  • عمو ۱۹:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ببین حاضر عزیز چی نوشته. لطف کرده درباره ملا محسن فتوایی هم صادر کنید.
  • سجاد ۱۹:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    من کار با این بحث علمی ندارم ولی انصافا امثال اقای مصباح و علامه جعفری و طباطبایی و شهید مطهری خیلی از شبهه هارو پاسخ دادن ،حالا فلسفه هم یه فنه !!
  • عمو ۱۹:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    واقعا آقای وکیلی گفته اند نفهمند؟ کجای مصاحبه چنین گفته‌اند؟ این حرف مصداق تهمت نیست؟ انصاف که هیچ برای آخرت خودتان اولیات احکام را رعایت کنید. تهمت زدن تعابیر بسیار سنگینی در روایات دارد. اینکه کسی به شما بگوید شما فلان مطلب را نفهمیده اید قطعا توهین نیست. شما اگر این مطلب غلط باشد به راحتی با استدلال می‌توانید آن را نشان دهید. متاسفانه در مباحثات حضوری با رفقای خودم هم این نوع طفره رفتن و تغییر دادن صحبت را زیاد دیده ام و انتهای آن هم به بی پاسخی ختم شده است.
  • عمو ۱۹:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقای وکیلی " همه " علما! فقها! و متکملان! شیعه را نفهم نامیده‌اند؟ کجا؟ بس نمیکنید این رویه را؟
  • عمو ۱۹:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    تاریخ تشیع؟ واقعا؟
  • میلاد ۲۰:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقای نا آشنا ! شما اول برو تحقیق کن در مورد چه شخصیتی داری حرف میزنی بعد دهن گشادتو وا کن . ایشان از شاگردان به نام حضرت علامه حسن زاده آملی هستند . درضمن حرف ایشان را نمی فهمی تقصیر توست . درضمن با سند بیان کنید که حضرت آقا این حرف ها را رد کردند .
  • میلاد ۲۰:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    در جواب آشنا . دوست عزیز درک و فهمت وقتی نمی رسه تقصیر خودته درضمن درک حرف های استاد صمدی آملی سعادت میخواهد . جناب ناآشنا ایشان از شاگردان بنام حضرت علامه حسن زاده آملی می باشند . شخصیتی که اگر بخواهم درمورد کراماتش حرف بزنم در اینجا میسر نیست . درضمن دوست عزیز حضرت آقا همه حرف هایشان را تایید کرده اند . شما سند رو کن نه اینکه از خودت بگی . علامه طباطبایی فرمود : راهی که حسن زاده آملی می رود خاکش توتیای چشم من است . آیت الله بهجت : من در مقابل عرفان حسن زاده آملی ، قطره ای هستم مقابل دریایی ایشان . از این دست سخنان بسیار است جناب ناآشنا . حرف دهنتم بفهم .
  • عمو ۲۰:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    کاش حضرات اخباری در حد همین اعتراف به زیبایی هم انصاف داشتند. البته باید ببینیم آقای وکیلی واقعا چه گفته چون دوستان مطلبی که در همین سایت درج شده بود را نیز با خیال راحت تحریف کردن و تغییر دادند
  • عمو ۲۰:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ظاهرا که خوانده اند.
  • عمو ۲۰:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    این چیزی که ایشون ازش دفاع میکنن بیشتر مکتب خودشونه تا مکتب اهل بیت علیهم السلام
  • عمو ۲۰:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    انصافا دوست بزرگوار کدام عالمی ملاصدرا و مولوی و حلاج را به جای قرآن و اهل بیت نشانده است؟
  • عمو ۲۰:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    انصافا ذره ای کلاهتان را قاضی کنید. کسی که شاگرد آیت الله سید علی قاضی (رض) بوده و اتفاقا به دلیل سخن چینی مخالفان فلسفه و عرفان با توجه به دستور پدر دستشان از دامن استادشان کوتاه شده مخالف عرفان است؟ کسی که قائل به وحدت وجود حکیمیه به جای وحدت وجود حقیقیه است مخالف فلسفه است؟ اینکه حجت ائمه هستند نه ابن عربی به معنای مخالفت با فلسفه و عرفان است؟ کدام عالمی نظری مخالف این دارد؟
  • عمو ۲۱:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    بحث از ابتدا بر سر نقد اهل فلسفه و عرفان در بین علما نبود بزرگوار. بحث بر سر قمه کشیدن روی عالمان دین و فحاشی به آنها و تکفیر و تفسیق بود که متاسفانه در بین اخباری های جدید و بعضی تفکیکیان به شدت به آن اشتغال دارند. بحث بر سر زیر پا گذاشتن اولیات احکام دین مثل دروغ نبستن و تهمت نزدن بود که ظاهرا محض رضای خدا انجام می‌شود. وگرنه چه کسی گفته علما قابل نقد نیستند. دعوا بر سر نقد عالمانه است که الان به تهمت و توهین بدل شده.کسی شما را وادار به پذیرش نظر همه فلاسفه و عرفا نکرده و در عین حال نقد بدون علم هم مورد توجه نخواهد بود
  • ۲۱:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    آقای احسان از مشهدالرضا اولا نایب الزیاره ما باش ثانیا دوست عزیز به این صورت به صراحت نگین عرفان انحرافه . یک درصد احتمال خطا رو بدهید خواهشا . فلسفه هم جبر نیست . درضمن ما ائمه خود را رها نکرده ایم .
  • حب خدا ۲۱:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    برادر حب علی فقط به خاطر اینکه آدم های پست فطرتی چون سروش از ابن عربی به نیکی یاد کردن ابن عربی بد شد ؟!؟! و عرفان هم شد الحادی ؟!؟! بابا بس کنین این حرفارو ...
  • ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    به نظر من آقای نصیری می خواهد خود را مشههور کند والا آقای وکیلی که بین ما بچه مذهبی ها از قبلها مشهور بودند ونیازی به شهرت ندارد وآقای وکیلی وهیچ مخالف تفکیکی با او مناظره نکند
  • ۲۱:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    سرتان را مثل کبک زیر برف فرو برید تا خود را به نفهمی بزنید . زنده باد استاد وکیلی
  • ۲۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    صد حیف که ملا محسن فیض کاشانی هرچه را بافته بود در روزهای آخر عمرش رشته کرد . ملا محسن به خطا رفته بود در روزهای پایانی عمرش . ملاصدرا مورد رحمت ویژه است .
  • ۲۲:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    از زحمات جناب آقای وکیلی در دفاع ار مکتب اهل بیت علیهم السلام و در بیان انحرافات اهل تفکیک و تکلم تشکر می کنم.
  • ۲۲:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    زنده باشی استاد وکیلی
  • ۲۲:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    ده آخه آدم به ظاهر محترم . اون بیانات را استاد صمدی بعد از 32 جلسه کلاس و سخنرانی بیان نمودند ولی دوستان شما امثال آقای نصیری بدون گوش دادن اون سلسله سخنرانی آمدن و فقط همان قسمت را منتشر کردند . شما فقط شانس آوردید که حضرت علامه شما را می بخشد و حق الناس برگردن شما نمی ماند .
  • ۲۲:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    خدا وجود امثال استاد وکیلی را حفظ کند
  • کریم ۲۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    خوب سخن آقای طباطبایی را می شود در ککرد چون روش هردو یکی بوده ولی سخن آقای بهجت را باید مدرکش را بگویید وسند متقن ارائه دهید والا...
  • ۲۲:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    اونی که بین بچه مذهبی ها و حزب اللهیا مشهوره نصیریه وکیلی هنوز مدرسه نرفته بود که نصیری مقالاتش مایه امید حزباللهیا بود
  • دایی ۲۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    بنده مقلد مقام معظم رهبریم اما عمو جان چرا نسبت بیخود میدهی کجا معظم له این همه سال فلسفه و عرفان خوانده اند! زندگینامه ایشان با یک جستجوی کوچک جلو چشمانتان می اید. خواهشا برای تایید نظر بی پایه وکیلی از معظم له مایه نگذارید
  • ۲۲:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    کدام علامه!!!!! علامه صمدی!!!!!
  • ۲۲:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    میلاد بی ادب!
  • ۲۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    نظر ندی چیزی نمیشه ها!
  • ۲۲:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    میلاد بی ادب
  • کریم ۲۲:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    این سخن شما ادعا می باشدشما 5 مورد از شبهاتی که آنها جواب داده اند را نام ببرید؟!!
  • علی ۲۳:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۷
    0 0
    واقعا تند و بی ادبانه بود. متاسفم
  • ۰۰:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    همین آقایان و افرادی که اینجا نظر داده اند بر ضد فلسفه و عرفان بعضی ها کاملاً نامشان آشنا است و در سایت بنده که از حکمت و عرفان دفاع می کنم بار ها و بارها فحش های رکیک آب دار داده اند.
  • ۰۰:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    خانم مائده !!! آغاز گر آقای نصیری است که سالها همین حرف هایی که در بالا آمده است را به صد زبان دارد تکرار می کند و مجله راه انداخته است و سایت و وبلاگ و .... انصاف هم خوب چیزی است والّا ...
  • یختیاروند ۰۱:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    سلا.جواب من در وبلاگم استhttp://avayefakhteh.persianblog.ir/post/60/
  • ۰۱:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    استاد واسطی علت ادامه ندادن مناظره با اقای نصیری را توضیح دادند. شما رفتی ببینی ایشان چه فرمودند ؟؟؟!!! بله، نرفتی، چون شما دنبال حقیقت نیستید فقط مطالب موافق خود را پیگیری می کنید.
  • ۰۱:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    از مطالب طنز و شعرخوانی ها و شعر بافی های آقای نصیری کلی مشغوف می شویم و موجب انبساط خاطر ما می شود. صدا و سیما بیشتر ایشان را بیاورد. خصوصاً در ایام عید و شادی.
  • ۰۱:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    شما کلاً زیاد خودتو خسته نکن. مطالب حکمی و عرفانی برای شماها نیست. آبتو بخور عزیزم.
  • ۰۱:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای کریم !!!!! شهید مطهری و علامه طباطبایی و آیت الله مصباح یزدی شبهه ای پاسخ نداده اند. 5 تا هم شبهه پاسخ ندادن !!!!!؟؟؟ پس کی پاسخ داده ؟؟!!! عمه بنده ؟ یا بزرگان کوچک تفکیکی نام آشنای !! شما ... ؟ خداییش خیلی رووووووووووووو دارید !!!!
  • روح الله ۰۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    دوستان دقت کنند. در کتاب های معتبری که درباره مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی نوشته شده. از مرحوم آیت الله بهجت نقل کرده اند که : هرگاه آیت الله بهجت می خواست از عظمت استادش آیت الله قاضی بگوید؛ گریه می کرد و می گفت: من چگونه می توانم عظمت ایشان را توصیف کنم. توصیف ایشان بالاتر از درک امثال من است. قریب به این مضامین.
  • ۰۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    تیتر بی ادبانه و ژورنالیستی و هتاکانه آقای نصیری نشان از میزان ادب و متانت ایشان است !
  • ۰۲:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ای بطله نصیری شاگرد درس خارج حضرت آقاست حالا بی سواد نصیری هستش یا تو .؟
  • ۰۲:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ابن عربی : رافضی ها (شیعه ها ) صورتشان به مانند خوک است ! جواب امام خمینی : دل مومن مانند یک آینه است و و ایشان (محی الدین) خود را در آینه مشاهده نموده است .
  • ۰۲:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    مرحوم فیض کاشانی در رساله ی الانصاف خود از فلسفه و عرفان توبه کرده است .
  • ۰۲:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    واقعا چقدر ادب دارد این وکیلی !
  • mohammad ۰۲:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    بهش می گم !
  • ۰۲:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    گوساله پرستی درست است ! احسنت طیب الله ...
  • ۰۲:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای وکیلی فرموده اند : علامه جعفری یه مقداری فلسفه و منطق درس خوانده بود و فیلیوف نبود ! آیت الله جوادی املی فرمودند : ایشان ماه درخشان فلسفه و فقه است ! تفاون از زمین تا آسمان است !
  • ۰۲:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    می بینم که دوستان موافق فلسفه بد جوری سوخته ها ! بوش داره میاد !
  • ۰۲:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ار نظر آقای وکیلی صوفیه از زمان پیامبر آمده ! و صوفی شیعه کامل است ! مقام معظم رهبری : ترویج عقاید صوفیه حرام است ! علامه مقدس اردبیلی : صوفی ها کافرند .
  • ۰۲:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    شمر مقامش از همه بالاتر است و او انسان کامل است این است عرفان آقایان ! البته 31 جلسه دیگر به ترتیب معاویه و یزید و سنان و مامون و هارون و... به بهشت می روند !
  • ۰۲:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    خدا شر دشمنان مکتب اهل بیت را به خودشان بازگردان ! زنده باد استاد نصیری
  • ۰۲:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای بهجت می فرمودند : محی الدین را لعن نکنید شاید مسلمان باشد ! (زمرم عارفان . استاد ری شهری )
  • ۰۲:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای نصیری 16 ساله دروس حوزه می خوانند شاگرد خارج حضرت آقا و آیت الله سبحانی بوده اند و هستند حالا بحث ژورنالیستی می کنند؟
  • ۰۲:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آیت الله سیدان به آیت الله جوادی فرمودند اجازه بدهید بحث معاد ضبط شود و دیگران از کیف و کم مناظره به طور دقیق مطلع شوند آقای جوادی آملی گفتند بنده مخالف ضبط صدا هستم ! ضمنا آقای طهرانی که اواخر عمرشان به مشهد رفته و به کلی از انقلاب فاصله گرفته بودند باید بدانند مقام معظم رهبری هر روز صبح به نیت استادشان آیت الله مروارید یک زیارت عاشورا می خوانند !
  • ۰۲:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    استفتا مقام معظم رهبری در سایت ابن عربی موجد است ضمنا آقای صمدی معتقد هستند شمر از تمامی شیعیان زودتر به بهشت می روند! صوت این مطلب در اینترنت موجود است و به راحتی قابل دسترس است .
  • ۰۲:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    علامه حلی و شیخ طوسی و شیخ مفید هم متکلم بودند و ضد فلسفه و به شبهات پاسخ داده اند به کشف المراد علامه حلی مراجعه کنید ببینید چگونه عقاید اسلامی در آن می درخشد ...
  • ۰۲:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای صمدی املی : در خواب دیده شده امام سجاد پشت آقای حسن زاده نماز خوانده اند ! این است عرفان آقایان !
  • ۰۳:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    برو بابا ... اون موقع که استاد نصیری به طرفداری از امام در مورد قضیه منتظری در کیهان داشت مقاله می نوشت علیه بد حجابی و فساد اقتصادی در دوره ی اصلاحات مقاله می نوشت و به گفته اجماع سیاسیون تیترهای کیهان با تمامی تیترهای دیگر روزنامه تفاوت اصلی داشت وکیلی تو حوزه داشت جامع المقدمات می خوند !!!
  • ۰۴:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای بهجت هم در مورد آیت الله وحید فرمود: ایشان انسان خوبی هستند بنده هم انسان بد ! این جور استدلال های کشکی نکنید !
  • فهیمه ۰۹:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای وکیلی در حالی دم از لزوم تخصص در فلسفه و عرفان و ضرورت 15 تا 25 سال درس خواندن و استاد دیدن می‌زند که استاد استادان وی مرحوم آقای حسینی طهرانی به شاگردی و مریدی فردی درس نخوانده به نام مرحوم سید هاشم حداد افتخار می‌کند و او را موحد عظیم و عارف کبیر می‌‌نامد و کتابی مفصل با عنوان «روح مجرد» در شرح حال و کرامات و افاضات علمی! و عرفانی! او می‌نگارد. کتابی که مملو از نکات غیر عالمانه و قابل نقد است. به عنوان نمونه استاد اساتید آقای وکیلی در جایی از کتاب درباره درست بودن همه محتوای کتاب فتوحات ابن عربی چنین عالمانه و متخصصانه استدلال می کند: «حضرت آقا حاج سید هاشم حداد قدس الله روحه می فرمودند: مرحوم آقا (آقای قاضی) به محیی الدین عربی و کتاب «فتوحات مکیه» وی بسیار توجه داشتند و می‌فرموده اند: محیی الدین از کاملین است و در فتوحات او شواهد و ادله فراوان است که او شیعه بوده است و مطالبی که مناقض با اصول مسلمه اهل سنت است، بسیار است. محیی الدین کتاب فتوحات را در مکه مکرمه نوشت و سپس تمام اوراق آن را بر روی سقف کعبه پهن کرد و گذاشت یک سال بماند تا به واسطه باریدن باران مطالب باطله ای اگر در آن است شسته شود و محو گردد و حق از باطل مشخص شود. پس از یک سال باریدن بارانهای پیاپی و متناوب وقتی که اوراق گسترده را جمع نمود، مشاهده کرد که حتی یک کلمه هم از آن شسته نشده و محو نگردیده است.» از همه خوانندگان این مطلب تقاضا می شود پاراگراف بالا را یک بار دیگر بخوانند تا عمق عقلانیت و علمیت آقای وکیلی و اساتید و اقطاب عارف و فیلسوف ایشان روشن تر شود.
  • آشنا ۰۹:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    «حضرت هارون غافل از این بوده است که عالم همه تجلی خداوند است و هر عبادتی نهایتا و تکوینا به عبادت خداوند برمی‏گردد!» «یکی از علل غضب و ناراحتی حضرت موسی، نقص معرفت و علم حضرت هارون بوده است!» «هارون نباید تصور می‏نمودند که بت‌پرستان غیری مباین حق را می‏پرستیدند، یعنی غیری را می‏پرستند که نسبتش با آن معبود حقیقی نسبت اطلاق و تقیید است!» عمو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! عبارات زیر در مورد حضرت هارون علیه السلام تجهیل و متهم کردن پیامبر خدا به نفهمی هست یا نیست؟ مگر معنای فهمیدن و نفهمیدن را نمی دانی؟. بخوان: «حضرت هارون... از توجه به توحید افعالی و عبودیت تکوینی همه موجودات غافل گردیده بودند و در آن حال متفطن نبودند که...»
  • محسن ۰۹:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ابن عربی: فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت!
  • ۰۹:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ابن عربی: متوکل از اقطاب و اولیاء است. توجه: متوکل خلیفه عباسی بود که دست زائران امام حسین علیه السلام را قطع می کرد.
  • ابن فارسی! ۰۹:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ابن عربی: عمر معصوم بود! توجه: خود عمر قائل به عصمت خودش نبود و بارها گفته: اگر علی نبود عمر هلاک می شد.
  • طلبه مشهدی ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    متاسفانه این شاهنامه هر چه به آخرش نزدیک می شود جوجه هایش مردنی تر می شود و حتی بعضی جوجه هایش مرده است. شرمنده از خودم که ادب غیر عرفانی و تفکیکی در این گفتارها به وفور به چشم می خورد.
  • آشنا ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    عین کلمات ملا محسن فیض در توبه از فلسفه و عرفان در رساله الانصاف این است: سبحان‌ الله‌ عجب‌ دارم‌ از قومی‌ که‌ بهترین‌ پیغمبران‌ را برایشان‌ فرستاده‌اند به‌ جهت‌ هدایت‌، و خیر ادیان‌، ایشان‌ را ارزانی‌ فرمود از روی‌ مرحمت‌ و عنایت‌، و پیغمبر ایشان‌ کتابی‌ گذاشته‌ و خلیفه‌ دانا به‌ آن‌ کتاب‌ واحداً بعد واحد به‌ جای‌ خود گماشته‌، به‌ نصّی‌ از جانب‌ حق‌ تا افاضت‌ نور او تا قیام‌ قیامت‌ باقی‌ و تشنگان‌ علم‌ و حکمت‌ را به‌ قدر حوصله‌ و درجه‌ ایمان‌ هر یک‌ ساقی‌ باشد، آنگاه‌ که‌ گفت‌: «من‌ در میانه‌ شما دو گوهر گرانبها باقی‌ می‌گذارم‌ که‌ اگر پس‌ از من‌ به‌ آن‌ دو چنگ‌ زنید، هرگز گمراه‌ نمی‌شوید، یکی‌ قرآن‌ و دیگر عترت‌ و اهل‌بیتم‌»، ایشان‌ التفات‌ به‌ هدایت‌ او نمی‌نمایند و از پی‌ دریوزگی‌ علم‌ بر در امم‌ سالفه‌ می‌گردند و از نم‌ جوی‌ آن‌ قوم‌ استمداد می‌جویند و به‌ عقول‌ ناقصه‌ خود، استبداد می‌نمایند… همانا این‌ قوم‌ گمان‌ کرده‌اند که‌ بعضی‌ از علوم‌ دینیه‌ هست‌ که‌ در قرآن‌ وحدیث‌ یافت‌ نمی‌شود و از کتب‌ فلاسفه‌ یا متصوفه‌ می‌توان‌ دانست‌ و از پی‌ آن‌ باید رفت‌. مسکینانه‌ نمی‌دانند که‌ خلل‌ و قصور نه‌ از جهت‌ حدیث‌ یا قرآن‌ است‌ بلکه‌ خلل‌ در فهم‌ و قصور در درجه ایمان‌ ایشان‌ است‌… و بالجمله‌ طائفه‌ای‌ واجب‌ و ممکن‌ می‌گویند و قومی‌ علت‌ و معلول‌ می‌نامند و فرقه‌ای‌ وجود و موجود نام‌ می‌نهند و من‌ عندی‌ را هرچه‌ خوش‌ آید گوید … و شکّی‌ در این‌ نیست‌ که‌ در محکمات‌ ثقلین‌ از این‌ نوع‌ سخنان‌ که‌ در میان‌ این‌ طوایف‌ متداول‌، و اصطلاحاتی‌ که‌ بر زبان‌ ایشان‌، متقاول‌ است‌، هیچ‌ خبر و اثر نیست‌ و تأویل‌ متشابهات‌، همه‌کس‌ را میسّر نه‌ بلکه‌ مخصوص‌ راسخین‌ فی‌العلم ‌[معصومین علیهم السلام] است‌… نه‌ متکلمم‌ و نه‌ متفلسف‌ و نه‌ متصوف‌ و نه‌ متکلف‌، بلکه‌ مقلد قرآن‌ و حدیث‌ پیغمبر و تابع‌ اهل‌بیت علیهم السلام آن‌ سرور. از سخنان‌ حیرت‌افزای‌ طوائف‌ اربع‌ ملول‌ و کرانه‌، و از ماسوای‌ قرآن‌ مجید و حدیث‌ اهل‌بیت‌ و آنچه‌ به‌ این‌ دو آشنا نباشد، بیگانه‌… من‌ هرچه‌ خوانده‌ام‌ همه‌ از یاد من‌ برفت‌ الّا حدیث‌ دوست‌ که‌ تکرار می‌کنم‌.
  • ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    مشرق! چرا آخرین کامنت این بخش سطورش بالا و پایین شده . یک کامنت دیگر در مورد هارون همینطور شده بود. متن درست کامنت این است: اولین قدم آقای وکیلی به تبعیت از ابن عربی و شارحان فصوص و اساتید فلسفه و عرفان خود این است که حضرت هارون پیامبر معصوم خداوند را متهم به غفلت و نقص معرفت و در واقع نادانی و عدم تخصص در فهم ظرائف توحید می کند. عین تعابیر وی در جزوه مورد اشاره (صفحات 57 تا 64) این است: «حضرت هارون غافل از این بوده است که عالم همه تجلی خداوند است و هر عبادتی نهایتا و تکوینا به عبادت خداوند برمی‏گردد!» «یکی از علل غضب و ناراحتی حضرت موسی، نقص معرفت و علم حضرت هارون بوده است!» «هارون نباید تصور می‏نمودند که بت‌پرستان غیری مباین حق را می‏پرستیدند، یعنی غیری را می‏پرستند که نسبتش با آن معبود حقیقی نسبت اطلاق و تقیید است!» «حضرت هارون... از توجه به توحید افعالی و عبودیت تکوینی همه موجودات غافل گردیده بودند و در آن حال متفطن نبودند که...»
  • طلبه مشهدی ۰۹:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    متاسفانه این شاهنامه هر چه به آخرش نزدیک می شود جوجه هایش مردنی تر می شود و حتی بعضی جوجه هایش مرده است. شرمنده از خودم که ادب غیر عرفانی و تفکیکی در این گفتارها به وفور به چشم می خورد.
  • مائده ۰۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    من با برادر رضا موافقم. چون بر خلاف گفته آقای نصیری اصلا بطلان حرفهایی مانند حرفهای زیر واضح نیست و باید سالها درس خواند و ای بسا بعد از درس خواندن بفهمی درست بوده است. ببینید مثلا: 1. انسان در اعمال خود مجبور است و بر همین اساس ابن ملجم قاتل امیر المؤمنین نیست و بلکه قاتل ایشان خود خدا بوده، 2. گوساله پرستی عین خدا پرستی است البته تکوینا 3. فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت 4. عمر معصوم بود 5. قوم نوح در دریاهای علم غرق شدند. 6. فرعون عین حق تعالی است 7. شیعه دوازده امامی اسیر دامهای شیطان است چون شآن حکومت و خلافت را از آن اهل بیت می داند. 8. یکی از رجبیون شیعه را در مکاشفه اش به شکل خوک دیده است. 9. در عالم کشف و شهود مقام امیر المؤمنین پایینتر از مقام ابوبکر و عمر دیده شده است. و......... خب کی می گوید بدون 15 تا 25 سال فلسفه و عرفان خواندن می توان گفت حرفهای بالا غلط است؟ و اگر 15 تا 25 سال خواندی و بعد فهمیدی حرفهای بالا درست است آن وقت جواب خدا را که سالها فکر می کردی این حرفها غلط است چه می دهی؟!! قاه قاه قاه !!!!!!!!!!!!!!!
  • ۱۰:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    پاسخ مقام معظم رهبری ـ حفظه الله ـ به استفتاء در مورد سخنان آقای صمدی آملی که استفتاء کننده پرسیده بود این حرفها در برخی جلسات مطرح می شود، چنین بوده است: «شرکت در جلسات مذکور که با عقاید انحرافی آمیخته و موجب ترویج باطل است، جایز نیست مگر برای کسانی که قدرت پاسخگویی به شبهات و ارشاد و راهنمایی و امر به معروف و نهی از منکرِ متصدیان جلسات مذکور را دارند.»
  • ۱۰:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    من با برادر عبدالله موافقم. چون بر خلاف گفته آقای نصیری اصلا بطلان حرفهایی مانند حرفهای زیر واضح نیست و باید سالها درس خواند و ای بسا بعد از درس خواندن بفهمی درست بوده است. ببینید مثلا: 1. انسان در اعمال خود مجبور است و بر همین اساس ابن ملجم قاتل امیر المؤمنین نیست و بلکه قاتل ایشان خود خدا بوده، 2. گوساله پرستی عین خدا پرستی است البته تکوینا 3. فرعون طاهر و مطهر از دنیا رفت 4. عمر معصوم بود 5. قوم نوح در دریاهای علم غرق شدند. 6. فرعون عین حق تعالی است 7. شیعه دوازده امامی اسیر دامهای شیطان است چون شآن حکومت و خلافت را از آن اهل بیت می داند. 8. یکی از رجبیون شیعه را در مکاشفه اش به شکل خوک دیده است. 9. در عالم کشف و شهود مقام امیر المؤمنین پایینتر از مقام ابوبکر و عمر دیده شده است. و......... خب کی می گوید بدون 15 تا 25 سال فلسفه و عرفان خواندن می توان گفت حرفهای بالا غلط است؟ و اگر 15 تا 25 سال خواندی و بعد فهمیدی حرفهای بالا درست است آن وقت جواب خدا را که سالها فکر می کردی این حرفها غلط است چه می دهی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
  • اکبر جدی دره چی ۱۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    احسنت به شما دکتر نصیری گرامی جوابی کامل و خوبی دادید دیگر نیازی نیست که به دوستدارات فلسفه در کامنت های آن خبر در مورد آقای وکیلی بدهیم. یا علی
  • عمو ۱۰:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    برادر جان قطعا معنی این عبارات متهم کردن هارون علی نبینا و آله و یه السلام به " نفهمی" نیست. مساله خیلی واضح است. مثل اینکه بگویید چون حضرت موسی حکمت عمل حضرت خضر رو نفهمیدن کتاب الله نعوذ بالله ایشون رو متهم به نفهمی کرده. نخیر. نسبت دادن اتهام و ناسزای نفهمی به کسی با اینکه بگویید شما فلان مطلب را نفهمیده اید صد در صد تفاوت دارد. اصلا هم پیچیده نیست. البته اگر میلی به انصاف داشته باشید.
  • صوفی ۱۰:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    قدر علامه حسینی طهرانی دانسته نشد. از اهداف بلند ایشان وحدت بین تشیع و تصوف بود. امیدوارم این هدف توسط شاگردان ایشان مانند آقایان واسطی و وکیلی که خود هر یک علامه ای هستند، پی گیری شود و فضای خشک تشیع با معارف صوفیه تلطیف شود و قدر بزرگانی چون بایزید و حلاج و مولوی و شمس تبریزی و عطار بیشتر دانسته شود. ما دست امثال آقای وکیلی و واسطی را به گرمی می فشاریم.
  • عمو ۱۰:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    همین بخشی که از صحبت آقای نصیری نقل کردید کافی است برای مشخص کردن حق طلبی و انصاف آقای نصیری. چون چنین مطلبی لااقل در مصاحبه آقای وکیلی وجود ندارد. ایشان هرگز نگفته اند تنها موافقان فلسفه و عرفان می‌توانند آن را نقد کنند. بلکه گفته اند کسانی که لااقل مبانی آن را به درستی فهمیده اند حق نقد آن را دارند.
  • امیر ۱۰:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    برلدر نصیری اهل ولا به فرمایشات حضرت آقا پیرامون سید علی آقای قاضی توجه کن در کنگره اخیری که در تبریز شکل گرفت و........
  • مائده ۱۰:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    عمو! ماجرای خضر و موسی جه ربطی به این مساله دارد؟ (آن در سه مساله جزیی بوده است که خداوند طبق مصالحی موسی را از ان بی اطلاع نگهداشته بود نه مساله توحید) پس به استناد این ماجرا می توانید به همه پیامبران و از جمله رسول الله نسبت نفهمی ـ العیاذ بالله ـ آن هم در مساله توحید و دیگر مسائل اعتقادی بدهید. ضمنا این چه مساله ای بوده است که ابن عربی فهمیده و هارون پیامبر نتوانسته بفهمد؟ و اصلا مگر اصل ماجرا دروغ نیست؟ کجا موسی به هارون گفته که چرا مانع گوساله پرستی قوم من شدید؟ چرا تعصب کورتان کرده و تحریف صریح آیات قران را بر می تابید؟ عمو! اگر قابل هدایتی خدا هدایتت کند و الا با قوم گوساله پرست موسی و ابن عربی محشورت فرماید.
  • بختیاروند ۱۱:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    کاش دلیل این همه بزرگنمایی سخنان آقای نصیری را که نه اجتهاد حوزوی دارند و نه مدرک دانشگاهی می دانستیم.آیا اینها جز بازی سیاسی در میدان علمی فلسفه و عرفان است؟
  • نادری ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    من از این بحث ها که تا حدودی در انها شادابی علمی دیده می شود خوشحالم
  • احسان از مشهدالرضا ۱۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    بنده طبق وظیفه هربار مشرف به حرم رضوی شده ام انجام وظیفه نموده و همه محبان را دعا نموده ام. البته دوستان فقط می گویند فلسفه جبر نیست خب با گفتن که نمی شود . عزیزان شما قواعد فلسفی خودتان را که نمی توانید رد کنید. اینکه خدا یک فعل دارد و یک اراده و اینکه هرکس تحت صفتی از صفات خداوند است و از آخر هم همه در بهشت هستند و یا در جهنم مطبوع با ذات خویش در حال خوشگذرانی. این عین عبارات اسفار است که نگران هستند اهالی جهنم آنها را از جهنم بیرون کنند و وقتی در جهنم بسته می شود آن موقع خیالشان راحت می شود. عرفان هم که مشخص است و به همین بیت محمد بلخی اشاره می کنم که گفت: چون که بی رنگی اسیر رنگ شد موسی با موسی در جنگ شد این یعنی پلورالیسم یعنی صلح کل یعنی همه چیز سرکاری است . جنگ موسی و فرعون و پیامبر با مشرکان و خلاصه همه نزاعهای بین حق و باطل بیهوده است . عزیزانی که دفاع می کنند خواهشا به کتب این آقایان مراجعه کنند و عین عبارات را بخوانند و با احادیث و روایات تطبیق دهند آن وقت و جدان و فطرت را قاضی کرده و رضایت امام زمان را نیز در نظر داشته باشند. پس عزاداری برای سیدالشهدا هم بیخود است چرا که هردوطرف عاقبت به خیر هستند و ما هم این وسط سرکار خداوند معلم حقیقی قرآن و عترت امام زمان را به ما برساند یاعلی اللهم عجل فرجه
  • علی اصغر ۱۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    اولا کی گفته آقای بهجت مخالف عرفانه که نصیری این نسبت رو میده؟ مگه آقای بهجت شاگرد آقای قاضی نبوده؟ خوبه نامه رهبر به کنگره اقای قاضی رو بخونید/امثال نصیری و توابعشون هر کاری بکنن وتا آخر عمرشون هم بر علیه فلسفه و عرفان تبلیغ کنن باز هم نمیتوانند یک ذره از محبوبیت و علاقه و علمیت علامه طباطبایی و شاگردانشن کم کند
  • ۱۴:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    بابا برید توهین های آقای میلانی و مناظرات جدالی اش را ببینید که صراحتًا به در قعر جهنم بودن وحدت وجودیان اعتراف می کنه تا یه کم از توکلی ادب یاد بگیرید، نمردیم معنای ادب رو هم فهمیدیم!!!!!
  • حزب الله ۱۴:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    بهتره نصیری بجای اینکه با عرفا و فلاسفه مبارزه کنه کمی با وهابیت و این فرقه های ضاله مبارزه کنه که دارن جونهای مردم را از راه به در میکنن
  • هدی ۱۵:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    کوبنده و واکنشی بود به اظهارات موهن آقای وکیلی در مصاحبه با خبرگزاری فارس. از قدیم گفته اند: کلوخ انداز را پادش سنگ است.
  • ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    چطور سید هاشم حداد نعل بند و بی سواد (استاد اساتید آقای وکیلی) می تواند موحد کبیر و روح مجرد شود ولی اگر کسی مدرک دکترا نداشت نمی تواند از فلسفه و عرفان انتقاد کند؟
  • ۱۵:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    شما ها به پیامبر خدا رحم نمی کنید و او را نفهم و عاجز از درک توحید می دانید. حالا دنبال دکترای آقای نصیری هستید؟ اگر نصیری دکترا داشت به او بی ادبی و توهین نمی کردید؟
  • ۱۵:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    فقط حسن عباسی
  • آز آمل ۱۵:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    این جمله علامه صمدی آملی همشهریمان را ببینید و کف کنید: «نه تنها نمی‌خواهیم از معلول به علت برسیم بلکه قصد نداریم از علت به معلول هم راه یابیم به دلیل این که ما اصلا معتقد به علت و معلول جدا نیستیم».
  • امیرسجاد ۱۵:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    سلام ... جواب چی رو بده مغالطه که جواب نداره ... .
  • امیرسجاد ۱۵:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای حاضر تو به درست رفتی ملاصدرا به خطا !! مرد حسابی کل علم و عملت به اندازه یه روزه ملاصدرا هم هستش که نظرم میدی در موردش !؟ ... .
  • امیرسجاد ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    جالبه کل بزرگان تفکیک روی هم علامه قاضی و آخوند ملاحسین قلی نمیشن !؟ شماها برید خودتونو بکشید همین عزت امروز شیعه از شاگردان عرفانی ملاحسین قلی همدانی هستش ... .
  • امیرسجاد ۱۵:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    عرفان و عرفائی نظیر علامه قاضی و امام خمینی اگه منحرف هستن نعوذ بالله ما هم منحرفیم و به انحرافمون افتخار میکنیم ... .
  • امیرسجاد ۱۵:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    اگه میفهمیدید که میشدید مثل ماها ... .
  • امیرسجاد ۱۵:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    همون عطاری که کفر رو از فیلسوف بودن برتر میدونه یه سلفی سنی و ضد شیعی هستش ... .
  • رضا ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    با سلام به همه دوستان اگر نظر آقای نصیری را بپذیریم همه افراد زیر منحرف و سرگشته اند و به احتمال فراوان به جهنم می روند:آیت الله قاضی-علامه طباطبایی-آیت الله بهجت-شیخ بهایی-میرداماد-ابن سینا-علامه طهرانی-خواجه نصیر طوسی-علامه حلی(به دلیل تمجید عجیب از خواجه نصیر)-امام خمینی-آیت الله شاه آبادی-علامه شعرانی-آیت الله کمپانی(غروی اصفهانی)-شهید مطهری-علامه جعفری-علامه حسن زاده آملی و...
  • محمود ۱۶:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    این مشرق هم کار نداره تنور این بحثهای بچه گانه را داغ می کنه. همه شده مفسر دین و خدا را با تیغ عقل ناقص تشریح می کنند.
  • امیر ۱۷:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    برادر نصیری اهل ولا به فرمایشات حضرت آقا درکنگره سید علی آقا قاضی توجه وتدبر بنماید و.......
  • رسول ۱۷:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    شریعت و طریقت به منظله پوسته بادام و هسته آن است و لازم و ملزوم همند.و.......هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردندو دهانش دوختند.در این دنیای پهناور با تمام فیلسوفان و دانشمندانو منتقدینو منکرین طبق آیه شریفه قران تنها توکل بر خدا کفایت میکند بر هر فردی در هر کاری در هر اندیشه ای.توکل بر خدا کن و برخیز و طرحی نو کن.توکل بر خدا کن و توسل کن بر اهل بیت توجه خاص کن بر صدیقه کبری آنوقت آنی بینی که در وهم ناید آنوقت آن شود که در فلسفه و کتاب و دفتر نگنجد یا فاطمه زهرا ادرکنی
  • مرتضی ۱۹:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    علامه حلی فلسفه را جزء علوم حرام و جهاد با فلاسفه را واجب می داند. و خواجه نصیر هم در کتاب تجرید الاعتقاد که علامه حلی آن را شرح کرده است یک متکلم شیعی تمام عیار است. پس لطفا آدرس غلط ندهید. ضمنا الباقی هم محترم و جزء شیعیان اهل بیت علیهم السلام هستند منتها در ارتباط با فلسفه و عرفان دچار شبهه شده اند و به اشتباه آن را حق پنداشته اند. رحمت خداوند بر همه آنها.
  • مائده ۱۹:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    این یکی از همان جملاتی است که در استفتاء از مقام معظم رهبری از ایشان پرسیده شده و ایشان آن را غلط و باطل دانسته اند.
  • با انصاف ۲۰:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    علامه تهرانی تختئه کرده .بی سواد !!!! همه کتاب های علامه رو بخون بعد بلال پرت کن.
  • طلبه 2 ۲۱:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    بنده سالهاست که جناب نصیری را در پای درس بزرگانی چون آیات عظام وحید خراسانی، هاشمی شاهرودی و سبحانی میبینم. ذهن نقاد و فعال وی امیدی برای حوزه ها خواهد بود.
  • ۲۱:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    مشغوف! اول فارسی یادبگیر بعد نظر بده اراجیف شبستری و عطار و مولوی مایه انبساط خاطر شماهاست
  • ۲۱:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    الحق که صوفی هستی! چنین نظری از غیر صوفی محاله
  • ۲۱:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    نکته جالب انکه به زعم شما یک ادمی درس نخوانده! این گونه مبانی شما رو به هم ریخته واویلا از این مبانی سست و بی مایه تان
  • ۲۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    باید حتما شهید بشه تا یه عده بی سواد دکتر رو بشناسند .
  • ۲۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    صمدی املی : مرجعی که وحدت شخصیه را رد کرده جاهل و حمار است ....
  • ۲۱:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    نام مقدس مشهد را به خودت اضافه نکن ....
  • ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    تف بر این عرفان که حلاج مورد لعن امام زمان اقطاب شماست ....
  • ۲۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ملاصدرا و کل صدرائیون اگر برند روی یه ترازو با شیخ طوسی ما هنوز برابری نمی کنند ....
  • ۲۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    استدلال روح الله کجاش کشکیه ؟!!! استدلال های نصیری که لامصب از فولااااااااااد محکمتره !!!!!
  • علی ۲۳:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    آقای مرتضی واقعا برای شما متاسفم که مثل طوطی حرفهای دیگران را تکرار میکنی بدون اینکه بدونی صحیح است یا نه؟خواجه نصیر اگر ضد فلسفه بود چرا کتابهای فلسفی مثل اشارات ابن سینا را شرح کرد واین همه از ابن سینا مقابل فخر رازی دفاع کرده /بی سواد/
  • ۲۳:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    به مدد امام عصر عج ، مبارزه نستوه اهلبیت ع استاد نصیری موفق سرافراز بوده و خواهد بود
  • ۲۳:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    نیست و نابود بگردد اونهایی که وهم علامه گی مسیرشان را به عناد با اهلبیت ع انداخته ، زنده با استاد بزرگ جناب نصیری
  • ۲۳:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    برای خودت متاسف باش
  • ۲۳:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    ناشناس سومی دلقک بازی واسه نونه دیگه پس بباز تا بیفتی
  • ۲۳:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    بطله را خوش اومدی
  • احسان از مشهدالرضا ۲۳:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۸
    0 0
    سلام عزیزجان ازشما بعیده در بحث علمی اینگونه با نام بردن افراد بخواهید موضوع را حق یا باطل جلوه دهید. ما باید بدانیم در این عالم فقط 14 معصوم بوده اند و بس . این مسئله که برای ما جا افتاد ان موقع اشتباه افراد برای ما عجیب نخواهد آمد. عزیز دل حق را بشناسیم آن موقع اهل آن را خواهیم شناخت.خب منهم می توانم برای شما یک عالم نام مجتهد و عالم و دانشمند نام ببرم که مخالف فلسفه و عرفان بوده اند. یاعلی اللهم عجل فرجه
  • حامد ۰۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    تجریدالعتقاد خواجه نصیر نقد همه فلسفه ای است که شما از ان دفاع میکنید علامه حلی از مخالفین بزرگ فلسفه ان را شرح کرده است باسوادجان
  • ۰۰:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    منزله!!!! نه منظله!
  • ۰۰:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    امیرسجاد اگه مغالطه جواب نداره بیخود میکنی نظر میدی برو مارپله بازی کن
  • دوست ۱۱:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    نصيري نمي گويد اينها اهل جهنمند. مي گويد اينها فوق اشتباه نيستند و معيار ما قرآن و اهل بيت ع هستند نه برداشتهاي شخصي ابن عربي و ملاصدرا كه در چارچوب هاي يوناني و هندي شكل گرفته اند. ايشان بين «تكفير قول» با «تكفير قائل» فرق گذاشته است.
  • دوست ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    اتفاقا التقاط ادبيات صوفيانه و عرفاني با تشيع باعث شده در موارد زيادي زبان وهابيها عليه شيعه درازتر شود اگر ما به همان ادبيات اهل بيت ع و قرآن التزام عمليمي داشتيم و دنبال عرفا نمي رفتيم خيلي از اشكالات وهابيها بر ما وارد نمي شد
  • دوست ۱۲:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    آقاي بهجت شاگرد خيلي ها بوده است. آقاي بهجت از كساني است كه استادان بسيار و متنوع داشته است. اما درباره موضع ايشان درباره فلاسفه و عرفا بهتر است به جملات خود آقاي بهجت رجوع شود. بنده برخي از سخنان ايشان را خواندم و معتقدم ايشان شخصيت معتدلي است : نه ضد فلسفه و عرفان است و نه مروج آنست. البته شديدا معتقد به عقلگرايي است. ايشان وحدت وجود حقيقيه را قوبل ندارد و آن را مخالف صريح ايات و روايات مي داند و موضوع وحدت وجود حكميه را مطرح كرده است. درباره سخنان عرفا و فلاسفه نيز معتقد است حجيت ديني ندارند و حجيت ديني صرفا از آن قرآن و اهل بيت ع است. درباره ميرزا مهدي اصفهاني نيز از شيوه عملي ايشان در تبرك به مشاهد مشرفه و اظهار ارادتش به اهل بيت ع به نيكي ياد مي فرمود. در عين حال مي فرمود : من خبر موثق دارم ميرزا مهدي از سخناني كه عليه فلاسفه و عرفا مي گفت (تكفير) برگشته است. بنابراين آقاي بهجت نه تفكيكي و مخالف فلسفه و عرفان است و نه مقلد ابن عربي و ملاصدراست. بلكه اساسا فرد مستقل و ازادانديشي است. بهترين راه اينست كه عين جملات آقاي بهجت را كه در كتاب «زمزم عرفان» نوشته محمدي ري شهري آمده مطالعه كنيم
  • دوست ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    اساسا اين شيوه كه هر كس به بزرگان انتقاد كرد او را بيسواد و بي مدرك بناميم غيرعلمي است. اگر راست مي گوييد بايد انتقادات او را هر چند بيسواد باشد بصورت علمي پاسخ بگوييد
  • دوست ۱۲:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    عظمت اقاي قاضي از نظر اخلاقي يك چيز است و نقد نحله فلسفي ايشان چيز ديگري است. لطفا خلط نكنيد. قطعا احترام همه بزرگان هر دو جريان لازم است. انتقاد از مشي فكري فلاسفه و عرفا لزوما به معناي جهنمي دانستن آنها نيست.
  • دوست ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    اين حرفهايي كه مي گوييد آقاي بهجت و علامه طباطبايي فرموده اند در كجا آمده است؟! نكند از مطالبي باشد كه عاشقان‌اقاي حسن زاده جعل كرده اند تا استاد خودشان را به مقام عصمت و قدسيت برسانند. اصلا شيوه اقاي بهجت و علامه طباطبايي نبوده اينطوري در مدح اشخاص سخن بگويند. اتقوا الله
  • دوست ۱۲:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    فلسفه به عنوان ابزار براي پاسخ دادن به شبهات كساني كه به شيوه فلسفي فكر مي كنند خوب است و لازم. فلسفه خواندن لازم است اما غرق در فلسفه شدن و فلسفه زدگي نادرست است. نبايد در تقديس ميراث فلاسفه اسلامي آنقدر پيش برويم كه به اقوال فلاسفه حجيت ذاتي بدهيم و آيات و احاديث را طبق مزاج آنها تدويل و تطبيق كنيم. آثار استاد مطهري عمدتا كلامي است نه فلسفي. شبهات فلسفي تنها براي اقليتي از مردم پيش مي ايد و بايد به اين اقليت پاسخهايي با ادبيات فلسفي تهيه و ارائه كرد. اما اينكه ما فلسفه را محور همه علوم اسلامي قرار دهيم قطعا يك غلو و يك مبالغه و افراطيگري است. متاسفانه آقاي حسن زاده و دار و دسته اش دچار اين مشكل هستند. توصيه مي كنم مصاحبه استاد دكتر يحي يثربي در نشريه سمات و سايت سمات را بخوانيد. آقاي يثربي نه تفكيكي است و نه پيرو مهدي نصيري است. بلكه شاگرد علامهط باطبايي بوده و فلسفه هم خوب خوانده ولي حرفهاي جالبي دارد كه ارزش يكبار خواندن را دارد
  • دوست ۱۲:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    آنچه حلقه مفقوده اين بحثهاست انصاف است. چرا مدافعان فلسفه و عرفان خيال مي كنند بايد از همه شطحيات و اشتباهات و تعابير نارساي بزرگان خود دفاع كنند؟! آيا نمي شود تصور كرد كه فلسفه و عرفان دو روش هستند اما بسياري از بزرگان اين دو روش فكري و عملي اشتباهات فاحش يا تعابير غلط نيز دارند؟! چه لزومي دارد با لطايف الحيل و آسمان ريسمان كردن اثبات شود كه ارسطو و افلاطون پيامبر بوده اند؟! آيا براي اثبات حقانيت فلسفه بايد لزوما نبوت فلاسفه اثبات شود؟! چه لزومي دارد براي اثبات حقانيت عرفان اثبات كنيم كه ابن عربي شيعه بوده است؟! ارسوط و افلاطون و ابن عربي همگي انسانهاي غيرمعصومند كه سخنانشان اميخته به باطل مي تواند باشد. پس چرا طوري از بزرگان فلسفه و عرفان دفاع مي شود كه گويي فلاسفه معصوم بوده اند؟! چرا يك منصف پيدا نمي شود كه قبول كند كه ابن عربي و ارسطو و افلاطون اشتباهات فاحش نيز دارند؟! اين انصاف در حضرت امام خميني و استاد مطهري بود ولي در بسياري از مدافعان كنوني فلسفه و عرفان نيست. پيشنهاد مي كنم كتاب «ابن عربي ليس بشيعي» علامه سيدجعفر مرتضي عاملي را مطالعه كنيد. همچنين كتاب داوري هاي متضاد درباره ابن عربي نوشته داود الهامي. چرا بايد درباره يك انسان معمولي اينقدر غلو و تقديس شود؟! همين تقديسها و غلو ها درباره اقاي حسن زاده هم هست. متاسفانه بدون هيچ سندي ادعا مي كنند كه آقاي حسن زاده علومش را از امام رضا(ع) بطور مستقيم دريافت كرده است!! يا اينكه علامه طباطبايي درباره آقاي حسن زاده چه حرفهاي عجيب گفته اند و ... اساسا اينكه ما به جاي پاسخ دادن به استدلالها به تقديس شخصيتها بپردازيم اشتباه است
  • علی ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    این بحث هانشان میدهد که سیرندوالاشکم گرسنه به فکر لقمه نانیست!!!ضمنا"بازی با کلمات وبکاربردن لغات غیرمعمول درعرف مباحثه دلیل برعلم نیست ! آیا این تبادل افکارو نظرات دردی را ازجامعه مداوا کرد؟گرسنه ای سیرشد؟شغل وکاری برای آن جوان بیکارکه باهزاران آرزو18سال درس خوانده مهیا گردید؟ وصدها وصدها گرفتاری دیگر!!!
  • دستار ۱۸:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    درست است که بعضی نظرات عرفانی اشتباه و دارای نقص است اما باید آن را تصحیح کرد نه صریحًا عرفان را رد کرد، چرا که در هر صورت عالم دارای ملکوتی است که هندسه ی دقیقی دارد و تقرب الی الله نفس الامری، حقیقی و دارای هندسه ی دقیق خود است و رد کامل عرفان به هیچ وجه صحیح نیست، أولم ینظرو فی ملکوت السماوت و الارض
  • رضا ۲۲:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    با سلام مجدد خدمت دوستان اولا بنده نگفتم علامه حلی یک فیلسوف است هر چند که آثار زیر در زمینه فلسفه و منطق از ایشان است:1.القواعد و المقاصد 2.الاسرار الخفیه 3.کاشف الاستار 4.الدر المکنون 5.المقامات 6.حل المشکلات 7.ایضاح التلبیس 8.الجوهر النضید 9.ایضاح المقاصد 10.نهج العرفان 11.کشف الخفا من کتاب الشفا 12.مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق 13.المحاکمات بین شراح الاشارت 14.ایضاح المعضلات من شرح الاشارات 15.نور المشرق فی علم المنطق 16.الاشارات الی معانی الاشارات 17.بسط الاشارت 18.تحریر الابحاث فی معرفه العلوم الثلاثه 19.تحصیل الملخص 20.التعلیم التام 21.شرح القانون 22.شرح حکمه الاشراق 23.القواعد الجلیه مقصود بنده تعریف از خواجه توسط ایشان بود ثانیا نگفتم آقای نصیری این بزرگان را جهنمی می نامند بلکه گفتم اینها اگر به گفته ایشان دچار اشتباه شده اند امکان دارد به جهنم روند از طرفی شرح اشارات ابن سینا توسط خواجه زبان زد خاص و عام است معیار ما قرآن و معصومین است بر اساس همین نظر باید دیدگاه و احادیثی که از معصومین به ما رسیده را مورد بررسی قرار دهیم به همین دلیل بنده شما را به کتاب بحار الانوار جلد 3 صفحه 57ارجاع می دهم که درباره روایت توحید مفضل است که کتابی جدا گانه به همین نام چاپ شده که حضرت صادق به تمجید از ارسطو می پردازند که علامه حسن زاده آملی در کتاب دروس شرح اشارات ابن سینا در نمط 4 (فی الوجود و علله)صفحه 35 این مطلب را آورده اند و همین مطلب از معصومین در باب فلسفه کافی است از طرفی همین آقای ابن عربی کتابی دارند به نام مناقب یا صلوات 14 معصوم که اگر تعابیر آن را ببینید متوجه می شوید که ابن عربی یک عالم شیعی است
  • رضا ۲۲:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    بنده سوالی از دوستان دارم آیا این آقایان آیت الله قاضی-علامه طباطبایی-آیت الله بهجت-شیخ بهایی-میرداماد-ابن سینا-علامه طهرانی-خواجه نصیر طوسی-امام خمینی-آیت الله شاه آبادی-علامه شعرانی-آیت الله کمپانی(غروی اصفهانی)-شهید مطهری-علامه جعفری-علامه حسن زاده آملی و... همه دچار خطا و اشتباه شده اند و آقای نصیری و دوستانشان درست می گویند؟ آیا این آقایان که همه به درجه اجتهاد رسیده اند و عمری فقه و اصول خوانده اند نفهمیده اند که فلسفه خوانی اشتباه است؟آیا علامه طباطبایی که تفسیر قرآنشان بهترین تفسیر قرآنی است که تاکنون نوشته شده نفهمیده اند فلسفه خوانی حرام و اشباه است و آقای نصیری فهمیده اند؟آیا افرادی که کاری حرام آن هم به این وسعت(یاد گرفتن و یاد دادن فلسفه!)انجام داده اند چگونه به دیدار امام زمان نائل آمده اند(البته بعضی افراد بالا که اسنادشان موجود است)
  • رضا ۲۳:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    با سلام خدمت دوستان بیاییم نظر علامه شعرانی را درباره وحدت وجود بدانیم:معنای وحدت وجود این است که در عالم یک حقیقت موجود است و آن خداست، و موجودات دیگر قابل اینکه به آنها چیز گفته شود نیستند. گاهی مجازاً و گاهی حقیقةً این بیان در عرف و استعمال گفته می شود مثل اینکه جبرئیل فریاد زد: " لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار"؛ یعنی در عالم یک جوانمرد پیدا نمیشود مگر علی، و یک شمشیر نیست مگر ذوالفقار. با اینکه در این ظاهر این سخن غلط به نظر می آید؛ چون مرد جوان در عالم بسیار است و شمشیر هم زیاد است، ولی چون گوینده می خواهد علی و ذوالفقار را بزرگ کند می گوید در مقابل علی هیچکس جوانمرد نیست، یا اگر ذوالفقار شمشیر است شمشیرهای دیگر آهن پاره است. هلو هلوی مشهد، آب آبِ شاه، سیب سیبِ دماوند، به بهِ اصفهان به های دیگر به نیست، با اینکه به های دیگر هم به است و لیکن به خوبی بهِ اصفهان نیست. در این صورت ممکن است شخصی بگوید: موجود در عالم یکی است آنهم خداست اینها دیگر موجود نیست؛ زیرا موجود آن است که اثر داشته و کار از او ساخته باشد. وقتی مقایسه می کنیم می بینیم که موجودات دیگر کاری نمیتوانند بکنند مگر به اذن خدا، حتی من که سخن بگویم یا چیز بنویسم به قدرت و توانایی است که خدا عطا کرده و مردی که غذا می خورد و راه می رود و کسب می کند و کارهای دیگر به اذن و اراده خداست، و با اینکه به اذن و اراده حق است هیچ کار از ما برنمی آید جز کارهای معدودی؛ امّا اثر وجودی حضرت حق بسیار است چنانکه آسمانها و زمین و کواکب و کوهها را آفریده و شب و روز را تغییر می دهد و می برد و می آورد، آسمان و خورشید به این بزرگی را در گردش آورده، مردم را روزی می دهد حیات می دهد، آسملان و زمین را نگاهداری می کند، و هکذا سایر امور که خداوند به قدرت کامله خود انجام می دهد، صحیح است بگوییم: او حقیقةً موجود است و سایرین وجود ندارند و هیچند "کسراب بقیعةٍ یحسبه الظمآن ماءً" یا "کلّ شیء هالک الّا وجهه" این معنی تا اندازه ای بد نیست و صحیح است ولی مشبّه به هایی که ما ذکر کردیم تمام مجازی بودند، مثلاً "به فقط به اصفهان است" مبالغه است، و لیکن دربارۀ حق تعالی که موجود حقیقةً اوست و دیگران نیستند یکنوع حقیقت است؛ یعنی در نظر دقیق عرفانی و برهانی باریک که منوّر به نور بصیرت باشد حقیقةً غیر خدا در عالم هیچ نیست، اگر چه به نظر اهل ظاهر موجودات عدیده به نظر می آید و این سخن را مجاز می پندارند، و لیکن اهل معرفت هیچ چیز را نمی بینند جز خدا که "ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی" و حضرت امیر(علیه السلام) می فرماید: "ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه"( یقین ندارم که کدام یک از سه لفظ را فرموده). هزار و یک کلمه، ج4، ص244، کلمۀ354 منبع: وبلاگ حامل اسرار
  • رضا ۲۳:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    سه دلیل بر شیعه بودن جناب محیی الدین عربی ۱- تشرف حاصل کردن محیی الدین به محضر آقا امام زمان عج از دلایلی است که دال بر صحت عقیدت او است.به راستی کدام یک از مدعیان که خود را شیعه و حتی از علمای شیعه میدانند به زیارت جمال دل ارای مهدی ع نائل آمدند؟ علامه حسن زاده آملی می فرماید: :ابن عربى، در چند جای فتوحات اظهار می دارد که به حضور امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف تشرف یافته است؛ از جمله در آخر باب بیست و چهارم آن گوید: «وللولایة المحمدیة المخصوصة بهذا الشرع المنزل علی محمد ختم خاص هو المهدى، وقد ولد فی زماننا و رأیته أیضاً و اجتمعت به و رأیت العلامة الختمیة التی فیه فلاولی بعده الا و هو راجع إلیه کما انه لانبی بعد محمد صلی اللّه علیه و آله وسلم الا و هو راجع الیه، إنتهی ملخّصا». و نیز از آن جمله در جواب سؤال سیزدهم باب هفتاد و سوم فتوحات گوید: «و اما ختم الولایة المحمدیة فهو لرجل من العرب من اکرمها أصلاً و یداً و هو فی زماننا الیوم موجود عرفت به فی سنة خمس و تسعین و خمسمائة و رأیت العلامة التی قد أخفاها الحق فیه عن عیون عباده و کشفها لی بمدینة فاس حتی رأیت خاتم الولایة منه و هی خاتم النبوة المطلقة لایعلمها کثیر من الناس و قد ابتلاه اللّه باهل الانکار علیه فیما یتحقق به من الحق فی سرّه من العلم به». ۳-عبارات جناب شعرانی در مورد تحریف آثار ابن عربی شعرانى مى‏گوید: « هنگامى که در صدد تلخیص کتاب فتوحات برآمدم با عباراتى مواجه شدم که به گمانم با عقاید مسلم کافه مسلمین تعارض داشت بنابراین پس از اندکى شک و تردید آنها را حذف کردم و روزى این مطالب را با شیخ شمس الدین (متوفاى سال ۹۵۵ ه. ق) که نسخه‏اى از فتوحات را به خط خود نوشته و با نسخه مؤلف در قونیه مقابله کرده بود در میان گذاشتم، و پس از خواندن آن دریافتم که هیچ یک از عباراتى که حذف کرده بودم، در آن نسخه موجود نیست. شعرانى نقل مى‏کند که براى وى مسلم گردید که نسخه‏هاى فتوحات که در زمان وى در مصر رواج داشت، شامل قسمتهایى مى‏شد که به نام مؤلف جعل شده بود و در مورد کتاب فصوص و دیگر آثار وى نیز چنین کارى صورت گرفته بود» منبع:-م م شریف -تاریخ فلسفه در اسلام- ج۱- ص۵۶۴- انتشارات حکمت چاپ اول به نقل از شعرانی عبد الوهاب الیواقیت والجواهر ص۲ 2 -ابن عربی ائمه را یک به یک میشمرد و آن ها را صاحب اسرار پیامبر میداند. استاد حسن زاده آملی در جای دیگر می نویسد: ابن عربی در کتاب الدرّالمکنون و السرّالمکتوم می گوید: («اسرار قرآن، بعد از پیغمبر نزد امیرالمؤمنین بود» و بعد یک یک ائمه را می شمارد تا حضرت بقیةاللّه عجل الله تعالی فرجه الشریف.)
  • محسن ۲۳:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۱۹
    0 0
    حقیر جناب استاد نصیری را استاد می نامم چرا ؟ تخصص ایشان در جدل ، مغالطه وخطابه هر چه در استدلال دست ایشان خالیست اما در مغلطه وجدل بی همتا ویکه تاز است، دونکته از دو بخش اول در بخش یک کلام ایشان نقض دارد و در دفاعیات آقای وکیلی در سخنرانیهای فراوان از جمله در ۱۴ خرداد سال جاری در سالن ابن سینا مشهد این حرف با مستندات فراوان ایشان نفش برآب گردید . در بخش دوم  با مغالطه اینکه آیا شخصیت متخلقی مانند حضرت آیت‌الله جوادی این گونه نسبت به عالمی محترم مانند حضرت آیت‌الله سیدان که سال‌هاست ... نقل آقای وکیلی را زیر سوال برده تا از گیر این مخمصه جان سالم بدر ببرند وبه  زعم خویش نقل  آیت الله رضایی تهرانی را مخدوش کرده باشند. البته وقتی  قربة الي الله ایشان به علامه طهرانی هر آن چه بخواهد نسبت بدهد دیگر به شاگرد ایشان نسبت دادن حتما برایشان پر صواب تر است. جناب نصیری، اهل فلسفه و عرفان که از منظر شما اگر اهل بدعت هستند وبستن به آنها را جایز می دانید طوری باشد که گوشه ای ازآن باز نباشد. نمی دانم چرا شما حرف هایی که آقای واسطی و دوستانشان چند بار جامع ومانع پاسخ داده اند را تکرار می کنید . رو را بگردم حکایتی وجود دارد میگویند شخصی با صاحب دارو خانه ای سر جنگ داشت ودر بی پروایی شهره بود روزی رفت دارو خانه و گفت میخ دارید ؟ گفتن آقا جان ایجا میخ نمی فروشند . او در پاسخ گفت جیش کردم به دارو خانه ای که میخ ندارد و کارش را کرد و رفت . روز بعد رفت وگفت آقا میخ دارید؟ گفتند: بله . گفت : جیش کردم به دارو خانه ای که میخ دارد و رفت و کارش را کرد . روز بعد رفت و گفت آقا میخ دارید؟ صاحب دارو خانه گفت : آقا جان برو جیشتو بکن ، چکار داری که میخ داریم یا نه این حکایت سر دراز دارد هزار هم جواب بدهند ایشان کار خود را انجام می دهد
  • مهدی ۰۹:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۰
    0 0
    این همه گپ زده شد این همه حرفای علمی و قشنگ این همه الفاظ رکیک و پشنگ دو ساعت وقت گذاشتم برای خوندن کامنت ها اول فکر می کردم وقتم تلف شده بعد دیدم نه بابا میشه از توی این مطالب یه برداشتایی کرد یکی از اونا یه نفر بیاد الفاظ رکیک رو بشماره ببینم مثل من به این نتیجه می رسه که مریدان طیفی خاص هم مثل مراداشون در استفاده از الفاظ رکیک عمل می کنند. شاید حکمی از طرف مراداشون صادر شده که استفاده از این الفاظ مشکلی ندارد که هیچی مستحب هم هست.
  • دانشجوی فلسفه ۱۰:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۰
    0 0
    استاد وکیلی بی دلیل که به حضرت هارون نسبت نفهمی و غفلت و عدم سعه قلبی نداده است بلکه دلیل داشته و برایش ثابت شده بوده است که توحید حضرت هارون ناقص بوده و به آن توحید عالی عرفانی که ابن عربی و علامه حسینی طهرانی و شاگردان ایشان رسیده اند، نرسیده بوده است. آقایان به جای این که به این استدلال پاسخ بدهند، اهانت می کنند.
  • عرفان شناس ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۰
    0 0
    این آقایان مخالف فلسفه و عرفان، عمق فلسفه و عرفان ر ا نمی فهمند. عمق آن را در کلام استاد مطهری بجویید که می فرماید: در عرفان انسان کامل عین خدا می شود و بلکه انسان کامل خود خداست. (کتاب انسان کامل ص 163) حالا اگر این فرمایش را ضمیمه این مساله کنید که بایزید و حلاج و شمس و ابن عربی و سید هاشم حداد انسان کامل بوده اند، ببینید چه غوغا و محشری خواهد بود. بله آقایان محترم، بروید یک مقدار عمق فلسفی و عرفانی پیدا کنید!!!!!!
  • علی از قم ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۰
    0 0
    جناب آقای نصیری هیچ عرفان نفهمیده بخاطر شهرت و مجله سراسر دروغ راه جهنم پیش گرفته اند نعوذ بالله کاش به اندازه تخصص صحبت میکردیم نه به اندازه فهممان عرفان علم حقیقت است و عالمان بزرگ این راه را رفته اند
  • ۱۸:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۱
    0 0
    امیر المؤمنین علیه السلام: مردان را به حق بشناسید نه حق را به مردان.
  • ۰۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    چرند نگو اخوی ... برو درس بخون دو کلام بعد بیا نظر پراکنی و بامزه بازی در بیار. دهنت رو آب بکش بعد اسم این بزرگان را بیار.
  • ۰۱:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    شلغم شناسی داداش نه عرفان شناس ...
  • ۰۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    چند صد صفحه کتاب را بریده اید چند جمله اش را ... واقعاً که بچه هستید. الحمدلله یک عده جملاتی از میرزا مهدی اصفهانی پدر دشمنی با فلسفه و عرفان را کندند و از مراجع استفتاء کردند و مراجع حکم به کفر و ضلالت دادند. واقعاً بازی خنده داری است این استفتاء بازی های شما.
  • ۱۱:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    این حرف را هرگز شهید مطهری نگفته است. این کفر محض است. عرفان شناس دروغ می گوید.
  • ۱۱:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    علی راست می گوید عرفان را آنها فهمیده اند که انسان کامل را خود خدا می دانند!
  • ۱۴:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    چرا نظر نده! بذاره امثال شما یه تریبون بگیرید برا فحاشی
  • Mohsen ۲۲:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    تا به چند عجب الم شنگه ای راه انداخته آقای... نصیری جان با این افاضات حضرت عالی ملکه انگلیس و روح جد آبادش رو در جهنم شاد کردی خدایش شادی ارواح خبیث انگلیسی ملکه الیزابت را فراهم کردی آخه... مثل شما پیدا می کنند؟ خدا انشاءالله اول عقل بده بعد تقوا که ماشاءالله تو این یک فقره بس فقیر و نداری چشات میبندی هرچه به دهنت میاد...
  • ۲۳:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۲
    0 0
    عرضه دارید برید تریبون بزنید
  • امید ۱۱:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۳
    0 0
    برای فلسفه همین بس که از دامن بنی امیه و بنی عباس سربیرون آورد حرمتش برای اهل ولا لازم است
  • ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۴
    0 0
    مطالب آقای نصیری صرفاً ادعا و روزنامه نگاری است درباره حکمت و عرفان. می خواهید حکمت و عرفان بفهمید به کتاب های حضرت امام خمینی ره مراجعه کنید.
  • صدرا ۰۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
    0 0
    بسم الله علی آقا پسر آیت الله بهجت که الان در قید حیات هستند،بیست سال فلسفه خواندند و شاگردی علامه حسن زاده را کرده اند.
  • صدرا ۰۲:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
    0 0
    از عزیزان صاحب بحث تقاضا دارم در این مورد هم نظرات خود را بیان نمایند. در ادامه همان کلیپی که از آقای وحید منتشر شده است که اسفار و فلسفه را کشک میخوانند در پایان اگر دقت شود میگویند: نطفه گندیده و نجس ظهور خدا نمیشه و ربط این موضوع با جسمانیه الحدوث را. با تشکر
  • عبدالرضا ۰۷:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
    0 0
    پناه می بریم به خدا از ایجاد جریان منحوس طالبان شیعی در موطن تشیع،فلسفه وعرفان،یعنی ایران اسلامی
  • محب علی ۱۷:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
    0 0
    با سلام خدمت دوستان عزیز و محترم، به نظر حقیر اینترنت محل مناسبی جهت طرح اینگونه مسایل اختلافی و در عین حال تخصصی نیست، به خصوص در حال حاضر که تشیع از طرف وهابیها بیش از هر زمان دیگه ای مورد هجوم واقع شده. آیا ایجاد دو دستگی و تقسیم - ناخواسته - شیعیان به دو گروه طرفدار و مخالف عرفان و فلسفه فایده ای برای مکتب اهل بیت (ع) داره؟ بهتر نیست اینگونه بحثها در محیطهای تخصصی و توسط افراد دارای مطالعات قبلی صورت بگیره؟ ما خودمون رو شیعه میدونیم ولی دقت کردید در همین کامنتها چقدر به افرادی که مثل ما فکر نمیکنن توهین میشه؟ آیا اینها حق الناس نیست؟
  • محب علی ۱۸:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۸/۲۸
    0 0
    با سلام خدمت دوستان عزیز و محترم، به نظر حقیر اینترنت محل مناسبی جهت طرح اینگونه مسایل اختلافی و در عین حال تخصصی نیست، به خصوص در حال حاضر که تشیع از طرف وهابیها بیش از هر زمان دیگه ای مورد هجوم واقع شده. آیا ایجاد دو دستگی و تقسیم - ناخواسته - شیعیان به دو گروه طرفدار و مخالف عرفان و فلسفه فایده ای برای مکتب اهل بیت (ع) داره؟ بهتر نیست اینگونه بحثها در محیطهای تخصصی و توسط افراد دارای مطالعات قبلی صورت بگیره؟ ما خودمون رو شیعه میدونیم ولی دقت کردید در همین کامنتها چقدر به افرادی که مثل ما فکر نمیکنن توهین میشه؟ آیا اینها حق الناس نیست؟
  • محب علی ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۴
    0 0
    با سلام خدمت دوستان عزیز و محترم، به نظر حقیر اینترنت محل مناسبی جهت طرح اینگونه مسایل اختلافی و در عین حال تخصصی نیست، به خصوص در حال حاضر که تشیع از طرف وهابیها بیش از هر زمان دیگه ای مورد هجوم واقع شده. آیا ایجاد دو دستگی و تقسیم - ناخواسته - شیعیان به دو گروه طرفدار و مخالف عرفان و فلسفه فایده ای برای مکتب اهل بیت (ع) داره؟ بهتر نیست اینگونه بحثها در محیطهای تخصصی و توسط افراد دارای مطالعات قبلی صورت بگیره؟ ما خودمون رو شیعه میدونیم ولی دقت کردید در همین کامنتها چقدر به افرادی که مثل ما فکر نمیکنن توهین میشه؟ آیا اینها حق الناس نیست؟
  • سید مرتضی ۱۷:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    آقای وکیلی خداحفظت کنه شما علم مقابله با جهالت برداشتی خدا عزتت بده
  • ۱۹:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    حسن عباسی را هم این نصیری فریب داد که علیه فلسفه و عرفان حرف زد و ابروی خودش را برد.
  • ۱۹:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    حلاج مورد لعن امام زمان نیست. این تهمت است.
  • یک طلبه دیگر ۱۷:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    بارک الله فیک!
  • یک طلبه دیگر ۱۷:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    ملا محسن فیض و ملاصدرا ، صدر المتالهین از اکابر علمای تشیع هستند. ملاصدرا محدث و فقیه هم بوده. چطور او نمیدانست جمادات خدا نیستند ولی شما می دانید؟
  • سهراب ۱۵:۴۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۴
    0 0
    میگم انشاالله همه ی عزیزان که این همه مطلب اینجا انبار کردن هیچ نماز قضا برا ادا کردن ندارن من که دارم شمارو نمیدونم
  • ۰۲:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۵
    0 0
    فقط نمیدانم چرا این تهمت را علامه حلی- علامه مجلسی -شیخ صدوق و... قبول دارند.
  • دوست ۱۸:۲۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    آنچه حلقه مفقوده اين بحثهاست انصاف است. چرا مدافعان فلسفه و عرفان خيال مي كنند بايد از همه شطحيات و اشتباهات و تعابير نارساي بزرگان خود دفاع كنند؟! آيا نمي شود تصور كرد كه فلسفه و عرفان دو روش هستند اما بسياري از بزرگان اين دو روش فكري و عملي اشتباهات فاحش يا تعابير غلط نيز دارند؟! چه لزومي دارد با لطايف الحيل و آسمان ريسمان كردن اثبات شود كه ارسطو و افلاطون پيامبر بوده اند؟! آيا براي اثبات حقانيت فلسفه بايد لزوما نبوت فلاسفه اثبات شود؟! چه لزومي دارد براي اثبات حقانيت عرفان اثبات كنيم كه ابن عربي شيعه بوده است؟! ارسوط و افلاطون و ابن عربي همگي انسانهاي غيرمعصومند كه سخنانشان اميخته به باطل مي تواند باشد. پس چرا طوري از بزرگان فلسفه و عرفان دفاع مي شود كه گويي فلاسفه معصوم بوده اند؟! چرا يك منصف پيدا نمي شود كه قبول كند كه ابن عربي و ارسطو و افلاطون اشتباهات فاحش نيز دارند؟! اين انصاف در حضرت امام خميني و استاد مطهري بود ولي در بسياري از مدافعان كنوني فلسفه و عرفان نيست. پيشنهاد مي كنم كتاب «ابن عربي ليس بشيعي» علامه سيدجعفر مرتضي عاملي را مطالعه كنيد. همچنين كتاب داوري هاي متضاد درباره ابن عربي نوشته داود الهامي. چرا بايد درباره يك انسان معمولي اينقدر غلو و تقديس شود؟! همين تقديسها و غلو ها درباره اقاي حسن زاده هم هست. متاسفانه بدون هيچ سندي ادعا مي كنند كه آقاي حسن زاده علومش را از امام رضا(ع) بطور مستقيم دريافت كرده است!! يا اينكه علامه طباطبايي درباره آقاي حسن زاده چه حرفهاي عجيب گفته اند و ... اساسا اينكه ما به جاي پاسخ دادن به استدلالها به تقديس شخصيتها بپردازيم اشتباه است
  • دوست ۱۸:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    اولا از كجا معلوم كه ابن عربي به محضر امام زمان عج تشرف يافته است؟ مگر نه اينست كه امثال شيخ حر عاملي و فيض كاشاني از او نقل كرده اند كه من اگر مي خواستم خداوند امام زمانم را به من معرفي ميكرد ولي من چنين تقاضايي از خدا نكردم!! اينكه ابن عربي از اميرالمومنين ع تمجيدهايي كرده است دليل بر شيعه بودنش نيست زيرا چند برابر اين تمجيدها را درباره ابوبكر و عمر دارد و حتي متوكل عباسي و معاويه را جزو اولياي الهي مي داند. ثالثا اينكه يك نسخه از يكي از آثار ابن عربي كه به دست شعراني رسيده بود تحريف شده بود دليل نميشه بگوييم هر مزخررفاتي دركتابهاي متعدد ابن عربي هست قطعا تحريفات ناسخان است وانگهي اسم بردن از دوازده امام در يكي از كتابها دليل بر شيعه بودن نيست زيرا در قرن 7 ما با پديده اي با عنوان «سني دوازده امامي » مواجه هستيم. دوازده امامي بودن انها با دوازده امامي بودن شيعه تفاوت اساسي دارد. اگر تفصيل اين مباحث را مي خواهيد به كتاب علامه سيد جعفر مرتضی عاملي با عنوان « ابن عربي ليس بشيعي » مراجعه فرماييد. كاش يكنفر پيدا بشه اين كتاب را به فارسي ترجمه كند.
  • محسن ۱۲:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۰/۱۸
    0 0
    سلام جناب نصيري متخصص و وکيل از طرف قرآن و عترت! اين حديثا برا من تفسير کنيد: علماء أمتي أفضل من أنبياء بني إسرائيل ...
  • صفا ۱۶:۰۵ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۲
    0 0
    اشکل این بحث ها در این است که ما می خواهیم با مغز و علمی که خدا به ما داده و محدود است خدای را ثابت کنیم که نامحدود است اصولا اثبات یا نفی خدا بتوسط مخلوق چیزی ناممکن است اگر مخلوقی بتواند اثبات کند خالقش را باید بر او مسلط شود تا چنین کند که دیگر این مخلوق نیست که خود خالق است برای همین ائمه از ورود به مبحث خدا ما را برحذر داشته اند جز خدا هیچ کس نمی داند او کیست مشکل ان است که ما با پندارهای خودمان که مختص آدمیست در مورد خدا گفتگو میکنیم و به جایی هم نخواهیم رسید این را خداوند با فرستادن پیامبران گفته و خود خداست که میگوید بگو خدایکیست تا رستکار شوی در اینجا خدا هم بر وجود خدا تاکید می کند هم بر یکتایی آن و هم بر اینکه آدمی نمی تواند در آن اندیشه کند باید تعبد داشته باشد ولا غیر تا رستگاری برایش پیش آید هیچ گاه موجود یک بعدی موجود دوبعدی را درک نخواهد کرد و دو بعد سه بعدی را و ... بهرحال با وجود اصلا دقیق بالا باید گفت قائل شدن ابعاد برای خدا یعنی جسمانی کردنش که خدا جسم نیست که ما جسمانی به او بنگریم
  • ۱۶:۵۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    0 0
    مهدی نصیری کوه ادب است !!!!!!!! ما که هرچقدر نوشته های استاد وکیلی را خواندیم در آن بی ادبی ای ندیدیم.
  • ۰۱:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۵
    0 0
    کاملا بی سند است

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس