گروه تاریخ مشرق- علي اميني، اشرافزاده تحصيلكرده، خوشبرخورد و نوه دختري مظفرالدينشاه قاجار، توانسته بود توجه بسياري از سياستمداران ايراني و خارجي را به خود جلب كند و از سوي ديگر تحميل او از سوي آمريكا براي تصدي نخستوزيري، نگرانيهاي شاه را بيشتر ميكرد. منسوببودن به پادشاهي كه فرمان مشروطيت را صادر كرده بود و حشر و نشر سياسي و رايزني او با مصدق، قوام و اعضاي جبهه ملي، و نيز رفتارهاي مذهب دوستانهاش كه باعث ايجاد تعادل و نرمخويي در رفتارهاي سياسي او شده بود، امتيازات كمي نبودند و به همينخاطر در ديدگاه دولتهاي غربي، بهويژه در ميان سياستمداران آمريكا، اميني چهره مثبتي داشت. اما اميني خود نيز بهخوبي ميدانست كه نبايد موجبات نگراني شاه را فراهم سازد و از اين رو همواره سعي ميكرد با ايما و اشاره، شاه را ملتفت سازد كه محبوبيت رو به افزون او، در تعارض با اعتبار شاه و سلطنت پهلوي نيست. هرچند شاه در يك فرصت مقتضي، خطر علي اميني را از سر خود رفع كرد و با رويكارآمدن نيكسون، از شر ديكتههاي كندي راحت شد، اما هيچگاه نتوانست دلخوري ناشي از تحميل اميني را فراموش كند و سالها بعد كه سلطنتش محكم شده بود، اين گلهمندي خود از دولت كندي را آشكار ساخت. در واقع شاه معتقد بود كندي، با سياستهايش به حكومت او ضربه وارد كرده است. مقاله حاضر شما را با علي اميني و دولت ليبرال او در دوران پهلوي آشنا ميسازد.
صفير گلولهاي كه روز دوازدهم ارديبهشت 1340 در ميدان بهارستان پيچيد، كار خود را كرد؛ دولت تكنوكرات شريف امامي ساقط شد. مردمي كه غم فوت مرجع تقليد بزرگشان آيتاللهالعظمي بروجردي بر دلهايشان سنگيني ميكرد، پس از عزاداري، بار ديگر اعتصابها و اعتراضاتشان را كه از دوره صدارت اقبال آغاز شده بود، از سر گرفتند. به اشاره اميني، معلمان نيز به گروههاي معترض و اعتصابي افزوده شدند. شريفامامي براي گريز از اين بحران، دستوپا ميزد و با نشاندن دكتر جهانشاه صالح به جاي عيسي صديق (طرفدار دوآتشه آمريكا)، قصد داشت در برابر خواستههاي معلمان، از خود نرمش نشان دهد. اما واقعه روز دوازدهم ارديبهشت و كشتهشدن دكتر ابوالحسن خانعلي ــ يكي از معلمان معترض ــ و اوجگيري خشم ديگر فرهنگيان، اين فرصت را از شريفامامي گرفت. او كه براي توجيه و ارائه گزارش به مجلس رفته بود، با درخواست استيضاح دو تن از نمايندگان (ارسلان خلعتبري و سيدجعفر بهبهاني) مواجه شد. شريفامامي قصد داشت در گزارش خود به انتقاد از سياستهاي متمركز دولتهاي گذشته بپردازد؛ چرا كه از نظر او اين سياستها، افزايش تصديگري دولت، بالا رفتن آمار كارمندان دولت و آثار زيانبار ديگري را به بار آورده بودند؛ اما مجال از او گرفته شد. سردار فاخر حكمت بر سر او فرياد كشيد و بر استيضاح او صحه گذاشت. شريفامامي به حالت قهر از مجلس خارج شد و استعفاي خود را تسليم شاه كرد و از دولت كناره گرفت تا بهعنوان قدرت ذخيره شاه براي روزهاي مبادا باقي بماند.
با سقوط دولت امامي، يكي از بحرانيترين دورانهاي سلطنت محمدرضا پهلوي پس از كودتاي بيستوهشتم مرداد، آغاز شد. بار ديگر آمريكا قدرت خود را به رخ كشيد و براي بار دوم و به طور مستقيم فردي را به كرسي صدارت نشاند كه شاه از او رضايت نداشت. اين فرد، كسي نبود جز علي اميني، نوه مظفرالدينشاه قاجار.
پيش از او، آمريكاييها براي نخستوزيري سپهبد رزمآرا در سال 1329، تلاش نمودند و دكتر گريدي، ديكتاتور يونان، را براي زمينهسازي به تهران فرستادند. زاهدي را نيز توافقهاي آمريكا و انگلستان و معادلات كودتا به قدرت رساند. اما براي تحميل علي اميني به شاه، اورل هاريمن، سياستمدار كار كشته آمريكا، از سوي كندي راهي تهران شد.
علي اميني مجدي، فرزند محسنخان امينالدوله رشتي و اشرف فخرالدوله (دختر مظفرالدينشاه)، در سال 1284.ش به دنيا آمد. وي در سال 1305، پس از اتمام تحصيلات ابتدايي و متوسطه، عازم پاريس شد و در رشته «حقوق اقتصاد» تحصيل نمود و دكتراي خود را در رشته علوم اقتصادي از دانشگاه كرونوبل پاريس اخذ كرد و به ايران بازگشت. اميني بهواسطه ارتباط دوستي و خانوادگي با علياكبر داور، كه روزگاري در مدرسه عالي دارالفنون معلم حقوق او بود و در كابينه مستوفيالممالك وزارت عدليه را در اختيار داشت، به كار در دستگاه قضايي فرا خوانده شد و كار خود را از عضويت عليالبدل در محكمه بدايت آغاز كرد.
علي اميني عاشق و شيفته دو شخصيت فرانسوي و يك شخصيت ايراني بود: كلمانسو، پزشك، روزنامهنگار و نماينده مجلس كه چندبار وزير و نخستوزير فرانسه شد؛ آريستيد بريان، وكيل دادگستري، روزنامهنگار، نماينده مجلس، برنده جايزه صلح نوبل در سال 1928.م و سخنران معروف فرانسوي؛ و احمد قوامالسلطنه كه اميني او را الگوي خود در زندگي ميدانست. اين شيفتگي اميني به قوام، درواقع نشانگر منش و شخصيت آريستوكرات و اشرافيتمدار اميني بود. او براياينكه پيوند خود را با قوامالسلطنه قوام بخشد، با برادرزاده او، دختر وثوقالدوله ــ عاقد قرارداد ننگين 1919.م ــ ازدواج كرد و نُه سال پس از اين وصلت، معاونت نخستوزيري قوام را در سال 1321 عهدهدار شد. تاثير منش و روش قوام در زندگي سياسي و اجتماعي اميني انكارناپذير است.
اميني پس از سقوط كابينه قوام به رياست كميسيون ارز وزارت اقتصاد ملي درآمد. علي اميني عليرغم تلاش بسياري كه براي ورود به مجلس شوراي ملي چهاردهم به خرج داد، در اين كار ناكام ماند، اما در انتخابات مجلس دوره پانزدهم كه قوام مجددا خود را بر كرسي نخستوزيري نشاند، اميني هم توانست با فعاليت در حزب دموكرات قوام، سرانجام نام خود را بهعنوان وكيل اول مردم شهر تهران از صندوق آرا بيرون آورد. دكتر احمد متيندفتري، نماينده مشكينشهر، با ارائه مدارك و ايراد نطقي مفصل تلاش كرد اعتبارنامه اميني را بهخاطر وقوع تقلب در انتخابات تهران رد كند، اما سرانجام فراكسيون دموكرات كه اكثريت مجلس را در اختيار داشت، اعتبارنامه اميني را تصويب كرد. جالباينكه وكالت اميني در اين دوره اغلب به سكوت و با خاموشي سپري شد و او بيشتر در پي سفرهاي خارجي بود.
علي اميني در سال 1329 در كابينه منصورالملك، بهعنوان وزير اقتصاد ملي معرفي شد اما قبل از سقوط اين دولت، از آن كناره گرفت. اميني در جريان نهضت مليشدن نفت، با سودجويي از نسبتش با مصدق ــ فخرالدوله، مادر اميني، دخترخاله مصدق بود ــ خود را به نهضت نزديك كرد و وزارت اقتصاد ملي را در دولت مصدق عهدهدار شد. جالباينكه، نه نسبت و نه انتصاب، هيچكدام نتوانستند او را تا به آخر، وفادار به مصدق نگاه دارند.
اميني در هنگامه قيام سيام تير 1331.ش كه به سقوط دولت قوامالسلطنه منجر شد، قوام را در خانه خود مخفي كرد. پس از كودتاي بيستوهشتم مرداد 1332.ش و سقوط دولت دكتر مصدق، سپهبد زاهدي اميني را به كابينه كودتا فراخواند و پست مهم وزارت دارايي را به او سپرد. كودتاچيان، مجموعه شركت نفت و تصميمات مربوط به آن را مستقيما زير نظر اميني قرار دادند تا او در راس يك هيات كارشناسي، مسائل نفت را حلوفصل نمايد. علي اميني با توصيف وضع خطير اقتصادي كشور براي سفير امريكا، جهت تداوم حكومت كودتا و تامين منافع ايالاتمتحده، از ايالاتمتحده درخواست كمك اضطراري نمود و دولت امريكا نيز با وقوف كامل به شرايط آن روز، فورا به اين درخواست جواب مثبت داد و رسما اعلام كرد دولت ايالاتمتحده مبلغي معادل چهلوپنجميليون دلار بهعنوان كمك اقتصادي فوري و بيستوسهميليونوچهارصدهزار دلار تحت عنوان برنامه عمليات اصل چهار ترومن به ايران اختصاص ميدهد.
پس از پرداخت اين كمكها و وامها، آمريكا دخالت خود را درخصوص مساله نفت علني كرد. دكتر اميني طي گزارشي به دولت پيشنهاد نمود به هيات نمايندگي ايران، جهت مذاكره با كنسرسيوم دستور و اختيار دهد. در مرحله اول مذاكرات اورويل هاردن و در مرحله دوم هاوارد پيج سخنگوي كنسرسيوم بودند و در هر دو مرحله، سخنگويي هيات ايراني را اميني برعهده داشت. ميسيون هربرت هاوارد پيج، مشاور امور نفتي وزارت امورخارجه امريكا و مامور به مذاكره و بررسي در اين مورد، سرانجام توانست نظر دولت امريكا را مبني بر تشكيل كنسرسيوم بينالمللي به دولت ايران بقبولاند. در تمام مدت طول مذاكرات، تظاهرات وسيع و شديدي در تهران و حوزه مناطق نفتي در جريان بود و سرانجام در روز چهاردهم مرداد 1335، اعلاميه مشترك ايران و كنسرسيوم نفت در تهران، واشنگتن، لندن، پاريس و لاهه، با امضاي دكتر علي اميني از طرف دولت ايران و مستر پيج از طرف كنسرسيوم نفت، منتشر شد. اين قرارداد بعدها به قرارداد «اميني ــ پيج» نيز معروف شد. موج شديد مخالفت و اعتراض و خشونت فضاي كشور را در برگرفت. پس از بروز اعتراضات در دو مجلس شورا و سنا، كار به جايي رسيد كه سيدابوالحسن حائريزاده، اميني را استيضاح كرد. آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني در مخالفت با اين قرارداد، به افشاي فجايع و مظالم انگليس، دخالتهاي امريكا و صحنهسازيهاي آنان پرداخت. دكتر محمد مصدق نيز كه در پي كودتاي بيستوهشتم مرداد زنداني شده بود، در لايحه فرجامي خود به ديوان عالي كشور، با انتقاد شديد از قرارداد كنسرسيوم، از حق آزادي و استقلال براي ملت ايران در بهرهبرداري از منابع ملي دفاع كرد.
دكتر اميني كابينه كودتا را با صدارت وزارت دارايي پشتسر گذاشت و با همين مقام در كابينه حسين علا مشغول گرديد اما پس از دو ماه، به وزارت دادگستري منتقل شد. اين وزارتخانه، همكاري او با علياكبر داور در دولت مستوفيالممالك را يادآوري ميكرد؛ بااينتفاوتكه اميني اينبار از جايگاه وزير در كار قضا درگير ميشد.
علي اميني در ديماه 1334 به سمت سفيركبيري ايران در امريكا منصوب گرديد و ازاينطريق، فصل نويني در زندگي او آغاز شد. اميني متجاوز از دو سال در امريكا به سر برد. در اين مدت، او به ايجاد رابطه ميان مسئولين، دولتمردان و سناتورهاي امريكايي اهتمام ورزيد. رابطه او با مردان سياسي امريكا، بهويژه با سناتور جان فيتز جرالد كندي ــ معروف به جان اف كندي ــ راه او را براي رسيدن به مقام نخستوزيري هموار نمود. اميني توانست در ميان نخبگان سياسي امريكايي و بهويژه در ميان دموكراتها ذهنيت مساعدي از خود برجاي گذارد. آنها از عملكرد و نقش اميني در جريان كنسرسيوم نفت بسيار خشنود بودند و به او وعده نخستوزيري دادند. اين وعده سرانجام پس از سه سال خانهنشيني، محقق شد. در ايام انزوا، اميني در سال 1338 تلاش كرد با اقدام به تبليغات فراوان، از حوزه تهران به مجلس راه يابد اما دولت اقبال در تلافي اتهامات فراوان اقتصادي كه اميني به آن وارد كرده بود، مانع از آن شد كه نام اميني از صندوق بيرون بيايد.
شاه كه در انتخابات آبان 1339 در امريكا، از جمهوريخواهان و نيكسون حمايت كرده بود، پس از انتخابشدن كنديِ آريستوكرات و دموكرات، دريافت كه خبط فاحشي مرتكب شده و خطرپذيري او در حمايت از نيكسون كاملا اشتباه بوده است. درواقع براي او جاي ترديد باقي نمانده بود كه دموكراتها سرانجام از وي انتقام سختي خواهند گرفت. شاه به روزهاي سختي كه در پيش روي داشت، ميانديشيد و به دنبال راهي بود تا اشتباه خود را با رفع دلخوري از دموكراتها، جبران كند. او اين سياست را با دستپاچگي دنبال ميكرد. كندي، رئيسجمهور جوان و جديد ايالاتمتحده، گوش شنيدن سخنان و توجيهات شاه و رژيم فاسد او را نداشت و صرفا همسايگي ايران با شوروي مانع از آن ميشد كه او به اتخاذ يك تصميم تند عليه شاه اقدام كند. اردشير زاهدي، داماد شاه (شوهر شهناز پهلوي) كه آن موقع سفيركبير ايران در امريكا بود، در دو ديدار با كندي، پيامهاي شاه را به او رسانده بود. اين بدان معنا بود كه شاه براي جبران مافات، هيچ مانعي در راه طرحهاي واشنگتن، ايجاد نخواهد كرد، و صرفا انتظار ميكشد كاخ سفيد، برنامه كار او را «ديكته» كند. نخستين دستوري كه پس از ملاقاتهاي زاهدي با كندي، جانسون و دين راسك، به شاه رسيد، انحلال مجلس فرمايشي بيستم، ايجاد فضاي باز سياسي، و انتخاب يك نخستوزير ليبرال بود. همه ميدانستند كه تنها علي اميني ــ از گروه قوام ــ از نظر امريكاييها واجد چنين شرايطي است.
ايالاتمتحده اميني را به چند دليل تاييد ميكرد. او به هنگام سفارت در واشنگتن، توانسته بود اعتماد وزارت كشور و مردان حكومتمدار آن روز را جلب كند؛ ديگراينكه او در سال 1333 در مقام رئيس هيات ايراني در مذاكره با شركتهاي نفتي، نشان داده بود كه توانايي اتخاذ تصميمات غيرمتعارف را دارد؛ ضمنا اميني بهخاطر عهدهداري وزارت دارايي در كابينه مصدق، توانسته بود ارتباط شخصي خود را با بسياري از رهبران جبهه ملي حفظ كند؛ و بالاترازهمهاينكه وي از اواسط دهه 1320 كه به همراه برادر بزرگش ابوالقاسم اميني به محفل داخلي قوام راه يافت، بهعنوان يك اشرافي بيتعصب، همواره از اصلاحات ارضي حمايت كرده بود.
محمدرضا پهلوي بهشدت از اميني متنفر بود و به روابط گذشته وي با قوام و مصدق، با ديده بياعتمادي مينگريست. شاه بر اين باور بود كه اميني علاوه بر اصلاحات اقتصادي، قصد انجام تغييرات سياسي را نيز در ذهن خود ميپروراند. بااينهمه، شاه راه گريز نداشت و بهناچار بايد از عموسام اطاعت ميكرد. شاه بهخوبي ميدانست كه اميني بدل قوامالسلطنه و فردي خودراي و خودمحور است و صرفا براي رويارويي و تنبيه او آمده است. خود شاه نيز بعدها در مصاحبه با يك خبرنگار امريكايي اقرار نمود كه درواقع حكومت كندي او را مجبور كرد تا به نخستوزيري اميني تن دهد.
برنامه كار اميني را همان روزها، كندي در پيامي به كنگره امريكا، مشخص كرد: «هيچ مقدار اسلحه و نيروي نظامي نميتواند به رژيمهايي كه نميخواهند يا نميتوانند اصلاحات اجتماعي كنند، ثبات و استمرار ببخشد... ماهرانهترين مبارزات ضدپارتيزاني نيز نخواهد توانست در نقاطي كه مردم كاملا گرفتار بينوايي و فقرند، موفق باشد. ازطرفديگر هيچ خرابكاري نميتواند مللي را كه با اطمينان خاطر براي جامعه بهتر ميكوشند، فاسد كند.»
اميني در خاطرات خود براي كيهان سلطنتطلب چاپ لندن، مينويسد: «هنگام دريافت پيشنهاد نخستوزيري، به شاه گفتم: اما برنامه اصلي من اصلاحات ارضي، مبارزه با فساد و جلوگيري از اسراف و تبذيرات است تا اعتماد دنيايي كه به كمك آن بايد ترقي كنيم، جلب شود. ديگراينكه داستانها گفتم و استدلالها كردم دراينبارهكه اگر فشار سياسي از روي دوش مردم برداشته و آزاديهاي سياسي داده و رعايت شود، يقين بدانيد كه در يك جامعه آزاد، رشد و ترقي و رفاه سريعتر و صحيحتر انجام ميشود و پايههاي پادشاهي در ميان مردم مستحكمتر خواهد بود ... .»
در مذاكرات مقدماتي اميني و شاه، اميني خواستار انحلال مجلسين و برقراري سلطنت مشروطه شد و از شاه خواست كه سلطنت كند نه حكومت. شاه خواسته اميني را نپذيرفت. دور اول مذاكرات بينتيجه و در هالهاي از ابهام باقي ماند. قبل از شروع دور دوم شور و مذاكره، هاريمن ــ فرستاده كندي كه در تهران به سر ميبرد ــ براي تثبيت اميني تلاش ميكرد. در راستاي متقاعدكردن شاه براي تندادن به اين شروط، علا ــ وزير دربار ــ نيز از خود سعي وافر نشان داد. سرانجام شاه در دومين جلسه با تقاضاي اميني مبني بر انحلال مجلسين موافقت كرد.
با اعلام انحلال مجلسين در نوزدهم ارديبهشت 1340، اميني نيز كابينه خود را معرفي كرد. اميني مدعي است براي جلب و جذب افراد جبهه ملي و ياران مصدق به كابينه و دعوت آنها به كارهاي كليدي مملكت، تلاش زيادي صورت داده است. او در خاطرات خود براي كيهان سلطنتطلب چاپ لندن، مينويسد: «من در آستانه نخستوزيري، اميد همكاري چنين افرادي را داشتم. اين يك معامله دوطرفه بود. از طرفي من با تمام مشكلاتي كه در پيش داشتم... يك گروه اجتماعي مردم را كه علاقمند به آزادي و دموكراسي و ترقي بودند، به كمك ميگرفتم و ازطرفديگر رهبران جبهه ملي با شركت خود در يك برنامه اصلاحي، از بنبستي كه به دست خود ساخته بودند، درميآمدند و يكبار ديگر بخت مشاركت و تاثير در تحولات سياسي ايران را مييافتند كه شايد در آينده وقايعي كه به انقلاب سال 1357 منتهي شد، پيش نميآمد. ولي آنان به چنين بختي پشت پا زدند... آنان با عدم درك مسائل سياسي و اجتماعي، باقيمانده ميراثي را كه از دكتر مصدق به ايشان رسيده بود، به باد دادند و تاثيرشان در حوادث بعدي سياسي ايران به صفر رسيد.»
اميني در روز اول نخستوزيري، با اولين نطق راديويي خود پيرامون اصلاحات ارضي، اداري و اقتصادي، به مردم نويد داد كه در راه مبارزه با فساد و براي رسيدن به آزادي و دموكراسي گام برخواهد داشت.
اميني سه وزارتخانه را به اصلاحطلبان برخاسته از طبقه متوسط كه در گذشته از نفوذ سياسي شاه و نيز تبهكاري خانوادههاي ملّاك انتقاد كرده بودند، واگذار كرد. وزارت دادگستري يا اداره قدرتمند مبارزه با فساد را به نورالدين الموتي، دبيركل سابق حزب توده سپرد (الموتي از افراد گروه پنجاهوسه نفر معروف به گروه دكتر اراني بود كه در دوره رضاشاه زنداني شده بودند. الموتي در سال 1336 از حزب توده خارج شده و به محفل قوام پيوسته بود). و اما وزارت فرهنگ به محمد درخشش، رهبر جريان اعتصاب معلمين و رئيس باشگاه مهرگان، واگذار شد. درخشش بهعنوان نماينده صريح قشر معلم، هم از سوي حزب توده و هم از سوي جبهه ملي مورد حمايت بود. بالاترازهمه، وزارت كشاورزي به دكتر حسن ارسنجاني، روزنامهنويس راديكال، محول شد كه از همكاران نزديك قوام و از اوايل دهه 1320 مدافع اصلاحات ارضي بود.
اميني براي اثبات جديبودن وعده اصلاحات خود، چندتن از سران ارتش، از جمله سپهبد علويمقدم (رئيس شهرباني) و سپس وزير كشور، سرلشگر ضرغام (كه با اصلاحات خود در وزارت دارايي و گمركات و انحصارات خود را در چشم امريكاييها نشانده بود)، همچنين سرتيپ اويسي، سرتيپ آجوداني و سرلشگر حاجعليكيا را دستگير نمود و در زندان [پادگان] جمشيديه زنداني كرد. اميني وقتي كه با كارشكني شاه مواجه شد، زهرچشم ديگري گرفت و «محاكمات بزرگ» را به كارگرداني الموتي درخصوص دكتر اقبال، ابوالحسن ابتهاج و فرود به اجرا گذاشت. دكتر اقبال موفق شد از كمند اميني ــ الموتي فرار كند اما محاكمات همچنان با سروصداي زياد دنبال گرديد. اميني اين محاكم را در راستاي مبارزه با فساد اداري و اقتصادي و جلوگيري از ريختوپاشها ميدانست. وي طي نطقي راديويي وضع اقتصادي ايران را درهم و اسفناك توجيه نمود و بهعبارتي ورشكستگي كشور را اعلام داشت. گرچه توقيف افسران عاليرتبه رژيم توسط اين «اشرافزاده»، خوشايند خاندان پهلوي نبود، اما نطق مذكور، دهان شاه را بست. اين تحليل اقتصادي از اوضاع كشور، آنهم از يك اقتصاددان تحصيلكرده فرانسه، فورا بورس و بازار سهام را متاثر ساخت و زيان آن بيشازهمه، نصيب شاه گرديد كه خود شخصا از ثروتمندان بزرگ و از صاحبان سهام بهشمار ميرفت. گردش مالي ثروت شاه به اندازهاي بود كه حتي نوسانات بورسهاي لندن، نيويورك و توكيو نيز براي او حائز اهميت بهشمار ميرفت. علاوهبراين، اميني با اين نطق خود، آب پاكي بر دست كساني ريخت كه قصد سرمايهگذاري در ايران را داشتند. درواقع آنها مسير آمده را دوباره بازگشتند. اميني درصدد بود با اين سخنراني و شرح اوضاع اقتصادي، به مردم تفهيم نمايد كه از مصرفزدگي پرهيز كنند. اما نهتنها مصرف مهار نشد، چشمه نهچندان زلال وامهاي خارجي نيز خشكيد.
برنامه كابينه اميني در پانزده ماده در روزنامهها اعلام شد. اهم مفاد اين برنامه عبارت بودند از: 1ــ انجام اقداماتي براي تقليل قيمت كالاها و خدمات و كاهش هزينههاي خانوار 2ــ اصلاحات ارضي 3ــ توسعه صنايع كشاورزي 4ــ تقويت قوه قضائيه و تعقيب سوءاستفادهكنندگان از اموال عمومي 5ــ توسعه مباني ايماني و تربيتي از دبستان تا دانشگاه و تعميم تعليمات اجباري. از ديگر برنامههاي دولت جديد كه درواقع به منظور پاسخگويي به اعتراضات اخير معلمان و فرهنگيان انجام ميگرفت، طرح تامين حداقل معيشت كارمندان، و بهويژه فرهنگيان، بود.
اميني در هفته اول نخستوزيري خود، تعدادي از بلندپايگان لشگري و كشوري را به اتهام سوءاستفاده از بيتالمال دستگير كرد. علاوهبراين، يكي از مهمترين برنامههاي دولت اميني، اجراي اصلاحات ارضي بود كه هدايت و برنامهريزي آن به حسن ارسنجاني واگذار گرديد. اين برنامه از جمله برنامههايي بود كه حزب دموكرات امريكا بر اجراي آن اصرار ميورزيد. اميني به تبع آزادشدن فعاليت احزاب، زمينه را براي بنياننهادن نهضت آزادي و از سرگيري فعاليت جبهه ملي فراهم ساخت. جبهه ملي نيز بهنوبهخود با بهرهگيري از اين فضا، ميتينگ بزرگي را در ميدان جلاليه تدارك ديد و خواستار برگزاري انتخابات شد. اما بهتدريج موانع سياسي بسياري در راه اجراي برنامههاي دولت ليبرال اميني پديد آمد. گروههاي مخالف و معترض به برنامههاي دولت، بهويژه دانشجويان، به تظاهرات خياباني كشيده شدند. دولت اميني براي مقابله با اين وضعيت، تعدادي از سران جبهه ملي، از جمله دكتر سنجابي، دكتر صديقي، مهندس حسيبي، دكتر امير علائي، دكتر مهدي آذر، داريوش فروهر، دكتر شاپور بختيار، مهندس خنجي و مسعود حجازي را دستگير نمود. درحقيقت، اين واقعه اوج مقابله و تعارض ميان اميني و جبهه ملي را به نمايش گذاشت. اما نهضت آزادي كه اولين روزهاي عمر خود را پس از انشعاب از جبهه ملي سپري ميكرد، روش متينتري را در مقابله با دولت پيش گرفت. دكتر مصدق در پاسخ به نامه مهندس بازرگان كه خبر از تاسيس اين نهضت داده بود، راه آنها را تاييد كرد. گروه ديگري كه خارج از جبهه ملي فعاليت داشت، «جامعه سوسياليستها» به رهبري خليل ملكي بود كه با همراهي روشنفكراني چون منوچهر صفا، داريوش آشوري، جلال آلاحمد و محمدعلي كاتوزيان، فعاليت ميكرد. اين جامعه سوسياليستها كه اعتقاد داشتند بايد از فرصتهاي موجود و نيز از تضاد ميان اميني و دربار نهايت استفاده را به عمل آورد، از طرف دكتر مصدق جانبداري شدند. اما جبهه ملي دوم، زير تيغ تند انتقاد اين پير سياستمدار و رهبر معنوي جبهه قرار گرفت و پس از چندي از هم فروپاشيد. آشكار شد كه فضاي باز سياسي ناشي از فشار دموكراتها و در راس آنها كندي، موقعيتي مناسب براي بهدستآوردن قدرت ازدسترفته بود.
دكتر اميني در وراي گردنفرازي در برابر گروههاي مختلف سياسي، خود را در برابر مردم بهظاهر مذهبي جلوه ميداد و ارتباطش را با روحانيون حفظ ميكرد. او در ديماه سال 1340 در جشن ميلاد حضرت علي(ع) به اتفاق شريفالعلماي خراساني، مشاور روحاني خود، براي ديدار با مراجع عظام و علما به قم رفت و به ديدار آيات عظام امامخميني، گلپايگاني و مرعشينجفي شتافت. حضرت امام در اين ديدار، ضمن رهنمودهايي به نخستوزير، وظايف خطير او را در قبال كشور و مردم، به او يادآور شد. اميني به آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني علاقه و توجه خاصي نشان ميداد؛ چنانكه در فرصتهاي مقتضي به ديدار وي ميرفت و هميشه دست او را ميبوسيد. در اواخر سال 1340 كه آيتالله كاشاني در بستر بيماري بود، شاه به اتفاق قائمالملك رفيع جهت عيادت آيتالله كاشاني در منزل ايشان حضور يافت. او به خانهاي وارد ميشد كه پس از كودتا همواره كوشيده بود آن را از رونق بيندازد. اين ملاقات و عيادت در شرايطي صورت ميگرفت كه از آخرين باري كه رژيم شاه آيتالله كاشاني را به زندان افكنده بود، بيشتر از يك سال نميگذشت. كاشاني كه روزگاري بزرگترين تهديد براي شاه بود و در حمايت از نهضت مليشدن نفت با اشارهاش هزاران مسلمان به حركت درميآمدند، فرداي آن روز دار فاني را وداع گفت. شاه و اميني در بزرگداشت و تكريم او، با هم مسابقه گذاشتند. جنازه شخصيتي كه بردن نام او از يكسال پس از كودتا ممنوع شده بود، به دستور شاه تشييع رسمي گرديد. اميني پنج روز عزاي ملي اعلام كرد. عكس او در روزنامه اطلاعات درحاليكه دست آيتالله كاشاني را ميبوسيد، منتشر شد. و اين پاياني بود بر سالي كه با فوت مرجع بزرگ شيعيان، حضرت آيتاللهالعظمي بروجردي، آغاز شده بود. در زمانيكه اميني مشغول اصلاحات و اجراي برنامه مالي و اقتصادي بود، اختلافش با دربار به اوج رسيد. چستر باولز، مشاور كندي، براي حل اختلاف به تهران آمد. شاه از اين فرصت سود جست و با واسطه قراردادن باولز، برنامه سفري را به امريكا هماهنگ كرد، اما باولز همهجا بر اقدامات و اصلاحات اميني صحه گذاشت.
اميني در دوره نخستوزيري خود به سفر حج رفت و سعي كرد در مسابقهاي كه با شاه شروع كرده بود، بر اعتبار معنوي خود در انظار مردم بيفزايد. او سفرهايي را به كشورهاي اروپايي ترتيب داد و در ميان رجال اروپايي، جاي زيادي براي خود باز كرد. اميني در سفر خود به اروپا براي دريافت وام، با اغلب روساي جمهور و پادشاهان ملاقات و ديدار به عمل آورد. وي به كاخ بوكينگهام رفت و دست ملكه انگليسي را فشرد. اين ديدارها، شاه را به وحشت انداخت. اميني در مصاحبه با حبيب لاجوردي (در پروژه مربوط به تاريخ شفاهي ايران) گفت: «به ديدن شاه رفتم و گفتم: خوب، اعليحضرت حالا خيال ميكنيد كه چون من دست ملكه انگليس را فشردم و با دوگل بودم، ديگر هيچ بولدوزري نميتواند من را بِكند، اين اشتباه است، محبوبيت نخستوزير در خارج، محبوبيت ايران است، ايراني كه در رأسش محمدرضاشاه پهلوي است.» درواقع اميني با اين گفتار خود تلاش ميكرد وحشت را از دل شاه بيرون كند تا او را از اقدامات تهاجمي باز دارد. اما عليرغم اين تلاشهاي او، محمدرضا همواره كينه اين «اشرافزاده» را در دل نگاه داشت. شاه از اينكه كلمه «اشرافزاده» براي خطاب قراردادن اميني استفاده ميشد، بهشدت متنفر بود و هيچگاه نتوانست با اميني رابطهاي صميمانه برقرار كند.
شاه سرانجام اين وضعيت را برنتافت. به منظور چارهگري، در توافقي با فرستاده كندي به ايران، در نيمه دوم فروردين 1341 زمينه سفر خود به امريكا و انگليس را مهيا نمود. اين سفر بيستروز در امريكا و چند روز هم در انگلستان بهطول انجاميد. اميني در كيهان لندن، درخصوص اين سفر مينويسد: «شاه در بازگشت، روحيه مطمئنتري پيدا كرده بودند. حتي در يك مصاحبه، اصلاحات ارضي را كه از مرحله اول بيرون نيامده بود، كافي ندانستند و به اصلاح وضع كارمندان دولت و سهيمكردن كارگران در كارخانهها اشاره كردند. اين كار معني داشت و به معني دخالت دوباره در كار قوه مجريه و پيشافتادن از دولت در شعارها و اعلام برنامه اجرايي بود. رابطه شخص ايشان پس از بازگشت اگرچه ظاهرا با شخص من و دولت تغييري نكرده بود، ولي بر دو كار پافشاري زياد ميكردند كه سابقا چنين نبود، يكي بر اضافهشدن بودجه ارتش كه سابقا توافقهاي اصلي را كرده بوديم و قرار نبود اضافه شود، و ديگر بر سرعتگرفتن آهنگ اصلاحات ارضي كه اين يكي هم سابقه نداشت.»
كشوقوس و جدال ميان شاه و اميني بر سر تقسيمبندي بودجه، سرانجام به استعفاي اميني منجر شد. شاه اين موفقيت را در ازاي پرداختن بهايي در سفر خود به امريكا و در توافق با كندي بهدست آورد. اگرچه حكومت اميني اصلاحات ارضي را اجرا كرد و صرفهجويي پولي مورد درخواست صندوق بينالمللي پول را انجام داد، اما اين اقدامات فقط چهارده ماه دوام آورد. دركل براي سقوط اميني عوامل متعددي را ميتوان برشمرد، اما بهنظر ميرسد سه عامل زير از جمله علل عمده آن بودند: 1ــ صرفهجويي مالي، نارضايي عمومي را شدت بخشيد 2ــ جبهه ملي از كمك به اميني خودداري كرد تا او را براي انحلال ساواك و برگزاري انتخابات آزاد تحتفشار گذارند. البته اميني سپهبد تيمور بختيار را از رياست ساواك بركنار نمود و بهجاي او سرلشگر پاكروان را جايگزين كرد. 3ــ اميني به هنگام درگيرياش با شاه بر سر لزوم كاهش بودجه نظامي، نتوانست حمايت امريكا را جلب كند.
علي اميني پس از بركناري، مدت زيادي مورد بغض رژيم پهلوي قرار داشت؛ بهويژه پس از قتل كندي و رويكارآمدن جانسون و سپس نيكسون، بهشدت از سوي رژيم كنترل ميشد و حتي ممنوعالخروج بود.
پس از اوجگيري حركتهاي انقلابي ــ اسلامي در سال 1357 براي درهمشكستن نظام شاهنشاهي، بار ديگر دموكراتها به صحنه آمدند و زمينه براي فعاليت اميني نيز فراهم شد. وي فعاليتهاي گوناگوني را براي مهار سيل خروشان انقلاب آغاز كرد كه عمدهترين آنها قرارگرفتن او در رأس گروه مشاوران شاه بود. اميني حتي براي حفظ رژيم و مهار خشم انقلابي مردم، داوطلب نخستوزيري شد و در اين راه وقتي امامخميني(ره) را مانع اصلي نيل به هدف خود ديد، خواستار ملاقات با امام شد اما حضرت امام او را به حضور نپذيرفت.
منابع مربوط به فراماسونري در دوران پهلوي دوم، اميني را فراماسونر ميدانند. به استناد منابع، وي در سال 1354 عضو لژ فراماسونري جويندگان كمال (با شماره طريقت 100) بوده كه در سال 1356 تا رتبه 18 ارتقا مييابد. اميني در دوازدهم اسفند 1356 از اين لژ خارج ميشود و نام مستعار او در شبكههاي فراماسونري، دكتر علني بوده است. علي اميني، كه سرانجام ده روز قبل از سقوط رژيم شاه از كشور خارج شد و به اروپا رفت، نماينده و نماد نسلي است كه راهگشاي نفوذ تمامعيار امريكا در ساختار اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايران گرديدند. هرگاه خطري منافع امريكا را تهديد ميكرد، چهرههايي همچون اميني از هرگونه خدمتگزاري دريغ نميكردند. وي در اواخر عمر به جهت نداشتن درك درست از شرايط سياسي ايران، براي جلب رضايت حاميان امريكايي خود، با استفاده از حمايتهاي مالي آنها «جبهه نجات» را با هدف مقابله با نظام جمهوري اسلامي تاسيس كرد.
پرونده حيات اميني سرانجام در سن هشتادوهشت سالگي در خارج از كشور بسته شد.
منابع و مآخذ:
1ــ يعقوب توكلي، خاطرات علي اميني، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1377
2ــ حبيب لاجوردي (ويراستار)، خاطرات علي اميني، تهران، نشر گفتار، 1376
3ــ حبيب لاجوردي (ويراستار)، خاطرات جعفر شريفامامي، تهران، نشر نگاه امروز، 1380
4ــ مسعود بهنود، از سيدضياء تا بختيار، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ سوم، 1369
5ــ سيدجلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1361
6ــ ويليام سوليوان، ماموريت در ايران، ترجمه: محمود طلوعي، 1373
7ــ عبدالحسين زرينكوب، روزگاران، تهران، نشر سخن، 1380
8ــ يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، گروه مترجمين، تهران، نشر مركز، چاپ چهارم، 1380
نشریه زمانه
صفير گلولهاي كه روز دوازدهم ارديبهشت 1340 در ميدان بهارستان پيچيد، كار خود را كرد؛ دولت تكنوكرات شريف امامي ساقط شد. مردمي كه غم فوت مرجع تقليد بزرگشان آيتاللهالعظمي بروجردي بر دلهايشان سنگيني ميكرد، پس از عزاداري، بار ديگر اعتصابها و اعتراضاتشان را كه از دوره صدارت اقبال آغاز شده بود، از سر گرفتند. به اشاره اميني، معلمان نيز به گروههاي معترض و اعتصابي افزوده شدند. شريفامامي براي گريز از اين بحران، دستوپا ميزد و با نشاندن دكتر جهانشاه صالح به جاي عيسي صديق (طرفدار دوآتشه آمريكا)، قصد داشت در برابر خواستههاي معلمان، از خود نرمش نشان دهد. اما واقعه روز دوازدهم ارديبهشت و كشتهشدن دكتر ابوالحسن خانعلي ــ يكي از معلمان معترض ــ و اوجگيري خشم ديگر فرهنگيان، اين فرصت را از شريفامامي گرفت. او كه براي توجيه و ارائه گزارش به مجلس رفته بود، با درخواست استيضاح دو تن از نمايندگان (ارسلان خلعتبري و سيدجعفر بهبهاني) مواجه شد. شريفامامي قصد داشت در گزارش خود به انتقاد از سياستهاي متمركز دولتهاي گذشته بپردازد؛ چرا كه از نظر او اين سياستها، افزايش تصديگري دولت، بالا رفتن آمار كارمندان دولت و آثار زيانبار ديگري را به بار آورده بودند؛ اما مجال از او گرفته شد. سردار فاخر حكمت بر سر او فرياد كشيد و بر استيضاح او صحه گذاشت. شريفامامي به حالت قهر از مجلس خارج شد و استعفاي خود را تسليم شاه كرد و از دولت كناره گرفت تا بهعنوان قدرت ذخيره شاه براي روزهاي مبادا باقي بماند.
با سقوط دولت امامي، يكي از بحرانيترين دورانهاي سلطنت محمدرضا پهلوي پس از كودتاي بيستوهشتم مرداد، آغاز شد. بار ديگر آمريكا قدرت خود را به رخ كشيد و براي بار دوم و به طور مستقيم فردي را به كرسي صدارت نشاند كه شاه از او رضايت نداشت. اين فرد، كسي نبود جز علي اميني، نوه مظفرالدينشاه قاجار.
پيش از او، آمريكاييها براي نخستوزيري سپهبد رزمآرا در سال 1329، تلاش نمودند و دكتر گريدي، ديكتاتور يونان، را براي زمينهسازي به تهران فرستادند. زاهدي را نيز توافقهاي آمريكا و انگلستان و معادلات كودتا به قدرت رساند. اما براي تحميل علي اميني به شاه، اورل هاريمن، سياستمدار كار كشته آمريكا، از سوي كندي راهي تهران شد.
علي اميني مجدي، فرزند محسنخان امينالدوله رشتي و اشرف فخرالدوله (دختر مظفرالدينشاه)، در سال 1284.ش به دنيا آمد. وي در سال 1305، پس از اتمام تحصيلات ابتدايي و متوسطه، عازم پاريس شد و در رشته «حقوق اقتصاد» تحصيل نمود و دكتراي خود را در رشته علوم اقتصادي از دانشگاه كرونوبل پاريس اخذ كرد و به ايران بازگشت. اميني بهواسطه ارتباط دوستي و خانوادگي با علياكبر داور، كه روزگاري در مدرسه عالي دارالفنون معلم حقوق او بود و در كابينه مستوفيالممالك وزارت عدليه را در اختيار داشت، به كار در دستگاه قضايي فرا خوانده شد و كار خود را از عضويت عليالبدل در محكمه بدايت آغاز كرد.
علي اميني عاشق و شيفته دو شخصيت فرانسوي و يك شخصيت ايراني بود: كلمانسو، پزشك، روزنامهنگار و نماينده مجلس كه چندبار وزير و نخستوزير فرانسه شد؛ آريستيد بريان، وكيل دادگستري، روزنامهنگار، نماينده مجلس، برنده جايزه صلح نوبل در سال 1928.م و سخنران معروف فرانسوي؛ و احمد قوامالسلطنه كه اميني او را الگوي خود در زندگي ميدانست. اين شيفتگي اميني به قوام، درواقع نشانگر منش و شخصيت آريستوكرات و اشرافيتمدار اميني بود. او براياينكه پيوند خود را با قوامالسلطنه قوام بخشد، با برادرزاده او، دختر وثوقالدوله ــ عاقد قرارداد ننگين 1919.م ــ ازدواج كرد و نُه سال پس از اين وصلت، معاونت نخستوزيري قوام را در سال 1321 عهدهدار شد. تاثير منش و روش قوام در زندگي سياسي و اجتماعي اميني انكارناپذير است.
اميني پس از سقوط كابينه قوام به رياست كميسيون ارز وزارت اقتصاد ملي درآمد. علي اميني عليرغم تلاش بسياري كه براي ورود به مجلس شوراي ملي چهاردهم به خرج داد، در اين كار ناكام ماند، اما در انتخابات مجلس دوره پانزدهم كه قوام مجددا خود را بر كرسي نخستوزيري نشاند، اميني هم توانست با فعاليت در حزب دموكرات قوام، سرانجام نام خود را بهعنوان وكيل اول مردم شهر تهران از صندوق آرا بيرون آورد. دكتر احمد متيندفتري، نماينده مشكينشهر، با ارائه مدارك و ايراد نطقي مفصل تلاش كرد اعتبارنامه اميني را بهخاطر وقوع تقلب در انتخابات تهران رد كند، اما سرانجام فراكسيون دموكرات كه اكثريت مجلس را در اختيار داشت، اعتبارنامه اميني را تصويب كرد. جالباينكه وكالت اميني در اين دوره اغلب به سكوت و با خاموشي سپري شد و او بيشتر در پي سفرهاي خارجي بود.
علي اميني در سال 1329 در كابينه منصورالملك، بهعنوان وزير اقتصاد ملي معرفي شد اما قبل از سقوط اين دولت، از آن كناره گرفت. اميني در جريان نهضت مليشدن نفت، با سودجويي از نسبتش با مصدق ــ فخرالدوله، مادر اميني، دخترخاله مصدق بود ــ خود را به نهضت نزديك كرد و وزارت اقتصاد ملي را در دولت مصدق عهدهدار شد. جالباينكه، نه نسبت و نه انتصاب، هيچكدام نتوانستند او را تا به آخر، وفادار به مصدق نگاه دارند.
اميني در هنگامه قيام سيام تير 1331.ش كه به سقوط دولت قوامالسلطنه منجر شد، قوام را در خانه خود مخفي كرد. پس از كودتاي بيستوهشتم مرداد 1332.ش و سقوط دولت دكتر مصدق، سپهبد زاهدي اميني را به كابينه كودتا فراخواند و پست مهم وزارت دارايي را به او سپرد. كودتاچيان، مجموعه شركت نفت و تصميمات مربوط به آن را مستقيما زير نظر اميني قرار دادند تا او در راس يك هيات كارشناسي، مسائل نفت را حلوفصل نمايد. علي اميني با توصيف وضع خطير اقتصادي كشور براي سفير امريكا، جهت تداوم حكومت كودتا و تامين منافع ايالاتمتحده، از ايالاتمتحده درخواست كمك اضطراري نمود و دولت امريكا نيز با وقوف كامل به شرايط آن روز، فورا به اين درخواست جواب مثبت داد و رسما اعلام كرد دولت ايالاتمتحده مبلغي معادل چهلوپنجميليون دلار بهعنوان كمك اقتصادي فوري و بيستوسهميليونوچهارصدهزار دلار تحت عنوان برنامه عمليات اصل چهار ترومن به ايران اختصاص ميدهد.
پس از پرداخت اين كمكها و وامها، آمريكا دخالت خود را درخصوص مساله نفت علني كرد. دكتر اميني طي گزارشي به دولت پيشنهاد نمود به هيات نمايندگي ايران، جهت مذاكره با كنسرسيوم دستور و اختيار دهد. در مرحله اول مذاكرات اورويل هاردن و در مرحله دوم هاوارد پيج سخنگوي كنسرسيوم بودند و در هر دو مرحله، سخنگويي هيات ايراني را اميني برعهده داشت. ميسيون هربرت هاوارد پيج، مشاور امور نفتي وزارت امورخارجه امريكا و مامور به مذاكره و بررسي در اين مورد، سرانجام توانست نظر دولت امريكا را مبني بر تشكيل كنسرسيوم بينالمللي به دولت ايران بقبولاند. در تمام مدت طول مذاكرات، تظاهرات وسيع و شديدي در تهران و حوزه مناطق نفتي در جريان بود و سرانجام در روز چهاردهم مرداد 1335، اعلاميه مشترك ايران و كنسرسيوم نفت در تهران، واشنگتن، لندن، پاريس و لاهه، با امضاي دكتر علي اميني از طرف دولت ايران و مستر پيج از طرف كنسرسيوم نفت، منتشر شد. اين قرارداد بعدها به قرارداد «اميني ــ پيج» نيز معروف شد. موج شديد مخالفت و اعتراض و خشونت فضاي كشور را در برگرفت. پس از بروز اعتراضات در دو مجلس شورا و سنا، كار به جايي رسيد كه سيدابوالحسن حائريزاده، اميني را استيضاح كرد. آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني در مخالفت با اين قرارداد، به افشاي فجايع و مظالم انگليس، دخالتهاي امريكا و صحنهسازيهاي آنان پرداخت. دكتر محمد مصدق نيز كه در پي كودتاي بيستوهشتم مرداد زنداني شده بود، در لايحه فرجامي خود به ديوان عالي كشور، با انتقاد شديد از قرارداد كنسرسيوم، از حق آزادي و استقلال براي ملت ايران در بهرهبرداري از منابع ملي دفاع كرد.
دكتر اميني كابينه كودتا را با صدارت وزارت دارايي پشتسر گذاشت و با همين مقام در كابينه حسين علا مشغول گرديد اما پس از دو ماه، به وزارت دادگستري منتقل شد. اين وزارتخانه، همكاري او با علياكبر داور در دولت مستوفيالممالك را يادآوري ميكرد؛ بااينتفاوتكه اميني اينبار از جايگاه وزير در كار قضا درگير ميشد.
علي اميني در ديماه 1334 به سمت سفيركبيري ايران در امريكا منصوب گرديد و ازاينطريق، فصل نويني در زندگي او آغاز شد. اميني متجاوز از دو سال در امريكا به سر برد. در اين مدت، او به ايجاد رابطه ميان مسئولين، دولتمردان و سناتورهاي امريكايي اهتمام ورزيد. رابطه او با مردان سياسي امريكا، بهويژه با سناتور جان فيتز جرالد كندي ــ معروف به جان اف كندي ــ راه او را براي رسيدن به مقام نخستوزيري هموار نمود. اميني توانست در ميان نخبگان سياسي امريكايي و بهويژه در ميان دموكراتها ذهنيت مساعدي از خود برجاي گذارد. آنها از عملكرد و نقش اميني در جريان كنسرسيوم نفت بسيار خشنود بودند و به او وعده نخستوزيري دادند. اين وعده سرانجام پس از سه سال خانهنشيني، محقق شد. در ايام انزوا، اميني در سال 1338 تلاش كرد با اقدام به تبليغات فراوان، از حوزه تهران به مجلس راه يابد اما دولت اقبال در تلافي اتهامات فراوان اقتصادي كه اميني به آن وارد كرده بود، مانع از آن شد كه نام اميني از صندوق بيرون بيايد.
شاه كه در انتخابات آبان 1339 در امريكا، از جمهوريخواهان و نيكسون حمايت كرده بود، پس از انتخابشدن كنديِ آريستوكرات و دموكرات، دريافت كه خبط فاحشي مرتكب شده و خطرپذيري او در حمايت از نيكسون كاملا اشتباه بوده است. درواقع براي او جاي ترديد باقي نمانده بود كه دموكراتها سرانجام از وي انتقام سختي خواهند گرفت. شاه به روزهاي سختي كه در پيش روي داشت، ميانديشيد و به دنبال راهي بود تا اشتباه خود را با رفع دلخوري از دموكراتها، جبران كند. او اين سياست را با دستپاچگي دنبال ميكرد. كندي، رئيسجمهور جوان و جديد ايالاتمتحده، گوش شنيدن سخنان و توجيهات شاه و رژيم فاسد او را نداشت و صرفا همسايگي ايران با شوروي مانع از آن ميشد كه او به اتخاذ يك تصميم تند عليه شاه اقدام كند. اردشير زاهدي، داماد شاه (شوهر شهناز پهلوي) كه آن موقع سفيركبير ايران در امريكا بود، در دو ديدار با كندي، پيامهاي شاه را به او رسانده بود. اين بدان معنا بود كه شاه براي جبران مافات، هيچ مانعي در راه طرحهاي واشنگتن، ايجاد نخواهد كرد، و صرفا انتظار ميكشد كاخ سفيد، برنامه كار او را «ديكته» كند. نخستين دستوري كه پس از ملاقاتهاي زاهدي با كندي، جانسون و دين راسك، به شاه رسيد، انحلال مجلس فرمايشي بيستم، ايجاد فضاي باز سياسي، و انتخاب يك نخستوزير ليبرال بود. همه ميدانستند كه تنها علي اميني ــ از گروه قوام ــ از نظر امريكاييها واجد چنين شرايطي است.
ايالاتمتحده اميني را به چند دليل تاييد ميكرد. او به هنگام سفارت در واشنگتن، توانسته بود اعتماد وزارت كشور و مردان حكومتمدار آن روز را جلب كند؛ ديگراينكه او در سال 1333 در مقام رئيس هيات ايراني در مذاكره با شركتهاي نفتي، نشان داده بود كه توانايي اتخاذ تصميمات غيرمتعارف را دارد؛ ضمنا اميني بهخاطر عهدهداري وزارت دارايي در كابينه مصدق، توانسته بود ارتباط شخصي خود را با بسياري از رهبران جبهه ملي حفظ كند؛ و بالاترازهمهاينكه وي از اواسط دهه 1320 كه به همراه برادر بزرگش ابوالقاسم اميني به محفل داخلي قوام راه يافت، بهعنوان يك اشرافي بيتعصب، همواره از اصلاحات ارضي حمايت كرده بود.
محمدرضا پهلوي بهشدت از اميني متنفر بود و به روابط گذشته وي با قوام و مصدق، با ديده بياعتمادي مينگريست. شاه بر اين باور بود كه اميني علاوه بر اصلاحات اقتصادي، قصد انجام تغييرات سياسي را نيز در ذهن خود ميپروراند. بااينهمه، شاه راه گريز نداشت و بهناچار بايد از عموسام اطاعت ميكرد. شاه بهخوبي ميدانست كه اميني بدل قوامالسلطنه و فردي خودراي و خودمحور است و صرفا براي رويارويي و تنبيه او آمده است. خود شاه نيز بعدها در مصاحبه با يك خبرنگار امريكايي اقرار نمود كه درواقع حكومت كندي او را مجبور كرد تا به نخستوزيري اميني تن دهد.
برنامه كار اميني را همان روزها، كندي در پيامي به كنگره امريكا، مشخص كرد: «هيچ مقدار اسلحه و نيروي نظامي نميتواند به رژيمهايي كه نميخواهند يا نميتوانند اصلاحات اجتماعي كنند، ثبات و استمرار ببخشد... ماهرانهترين مبارزات ضدپارتيزاني نيز نخواهد توانست در نقاطي كه مردم كاملا گرفتار بينوايي و فقرند، موفق باشد. ازطرفديگر هيچ خرابكاري نميتواند مللي را كه با اطمينان خاطر براي جامعه بهتر ميكوشند، فاسد كند.»
اميني در خاطرات خود براي كيهان سلطنتطلب چاپ لندن، مينويسد: «هنگام دريافت پيشنهاد نخستوزيري، به شاه گفتم: اما برنامه اصلي من اصلاحات ارضي، مبارزه با فساد و جلوگيري از اسراف و تبذيرات است تا اعتماد دنيايي كه به كمك آن بايد ترقي كنيم، جلب شود. ديگراينكه داستانها گفتم و استدلالها كردم دراينبارهكه اگر فشار سياسي از روي دوش مردم برداشته و آزاديهاي سياسي داده و رعايت شود، يقين بدانيد كه در يك جامعه آزاد، رشد و ترقي و رفاه سريعتر و صحيحتر انجام ميشود و پايههاي پادشاهي در ميان مردم مستحكمتر خواهد بود ... .»
در مذاكرات مقدماتي اميني و شاه، اميني خواستار انحلال مجلسين و برقراري سلطنت مشروطه شد و از شاه خواست كه سلطنت كند نه حكومت. شاه خواسته اميني را نپذيرفت. دور اول مذاكرات بينتيجه و در هالهاي از ابهام باقي ماند. قبل از شروع دور دوم شور و مذاكره، هاريمن ــ فرستاده كندي كه در تهران به سر ميبرد ــ براي تثبيت اميني تلاش ميكرد. در راستاي متقاعدكردن شاه براي تندادن به اين شروط، علا ــ وزير دربار ــ نيز از خود سعي وافر نشان داد. سرانجام شاه در دومين جلسه با تقاضاي اميني مبني بر انحلال مجلسين موافقت كرد.
با اعلام انحلال مجلسين در نوزدهم ارديبهشت 1340، اميني نيز كابينه خود را معرفي كرد. اميني مدعي است براي جلب و جذب افراد جبهه ملي و ياران مصدق به كابينه و دعوت آنها به كارهاي كليدي مملكت، تلاش زيادي صورت داده است. او در خاطرات خود براي كيهان سلطنتطلب چاپ لندن، مينويسد: «من در آستانه نخستوزيري، اميد همكاري چنين افرادي را داشتم. اين يك معامله دوطرفه بود. از طرفي من با تمام مشكلاتي كه در پيش داشتم... يك گروه اجتماعي مردم را كه علاقمند به آزادي و دموكراسي و ترقي بودند، به كمك ميگرفتم و ازطرفديگر رهبران جبهه ملي با شركت خود در يك برنامه اصلاحي، از بنبستي كه به دست خود ساخته بودند، درميآمدند و يكبار ديگر بخت مشاركت و تاثير در تحولات سياسي ايران را مييافتند كه شايد در آينده وقايعي كه به انقلاب سال 1357 منتهي شد، پيش نميآمد. ولي آنان به چنين بختي پشت پا زدند... آنان با عدم درك مسائل سياسي و اجتماعي، باقيمانده ميراثي را كه از دكتر مصدق به ايشان رسيده بود، به باد دادند و تاثيرشان در حوادث بعدي سياسي ايران به صفر رسيد.»
اميني در روز اول نخستوزيري، با اولين نطق راديويي خود پيرامون اصلاحات ارضي، اداري و اقتصادي، به مردم نويد داد كه در راه مبارزه با فساد و براي رسيدن به آزادي و دموكراسي گام برخواهد داشت.
اميني سه وزارتخانه را به اصلاحطلبان برخاسته از طبقه متوسط كه در گذشته از نفوذ سياسي شاه و نيز تبهكاري خانوادههاي ملّاك انتقاد كرده بودند، واگذار كرد. وزارت دادگستري يا اداره قدرتمند مبارزه با فساد را به نورالدين الموتي، دبيركل سابق حزب توده سپرد (الموتي از افراد گروه پنجاهوسه نفر معروف به گروه دكتر اراني بود كه در دوره رضاشاه زنداني شده بودند. الموتي در سال 1336 از حزب توده خارج شده و به محفل قوام پيوسته بود). و اما وزارت فرهنگ به محمد درخشش، رهبر جريان اعتصاب معلمين و رئيس باشگاه مهرگان، واگذار شد. درخشش بهعنوان نماينده صريح قشر معلم، هم از سوي حزب توده و هم از سوي جبهه ملي مورد حمايت بود. بالاترازهمه، وزارت كشاورزي به دكتر حسن ارسنجاني، روزنامهنويس راديكال، محول شد كه از همكاران نزديك قوام و از اوايل دهه 1320 مدافع اصلاحات ارضي بود.
اميني براي اثبات جديبودن وعده اصلاحات خود، چندتن از سران ارتش، از جمله سپهبد علويمقدم (رئيس شهرباني) و سپس وزير كشور، سرلشگر ضرغام (كه با اصلاحات خود در وزارت دارايي و گمركات و انحصارات خود را در چشم امريكاييها نشانده بود)، همچنين سرتيپ اويسي، سرتيپ آجوداني و سرلشگر حاجعليكيا را دستگير نمود و در زندان [پادگان] جمشيديه زنداني كرد. اميني وقتي كه با كارشكني شاه مواجه شد، زهرچشم ديگري گرفت و «محاكمات بزرگ» را به كارگرداني الموتي درخصوص دكتر اقبال، ابوالحسن ابتهاج و فرود به اجرا گذاشت. دكتر اقبال موفق شد از كمند اميني ــ الموتي فرار كند اما محاكمات همچنان با سروصداي زياد دنبال گرديد. اميني اين محاكم را در راستاي مبارزه با فساد اداري و اقتصادي و جلوگيري از ريختوپاشها ميدانست. وي طي نطقي راديويي وضع اقتصادي ايران را درهم و اسفناك توجيه نمود و بهعبارتي ورشكستگي كشور را اعلام داشت. گرچه توقيف افسران عاليرتبه رژيم توسط اين «اشرافزاده»، خوشايند خاندان پهلوي نبود، اما نطق مذكور، دهان شاه را بست. اين تحليل اقتصادي از اوضاع كشور، آنهم از يك اقتصاددان تحصيلكرده فرانسه، فورا بورس و بازار سهام را متاثر ساخت و زيان آن بيشازهمه، نصيب شاه گرديد كه خود شخصا از ثروتمندان بزرگ و از صاحبان سهام بهشمار ميرفت. گردش مالي ثروت شاه به اندازهاي بود كه حتي نوسانات بورسهاي لندن، نيويورك و توكيو نيز براي او حائز اهميت بهشمار ميرفت. علاوهبراين، اميني با اين نطق خود، آب پاكي بر دست كساني ريخت كه قصد سرمايهگذاري در ايران را داشتند. درواقع آنها مسير آمده را دوباره بازگشتند. اميني درصدد بود با اين سخنراني و شرح اوضاع اقتصادي، به مردم تفهيم نمايد كه از مصرفزدگي پرهيز كنند. اما نهتنها مصرف مهار نشد، چشمه نهچندان زلال وامهاي خارجي نيز خشكيد.
برنامه كابينه اميني در پانزده ماده در روزنامهها اعلام شد. اهم مفاد اين برنامه عبارت بودند از: 1ــ انجام اقداماتي براي تقليل قيمت كالاها و خدمات و كاهش هزينههاي خانوار 2ــ اصلاحات ارضي 3ــ توسعه صنايع كشاورزي 4ــ تقويت قوه قضائيه و تعقيب سوءاستفادهكنندگان از اموال عمومي 5ــ توسعه مباني ايماني و تربيتي از دبستان تا دانشگاه و تعميم تعليمات اجباري. از ديگر برنامههاي دولت جديد كه درواقع به منظور پاسخگويي به اعتراضات اخير معلمان و فرهنگيان انجام ميگرفت، طرح تامين حداقل معيشت كارمندان، و بهويژه فرهنگيان، بود.
اميني در هفته اول نخستوزيري خود، تعدادي از بلندپايگان لشگري و كشوري را به اتهام سوءاستفاده از بيتالمال دستگير كرد. علاوهبراين، يكي از مهمترين برنامههاي دولت اميني، اجراي اصلاحات ارضي بود كه هدايت و برنامهريزي آن به حسن ارسنجاني واگذار گرديد. اين برنامه از جمله برنامههايي بود كه حزب دموكرات امريكا بر اجراي آن اصرار ميورزيد. اميني به تبع آزادشدن فعاليت احزاب، زمينه را براي بنياننهادن نهضت آزادي و از سرگيري فعاليت جبهه ملي فراهم ساخت. جبهه ملي نيز بهنوبهخود با بهرهگيري از اين فضا، ميتينگ بزرگي را در ميدان جلاليه تدارك ديد و خواستار برگزاري انتخابات شد. اما بهتدريج موانع سياسي بسياري در راه اجراي برنامههاي دولت ليبرال اميني پديد آمد. گروههاي مخالف و معترض به برنامههاي دولت، بهويژه دانشجويان، به تظاهرات خياباني كشيده شدند. دولت اميني براي مقابله با اين وضعيت، تعدادي از سران جبهه ملي، از جمله دكتر سنجابي، دكتر صديقي، مهندس حسيبي، دكتر امير علائي، دكتر مهدي آذر، داريوش فروهر، دكتر شاپور بختيار، مهندس خنجي و مسعود حجازي را دستگير نمود. درحقيقت، اين واقعه اوج مقابله و تعارض ميان اميني و جبهه ملي را به نمايش گذاشت. اما نهضت آزادي كه اولين روزهاي عمر خود را پس از انشعاب از جبهه ملي سپري ميكرد، روش متينتري را در مقابله با دولت پيش گرفت. دكتر مصدق در پاسخ به نامه مهندس بازرگان كه خبر از تاسيس اين نهضت داده بود، راه آنها را تاييد كرد. گروه ديگري كه خارج از جبهه ملي فعاليت داشت، «جامعه سوسياليستها» به رهبري خليل ملكي بود كه با همراهي روشنفكراني چون منوچهر صفا، داريوش آشوري، جلال آلاحمد و محمدعلي كاتوزيان، فعاليت ميكرد. اين جامعه سوسياليستها كه اعتقاد داشتند بايد از فرصتهاي موجود و نيز از تضاد ميان اميني و دربار نهايت استفاده را به عمل آورد، از طرف دكتر مصدق جانبداري شدند. اما جبهه ملي دوم، زير تيغ تند انتقاد اين پير سياستمدار و رهبر معنوي جبهه قرار گرفت و پس از چندي از هم فروپاشيد. آشكار شد كه فضاي باز سياسي ناشي از فشار دموكراتها و در راس آنها كندي، موقعيتي مناسب براي بهدستآوردن قدرت ازدسترفته بود.
دكتر اميني در وراي گردنفرازي در برابر گروههاي مختلف سياسي، خود را در برابر مردم بهظاهر مذهبي جلوه ميداد و ارتباطش را با روحانيون حفظ ميكرد. او در ديماه سال 1340 در جشن ميلاد حضرت علي(ع) به اتفاق شريفالعلماي خراساني، مشاور روحاني خود، براي ديدار با مراجع عظام و علما به قم رفت و به ديدار آيات عظام امامخميني، گلپايگاني و مرعشينجفي شتافت. حضرت امام در اين ديدار، ضمن رهنمودهايي به نخستوزير، وظايف خطير او را در قبال كشور و مردم، به او يادآور شد. اميني به آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني علاقه و توجه خاصي نشان ميداد؛ چنانكه در فرصتهاي مقتضي به ديدار وي ميرفت و هميشه دست او را ميبوسيد. در اواخر سال 1340 كه آيتالله كاشاني در بستر بيماري بود، شاه به اتفاق قائمالملك رفيع جهت عيادت آيتالله كاشاني در منزل ايشان حضور يافت. او به خانهاي وارد ميشد كه پس از كودتا همواره كوشيده بود آن را از رونق بيندازد. اين ملاقات و عيادت در شرايطي صورت ميگرفت كه از آخرين باري كه رژيم شاه آيتالله كاشاني را به زندان افكنده بود، بيشتر از يك سال نميگذشت. كاشاني كه روزگاري بزرگترين تهديد براي شاه بود و در حمايت از نهضت مليشدن نفت با اشارهاش هزاران مسلمان به حركت درميآمدند، فرداي آن روز دار فاني را وداع گفت. شاه و اميني در بزرگداشت و تكريم او، با هم مسابقه گذاشتند. جنازه شخصيتي كه بردن نام او از يكسال پس از كودتا ممنوع شده بود، به دستور شاه تشييع رسمي گرديد. اميني پنج روز عزاي ملي اعلام كرد. عكس او در روزنامه اطلاعات درحاليكه دست آيتالله كاشاني را ميبوسيد، منتشر شد. و اين پاياني بود بر سالي كه با فوت مرجع بزرگ شيعيان، حضرت آيتاللهالعظمي بروجردي، آغاز شده بود. در زمانيكه اميني مشغول اصلاحات و اجراي برنامه مالي و اقتصادي بود، اختلافش با دربار به اوج رسيد. چستر باولز، مشاور كندي، براي حل اختلاف به تهران آمد. شاه از اين فرصت سود جست و با واسطه قراردادن باولز، برنامه سفري را به امريكا هماهنگ كرد، اما باولز همهجا بر اقدامات و اصلاحات اميني صحه گذاشت.
اميني در دوره نخستوزيري خود به سفر حج رفت و سعي كرد در مسابقهاي كه با شاه شروع كرده بود، بر اعتبار معنوي خود در انظار مردم بيفزايد. او سفرهايي را به كشورهاي اروپايي ترتيب داد و در ميان رجال اروپايي، جاي زيادي براي خود باز كرد. اميني در سفر خود به اروپا براي دريافت وام، با اغلب روساي جمهور و پادشاهان ملاقات و ديدار به عمل آورد. وي به كاخ بوكينگهام رفت و دست ملكه انگليسي را فشرد. اين ديدارها، شاه را به وحشت انداخت. اميني در مصاحبه با حبيب لاجوردي (در پروژه مربوط به تاريخ شفاهي ايران) گفت: «به ديدن شاه رفتم و گفتم: خوب، اعليحضرت حالا خيال ميكنيد كه چون من دست ملكه انگليس را فشردم و با دوگل بودم، ديگر هيچ بولدوزري نميتواند من را بِكند، اين اشتباه است، محبوبيت نخستوزير در خارج، محبوبيت ايران است، ايراني كه در رأسش محمدرضاشاه پهلوي است.» درواقع اميني با اين گفتار خود تلاش ميكرد وحشت را از دل شاه بيرون كند تا او را از اقدامات تهاجمي باز دارد. اما عليرغم اين تلاشهاي او، محمدرضا همواره كينه اين «اشرافزاده» را در دل نگاه داشت. شاه از اينكه كلمه «اشرافزاده» براي خطاب قراردادن اميني استفاده ميشد، بهشدت متنفر بود و هيچگاه نتوانست با اميني رابطهاي صميمانه برقرار كند.
شاه سرانجام اين وضعيت را برنتافت. به منظور چارهگري، در توافقي با فرستاده كندي به ايران، در نيمه دوم فروردين 1341 زمينه سفر خود به امريكا و انگليس را مهيا نمود. اين سفر بيستروز در امريكا و چند روز هم در انگلستان بهطول انجاميد. اميني در كيهان لندن، درخصوص اين سفر مينويسد: «شاه در بازگشت، روحيه مطمئنتري پيدا كرده بودند. حتي در يك مصاحبه، اصلاحات ارضي را كه از مرحله اول بيرون نيامده بود، كافي ندانستند و به اصلاح وضع كارمندان دولت و سهيمكردن كارگران در كارخانهها اشاره كردند. اين كار معني داشت و به معني دخالت دوباره در كار قوه مجريه و پيشافتادن از دولت در شعارها و اعلام برنامه اجرايي بود. رابطه شخص ايشان پس از بازگشت اگرچه ظاهرا با شخص من و دولت تغييري نكرده بود، ولي بر دو كار پافشاري زياد ميكردند كه سابقا چنين نبود، يكي بر اضافهشدن بودجه ارتش كه سابقا توافقهاي اصلي را كرده بوديم و قرار نبود اضافه شود، و ديگر بر سرعتگرفتن آهنگ اصلاحات ارضي كه اين يكي هم سابقه نداشت.»
كشوقوس و جدال ميان شاه و اميني بر سر تقسيمبندي بودجه، سرانجام به استعفاي اميني منجر شد. شاه اين موفقيت را در ازاي پرداختن بهايي در سفر خود به امريكا و در توافق با كندي بهدست آورد. اگرچه حكومت اميني اصلاحات ارضي را اجرا كرد و صرفهجويي پولي مورد درخواست صندوق بينالمللي پول را انجام داد، اما اين اقدامات فقط چهارده ماه دوام آورد. دركل براي سقوط اميني عوامل متعددي را ميتوان برشمرد، اما بهنظر ميرسد سه عامل زير از جمله علل عمده آن بودند: 1ــ صرفهجويي مالي، نارضايي عمومي را شدت بخشيد 2ــ جبهه ملي از كمك به اميني خودداري كرد تا او را براي انحلال ساواك و برگزاري انتخابات آزاد تحتفشار گذارند. البته اميني سپهبد تيمور بختيار را از رياست ساواك بركنار نمود و بهجاي او سرلشگر پاكروان را جايگزين كرد. 3ــ اميني به هنگام درگيرياش با شاه بر سر لزوم كاهش بودجه نظامي، نتوانست حمايت امريكا را جلب كند.
علي اميني پس از بركناري، مدت زيادي مورد بغض رژيم پهلوي قرار داشت؛ بهويژه پس از قتل كندي و رويكارآمدن جانسون و سپس نيكسون، بهشدت از سوي رژيم كنترل ميشد و حتي ممنوعالخروج بود.
پس از اوجگيري حركتهاي انقلابي ــ اسلامي در سال 1357 براي درهمشكستن نظام شاهنشاهي، بار ديگر دموكراتها به صحنه آمدند و زمينه براي فعاليت اميني نيز فراهم شد. وي فعاليتهاي گوناگوني را براي مهار سيل خروشان انقلاب آغاز كرد كه عمدهترين آنها قرارگرفتن او در رأس گروه مشاوران شاه بود. اميني حتي براي حفظ رژيم و مهار خشم انقلابي مردم، داوطلب نخستوزيري شد و در اين راه وقتي امامخميني(ره) را مانع اصلي نيل به هدف خود ديد، خواستار ملاقات با امام شد اما حضرت امام او را به حضور نپذيرفت.
منابع مربوط به فراماسونري در دوران پهلوي دوم، اميني را فراماسونر ميدانند. به استناد منابع، وي در سال 1354 عضو لژ فراماسونري جويندگان كمال (با شماره طريقت 100) بوده كه در سال 1356 تا رتبه 18 ارتقا مييابد. اميني در دوازدهم اسفند 1356 از اين لژ خارج ميشود و نام مستعار او در شبكههاي فراماسونري، دكتر علني بوده است. علي اميني، كه سرانجام ده روز قبل از سقوط رژيم شاه از كشور خارج شد و به اروپا رفت، نماينده و نماد نسلي است كه راهگشاي نفوذ تمامعيار امريكا در ساختار اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايران گرديدند. هرگاه خطري منافع امريكا را تهديد ميكرد، چهرههايي همچون اميني از هرگونه خدمتگزاري دريغ نميكردند. وي در اواخر عمر به جهت نداشتن درك درست از شرايط سياسي ايران، براي جلب رضايت حاميان امريكايي خود، با استفاده از حمايتهاي مالي آنها «جبهه نجات» را با هدف مقابله با نظام جمهوري اسلامي تاسيس كرد.
پرونده حيات اميني سرانجام در سن هشتادوهشت سالگي در خارج از كشور بسته شد.
منابع و مآخذ:
1ــ يعقوب توكلي، خاطرات علي اميني، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1377
2ــ حبيب لاجوردي (ويراستار)، خاطرات علي اميني، تهران، نشر گفتار، 1376
3ــ حبيب لاجوردي (ويراستار)، خاطرات جعفر شريفامامي، تهران، نشر نگاه امروز، 1380
4ــ مسعود بهنود، از سيدضياء تا بختيار، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ سوم، 1369
5ــ سيدجلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1361
6ــ ويليام سوليوان، ماموريت در ايران، ترجمه: محمود طلوعي، 1373
7ــ عبدالحسين زرينكوب، روزگاران، تهران، نشر سخن، 1380
8ــ يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، گروه مترجمين، تهران، نشر مركز، چاپ چهارم، 1380
نشریه زمانه