گروه فرهنگی مشرق - سال های پایانی قرن نوزدهم اتفاق مهمی در حوزه انسان شناسی مدرن رخ داد، زیگموند فروید متفکر یهودی الاصل اتریشی کتاب "تعبیر خواب" را منتشر کرد و مبانی اولیه روانکاوی مدرن را پی ریزی نمود،برای فروید انسان به مثابه یک مدل مطالعاتی تنها در غرایز عمدتا جنسی خلاصه می شود. او که یهودی متعصب ماتریالیستی (ماده گرا) بود به هیچ وجه قائل به مراتب متعالی انسانی نبود و جملگی ویژگی های انسان را در غرایز جنسی سرکوب شده آن خلاصه می نمود.
فروید معتقد بود که انسان از بدو تولد مراتب تکامل جنسی را طی می کند، اما مدنیت و قوانین اجتماعی در مرحله ای مانع ارضاء مستقیم این غرایز جنسی خواهد شد و لذا دستگاه سرکوب "من برتر" انباری از عقده های سرکوب شده را تشکیل می دهد که این عقده ها دائما منجر به جهت دهی روانی شخص می شود، برای فروید "لیبیدو" (آن را میتوان به میل ترجمه کرد اما این ترجمه دقیق نیست، لیبیدو ریشه در امیال نفسانی و عمدتا جنسی انسان دارد) مرجع تمامی علایق، سلایق، گرایشات روانی، رویاها و... در انسان است.
فروید انسان مدرن را تنها در حوزه جنسی خلاصه نمود و این مهمترین دستاورد او بود، اما او سعی داشت با دسته بندی و به نوعی ایجاد چهارچوب، این جنسیت زدگی را مورد شناخت و در نتیجه مورد کنترل قرار دهد (به عنوان مثال با رجوع به ضمیر ناخودآگاه) اما با مرگ وی در سال 1939 عمده شاگردان او دسته بندی فرویدی را مردود دانستند و روانکاوی را به مسیر دیگری سوق دادند.
فروید جنسیت را در مراتب تکاملی آن مورد بررسی قرار می داد، او به همراه همکار فمینیست خود ولسون کرافت در سال 1905 سه رساله در باب مسائل جنسی منتشر کرد،او در این کتاب انواع و اقسام گرایشات جنسی را دسته بندی نمود و درباره چگونگی آن توضیح داد به عنوان مثال فروید گرایشاتی همچون "همجنس خواهی"، "فتیشیسم"، "سادومازوخیسم" و... را برای اولین بار در حوزه روانکاوی مورد مطالعه قرار داد،نکته بسیار مهم این کتاب آن بود که فروید و همکارش کرافت معتقد بودند این گرایشات به هیچ وجه انحراف بیمارگونه روانی - جنسی نیست که می بایست مورد درمان قرار گیرد، بلکه اینها تنها گرایشات طبیعی روانی ست که صرفا یک ویژگی می تواند باشد. سایه سنگین جنبش های فمینیستی قرن هجدهم که کرافت مدافع آن بود دستگاه روانکاوی فروید را در سیطره قرار داد و "همجنس خواهی" را به عنوان یک گرایش به رسمیت شناخته شده رواج داد.
تاریخچه موج اول جنبش های فمینیستی با آراء ولسون کرافت پیوند خورده است فرصت نیست که در این مقاله درباره مبانی فکری و سیاسی فمینیسم بحث کنیم و لذا آن را به مقاله دیگری موکول میکنیم اما باید دانست که فمینیسم با شعار تساوی مرد و زن بزرگترین ضربه را به مقام زن وارد نمود نتیجه این شعار ورود زن ها به کارگاه های صنعتی قرن نوزدهم بود که تنها پیامد آن سوء استفاده های جنسی در این بنگاه های سرمایه داری بود. (کتاب "پاریس،پایتخت مدرنیته" نوشته دیوید هاروی گزارش فاجعه باری در این خصوص ارائه می دهد)
در مقاله های پیشین در خصوص پشتوانه اسطوره ای همجنس خواهی در تمدن یونان باستان سخن گفتیم،انقلاب جنسی در اواسط قرن نوزدهم به نوعی احیای رسمی و فراگیر این پشتوانه بود و روانکاوی فروید نیز این امکان را فراهم نمود، موج سوم فمینیسم یک روانشناس مهم را با هود همراه داشت و آن جودیت باتلر نویسنده کتاب "آشفتگی جنسی" در سال 1990 بود.
باتلر که خود همجنس گرا بود در کتاب مفصلش صراحتا تقسیم بندی فروید در حوزه تکامل جنسی را مردود می داند،او معتقد است هیچ تفکیک و دسته بندی جنسیتی وجود ندارد، لذا جنسیت اساسا پدیده ای آزاد می توان باشد، به اعتقاد باتلر تفکیک جنسیتی (زن و مرد) ریشه در نگاه تبعیض آمیز به انسان دارد و لذا تنها برآمده از یک گفتمان سلطه گرا فرهنگی و به نوعی سنتی است، پیش از این سیمون دوبوار متفکر فمینیست فرانسوی معتقد بود "انسان زن به دنیا نمی آید بلکه زن می شود".
به اعتقاد باتلر این زمینه های اجتماعی و لذا سیاسی است که قائل به ایجاد تباین میان زن و مرد است وگرنه هیچ تفکیکی جنسیتی وجود ندارد. عرصه التقاط گرای و تفکیک زدایی پست مدرنیسم این امکان را برای باتلر فراهم آورد و فمینیسم نیز این عرصه را گستردهتر نمود تا همجنس خواهی به عنوان یک گرایش پررنگ جنسی به رسمیت شناخته شود.
آراء جودیت باتلر تاثیر بسیاری بر کانون ها فرهنگی و سیاسی غرب به ویژه انجمن روانشناسی امریکا گذاشت،مبانی فلسفی لیبرالیسم نیز که شعار پوشالی آزادی را مقدم بر هر گونه تفکیک و در نتیجه تبعیض قرار داده است مسیر را برای ترویج انواع گرایشات جنسی با شعار آزادی جنسی هموار نمود و جریان قدرتمند فرهنگی در حوزه سینما (مانند فیلم "شیر" ساخته گاس ون سنت) و ادبیات (به عنوان مثال رمان "تصویر دوریان گری" نوشته اسکار وایلد و یا رمان "ساعت ها" نوشته مایکل کانگیهام و...) نیز به این جنبش قدرت مضاعف بخشید.
رسوایی های اخلاقی کلیسای کاتولیک و پروتستان و اظهارات پاپ فرانسیس در خصوص پذیرش رسمی همجنس خواهی شاید آخرین ضربه را به جملگی موانع به رسمیت شناختن آن وارد نمود و ابتدا در اروپا و حالا در ایالات متحده امریکا ازدواج همجنس گرایان قانونی شد.
خداوند متعال در آیه 55 سوره نمل و آیه 81 سوره الاعراف این گرایش منحط را مختص جاهلان می داند و آنان را به عذاب اخروی وعده می دهد،از طرفی باید دانست که عواقب روانی همجنس خواهی که موجب بروز انواع بیماری های روانی - مرضی، روان نژندی، روان رنجوری و... می شود و از طرفی بحران تولید مثل را دامن می زند هیچگاه از سوی مروجان آن در نظر گرفته نشده است. همجنس گرایی یکی از پر رنگ ترین صور انحطاطی تمدن نیست انگار و اومانیستی مدرن است که از ساحت حق خارج گردیده است، به تعبیر مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی این تمدن سرتاسر یهودی ست.
فروید معتقد بود که انسان از بدو تولد مراتب تکامل جنسی را طی می کند، اما مدنیت و قوانین اجتماعی در مرحله ای مانع ارضاء مستقیم این غرایز جنسی خواهد شد و لذا دستگاه سرکوب "من برتر" انباری از عقده های سرکوب شده را تشکیل می دهد که این عقده ها دائما منجر به جهت دهی روانی شخص می شود، برای فروید "لیبیدو" (آن را میتوان به میل ترجمه کرد اما این ترجمه دقیق نیست، لیبیدو ریشه در امیال نفسانی و عمدتا جنسی انسان دارد) مرجع تمامی علایق، سلایق، گرایشات روانی، رویاها و... در انسان است.
فروید انسان مدرن را تنها در حوزه جنسی خلاصه نمود و این مهمترین دستاورد او بود، اما او سعی داشت با دسته بندی و به نوعی ایجاد چهارچوب، این جنسیت زدگی را مورد شناخت و در نتیجه مورد کنترل قرار دهد (به عنوان مثال با رجوع به ضمیر ناخودآگاه) اما با مرگ وی در سال 1939 عمده شاگردان او دسته بندی فرویدی را مردود دانستند و روانکاوی را به مسیر دیگری سوق دادند.
فروید جنسیت را در مراتب تکاملی آن مورد بررسی قرار می داد، او به همراه همکار فمینیست خود ولسون کرافت در سال 1905 سه رساله در باب مسائل جنسی منتشر کرد،او در این کتاب انواع و اقسام گرایشات جنسی را دسته بندی نمود و درباره چگونگی آن توضیح داد به عنوان مثال فروید گرایشاتی همچون "همجنس خواهی"، "فتیشیسم"، "سادومازوخیسم" و... را برای اولین بار در حوزه روانکاوی مورد مطالعه قرار داد،نکته بسیار مهم این کتاب آن بود که فروید و همکارش کرافت معتقد بودند این گرایشات به هیچ وجه انحراف بیمارگونه روانی - جنسی نیست که می بایست مورد درمان قرار گیرد، بلکه اینها تنها گرایشات طبیعی روانی ست که صرفا یک ویژگی می تواند باشد. سایه سنگین جنبش های فمینیستی قرن هجدهم که کرافت مدافع آن بود دستگاه روانکاوی فروید را در سیطره قرار داد و "همجنس خواهی" را به عنوان یک گرایش به رسمیت شناخته شده رواج داد.
زیگموند فروید 1939-1886
تاریخچه موج اول جنبش های فمینیستی با آراء ولسون کرافت پیوند خورده است فرصت نیست که در این مقاله درباره مبانی فکری و سیاسی فمینیسم بحث کنیم و لذا آن را به مقاله دیگری موکول میکنیم اما باید دانست که فمینیسم با شعار تساوی مرد و زن بزرگترین ضربه را به مقام زن وارد نمود نتیجه این شعار ورود زن ها به کارگاه های صنعتی قرن نوزدهم بود که تنها پیامد آن سوء استفاده های جنسی در این بنگاه های سرمایه داری بود. (کتاب "پاریس،پایتخت مدرنیته" نوشته دیوید هاروی گزارش فاجعه باری در این خصوص ارائه می دهد)
در مقاله های پیشین در خصوص پشتوانه اسطوره ای همجنس خواهی در تمدن یونان باستان سخن گفتیم،انقلاب جنسی در اواسط قرن نوزدهم به نوعی احیای رسمی و فراگیر این پشتوانه بود و روانکاوی فروید نیز این امکان را فراهم نمود، موج سوم فمینیسم یک روانشناس مهم را با هود همراه داشت و آن جودیت باتلر نویسنده کتاب "آشفتگی جنسی" در سال 1990 بود.
باتلر که خود همجنس گرا بود در کتاب مفصلش صراحتا تقسیم بندی فروید در حوزه تکامل جنسی را مردود می داند،او معتقد است هیچ تفکیک و دسته بندی جنسیتی وجود ندارد، لذا جنسیت اساسا پدیده ای آزاد می توان باشد، به اعتقاد باتلر تفکیک جنسیتی (زن و مرد) ریشه در نگاه تبعیض آمیز به انسان دارد و لذا تنها برآمده از یک گفتمان سلطه گرا فرهنگی و به نوعی سنتی است، پیش از این سیمون دوبوار متفکر فمینیست فرانسوی معتقد بود "انسان زن به دنیا نمی آید بلکه زن می شود".
به اعتقاد باتلر این زمینه های اجتماعی و لذا سیاسی است که قائل به ایجاد تباین میان زن و مرد است وگرنه هیچ تفکیکی جنسیتی وجود ندارد. عرصه التقاط گرای و تفکیک زدایی پست مدرنیسم این امکان را برای باتلر فراهم آورد و فمینیسم نیز این عرصه را گستردهتر نمود تا همجنس خواهی به عنوان یک گرایش پررنگ جنسی به رسمیت شناخته شود.
جودیت باتلر -1956
آراء جودیت باتلر تاثیر بسیاری بر کانون ها فرهنگی و سیاسی غرب به ویژه انجمن روانشناسی امریکا گذاشت،مبانی فلسفی لیبرالیسم نیز که شعار پوشالی آزادی را مقدم بر هر گونه تفکیک و در نتیجه تبعیض قرار داده است مسیر را برای ترویج انواع گرایشات جنسی با شعار آزادی جنسی هموار نمود و جریان قدرتمند فرهنگی در حوزه سینما (مانند فیلم "شیر" ساخته گاس ون سنت) و ادبیات (به عنوان مثال رمان "تصویر دوریان گری" نوشته اسکار وایلد و یا رمان "ساعت ها" نوشته مایکل کانگیهام و...) نیز به این جنبش قدرت مضاعف بخشید.
رسوایی های اخلاقی کلیسای کاتولیک و پروتستان و اظهارات پاپ فرانسیس در خصوص پذیرش رسمی همجنس خواهی شاید آخرین ضربه را به جملگی موانع به رسمیت شناختن آن وارد نمود و ابتدا در اروپا و حالا در ایالات متحده امریکا ازدواج همجنس گرایان قانونی شد.
خداوند متعال در آیه 55 سوره نمل و آیه 81 سوره الاعراف این گرایش منحط را مختص جاهلان می داند و آنان را به عذاب اخروی وعده می دهد،از طرفی باید دانست که عواقب روانی همجنس خواهی که موجب بروز انواع بیماری های روانی - مرضی، روان نژندی، روان رنجوری و... می شود و از طرفی بحران تولید مثل را دامن می زند هیچگاه از سوی مروجان آن در نظر گرفته نشده است. همجنس گرایی یکی از پر رنگ ترین صور انحطاطی تمدن نیست انگار و اومانیستی مدرن است که از ساحت حق خارج گردیده است، به تعبیر مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی این تمدن سرتاسر یهودی ست.