گروه سیاسی مشرق -
روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و
نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی
این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان
کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای
روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
رابطه دو انتخاباتریاستجمهوری!
حسین شمسیان در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
آبان ماه امسال، انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست به فاصله کوتاهی پس از آن، یعنی در خرداد ماه سال 96 ،در ایران هم انتخاباتی در همان سطح و برای انتخاب رئیس جمهور برگزار خواهد شد. شواهد متعددی نشان میدهد که برخی در تلاشند این دو انتخابات را به یکدیگر پیوند زده و نتیجه هریک را موکول و وابسته به دیگری کنند!
اول فروردین امسال بود که رهبر معظم انقلاب در اجتماع پرشور مردمی در جوار حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) فرمودند:« انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم چند ماه دیگر -هفت هشت ماه دیگر- شروع خواهد شد ... الان نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا در سخنرانیهای انتخاباتیشان مسابقه گذاشتهاند در بدگویی به ایران؛ خب این دشمنی است دیگر؛ دشمنی که شاخودم ندارد. وقتی میگوییم آمریکا دشمن است، یک عدّهای منزعج (ناراحت) میشوند که چرا میگویید دشمن؟ دشمن است؛ اینها دشمنی است.» این نخستین پردهبرداری از رفتار انتخاباتی آمریکاییها و تاثیر وزن و وضع ایران در نتیجه انتخابات آنجا بود.
اما چرا!؟ چرا این اتفاق باید بیفتد و چرا ایران که به زعم آنها و در کلام متفرعنانه آنها، کشوری جهان سومی و توسعه نیافته است، میتواند در نتایج انتخابات آمریکا تاثیر بگذارد؟ بررسی این ماجرا و ابعاد داخلی آن، موضوع این نوشتار است.
1- ایران اسلامی سالهاست الگوی ظالمانه حاکم بر جهان را به چالش کشیده و از چارچوب جهانی متعارف خارج شده است. خروج از دایره ابرقدرتهای شناخته شده آن روز جهان- که به تعبیر شهید آوینی در جوهر یکی هستند و در عرض متفاوتند- پیام خطرناکی را به جهان مخابره کرد،اینکه میتوان بدون آنها هم زندگی کرد!
2- برای تسلیم و عقب نشینی ما، همه کاری شد.از جنگ و کودتا تا آشوب و تحریمهای فلج کننده. ما رشد کردیم! این دومین پیام خطرناک انقلاب به جهان بود! نه تنها میتوان بدون آمریکا زندگی کرد، بلکه میتوان رشد کرد و به جمع چند قدرت اول و برتر جهانی در علوم مختلف وارد شد! میتوان در هستهای مستقلا به اوج رسید، در موشکی جهان را متحیر کرد، سلول بنیادی و نانو و بیو را به رخ جهان کشید و خلاصه ثابت کرد که در این کشور، زندگی با عزت ادامه دارد. نه زیر سایه آمریکا، زیر پرچم جمهوری اسلامی!
3- پیام انقلاب، علیرغم تلاش آنها مخابره شد. پرچم آمریکا در اقصی نقاط عالم به آتش کشیده میشد و آمریکا علیالدوام در حال سرکوب یا انحراف قیامهای مردمی در جهان شد. طرحهای متعدد آنها در منطقه به بن بست رسید و حتی پس از 5 سال، حریف کشوری مثل سوریه- که بیتعارف فاقد بسیاری از مولفههای قدرت نرم و سخت بود- نشدند.
4- اینها برای آنها گران است و تحمل ناپذیر. یکبار اثر و تاثیر انقلاب ما در انتخابات ریاست جمهوری، تجربه تلخی شده که در کامشان مانده است. سال 1359، جیمی کارتر، عاجز از به فرجام رساندن مذاکرات مربوط به گروگانهای لانه جاسوسی، از راهیابی به کاخ سفید بازماند و حسرت دور دوم به دلش ماند. آن روز، موضوع مهم، ایران و گروگانگیری بود، امروز موضوع مهم، ایران و موضوع هستهای است. در هر دو فصل، موجودیت جمهوری اسلامی، مسئله اصلی بود اما بهانههایی از آن جنس که گفته شد، دستمایه سیاستمداران آمریکایی بود.
5- شکست حمله نظامی به طبس، کار آن روز آنها در سال 59 را یکسره کرد و کارتر ، اوت شد. امروز اما، آنها در وضعیتی دیگرند. آنها میکوشند در سال 95 با غنیمت ارزشمندی که برجام پیشکش آنها کرده است، انتقام آن روز را بگیرند – که انشا الله با هوشیاری مردم این آرزو را به گور خواهند برد- اما برجام چگونه چنین خواهد کرد و چرا علیه ما مسابقه بدگویی به راه اندختهاند!؟
6- به گمان، این مهمترین مسئله امروز آمریکا در منطقه و حتی جهان است! آنها میخواهند با موضوع ایران، به زعم خودشان به جهانیان درس عبرت بدهند. به آنها بگویند که ایران مقتدر، پس از سی و هفت سال ایستادگی، ناچار به مذاکره با ما شد! مقاماتش یکی پس از دیگر به آمریکا میآیند، به ما اصرار میکنند که اندکی گشایش ایجاد کنید و ما، در عوض در روز روشن دو میلیارد دلار از جیب آنها میزنیم و بازهم آنها چیزی نمیگویند! این فرجام هرکسی است که در مقابل ما بایستد! آیا این درس دادن به جهانیان نیست!؟ این پیامی بسیار ترسناک برای هر کشور و هر ملتی است که قصد ایستادگی داشته باشد. همزمان با آنها، امپراتوری رسانهای غرب، جلوی بیان حقایق مهم و اثرگذار انقلاب را میگیرد و همه حقیقت را، همان بخش دلخواه آمریکا جلوه میدهد.
7- اینجاست که نامزدهای انتخاباتی آمریکا، مسابقه بدگویی میگذارند! چرا !؟ چون همان امپراتوری خبری به مردم آمریکا اینگونه مخابره کرده که ما در آستانه پیروزی بر یک حریف کهن و قدیمی هستیم! پس هرکس میکوشد مدال خیالی این فتح را با دریده دهانی بیشتر به سینه خود بزند! اینجا تفاوتی بین جمهوریخواه و دموکرات نیست! مهم بازگرداندن هژمونی آمریکا در افکار عمومی و القاء توهم دست بالا داشتن است. آنها البته ناشیانه کار نمیکنند. میکوشند با دوگانهسازی ترامپ- کلینتون، اینگونه تصویرسازی کنند که ترامپ، دیوانه، غیرقابل پیشبینی و خطرناک است و در نتیجه کلینتون را چهره موجه و موفقی جلوه دهند که میتواند کارها را به سامان کند. اما بازهم آنچه در هر دو مشترک است، ضدیت با ایران و توهم استیلا بر ماست.
8- این، برشی بسیار مختصر، از دلیل تاثیر پرونده ایران بر انتخابات آبان ماه آمریکا بود. اما اینجا هم حدود یک سال دیگر انتخابات است. اگر آنجا عدهای، میکوشند با وحشیگری و بد دهانی، با قلدری و عربدهکشی، از اهرم ایران برای رایآوری استفاده کنند، اینجا برخی میکوشند با سنجاق شدن به گوشه کراوات آمریکاییها، سرنوشت انتخابات را رقم بزنند! از سخنان وزیر امور خارجه کشورمان در شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ به پرسش جاسوس کهنهکار آمریکایی، هاله اسفندیاری که بگذریم، حرفهای ایام اخیر برخی دیگر، در نوع خود بسیار قابل تامل و توجه است و از پروندهای حساس و پر هشدار خبر میدهد.
ناکامیهای پیدرپی در موضوع برجام و دست خالی دولت در عرصه خدمت به مردم در بسیاری از عرصهها، بخصوص اقتصاد و اشتغال،کم کم برخی زبانها را به حرفهای دیگری باز کرده است! برخی مسئولان دولتی، مستقیما از لزوم مذاکرات جدید با آمریکا سخن میگویند تا بوسیله آن، مشکلات کشور حل شود و برخی دیگر، پالس انتخاباتی برای دموکراتها میفرستند! به این نمونه توجه کنید: «با وضعیت انتخاباتی این روزهای آمریکا، بانکهای بزرگ دنیا میگویند اگر قرار شد دونالد ترامپ، رئیسجمهور شود، اصلا نباید با ایران فعالیت را آغاز کرد.» این سخنان علی خرم، مشاور دکتر ظریف، از یک سو آشکارا از ناکامی برجام در گشایش بانکی پرده برمیدارد و از دیگر سو، بجای عذرخواهی از ملت ایران بخاطر تحمیل این همه خسارت، آن را متوجه انتخابات آتی آمریکا میکند! و بسیار نرم و چراغ خاموش، پالس انتخاباتی برای دموکراتهای بقول آقای روحانی مودب میفرستد! او البته به همین هم قانع نیست و پالس دومی هم میفرستد:«بخشی از ایجاد فضای اطمینان بخش برای مجموعههای خارجی، به عهده خود ماست، باید حواسمان باشد کاری کنیم که نشان دهیم ایران امن و امان است.» معیار این امان و امان بودن کجاست!؟ یقینا کاخ سفید!
میبینید که تاثیر انتخابات آمریکا بر انتخابات ایران، از چه جنسی است و برخی چه راهی را دنبال میکنند. آنها در ظاهر حرف منطقیای هم میزنند! میگویند با این وضع تحریمها کاری نمیشود کرد و باید با آمریکا کنار آمد! این ترجمه همان حرف آمریکاییهاست که میخواهند به دنیا دیکته کنند که هرکه با ما نیست، حق ادامه حیات را از او میگیریم! رهبر عزیز انقلاب در سخنرانی نوروزی خود، این موضوع را حلاجی کردند و راهکار دادند. «یک دوراهیای را دشمن نشان میدهد به ما؛ میگوید یا بیایید تسلیم آمریکا بشوید و هر چه او میگوید گوش کنید، یا فشار و تحریم ادامه پیدا میکند؛ این یک دوراهی است که گفتیم غلط و دروغ است، امّا یک دوراهی دیگری وجود دارد: یا بایستی مشکلات تحریم را تحمّل کنیم یا ایستادگی کنیم بهوسیله اقتصاد مقاومتی.»
اما در برابر این دعوت مهم و سرنوشتساز به اقتصاد مقاومتی، چه اتفاقی افتاده!؟ بدون تردید باید گفت تقریبا هیچ! یک ماه از دوازده ماه سال گذشت، بودجه 95 بدون کمترین انطباقی با الزامات اقتصاد مقاومتی تصویب شد (البته در بودجه نه فقط دولت که نمایندگان هم مقصرند که سرسری و بدون مطالبه آن الزامات،به قیام و قعود و فشردن دکمه پرداختند.) یازده ماه دیگر هم به همین منوال و با همین سرعت خواهد گذشت و روزی که دولت باید به دستور رهبر عزیز انقلاب، در خصوص بندهای دهگانه سخنرانی ایشان به مردم گزارش بدهد،چندان دور نیست و نتیجه هم قابل پیشبینی است.
با اینکه راهکار خروج از وضع موجود به روشنی در فرمایشات حضرت آقا آمده، تردیدی نیست که جریانی هوشمند و برنامه دار،عملا همه امور کشور را قفل کرده و مدام از تحریم و بسته بودن راه ارتباطی با آمریکا و اروپا، کوه میسازد. این جریان بلاشک،کمترین نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد و نسخه خطرناک دشمن در به سازش کشیدن مردم را اجرا میکند. جریانی که میکوشد مردم را به ستوه آورده و نشان دهد، هیچ راهی جز تعامل با آمریکا - بخوانید تسلیم- وجود ندارد! آیا در چنین شرایطی و با وجود افرادی که برخی سخنانشان در اینجا نقل شد، آمریکاییها حق ندارند برای پیروزی در انتخابات و بالاتر از آن برای ادب کردن جهان، روی این افراد در ایران حساب کنند و در میتینگها و برنامههای تبلیغاتی به ما حمله کنند!؟ مگر از 59 تا 95 چه اتفاقی افتاده؟!
وقتی گسلها شروع به لرزیدن میکند
میکائیل دیانی در بخش نگاه روزنامه وطن امروز نوشت:
گسل به شکستگیهایی اطلاق میشود که سنگهای 2 طرف صفحه شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت کرده باشند. این جابهجایی میتواند از چند میلیمتر تا صدها متر باشد. انرژی آزادشده هنگام حرکت سریع گسلهای فعال، عامل وقوع اغلب زمینلرزههاست. اساسا وقتی یک گسل فعال شود باید منتظر تکانههای باقی گسلها باشیم. این را علم زمینشناسی به ما آموخته است اما به نظر میرسد این مساله در تحلیل زمین سیاست هم کاربرد داشته باشد و این روزهای فضای سیاست کشور را تحلیل کند. بویژه پس از اظهارنظر سیف درباره عواید اقتصادی برجام برای کشور!
آنچه را این روزها بر دولت یازدهم میرود نظریه «ساخت اجتماعی واقعیت» بخوبی به تصویر میکشد. این نظریه، تصور و درک مخاطب از دنیای پیرامون را حاصل ترکیب ساخت اجتماعی معنا و معنای حاصل از تجربه شخصی یا به عبارتی، مذاکره و توافق علت و عاملیت تحت عنوان برساختگرایی اجتماعی میداند. در این دیدگاه، تنها واقعیت عینی و بیرونی نیست که شناخت ما را میسازد، بلکه ذهن ما نیز در ساختن جهان خارج نقش سازندهای دارد. به نظر برساختگرایان، مفاهیم جنبه خاص تاریخی و فرهنگی خود را دارند و نتیجه شرایط خاص زمانی و مکانی خود هستند. به نظر آنها، آنچه حقیقت نامیده میشود، حاصل مشاهده عینی جهان نیست، بلکه زاییده فراگردهای اجتماعی مستمر بین افراد است.
دولت حل مشکلات را در معنای مذاکره و توافق با غرب در اذهان بهوجود آورد و «برجام» آن نتیجه نهاییای بود که میتوانست این برساخت اجتماعی واقعیت باشد که در استعارههای پرطمطراقی چون «آفتاب تابان» واگویه میشد و با اهدای مدال قهرمانی به ظریف، صالحی و عراقچی و دیگران این نظم معنایی از طریق روحانی بیشتر میشد و این معنا را که تعامل، مذاکره و توافق با غرب میتواند گرهگشا باشد در اذهان تثبیت میکرد. دولت در این برساخت اجتماعی واقعیت با ابزارهای رسانهای موفق بود اما آنچه امروز دولت را به چالش کشیده است تحمیل «حقیقت برجام» بر برساخت اجتماعیای است که دولت از برجام ساخته است که میتواند حکم همان گسلی را داشته باشد که دولت یازدهم لغزشهایش را از آنجا شروع کند.
صالحی، یکی از قهرمانان دیپلماسی هستهای، در روزهای بعد از توافق در گفتوگو با العربیه اعلام کرد «غربیها هنوز برخی تعهدهای خود در برجام را انجام ندادهاند و در این کار تأخیر دارند.» و رئیسجمهور محترم در برخورد با وی اعلام کرد نباید از صالحی پرسید چرا که «در زمینه مسائل اتمی آقای صالحی هرچه بگوید درست است و ایشان وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی نیست، وزیر امور خارجه هم الان نیست، ایشان مسؤول سازمان انرژی اتمی است.» و همچنین در ادامه گفت: «مرجع اظهارنظر درباره مسائل هستهای آقای عراقچی است، در سیاست خارجی وزیر امور خارجه مسؤول است، در مسائل اقتصادی وزیر اقتصاد و بانک مرکزی مسؤول است.» این اظهارنظر برای روحانی کار را مشکلتر کرد، چرا که عراقچی که به گفته روحانی مرجع اظهارنظر مذاکرات هستهای بود در گفتوگوی ویژه خبری اعلام کرد: «آمریکا در مسیر اجرای تعهدات 1+5 کارشکنی میکند».
و اما از همه مهمتر اعتراف سیف در بلومبرگ بود که گفت: «تا اینجا ایران تقریبا هیچ چیز از اجرای توافق هستهای به دست نیاورده است.» این یعنی همه مراجعی که روحانی به آنها اشاره کرده بود که نتایج برجام را آنها باید توضیح میدادند به بینتیجه بودن برجام معترف شدند و این همان گسلی است که تکانهای بعدی آن دولت را خواهد لرزاند. روحانی و تیم همراهش به این نکته توجه نداشتند که این برساخت اجتماعی واقعیت در تعامل با مردم و مخاطبان شکل میگیرد و نتایج آن نیز بهصورت مداوم، ساختهای جدیدی از مساله میدهد؛ چنانکه، مردم واقعیت را براساس آگاهی فردی خویش و نیز آگاهی به دست آمده از تعاملات اجتماعی با دیگران میسازند و همه این اتفاقات و عدم نتایج برجام، برساختی بزرگتر از ساخت ابتدایی دولت علیه دولت ایجاد میکند.
حال شاهد اعتراض طرفداران اصلی روحانی در مساله مذاکرات هستیم، مثل مجتهدزاده که معتقد است آبرویش را در دفاع از برجام گذاشته اما جز قهرمانبازی «ظریف» و «روحانی» چیزی برای کشور نداشته است یا حسین دهباشی که حتی فیلم تبلیغاتی حسن روحانی را ساخته است و میگوید «کمکمک و معالاسف باید تعبیر و هشتگ دقیق و جدیدی در واژهشناسی فهم رفتار برخی مسؤولان ایرانی در تعامل با بیگانگان رایج شود: # وکیل_مدافع_شیطان».
اینها یعنی گسلها برای دولت یازدهم در حال لغزیدن هستند و مردم برساخت دوبارهای هم از برجام و هم از دولت میسازند که اینبار در آن، دولت در کانون ناکارآمدیها قرار دارد. وضعیت اقتصادی نابسامان و عدم کارکرد برجام در این حوزه، فقدان برنامههای اقتصادی داخلی در دولت، عدم توجه به قشر مستضعف و بالارفتن شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی و عدم عزت یافتن ملی در عوض تعامل با غرب، همه گزارههایی است که امروز مستند به گزارشات و سخنان خود مسؤولان دولتی است، بهعبارتی آنها خود با زبان بیزبانی از ناکارآمدی ایده تعامل با غرب سخن میگویند و برساخت عمومی جامعه را تغییر میدهند.
آنچه از شرایط سیاسی کشور میتوان به وضوح فهمید اینکه؛ بزرگترین رقیب روحانی در سال 96، خودش و عملکردش است و آنچه پاشنه آشیل روحانی است، ظرفیت منفیای است که ناکارآمدیهای وی و ایده مدیریتیاش برای کشور به ارمغان آورده که هر روز «نه به روحانی» را در جامعه تقویت میکند. ظرفیتهایی منفی که در کنار روشن شدن خلاف واقعگوییهای روحانی درباره برجام به عنوان مثال آفتابتابان خواندن توسط روحانی و در مقابل بیعایدی خواندن توسط سیف هر روز بیشتر هم میشود. برساخت اجتماعی واقعیت اینبار در قالب «نه به روحانی» تقویت میشود و اساسا این تصور اجتماعی هر چقدر قویتر میشود، کار برای روحانی سختتر میشود.
فراخوان لشكر جوانان انقلابي
محمود فرشیدی در ستون یادداشت امروز روزنامه رسالت نوشت:
در روزگاري كه دشمن با رواج فرهنگ غربي، بر آن است تا برخي «نخبگان» را به «برههاي رام» خويش تبديل كند و به واسطه و با وساطت آنان، ارزشهاي انقلاب را در جامعه كمرنگ سازد، ديدار پرشور و در عين حال معنادار مقام معظم رهبري با دانشآموزان عضو اتحاديه انجمنهاي اسلامي، از زواياي گوناگون قابل تامل و تاويل است.
اين ديدار نشان دهنده اهميت مسئله جوانان خصوصا در شرايط كنوني كشور ميباشد چرا كه معظم له ضمن يادآوري برخي عرصههاي منازعه نظام اسلامي با استكبار جهاني، نظير استقلال و پيشرفت كشور، حضور قدرتمندانه نظام اسلامي در منطقه و جهان، مسئله فلسطين و مسائل فرهنگي، مسئله جوانان را نيز از نظر اهميت در همين درجه، برشمردند و به كشمكش بر سر حاكميت دو الگوي آمريكايي و ايراني از جوان اشاره فرمودند و با اشاره به فضيلتهايي نظير مصمم بودن، هوشياري، پرانگيزگي، اميدواري، پركاري، انديشهورزي، شجاعت و فداكاري در جوان تراز نظام اسلامي، از رذايل جوان مطلوب آمريكا هم سخن به ميان آوردند كه نااميد و تسليمپذير و فريبخور و بيحال و معتاد و خوشبين به دشمن و بدبين به فرماندهي خودي و عقبه خودي است.
همچنين اين ارتباط مستقيم عاليترين مقام مسئول نظام اسلامي با نوجوانان و جوانان كشور، حكايت از باور رهبر معظم انقلاب به نقشآفريني اين نسل دارد، يعني باور به روحيه انقلابي نسل دانشآموز، همان نسلي كه در پيروزي انقلاب اسلامي قهرمانانه حضور يافتند و با حضورشان در تظاهرات و تعطيلي مدارس، تير خلاص به رژيم پهلوي شليك كردند، دانشآموزاني كه در دفاع مقدس هم مردانه جنگيدند و 36 هزار نفر آنان معصومانه به شهادت رسيدند، دانشآموزاني كه در دوران اسارت نيز عليرغم كم سن و سالي چون كوه ايستادگي كردند و خاطرات آن ايستادگيها از جمله خاطره آن 23 دانشآموز كه در دام تبليغاتي صدام گرفتار نشدند و قاطعانه توطئه او را خنثي كردند و نيز دانشآموزي كه در اسارت دشمن تا خبرنگار زن حجاب بر سر نكرد، حاضر به مصاحبه با او نشد، هرگز فرمواش نخواهد شد و نمايش جلوهاي از ظرفيت بيكران و غرورانگيز نسل دانشآموز اين مرز و بوم است.
در عين حال، برگزاري اين ديدار پس از 9 سال را ميتوان فراخوان لشكر جوان و دانشآموز براي دفاع از ارزشهاي انقلاب، خصوصا در عرصه فرهنگ، تعبير كرد و هم از اين روست كه رهبر گرانقدر انقلاب از دانشآموزان به عنوان «افسران جنگ نرم» ياد كردند و از آنان خواستند در زمينه تربيت جوان مطلوب نظام اسلامي و تاثيرگذاري بر همسالان خود وارد صحنه شوند و تلاش كنند و به مديريت متدين آموزش و پرورش هم توصيه فرمودند اولاً در برنامههاي آموزشي و تربيتي، فرصتي براي فعاليتهاي انقلابي دانشآموزان پيشبيني شود و ثانيا مديران آموزش و پرورش به تشكلهاي امين دانشآموزي در شرايط حساس كنوني، بيش از پيش ميدان بدهند و از آنان حمايت كنند. متاسفانه گاهي اخباري پيرامون اعمال كم لطفيهايي در زمينه اعتبارات و مامور كردن نيرو به تشكلهاي انقلابي دانشآموزان و به خصوص اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشآموزان شنيده ميشود كه بيترديد با تذكر معظم له رسيدگي و مرتفع خواهد شد.
ترسيم افقي روشن فراروي انقلاب و اشاره به ضرورت برنامهريزي پنجاهساله، نيز از ديگر نكات اميدبخش و قابل توجه اين ديدار بود. زيرا انقلاب يك حادثه تمام شده نيست، بلكه يك جريان مستمر است هر چند عدهاي منافعشان چنين ايجاب ميكند كه رشد و رويش انقلاب را مهار و مديريت كنند، همانها كه چه بسا در جواني روحيهاي انقلابي هم داشتهاند و در مدرسه انقلاب تجربه مديريت و حتي مديريتهاي كلان هم آموختهاند و به آنان ميدانها داده شد، اما متاسفانه با نحيف شدن جسمشان، روحيه انقلابيشان نيز به تدريج ضعيف گشت تا آنجا كه امروز همنوا با دشمن از شاخصههاي جوان مطلوب آمريكا دفاع ميكنند.
رفتار انقلابيون نادم، نگارنده را به ياد خاطرهاي از دوران دانشجويي و قبل از انقلاب مياندازد، يعني ايامي كه هوشنگ نهاوندي، عنصر سرسپرده رژيم پهلوي، رياست دانشگاه شيراز را بر عهده داشت و در ديدار با دانشجويان انقلابي عكسهاي خود را در حال تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي در خارج از كشور به آنان نشان ميداد تا نتيجه بگيرد كه انقلابيگري فايدهاي ندارد و بايد با رژيم ستمشاهي همكاري كرد. امروز هم برخي از نخبگاني كه همانند برههاي رام تسليم سيطره استكبار جهاني شدهاند، از سابقه انقلابي خويش سوءاستفاده ميكنند تا ارزشهاي انقلاب و روحيه انقلابي جوانان را تضعيف نمايند اما خون شهداي جواني كه در دفاع از حرم حضرت زينب(س) حماسه ميآفرينند، اتمام حجتي است بر انقلابيون نادم و بيم آن ميرود كه روز جزا نتوانند در برابر آنان پاسخ قانعكنندهاي ارائه دهند.
*****
رابطه دو انتخاباتریاستجمهوری!
حسین شمسیان در سرمقاله امروز روزنامه کیهان نوشت:
آبان ماه امسال، انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست به فاصله کوتاهی پس از آن، یعنی در خرداد ماه سال 96 ،در ایران هم انتخاباتی در همان سطح و برای انتخاب رئیس جمهور برگزار خواهد شد. شواهد متعددی نشان میدهد که برخی در تلاشند این دو انتخابات را به یکدیگر پیوند زده و نتیجه هریک را موکول و وابسته به دیگری کنند!
اول فروردین امسال بود که رهبر معظم انقلاب در اجتماع پرشور مردمی در جوار حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) فرمودند:« انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم چند ماه دیگر -هفت هشت ماه دیگر- شروع خواهد شد ... الان نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا در سخنرانیهای انتخاباتیشان مسابقه گذاشتهاند در بدگویی به ایران؛ خب این دشمنی است دیگر؛ دشمنی که شاخودم ندارد. وقتی میگوییم آمریکا دشمن است، یک عدّهای منزعج (ناراحت) میشوند که چرا میگویید دشمن؟ دشمن است؛ اینها دشمنی است.» این نخستین پردهبرداری از رفتار انتخاباتی آمریکاییها و تاثیر وزن و وضع ایران در نتیجه انتخابات آنجا بود.
اما چرا!؟ چرا این اتفاق باید بیفتد و چرا ایران که به زعم آنها و در کلام متفرعنانه آنها، کشوری جهان سومی و توسعه نیافته است، میتواند در نتایج انتخابات آمریکا تاثیر بگذارد؟ بررسی این ماجرا و ابعاد داخلی آن، موضوع این نوشتار است.
1- ایران اسلامی سالهاست الگوی ظالمانه حاکم بر جهان را به چالش کشیده و از چارچوب جهانی متعارف خارج شده است. خروج از دایره ابرقدرتهای شناخته شده آن روز جهان- که به تعبیر شهید آوینی در جوهر یکی هستند و در عرض متفاوتند- پیام خطرناکی را به جهان مخابره کرد،اینکه میتوان بدون آنها هم زندگی کرد!
2- برای تسلیم و عقب نشینی ما، همه کاری شد.از جنگ و کودتا تا آشوب و تحریمهای فلج کننده. ما رشد کردیم! این دومین پیام خطرناک انقلاب به جهان بود! نه تنها میتوان بدون آمریکا زندگی کرد، بلکه میتوان رشد کرد و به جمع چند قدرت اول و برتر جهانی در علوم مختلف وارد شد! میتوان در هستهای مستقلا به اوج رسید، در موشکی جهان را متحیر کرد، سلول بنیادی و نانو و بیو را به رخ جهان کشید و خلاصه ثابت کرد که در این کشور، زندگی با عزت ادامه دارد. نه زیر سایه آمریکا، زیر پرچم جمهوری اسلامی!
3- پیام انقلاب، علیرغم تلاش آنها مخابره شد. پرچم آمریکا در اقصی نقاط عالم به آتش کشیده میشد و آمریکا علیالدوام در حال سرکوب یا انحراف قیامهای مردمی در جهان شد. طرحهای متعدد آنها در منطقه به بن بست رسید و حتی پس از 5 سال، حریف کشوری مثل سوریه- که بیتعارف فاقد بسیاری از مولفههای قدرت نرم و سخت بود- نشدند.
4- اینها برای آنها گران است و تحمل ناپذیر. یکبار اثر و تاثیر انقلاب ما در انتخابات ریاست جمهوری، تجربه تلخی شده که در کامشان مانده است. سال 1359، جیمی کارتر، عاجز از به فرجام رساندن مذاکرات مربوط به گروگانهای لانه جاسوسی، از راهیابی به کاخ سفید بازماند و حسرت دور دوم به دلش ماند. آن روز، موضوع مهم، ایران و گروگانگیری بود، امروز موضوع مهم، ایران و موضوع هستهای است. در هر دو فصل، موجودیت جمهوری اسلامی، مسئله اصلی بود اما بهانههایی از آن جنس که گفته شد، دستمایه سیاستمداران آمریکایی بود.
5- شکست حمله نظامی به طبس، کار آن روز آنها در سال 59 را یکسره کرد و کارتر ، اوت شد. امروز اما، آنها در وضعیتی دیگرند. آنها میکوشند در سال 95 با غنیمت ارزشمندی که برجام پیشکش آنها کرده است، انتقام آن روز را بگیرند – که انشا الله با هوشیاری مردم این آرزو را به گور خواهند برد- اما برجام چگونه چنین خواهد کرد و چرا علیه ما مسابقه بدگویی به راه اندختهاند!؟
6- به گمان، این مهمترین مسئله امروز آمریکا در منطقه و حتی جهان است! آنها میخواهند با موضوع ایران، به زعم خودشان به جهانیان درس عبرت بدهند. به آنها بگویند که ایران مقتدر، پس از سی و هفت سال ایستادگی، ناچار به مذاکره با ما شد! مقاماتش یکی پس از دیگر به آمریکا میآیند، به ما اصرار میکنند که اندکی گشایش ایجاد کنید و ما، در عوض در روز روشن دو میلیارد دلار از جیب آنها میزنیم و بازهم آنها چیزی نمیگویند! این فرجام هرکسی است که در مقابل ما بایستد! آیا این درس دادن به جهانیان نیست!؟ این پیامی بسیار ترسناک برای هر کشور و هر ملتی است که قصد ایستادگی داشته باشد. همزمان با آنها، امپراتوری رسانهای غرب، جلوی بیان حقایق مهم و اثرگذار انقلاب را میگیرد و همه حقیقت را، همان بخش دلخواه آمریکا جلوه میدهد.
7- اینجاست که نامزدهای انتخاباتی آمریکا، مسابقه بدگویی میگذارند! چرا !؟ چون همان امپراتوری خبری به مردم آمریکا اینگونه مخابره کرده که ما در آستانه پیروزی بر یک حریف کهن و قدیمی هستیم! پس هرکس میکوشد مدال خیالی این فتح را با دریده دهانی بیشتر به سینه خود بزند! اینجا تفاوتی بین جمهوریخواه و دموکرات نیست! مهم بازگرداندن هژمونی آمریکا در افکار عمومی و القاء توهم دست بالا داشتن است. آنها البته ناشیانه کار نمیکنند. میکوشند با دوگانهسازی ترامپ- کلینتون، اینگونه تصویرسازی کنند که ترامپ، دیوانه، غیرقابل پیشبینی و خطرناک است و در نتیجه کلینتون را چهره موجه و موفقی جلوه دهند که میتواند کارها را به سامان کند. اما بازهم آنچه در هر دو مشترک است، ضدیت با ایران و توهم استیلا بر ماست.
8- این، برشی بسیار مختصر، از دلیل تاثیر پرونده ایران بر انتخابات آبان ماه آمریکا بود. اما اینجا هم حدود یک سال دیگر انتخابات است. اگر آنجا عدهای، میکوشند با وحشیگری و بد دهانی، با قلدری و عربدهکشی، از اهرم ایران برای رایآوری استفاده کنند، اینجا برخی میکوشند با سنجاق شدن به گوشه کراوات آمریکاییها، سرنوشت انتخابات را رقم بزنند! از سخنان وزیر امور خارجه کشورمان در شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ به پرسش جاسوس کهنهکار آمریکایی، هاله اسفندیاری که بگذریم، حرفهای ایام اخیر برخی دیگر، در نوع خود بسیار قابل تامل و توجه است و از پروندهای حساس و پر هشدار خبر میدهد.
ناکامیهای پیدرپی در موضوع برجام و دست خالی دولت در عرصه خدمت به مردم در بسیاری از عرصهها، بخصوص اقتصاد و اشتغال،کم کم برخی زبانها را به حرفهای دیگری باز کرده است! برخی مسئولان دولتی، مستقیما از لزوم مذاکرات جدید با آمریکا سخن میگویند تا بوسیله آن، مشکلات کشور حل شود و برخی دیگر، پالس انتخاباتی برای دموکراتها میفرستند! به این نمونه توجه کنید: «با وضعیت انتخاباتی این روزهای آمریکا، بانکهای بزرگ دنیا میگویند اگر قرار شد دونالد ترامپ، رئیسجمهور شود، اصلا نباید با ایران فعالیت را آغاز کرد.» این سخنان علی خرم، مشاور دکتر ظریف، از یک سو آشکارا از ناکامی برجام در گشایش بانکی پرده برمیدارد و از دیگر سو، بجای عذرخواهی از ملت ایران بخاطر تحمیل این همه خسارت، آن را متوجه انتخابات آتی آمریکا میکند! و بسیار نرم و چراغ خاموش، پالس انتخاباتی برای دموکراتهای بقول آقای روحانی مودب میفرستد! او البته به همین هم قانع نیست و پالس دومی هم میفرستد:«بخشی از ایجاد فضای اطمینان بخش برای مجموعههای خارجی، به عهده خود ماست، باید حواسمان باشد کاری کنیم که نشان دهیم ایران امن و امان است.» معیار این امان و امان بودن کجاست!؟ یقینا کاخ سفید!
میبینید که تاثیر انتخابات آمریکا بر انتخابات ایران، از چه جنسی است و برخی چه راهی را دنبال میکنند. آنها در ظاهر حرف منطقیای هم میزنند! میگویند با این وضع تحریمها کاری نمیشود کرد و باید با آمریکا کنار آمد! این ترجمه همان حرف آمریکاییهاست که میخواهند به دنیا دیکته کنند که هرکه با ما نیست، حق ادامه حیات را از او میگیریم! رهبر عزیز انقلاب در سخنرانی نوروزی خود، این موضوع را حلاجی کردند و راهکار دادند. «یک دوراهیای را دشمن نشان میدهد به ما؛ میگوید یا بیایید تسلیم آمریکا بشوید و هر چه او میگوید گوش کنید، یا فشار و تحریم ادامه پیدا میکند؛ این یک دوراهی است که گفتیم غلط و دروغ است، امّا یک دوراهی دیگری وجود دارد: یا بایستی مشکلات تحریم را تحمّل کنیم یا ایستادگی کنیم بهوسیله اقتصاد مقاومتی.»
اما در برابر این دعوت مهم و سرنوشتساز به اقتصاد مقاومتی، چه اتفاقی افتاده!؟ بدون تردید باید گفت تقریبا هیچ! یک ماه از دوازده ماه سال گذشت، بودجه 95 بدون کمترین انطباقی با الزامات اقتصاد مقاومتی تصویب شد (البته در بودجه نه فقط دولت که نمایندگان هم مقصرند که سرسری و بدون مطالبه آن الزامات،به قیام و قعود و فشردن دکمه پرداختند.) یازده ماه دیگر هم به همین منوال و با همین سرعت خواهد گذشت و روزی که دولت باید به دستور رهبر عزیز انقلاب، در خصوص بندهای دهگانه سخنرانی ایشان به مردم گزارش بدهد،چندان دور نیست و نتیجه هم قابل پیشبینی است.
با اینکه راهکار خروج از وضع موجود به روشنی در فرمایشات حضرت آقا آمده، تردیدی نیست که جریانی هوشمند و برنامه دار،عملا همه امور کشور را قفل کرده و مدام از تحریم و بسته بودن راه ارتباطی با آمریکا و اروپا، کوه میسازد. این جریان بلاشک،کمترین نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد و نسخه خطرناک دشمن در به سازش کشیدن مردم را اجرا میکند. جریانی که میکوشد مردم را به ستوه آورده و نشان دهد، هیچ راهی جز تعامل با آمریکا - بخوانید تسلیم- وجود ندارد! آیا در چنین شرایطی و با وجود افرادی که برخی سخنانشان در اینجا نقل شد، آمریکاییها حق ندارند برای پیروزی در انتخابات و بالاتر از آن برای ادب کردن جهان، روی این افراد در ایران حساب کنند و در میتینگها و برنامههای تبلیغاتی به ما حمله کنند!؟ مگر از 59 تا 95 چه اتفاقی افتاده؟!
وقتی گسلها شروع به لرزیدن میکند
میکائیل دیانی در بخش نگاه روزنامه وطن امروز نوشت:
گسل به شکستگیهایی اطلاق میشود که سنگهای 2 طرف صفحه شکستگی نسبت به یکدیگر حرکت کرده باشند. این جابهجایی میتواند از چند میلیمتر تا صدها متر باشد. انرژی آزادشده هنگام حرکت سریع گسلهای فعال، عامل وقوع اغلب زمینلرزههاست. اساسا وقتی یک گسل فعال شود باید منتظر تکانههای باقی گسلها باشیم. این را علم زمینشناسی به ما آموخته است اما به نظر میرسد این مساله در تحلیل زمین سیاست هم کاربرد داشته باشد و این روزهای فضای سیاست کشور را تحلیل کند. بویژه پس از اظهارنظر سیف درباره عواید اقتصادی برجام برای کشور!
آنچه را این روزها بر دولت یازدهم میرود نظریه «ساخت اجتماعی واقعیت» بخوبی به تصویر میکشد. این نظریه، تصور و درک مخاطب از دنیای پیرامون را حاصل ترکیب ساخت اجتماعی معنا و معنای حاصل از تجربه شخصی یا به عبارتی، مذاکره و توافق علت و عاملیت تحت عنوان برساختگرایی اجتماعی میداند. در این دیدگاه، تنها واقعیت عینی و بیرونی نیست که شناخت ما را میسازد، بلکه ذهن ما نیز در ساختن جهان خارج نقش سازندهای دارد. به نظر برساختگرایان، مفاهیم جنبه خاص تاریخی و فرهنگی خود را دارند و نتیجه شرایط خاص زمانی و مکانی خود هستند. به نظر آنها، آنچه حقیقت نامیده میشود، حاصل مشاهده عینی جهان نیست، بلکه زاییده فراگردهای اجتماعی مستمر بین افراد است.
دولت حل مشکلات را در معنای مذاکره و توافق با غرب در اذهان بهوجود آورد و «برجام» آن نتیجه نهاییای بود که میتوانست این برساخت اجتماعی واقعیت باشد که در استعارههای پرطمطراقی چون «آفتاب تابان» واگویه میشد و با اهدای مدال قهرمانی به ظریف، صالحی و عراقچی و دیگران این نظم معنایی از طریق روحانی بیشتر میشد و این معنا را که تعامل، مذاکره و توافق با غرب میتواند گرهگشا باشد در اذهان تثبیت میکرد. دولت در این برساخت اجتماعی واقعیت با ابزارهای رسانهای موفق بود اما آنچه امروز دولت را به چالش کشیده است تحمیل «حقیقت برجام» بر برساخت اجتماعیای است که دولت از برجام ساخته است که میتواند حکم همان گسلی را داشته باشد که دولت یازدهم لغزشهایش را از آنجا شروع کند.
صالحی، یکی از قهرمانان دیپلماسی هستهای، در روزهای بعد از توافق در گفتوگو با العربیه اعلام کرد «غربیها هنوز برخی تعهدهای خود در برجام را انجام ندادهاند و در این کار تأخیر دارند.» و رئیسجمهور محترم در برخورد با وی اعلام کرد نباید از صالحی پرسید چرا که «در زمینه مسائل اتمی آقای صالحی هرچه بگوید درست است و ایشان وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی نیست، وزیر امور خارجه هم الان نیست، ایشان مسؤول سازمان انرژی اتمی است.» و همچنین در ادامه گفت: «مرجع اظهارنظر درباره مسائل هستهای آقای عراقچی است، در سیاست خارجی وزیر امور خارجه مسؤول است، در مسائل اقتصادی وزیر اقتصاد و بانک مرکزی مسؤول است.» این اظهارنظر برای روحانی کار را مشکلتر کرد، چرا که عراقچی که به گفته روحانی مرجع اظهارنظر مذاکرات هستهای بود در گفتوگوی ویژه خبری اعلام کرد: «آمریکا در مسیر اجرای تعهدات 1+5 کارشکنی میکند».
و اما از همه مهمتر اعتراف سیف در بلومبرگ بود که گفت: «تا اینجا ایران تقریبا هیچ چیز از اجرای توافق هستهای به دست نیاورده است.» این یعنی همه مراجعی که روحانی به آنها اشاره کرده بود که نتایج برجام را آنها باید توضیح میدادند به بینتیجه بودن برجام معترف شدند و این همان گسلی است که تکانهای بعدی آن دولت را خواهد لرزاند. روحانی و تیم همراهش به این نکته توجه نداشتند که این برساخت اجتماعی واقعیت در تعامل با مردم و مخاطبان شکل میگیرد و نتایج آن نیز بهصورت مداوم، ساختهای جدیدی از مساله میدهد؛ چنانکه، مردم واقعیت را براساس آگاهی فردی خویش و نیز آگاهی به دست آمده از تعاملات اجتماعی با دیگران میسازند و همه این اتفاقات و عدم نتایج برجام، برساختی بزرگتر از ساخت ابتدایی دولت علیه دولت ایجاد میکند.
حال شاهد اعتراض طرفداران اصلی روحانی در مساله مذاکرات هستیم، مثل مجتهدزاده که معتقد است آبرویش را در دفاع از برجام گذاشته اما جز قهرمانبازی «ظریف» و «روحانی» چیزی برای کشور نداشته است یا حسین دهباشی که حتی فیلم تبلیغاتی حسن روحانی را ساخته است و میگوید «کمکمک و معالاسف باید تعبیر و هشتگ دقیق و جدیدی در واژهشناسی فهم رفتار برخی مسؤولان ایرانی در تعامل با بیگانگان رایج شود: # وکیل_مدافع_شیطان».
اینها یعنی گسلها برای دولت یازدهم در حال لغزیدن هستند و مردم برساخت دوبارهای هم از برجام و هم از دولت میسازند که اینبار در آن، دولت در کانون ناکارآمدیها قرار دارد. وضعیت اقتصادی نابسامان و عدم کارکرد برجام در این حوزه، فقدان برنامههای اقتصادی داخلی در دولت، عدم توجه به قشر مستضعف و بالارفتن شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی و عدم عزت یافتن ملی در عوض تعامل با غرب، همه گزارههایی است که امروز مستند به گزارشات و سخنان خود مسؤولان دولتی است، بهعبارتی آنها خود با زبان بیزبانی از ناکارآمدی ایده تعامل با غرب سخن میگویند و برساخت عمومی جامعه را تغییر میدهند.
آنچه از شرایط سیاسی کشور میتوان به وضوح فهمید اینکه؛ بزرگترین رقیب روحانی در سال 96، خودش و عملکردش است و آنچه پاشنه آشیل روحانی است، ظرفیت منفیای است که ناکارآمدیهای وی و ایده مدیریتیاش برای کشور به ارمغان آورده که هر روز «نه به روحانی» را در جامعه تقویت میکند. ظرفیتهایی منفی که در کنار روشن شدن خلاف واقعگوییهای روحانی درباره برجام به عنوان مثال آفتابتابان خواندن توسط روحانی و در مقابل بیعایدی خواندن توسط سیف هر روز بیشتر هم میشود. برساخت اجتماعی واقعیت اینبار در قالب «نه به روحانی» تقویت میشود و اساسا این تصور اجتماعی هر چقدر قویتر میشود، کار برای روحانی سختتر میشود.
فراخوان لشكر جوانان انقلابي
محمود فرشیدی در ستون یادداشت امروز روزنامه رسالت نوشت:
در روزگاري كه دشمن با رواج فرهنگ غربي، بر آن است تا برخي «نخبگان» را به «برههاي رام» خويش تبديل كند و به واسطه و با وساطت آنان، ارزشهاي انقلاب را در جامعه كمرنگ سازد، ديدار پرشور و در عين حال معنادار مقام معظم رهبري با دانشآموزان عضو اتحاديه انجمنهاي اسلامي، از زواياي گوناگون قابل تامل و تاويل است.
اين ديدار نشان دهنده اهميت مسئله جوانان خصوصا در شرايط كنوني كشور ميباشد چرا كه معظم له ضمن يادآوري برخي عرصههاي منازعه نظام اسلامي با استكبار جهاني، نظير استقلال و پيشرفت كشور، حضور قدرتمندانه نظام اسلامي در منطقه و جهان، مسئله فلسطين و مسائل فرهنگي، مسئله جوانان را نيز از نظر اهميت در همين درجه، برشمردند و به كشمكش بر سر حاكميت دو الگوي آمريكايي و ايراني از جوان اشاره فرمودند و با اشاره به فضيلتهايي نظير مصمم بودن، هوشياري، پرانگيزگي، اميدواري، پركاري، انديشهورزي، شجاعت و فداكاري در جوان تراز نظام اسلامي، از رذايل جوان مطلوب آمريكا هم سخن به ميان آوردند كه نااميد و تسليمپذير و فريبخور و بيحال و معتاد و خوشبين به دشمن و بدبين به فرماندهي خودي و عقبه خودي است.
همچنين اين ارتباط مستقيم عاليترين مقام مسئول نظام اسلامي با نوجوانان و جوانان كشور، حكايت از باور رهبر معظم انقلاب به نقشآفريني اين نسل دارد، يعني باور به روحيه انقلابي نسل دانشآموز، همان نسلي كه در پيروزي انقلاب اسلامي قهرمانانه حضور يافتند و با حضورشان در تظاهرات و تعطيلي مدارس، تير خلاص به رژيم پهلوي شليك كردند، دانشآموزاني كه در دفاع مقدس هم مردانه جنگيدند و 36 هزار نفر آنان معصومانه به شهادت رسيدند، دانشآموزاني كه در دوران اسارت نيز عليرغم كم سن و سالي چون كوه ايستادگي كردند و خاطرات آن ايستادگيها از جمله خاطره آن 23 دانشآموز كه در دام تبليغاتي صدام گرفتار نشدند و قاطعانه توطئه او را خنثي كردند و نيز دانشآموزي كه در اسارت دشمن تا خبرنگار زن حجاب بر سر نكرد، حاضر به مصاحبه با او نشد، هرگز فرمواش نخواهد شد و نمايش جلوهاي از ظرفيت بيكران و غرورانگيز نسل دانشآموز اين مرز و بوم است.
در عين حال، برگزاري اين ديدار پس از 9 سال را ميتوان فراخوان لشكر جوان و دانشآموز براي دفاع از ارزشهاي انقلاب، خصوصا در عرصه فرهنگ، تعبير كرد و هم از اين روست كه رهبر گرانقدر انقلاب از دانشآموزان به عنوان «افسران جنگ نرم» ياد كردند و از آنان خواستند در زمينه تربيت جوان مطلوب نظام اسلامي و تاثيرگذاري بر همسالان خود وارد صحنه شوند و تلاش كنند و به مديريت متدين آموزش و پرورش هم توصيه فرمودند اولاً در برنامههاي آموزشي و تربيتي، فرصتي براي فعاليتهاي انقلابي دانشآموزان پيشبيني شود و ثانيا مديران آموزش و پرورش به تشكلهاي امين دانشآموزي در شرايط حساس كنوني، بيش از پيش ميدان بدهند و از آنان حمايت كنند. متاسفانه گاهي اخباري پيرامون اعمال كم لطفيهايي در زمينه اعتبارات و مامور كردن نيرو به تشكلهاي انقلابي دانشآموزان و به خصوص اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشآموزان شنيده ميشود كه بيترديد با تذكر معظم له رسيدگي و مرتفع خواهد شد.
ترسيم افقي روشن فراروي انقلاب و اشاره به ضرورت برنامهريزي پنجاهساله، نيز از ديگر نكات اميدبخش و قابل توجه اين ديدار بود. زيرا انقلاب يك حادثه تمام شده نيست، بلكه يك جريان مستمر است هر چند عدهاي منافعشان چنين ايجاب ميكند كه رشد و رويش انقلاب را مهار و مديريت كنند، همانها كه چه بسا در جواني روحيهاي انقلابي هم داشتهاند و در مدرسه انقلاب تجربه مديريت و حتي مديريتهاي كلان هم آموختهاند و به آنان ميدانها داده شد، اما متاسفانه با نحيف شدن جسمشان، روحيه انقلابيشان نيز به تدريج ضعيف گشت تا آنجا كه امروز همنوا با دشمن از شاخصههاي جوان مطلوب آمريكا دفاع ميكنند.
رفتار انقلابيون نادم، نگارنده را به ياد خاطرهاي از دوران دانشجويي و قبل از انقلاب مياندازد، يعني ايامي كه هوشنگ نهاوندي، عنصر سرسپرده رژيم پهلوي، رياست دانشگاه شيراز را بر عهده داشت و در ديدار با دانشجويان انقلابي عكسهاي خود را در حال تظاهرات عليه رژيم شاهنشاهي در خارج از كشور به آنان نشان ميداد تا نتيجه بگيرد كه انقلابيگري فايدهاي ندارد و بايد با رژيم ستمشاهي همكاري كرد. امروز هم برخي از نخبگاني كه همانند برههاي رام تسليم سيطره استكبار جهاني شدهاند، از سابقه انقلابي خويش سوءاستفاده ميكنند تا ارزشهاي انقلاب و روحيه انقلابي جوانان را تضعيف نمايند اما خون شهداي جواني كه در دفاع از حرم حضرت زينب(س) حماسه ميآفرينند، اتمام حجتي است بر انقلابيون نادم و بيم آن ميرود كه روز جزا نتوانند در برابر آنان پاسخ قانعكنندهاي ارائه دهند.
وضعیت مبهم پارلمان عراق در سایه اقدامات جریان صدر
امروزسه شنبه قرار است هزاران تن از مردم بغداد به دعوت مقتدی صدر برای
دومین بار متوالی در یک ماه اخیر به میدان التحریر بیایند تا دولت عراق را
مجبور به معرفی سریع کابینه تکنوکرات مورد مطالبه خود کنند. این در حالی
است که تحصن چند روز اخیر بیش از یکصدو هفتاد نماینده که با هدف اصلاحات
گسترده و برکناری رؤسای سه گانه آغاز شد به نظر می رسد که با ناکامی به
پایان رسیده است.
این اقدام نمایندگان پارلمان که عنوان انقلاب سفید بر آن اطلاق شد هرچند از سویی به دلیل همراهی آنها با بدنه مردم در موضوع اصلاحات ومبارزه با فساد و از سویی دیگر به دلیل عصیان علیه رهبران احزاب متبوع خود و ترسیم چهره ای متفاوت از یک نماینده عراقی که تا پیش از این تنها اجراکننده صرف دستورات و اراده رهبران خود بود تحولی بزرگ درتاریخ سیزده سال عراق جدید پس از صدام به شمار می رود اما فارغ از ماهیت اصلی این اقدام نمایندگان – که بعضا برخی چهره های مشهور به فساد در بین آنها دیده می شوند – تضعیف این حرکت در روزهای اخیر قابل ملاحظه و بررسی است.
نمایندگان تحصن کننده توانستند حد نصاب تشکیل جلسه رسمی پارلمان را کسب کنند و به اتفاق آرا، سلیم الجبوری رییس مجلس و هیئت رییسه را برکنار کردند و با تعیین یک رییس موقت همه تلاش های رییس برکنار شده برای بازگشت به قدرت را ناکام کردند. در این بین تلاش رییس جمهور برای وساطت به منظور ایجاد یک راه حل شکست خورد و نمایندگان تحصن کننده که بخش عمده ای از آنان را اعضای فراکسیون های ائتلاف دولت قانون و فراکسیون الاحرار وابسته به صدر تشکیل می دادند همچنان بر موضع خود پافشاری می کردند.در فضای پیچیده به وجود آمده، اعلام ناگهانی خروج نمایندگان جریان صدر از تحصن پارلمان به دستور رهبر آن و بلوکه شدن این فراکسیون، علاوه بر آنکه با شگفتی خود اعضای الاحرار که در آغاز تحصن قول پایداری تا آخرین لحظه را به همقطاران خود داده بودند، مواجه شد، جبهه رهبران سیاسی مخالف برکناری الجبوری و دیگر رؤسای قوا را تا حدود زیادی تقویت نمود.
صدر که در آغازین روزهای اعلام تحصن نمایندگان از آنها جانبداری کرده بود و اعضای فراکسیون خود را نیز به جمع آنها افزوده بود به یک باره با چرخش در موضع خود اعلام کرد نخست وزیر باید فهرست پیشنهادی خود برای وزیران را هرچه سریع تر به مجلس تحویل دهد. این موضع صدر و خارج شدن جریان سیاسی وی از تحصن عملا به معنی نادیده انگاشتن نمایندگان تحصن کننده و جانبداری غیر مستقیم از تشکیل جلسه مجلس به ریاست الجبوری و حمایت از ابقای رؤسای سه گانه (ریاست جمهوری، ریاست مجلس و نخست وزیری) به شمار می رود.به نظر می رسد حمایت نوری مالکی نخست وزیر سابق و نمایندگان متحصن ائتلاف دولت قانون از برکناری رؤسای سه گانه در اتخاذ چنین تصمیمی از سوی صدر بی تأثیر نبوده است.
رهبر جریان صدر که از مخالفان سرسخت مالکی بوده و هست و در بیانیه اخیرخود تحت عنوان وثیقة الشعب یا سند ملت، به شدت با حمله به مالکی او را متهم به تلاش برای بازگشت به قدرت و سوار شدن بر موج اصلاحات کرده بود اکنون توانست با خارج کردن نمایندگان خود از تحصن، ائتلاف دولت قانون را در کنار تعدادی از فراکسیون های کوچک و نمایندگان مستقل تنها بگذارد و عملا رهبر حزب الدعوه را به تنهایی در مقابل صف دیگر که متعلق به رهبران بارز سیاسی عراق یعنی کردها، عرب های سنی، مجلس اعلا و حتی همپیمان خود یعنی سازمان بدر قرار دهد و این خود به معنای تأکید صدر بر انزوای مالکی ارزیابی می شود.
در کشاکش اقدامات صدر و تلاش های فشرده رهبران احزاب، به نظر می رسد الجبوری با کناره گیری نمایندگان الاحرار و پیش از آنها فراکسیون بدر،همچنین طولانی شدن تحصن و ریزش تدریجی متحصنین، عملا وارد مسیر بازگشت دوباره خود به قدرت شده است. از این رو دستور او برای برگزاری جلسه امروز پارلمان نشان از اطمینان وی به ناکامی حرکت نمایندگان معترض و پیروزی رهبران احزاب سیاسی در دلسرد کردن این نمایندگان از ادامه تحصن خود است.
علی رغم آنکه نمایندگان متحصن، اقدام الجبوری را غیر قانونی تلقی می کنند اما به نظر می رسد چانه زنی های سیاسی و توافقات پشت پرده رهبران احزاب در دو روز اخیر راه را بر روی این نمایندگان بسته و حتی در صورت رأی گیری برای ماندن یا نماندن الجبوری و تشکیل جلسه امروز به ریاست موقت فردی غیر از الجبوری، او بتواند همچنان بر جایگاه خود تکیه بدهد و اقدام آنان را با ناکامی مواجه سازد.
می توان در نهایت پیش بینی کرد که در صورت موفق نشدن نمایندگان تحصن کننده به اعمال خواسته های خود، در آینده شاهد تشکیل یک فراکسیون معارض فراجناحی قابل توجه در صحن پارلمان عراق باشیم که بتواند برنامه ها یا معادلات برخی جریان های سیاسی در قدرت را در صحن مجلس زمین گیر کند.
با این حال و علی رغم اینکه مقتدی صدر قدرت خود و فراکسیون وابسته به خود را در تصمیم گیری ها و حتی برهم زدن معادلات سیاسی در عراق چه در سطح خیابان ها و چه در پارلمان نشان داده است اما به نظر می رسد جریان تحت رهبری وی می توانست با همراهی با نمایندگان متحصن – فارغ از اهداف آنها – و استفاده همزمان از ظرفیت حضور مردم، فشارهای خود بر رهبران سیاسی برای ایجاد راه حل های ریشه ای از جمله وضع قوانین انتخاباتی جدید جهت برطرف نمودن مشکلات سیاسی و اصلاح نظام سهم خواهی احزاب، طوایف و مذاهب که کلاف سردرگم معضلات کشور ریشه در آن دارد را افزایش دهد.در پس همه تحولات یک ماه اخیر عراق از جمله پرونده اصلاحات نخست وزیر و فروکش کردن تااین لحظه تنش به وجود آمده در پارلمان، بی تردید باید مقتدی صدر را برنده اصلی دانست. صدر به عنوان یک رهبر دینی و سیاسی نشان داد که ظرفیت بسیار بالایی در کشاندن سریع و چند باره مردم به صحنه، جمع کردن آرام و مسالمت آمیز آنها از میدان و در دست گرفتن زمام کنش های سیاسی که دیگران آنها را به وجود آورده و تبدیل آنان به واکنشگر، دارد.
هر چند بسیاری معتقدند تصمیم گیری های هیجانی و به یک باره صدر در مسائل مختلف که منجر به چند دستگی در سیاستمداران و احزاب شیعه در عراق در مقاطع بحرانی و حساس شده است باعث سوء استفاده دشمنان آنها می شود و همراهی اخیرکمونیست ها، لیبرال ها، عرب های سنی مخالف و حتی شبکه های تلویزیونی وابسته به بعثی ها با فراخوان های صدر را دلیلی بر ادعای خود می دانند اما فارغ از اینها تحولات اخیر، تأثیرگذاری جریان صدر در معادلات سیاسی عراق را فارغ از درستی یا نادرستی روند حرکت این جریان نشان داده است. لذا حتی نخست وزیر که با شعار اصلاحات و مبارزه با فساد قدرت را در دست گرفت اکنون تلاش می کند تا در معرفی کابینه جدید خود رضایت وی را جلب کند.
حال باید دید صدر که از قدرت خود و هوادارانش به خوبی آگاهی یافته در آینده سیاسی عراق چگونه تأثیرگذاری را در پیش خواهد گرفت. بدیهی است اکنون که همه نگاه ها در منطقه و عراق به سوی صدر و اثر گذاری وی متمرکز شده است مخالفان داخلی و دشمنان منطقه ای عراق نیز برنامه ریزی گسترده ای برای نفوذ در حرکت جریان صدر و تأثیر گذاری بر تصمیم گیری های او خواهند داشت.
پنهانکاری ٢میلیارددلاری
کامبیز نوروزی در بخش سرمقاله امروز روزنامه شرق نوشت:
به نظر میرسد گرایش پنهانکاری و خودداری از گردش آزاد اطلاعات علاوه بر ایجاد مشکلات مختلف، دولت و ساخت بوروکراتیک و تکنوکراتیک آن را از اقناع افکار عمومی ناتوان کرده است. در پی آنکه دیوانعالی ایالات متحده در رأی خود بهناحق، حدود دومیلیارددلار از داراییهای ایران در آمریکا را بلوکه کرد، منازعه گفتاری و نوشتاری سختی بین مقامات دولت کنونی و مقامات و طرفداران دولت پیشین درگرفته و هر یک دیگری را در این واقعه مقصر میدانند.
دولتیان کنونی معتقدند قصور یا تقصیر مقامهای مسئول دولت احمدینژاد در سروساماندادن به داراییهای ایران در آمریکا و مراقبت از حقوق ایران موجب بروز این مشکل علیه ایران شده است. درمقابل، طرفداران آن دولت نیز اتهاماتی را متوجه دولت روحانی میدانند. کدام ادعا درست است؟ راه دانستن پاسخ این سؤال سخت نیست. معمولا مقررات و عرف اداری چنان است که اکثر قریببهاتفاق مسائل و کارها به شکل مکتوب در مکاتبات اداری مطرح شده و به جریان میافتد و هر موضوع و مسئلهای پروندهای منظم یا تقریبا منظم دارد. در این مکاتبات مسیر اداری وصول و ارسال مکاتبات، ارجاعات، نظرات کارشناسی و اداری، تصمیمات و خیلی چیزهای دیگر منعکس و ثبت میشود.
به شکلی که با مرور آن، بخش بزرگي از مسیر اداری، کارشناسی و تصمیمها را میتوان کشف کرد. موضوع مهمی مانند پرونده شکایت خانوادههای قربانیان آمریکایی در انفجار سال ١٩٨٣ بیروت علیه ایران و مطالبه غرامت از ایران مسلما چیزی نیست که در نهادهای مسئول مانند وزارت خارجه، نهاد ریاستجمهوری، وزارت اقتصاد (با توجه به ماجرای خرید اوراق قرضه آمریکایی در دولت احمدینژاد)، وزارت دادگستری و احتمالا قوه قضائیه در چرخه مسیر اداری قرار نگرفته و هیچ سابقه مکتوبی از آن در سازمانهای دولتی وجود نداشته باشد. بنا بر قاعده، این موضوع نیز دارای پروندهای در دولت است.
مسلما در چنین پروندهای سیر اداری موضوع، نظرات کارشناسی، تصمیمات مختلف و نهایتا فهرستی از اقدامات انجامشده و دلایل، مستندات و نتایج آن بهراحتی قابلرؤیت است. این سابقه به سهولت و روشنی میتواند مشخص کند آنچه انجام شده چه بوده، چه دلایلی داشته و چه اندازه مستند، مستدل و منطقی بوده یا نبوده است؟ بنابراین اگر قصور یا تقصیری رخ داده که بر اثر آن دومیلیارددلار از دارایی ایران بهناحق در آمریکا بلوکه شده، مسئولیت آن متوجه چه فرد یا افرادی است؟ این بررسی که باید توسط مقامات مسئول انجام شود و نتیجه آن بهسرعت به افکار عمومی گزارش شود به این مجادله بیمنتها پایان خواهد داد. آثار سنت پنهانکاری ساخت بوروکراتیک و تکنوکراتیک دولت در ایران، غیر از اینکه ملت را از حق نظارت بهعنوان لازمه حق حاکمیت ملی محروم میکند، گاهی اینچنین گریبان همین ساختار را هم میگیرد.
ترميم كابينه پاسخگويي به پيام هفتم اسفند
عبدالله ناصري در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
اين روزها مخالفان دولت از هر جهت و از هر ابزاري استفاده ميكنند تا به برجام كه بزرگترين دستاورد دولت روحاني است حمله كنند؛ به تعبيري برجام دستاويزي براي حمله به دولت شده است.
حقيقت اين است كه در ارتباط با ارزيابي برجام بايد چند نكته را همواره مدنظر داشت. برجام فارغ از اينكه نتايج كوتاهمدت، ميانمدت يا دراز مدت براي دولت داشته باشد يا حتي هيچ نتيجهاي هم براي آن در بر نداشته باشد، قطعا در تاريخ معاصر ايران و به ويژه در تاريخ جمهوري اسلامي مهمترين و حساسترين پروندهاي بود كه پشت سر گذاشته شد. نبايد از نظر دور نگه داشت كه اين پرونده متعلق به قوه مجريه نبوده هر چند كه بايد هنر قوه مجريه و دستگاه ديپلماسي را براي اينكه اين پرونده را به بهترين شكل به سرانجام رساند، ستود.
نكته ديگر اين است كه اين پرونده جز با نظر مثبت مقامات عالي نظام نميتوانسته پيش برود و مسلم است كه مقامات عالي نظام بيشترين اعتماد را به تيم مذاكرهكننده ايران داشتهاند. بنابراين مخالفان دولت و جريانهاي تندرو در اصولگرايان براي اينكه حادثه دور از انتظار و دور از پيشبيني سال ٩٢ را بتوانند به جاي هشت سال به چهار سال كاهش دهند و زودتر اريكه قدرت اجرايي را به دست بگيرند، دست به كار شدند و برجام را بهانهاي براي حمله به دولت قرار دادهاند.
از سوي ديگر اما نميتوان چشم بر اتفاقي كه در هفتم اسفندماه رخ داد بست اتفاقي كه در واقع مكمل رخداد خرداد ماه سال ٩٢ بود. شكست سنگين اصولگرايان در تهران سبب شده تا روحيه تهاجمي جريان تندرو كه اتفاقا بازنده اصلي انتخابات نام گرفت، تشديد شود. در واقع اين پديده و مسيري كه مخالفان دولت و بازندگان انتخابات هفت اسفند در پيش گرفتهاند امري طبيعي است.اين در حالي است كه اصولگرايان معتدل يا عقلاي اين جناح به طور كلي راه خود را از تندروها جدا كردند و هرگز در جريان مذاكرات..
بررسي، تصويب و اجراي برجام چنين رفتارهايي از خود نشان ندادند و در انتخابات هفت اسفند هم بخش قابلتوجهي از آنها مسير جديدي را باز كردند و در ائتلاف اميد قرار گرفتند. با اين حساب ميتوان گفت حملات به برجام از ناحيه تندروها قابل درك و غيرقابل اجتناب است. در چنين شرايطي دولت است كه بايد حساب شده و مدبرانه عمل كند. در قدم اول دولت بايد فضاي تبليغاتي را به گونهاي پيش ببرد كه انتظار جامعه از برجام بالا نرود، به بيان ديگر دولت بايد فضاي تبليغاتي مخالفانش عليه برجام را خنثي كند. حقيقت امر اين است كه زمان نسبتا زيادي لازم است تا كشور به شرايط قبل از صدور قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل بازگردد.
بنابراين اين روند، روندي قابل پيش بيني است به ويژه كه مرحله دوم انتخابات هم در پيش است و احتمال نيروهاي حامي دولت در مرحله دوم انتخابات بسيار محتملتر است و قطع به يقين همين امر سبب خواهد شد تا فشارها و حملات عليه دولت تشديد شود. اما در اين ميان خالي از لطف نيست كه بگوييم ميتوان سوالي را به طور شفاف و منطقي از ستاد اقامه نماز جمعه پرسيد كه چرا تريبون نماز جمعه پايتخت در اختيار رييس كميسيوني قرار ميگيرد كه آن كميسيون موضوعيتش را از دست داده و وجود خارجي ندارد. دولت حسن روحاني در اين يك سال باقيمانده بايد خود را براي توپخانه سنگينتري آماده كند چرا كه هر چه به انتخابات رياستجمهوري نزديك شويم اين حملات هم سنگينتر خواهد شد. در اين يك سال باقيمانده دولت بايد دست به كار شود و دست به اقداماتي بزند.
از آنجايي كه دولت با محدوديت رسانهاي روبهرو است بايد تيم رسانهاي غيرمنسجم و منفعلش را فعالتر كند و هر طور كه شده در اين مدت باقيمانده از دوره اول بايد تحولاتي رخ دهد، هرچند اين تحولات كوچك باشد زيرا جامعه با حماسهاي كه در هفتم اسفند آفريد، خواهان تغييراتي است. در واقع ترميم كابينه در اين يك سال باقيمانده يعني پاسخگويي به پيام هفتم اسفند.
پاسخ نقض برجام
محمد اسماعیلی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
«آقاي سيف در پي مأموريتي بودند که به طوري ميشود آن را ديپلماسي بانکي نام برد و در اين فرصت استفاده کردند و مصاحبههايي انجام دادند. آقاي سيف به دنبال تسهيل روابط بانکي و بانکهاي خارجي با ايران بودند و بايد از لحن و ادبيات خاصي استفاده ميکردند و اين ادبيات نبايد در داخل کشور براي مخاطب داخلي به نوع ديگري استفاده شود.» اين بخشي از گفتههاي سيدعباس عراقچي در برنامه تيتر امشب يکشنبه شب شبکه خبر سيماست.
بعد از اظهارات رئيس بانک مرکزي در امريکا و صدور حکم دادگاه امريکايي جهت توقيف بخشي از اموال بلوکه شده ايران، برخي مقامات دولت يازدهم نظير عراقچي، معاون وزارت امور خارجه اظهارات وليالله سيف را با عنوان «ديپلماسي بانکي» يا عناويني مشابه توجيه کرده و مصادره 2 ميليارد دلار از داراييهاي ايران به نفع بازماندگان قربانيان حادثه تروريستي بيروت را مسئلهاي خارج از برجام تفسير کردهاند، آنگونه که عراقچي در همين گفتوگو عنوان ميکند: احکام دادگاههاي امريکايي قطعاً بياعتبار است و تعبيري که ما از آن ياد کرديم این است که اين يک راهزني بينالمللي است.
حال سه سؤال اساسي در اين باره طرح ميشود:
1- چه فرد يا کساني درباره نقض برجام در مقام پاسخگويي قرار دارند و بايد به جامعه ايراني در باب نقض مکرر تعهدات توسط امريکاييها پاسخ دهند، مقامات ايراني يا سياستمداران امريکايي؟
2- آيا ميتوان با استناد به اظهارات رئيس بانک ملي يا حکم دادگاه عالي امريکا، نقض شدن برجام توسط امريکايي را اعلان کرد؟
3- رويکرد تيم مذاکرهکننده هستهاي کشورمان در قبال رفتارهاي طرف مقابل چگونه بايد باشد و آيا برخوردهاي امروز طرف ايراني تناسبي با تاکتيکها و اهداف طرف امريکايي دارد يا خير؟
1) «مردم ايران بايد هرچه زودتر نتايج برجام و توافق هستهاي را احساس کنند و اگر اين احساس به وجود نيايد اين سؤال براي آنها پيش ميآيد که اين توافق به چه ميزان براي آنها مفيد بوده است». اين پاسخ محمدجواد ظريف در سؤالي مبني بر اينکه «برخي از مقامات معتقد هستند که برجام در خطر است با توجه به اينکه به نظر آنها امريکاييها و برخي از طرفهاي مقابل به تعهداتشان در برجام عمل نکردهاند»، در نشست خبري با فدريکا موگريني است.
شبيه همين عبارت را وزير امور خارجه کشورمان در مصاحبه با مجله آلماني اشپيگل به کار ميبرد: «توافقنامه هستهاي در صورتي پايدار خواهد ماند كه مردم ايران بتوانند نتايج آن را لمس كنند، اگر ميخواهيم كه اين توافق در درازمدت پايدار بماند، بايد در اين رابطه سرمايهگذاري شود، زيرا روشن است كه مردم ايران ميخواهند نتايج آن را ببينند.»
سومين باري که محمدجواد ظريف از عبارتي با چنين مضموني استفاده ميکند در پايان نشست ويژه مجمع عمومي سازمان ملل درباره تغييرات اقليمي است: «دولت امريكا به خوبي ميداند كه هرگونه اقدامي در رابطه با اموال ايران اين كشور را در مقام پاسخگويي و بازگردان اين اموال به مردم ايران قرار خواهد داد.»
«لزوم پاسخگويي دولتمردان امريکا به نگرانيهاي برجامي مردم ايران» وجه مشترک هر سه عبارت مورد اشاره وزير امور خارجه است، آن هم در حالي که جامعه ايراني از کساني انتظار پاسخگويي دارد که 30 ماه مذاکرات هستهاي را مديريت و تکاليف و تعهداتي را براساس سندي بينالمللي و الزامآور به جامعه ايراني تحميل کرده است، سندي که از دو ضعف حقوقي عمده رنج ميبرد؛ نخست، «سکوت» در قبال لزوم مساعدت امريکاييها در مبادلات ارزي جمهوري اسلامي ايران به شکل دلار و دوم، «تفسيرپذير» بودن بندها و مواد متن برجام.
حال چگونه ميتوان انتظار داشت که طرف امريکايي هزينههاي ضعفهاي برجام را برعهده گرفته و در قبال سوءاستفاده خود از آن به جامعه ايراني پاسخگو باشد؟
آيا روش کنوني مواجهه با امريکاييها، آنها را به نقض دوباره برجام سوق نميدهد. آيا بهتر نيست که وزير امور خارجه کشورمان صراحتاً طرف مقابل را به دليل نقض برجام متهم کرده و خود مسئوليتهاي ناشي از حال و روز امروز برجام را برعهده بگيرد؟
2) براساس روح حاکم بر بندهاي 24، 26 و 28 برجام، ايران بايد بدون ايجاد محدوديت در حوزه بانکي - مالي توسط طرف غربي، توانايي استفاده بهينه از نکات مثبت مندرج در برجام را داشته باشد و اين در حالي است که تاکنون چنين هدفي محقق نشده است. درچنین شرایطی بايد براساس اظهارات وليالله سيف در اين باره، تیم مذاکرهکننده کشورمان نقض برجام را به دليل محدوديت فراگير در حوزه مبادلات بينالمللي رسماً اعلام کند.
اين در حالي است که برخي از مقامات دولتي به جاي تلاش براي وادار کردن طرف امريکايي به رفع محدوديتها در اين بخش، اظهارات وليالله سيف را توجيه و آن را از تاکتيکهاي ديپلماتيک عنوان ميکنند در حالي که چنين روشي جري شدن امريکاييها و استمرار رويههاي کنوني از سوي آنها را به دنبال خواهد داشت.
بعيدينژاد، عضو تيم مذاکره هم درباره برداشت 2 ميلياردي از اموال ايران روش مشابهي را اتخاذ ميکند و بيان ميدارد: «اين پرونده با هيچ روشي به برجام و مذاکره هستهاي نميچسبد، چون سال 2012 و پيش از آغاز به کار دولت يازدهم و آغاز مذاکرات پرونده به ديوان عالي امريکا ارجاع شد.» آن هم در حالي که اقدام اخير امريكا خلاف حسننيت مندرج در برجام است و هم آنکه تمام منابع مسدود شده ايران، از جمله مواردي است که در برجام بر سر آن گفتوگو و تصميمگيري شده است.
به نظر ميرسد اعضاي تيم مذاکرهکننده هستهاي کشورمان از بهکارگيري لغت « نقض» ابا دارند و به جاي آن تلاش ميکنند از جملاتي کلي و شعاري نظير «غارت اموال ايران» و « بياعتباري حکم دادگاه امريکا» استفاده کنند، روشي که به معناي تمکين طرف ايراني به رأي دادگاه امريکايي بوده و چالشهاي حقوقي و قضايي پيشروي دو کشور را جديتر ميکند.
3) براساس آنچه گفته شد چنانچه اولويت دولت يازدهم «حفظ برجام به هر قيمتي» باشد نه تنها دستاوردي از برجام حاصل نميشود بلکه هزينههاي ناشي از آن را هم به مراتب فراتر از سطحي ميکند که امروز جامعه ايراني را دلمشغول کرده است، بنابراين بهتر است اعضاي تيم مذاکرهکننده ابتدا خود را ملزم به پاسخگويي به جامعه ايراني بدانند و به جاي موضعگيري محتاطانه نسبت به روند اجراي برجام به صراحت نقض آن توسط امريکاييها را بيان و از رويه شدن «نقض برجام» توسط امريکاييها جلوگيري كنند.
نکته ديگر آنکه بيان عباراتي نظير «هنوز به شرايط قبل از تحريم بازنگشته و هنوز زمان بر است. براي اينکه روابط بانکي کاملاً برقرار شود هنوز به زمان نياز داريم. بانکهاي ما حدوداً 10 سال از شبکه بانکي بينالملي منقطع بودند» که توسط عراقچي ابراز ميشود يقيناً طرف غربي را به ادامه روند کنوني ترغيب ميكند، چراکه طرف ايراني به جاي بيان مخالفت و پيگيريهاي متداول حقوقي از کانال مقررات حاکم بر نظام حقوق بينالملل سرگرم توجيه رفتارهاي مغرضانه امريکاييها در داخل ايران است و اين بدان معناست که هيچ مانعي جهت ادامه مسير خصمانه وجود ندارد.
حال در شرايطي که امريكاييها تلاش ميکنند به دو طريق؛ نخست، برداشت غيرقانوني از اموال بلوکه شده ايران و ديگر شيفت تحريمهاي تعليق شده در برجام به بهانههاي موشکي، حقوق بشري و تروريسم به تعهدات خود عمل نکنند، انتظار آن است كه دولت در جهت اقدامات متناسب و متقابل گام بردارد.
حامیان تروریسم در بنبست
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا ضمن اظهار عجز و سردرگمی در قبال بحران سوریه، پیشنهاد معارضین و برخی کشورهای فاسد منطقه برای اعزام نیروی زمینی به سوریه را رد کرد و آنرا به عنوان یک اشتباه بزرگ، مورد نکوهش قرارداد.
اشاره معارضین به ویژه «باند ریاض» به اظهارات جانکری وزیر خارجه آمریکا است که گفته بود اگر آتش بس در سوریه شکسته شود یا مذاکرات ژنو به نتیجه نرسد، باید وارد مرحله نظامی شد و نیروی زمینی به سوریه اعزام کرد.
اکنون «باند ریاض» با تلاش برای عقیم جلوه دادن مذاکرات ژنو از طریق ترک مذاکرات به بهانههای واهی و بیاساس امیدوار است مقامات واشنگتن را به سوی اقدامات نظامی و اعزام نیروی زمینی به درون خاک سوریه بکشاند.
البته «باند ریاض» در این مقوله تنها نیست بلکه دقیقاً به ایفای نقش و انجام ماموریتی پرداخته که آل سعود و سایر رژیمهای فاسد منطقه به آنها محول کردهاند تا آمریکا را مستقیماً در سرزمین سوریه درگیر سازند و اهداف ناپاک خود را از این طریق پیگیری کنند. آرزوی مشترک ارتجاع عرب و ترکیه اینست که خلا ناشی از انهدام باندهای تروریستی و نابودی پی در پی پایگاههای تروریستی در سوریه و حتی عراق را با حضور نظامی طیف مزدوران محلی آمریکا پر کنند.
خشم آنها از این بابت است که امروزه دنیا شاهد حاکمیت داعش و سایر تروریستها بر دمشق و بغداد نیست ولی حداقل در این دو کشور، جای خالی تروریستها نیروی زمینی آمریکا و متحدانش در منطقه را در اختیار بگیرند و به هر صورت ممکن، آمریکا را در مسیری قرار دهند که ناگزیر از دخالت در سوریه شود. با این حال، مسائل سوریه از این هم مهمتر است. نه تنها ارتجاع عرب و ترکیه، که حتی اسرائیل نیز در مسائل سوریه به طور مستقیم و غیرمستقیم دخالت میکند.
پذیرش و مداوای تروریستهای مجروح داعش و تیمار آنها در اسرائیل، به همراه طیف وسیعی از دخالتهای اطلاعاتی- مستشاری در پشت جبهه تروریستها، نشانگر عملکرد صهیونیستها در سوریه است. هفته گذشته برای اولین بار از سال 1346 که جولان به اشغال صهیونیستها در آمد، دولت نتانیاهو در جولان تشکیل جلسه داد و جولان را جزء جدائی ناپذیر اسرائیل معرفی کرد. البته این یک ادعای گزافه است که حتی غرب و به ویژه آمریکا هم آنرا رد کرده است ولی رژیم تل آویو به جولان به چشم حیاط خلوت اسرائیل مینگرد و با حمایت از تروریستهای داعش و جبهه النصره سعی دارد یک منطقه حایل و یک کمربند امنیتی در این منطقه ایجاد کند و ماجرای سرگرد شورشی «سعد حداد» در جنوب لبنان را در جولان و اطرافشان تکرار نماید.
بدین ترتیب ریاض، آنکارا و تل آویو برای سوریه نقشههائی را در سر دارند که هر یک مایل هستند با هزینه آمریکا آنرا اجرا کنند. اما واشنگتن هم این نکته را دریافته و عملاً در بسیاری زمینهها جداگانه وارد عمل شده است. نقش آمریکا در تجهیز کردهای سوریه و عراق به بهانه تلاش برای سرکوب داعش حتی به قیمت رویاروئی با ترکیه هم استمرار و بلکه گسترش یافته است. باراک اوباما در مصاحبه با بیبی سی اعتراف کرد «آمریکا به تنهائی برای حل مسئله سوریه بسیار ضعیف است و با ورود نیروی زمینی به سوریه، اوضاع پیچیدهتر میشود»
وی در اعترافی دیگر در همین مصاحبه خاطرنشان ساخت شکست داعش تا پایان دوره ریاست جمهوری یعنی تا پایان سال جاری میلادی غیرممکن است. در واقع واشنگتن از آن بیم دارد که با زمینهسازی متحدین منطقهای، آمریکا در جنگ تازهای وارد شود که «میراث اوباما» معرفی گردد، به ویژه آنکه متحدان منطقهای آمریکا، دستشان برای اوباما رو شده و تاکنون از هیچگونه اقدام عمدی برای تشدید بحران در سوریه فروگذار نکردهاند. ترکیه در این مقوله حتی پا را فراتر گذاشته و امیدوار بود پای «ناتو» را هم به درگیری با روسیه باز کند که پاسخ شنید «ناتو در هیچ درگیری عمدی که هدفش درگیر ساختن روسیه با ناتو باشد، مشارکت نخواهد کرد و اگر ترکیه قصد رویاروئی نظامی با روسیه را دارد، روی حمایت ناتو حساب نکند»
با اینهمه، این بدان معنی نیست که غرب در ماجرای سوریه ساکت و تماشاچی خواهد بود. چرا که هم اکنون 2 طرح برای تجزیه عراق و سوریه در کنگره آمریکا به طور همزمان کلید خورده است و اروپا به ویژه فرانسه نیز برای تجزیه عراق تحت پوشش فدرالی شدن حکومت عراق و حمایت همه جانبه از کردستان عراق برای ایفای نقش مستقل از دولت مرکزی بغداد، در تلاش است. دقیقاً عین همین اقدامات درخصوص بخشهای کردنشین سوریه توسط آمریکا درحال اجرا است که تحت پوشش تجهیز و حمایت برای مقابله با داعش و سایر گروههای تروریستی سرگرم ایجاد پایگاههای تدارکاتی – آموزشی در مناطق کردنشین سوریه هستند.
آنچه محاسبات و اقدامات غرب و به ویژه آمریکا را به بنبست کشانده، نقش آفرینی محور مقاومت در خنثی کردن طرحهای تروریستی و سایر توطئههای غرب است که مقامات واشنگتن را دچار سردرگمی کرده و آنها را به این جمعبندی رسانده است که در محاسبات اقدامات مخرب خود دچار اشتباه شدهاند. همین سردرگمی در جبهه تروریستها نمود بیشتری دارد. اخیراً داعش و برخی گروههای تروریستی دیگر به کشتار دستجمعی تروریستهای تحت امر خود که از صحنه گریختهاند، پرداختهاند. این پدیده نشانگر وجود بنبست زجردهندهای است که تروریستها و حامیان آنها دچار آنند و محاسبات و انتظارات آنها نه در جنگ، نه در مذاکره و نه در تبلیغات رسانهای برآورده نمیشود. اظهار عجز رئیسجمهور آمریکا، این مسئله را به وضوح نشان میدهد.
این اقدام نمایندگان پارلمان که عنوان انقلاب سفید بر آن اطلاق شد هرچند از سویی به دلیل همراهی آنها با بدنه مردم در موضوع اصلاحات ومبارزه با فساد و از سویی دیگر به دلیل عصیان علیه رهبران احزاب متبوع خود و ترسیم چهره ای متفاوت از یک نماینده عراقی که تا پیش از این تنها اجراکننده صرف دستورات و اراده رهبران خود بود تحولی بزرگ درتاریخ سیزده سال عراق جدید پس از صدام به شمار می رود اما فارغ از ماهیت اصلی این اقدام نمایندگان – که بعضا برخی چهره های مشهور به فساد در بین آنها دیده می شوند – تضعیف این حرکت در روزهای اخیر قابل ملاحظه و بررسی است.
نمایندگان تحصن کننده توانستند حد نصاب تشکیل جلسه رسمی پارلمان را کسب کنند و به اتفاق آرا، سلیم الجبوری رییس مجلس و هیئت رییسه را برکنار کردند و با تعیین یک رییس موقت همه تلاش های رییس برکنار شده برای بازگشت به قدرت را ناکام کردند. در این بین تلاش رییس جمهور برای وساطت به منظور ایجاد یک راه حل شکست خورد و نمایندگان تحصن کننده که بخش عمده ای از آنان را اعضای فراکسیون های ائتلاف دولت قانون و فراکسیون الاحرار وابسته به صدر تشکیل می دادند همچنان بر موضع خود پافشاری می کردند.در فضای پیچیده به وجود آمده، اعلام ناگهانی خروج نمایندگان جریان صدر از تحصن پارلمان به دستور رهبر آن و بلوکه شدن این فراکسیون، علاوه بر آنکه با شگفتی خود اعضای الاحرار که در آغاز تحصن قول پایداری تا آخرین لحظه را به همقطاران خود داده بودند، مواجه شد، جبهه رهبران سیاسی مخالف برکناری الجبوری و دیگر رؤسای قوا را تا حدود زیادی تقویت نمود.
صدر که در آغازین روزهای اعلام تحصن نمایندگان از آنها جانبداری کرده بود و اعضای فراکسیون خود را نیز به جمع آنها افزوده بود به یک باره با چرخش در موضع خود اعلام کرد نخست وزیر باید فهرست پیشنهادی خود برای وزیران را هرچه سریع تر به مجلس تحویل دهد. این موضع صدر و خارج شدن جریان سیاسی وی از تحصن عملا به معنی نادیده انگاشتن نمایندگان تحصن کننده و جانبداری غیر مستقیم از تشکیل جلسه مجلس به ریاست الجبوری و حمایت از ابقای رؤسای سه گانه (ریاست جمهوری، ریاست مجلس و نخست وزیری) به شمار می رود.به نظر می رسد حمایت نوری مالکی نخست وزیر سابق و نمایندگان متحصن ائتلاف دولت قانون از برکناری رؤسای سه گانه در اتخاذ چنین تصمیمی از سوی صدر بی تأثیر نبوده است.
رهبر جریان صدر که از مخالفان سرسخت مالکی بوده و هست و در بیانیه اخیرخود تحت عنوان وثیقة الشعب یا سند ملت، به شدت با حمله به مالکی او را متهم به تلاش برای بازگشت به قدرت و سوار شدن بر موج اصلاحات کرده بود اکنون توانست با خارج کردن نمایندگان خود از تحصن، ائتلاف دولت قانون را در کنار تعدادی از فراکسیون های کوچک و نمایندگان مستقل تنها بگذارد و عملا رهبر حزب الدعوه را به تنهایی در مقابل صف دیگر که متعلق به رهبران بارز سیاسی عراق یعنی کردها، عرب های سنی، مجلس اعلا و حتی همپیمان خود یعنی سازمان بدر قرار دهد و این خود به معنای تأکید صدر بر انزوای مالکی ارزیابی می شود.
در کشاکش اقدامات صدر و تلاش های فشرده رهبران احزاب، به نظر می رسد الجبوری با کناره گیری نمایندگان الاحرار و پیش از آنها فراکسیون بدر،همچنین طولانی شدن تحصن و ریزش تدریجی متحصنین، عملا وارد مسیر بازگشت دوباره خود به قدرت شده است. از این رو دستور او برای برگزاری جلسه امروز پارلمان نشان از اطمینان وی به ناکامی حرکت نمایندگان معترض و پیروزی رهبران احزاب سیاسی در دلسرد کردن این نمایندگان از ادامه تحصن خود است.
علی رغم آنکه نمایندگان متحصن، اقدام الجبوری را غیر قانونی تلقی می کنند اما به نظر می رسد چانه زنی های سیاسی و توافقات پشت پرده رهبران احزاب در دو روز اخیر راه را بر روی این نمایندگان بسته و حتی در صورت رأی گیری برای ماندن یا نماندن الجبوری و تشکیل جلسه امروز به ریاست موقت فردی غیر از الجبوری، او بتواند همچنان بر جایگاه خود تکیه بدهد و اقدام آنان را با ناکامی مواجه سازد.
می توان در نهایت پیش بینی کرد که در صورت موفق نشدن نمایندگان تحصن کننده به اعمال خواسته های خود، در آینده شاهد تشکیل یک فراکسیون معارض فراجناحی قابل توجه در صحن پارلمان عراق باشیم که بتواند برنامه ها یا معادلات برخی جریان های سیاسی در قدرت را در صحن مجلس زمین گیر کند.
با این حال و علی رغم اینکه مقتدی صدر قدرت خود و فراکسیون وابسته به خود را در تصمیم گیری ها و حتی برهم زدن معادلات سیاسی در عراق چه در سطح خیابان ها و چه در پارلمان نشان داده است اما به نظر می رسد جریان تحت رهبری وی می توانست با همراهی با نمایندگان متحصن – فارغ از اهداف آنها – و استفاده همزمان از ظرفیت حضور مردم، فشارهای خود بر رهبران سیاسی برای ایجاد راه حل های ریشه ای از جمله وضع قوانین انتخاباتی جدید جهت برطرف نمودن مشکلات سیاسی و اصلاح نظام سهم خواهی احزاب، طوایف و مذاهب که کلاف سردرگم معضلات کشور ریشه در آن دارد را افزایش دهد.در پس همه تحولات یک ماه اخیر عراق از جمله پرونده اصلاحات نخست وزیر و فروکش کردن تااین لحظه تنش به وجود آمده در پارلمان، بی تردید باید مقتدی صدر را برنده اصلی دانست. صدر به عنوان یک رهبر دینی و سیاسی نشان داد که ظرفیت بسیار بالایی در کشاندن سریع و چند باره مردم به صحنه، جمع کردن آرام و مسالمت آمیز آنها از میدان و در دست گرفتن زمام کنش های سیاسی که دیگران آنها را به وجود آورده و تبدیل آنان به واکنشگر، دارد.
هر چند بسیاری معتقدند تصمیم گیری های هیجانی و به یک باره صدر در مسائل مختلف که منجر به چند دستگی در سیاستمداران و احزاب شیعه در عراق در مقاطع بحرانی و حساس شده است باعث سوء استفاده دشمنان آنها می شود و همراهی اخیرکمونیست ها، لیبرال ها، عرب های سنی مخالف و حتی شبکه های تلویزیونی وابسته به بعثی ها با فراخوان های صدر را دلیلی بر ادعای خود می دانند اما فارغ از اینها تحولات اخیر، تأثیرگذاری جریان صدر در معادلات سیاسی عراق را فارغ از درستی یا نادرستی روند حرکت این جریان نشان داده است. لذا حتی نخست وزیر که با شعار اصلاحات و مبارزه با فساد قدرت را در دست گرفت اکنون تلاش می کند تا در معرفی کابینه جدید خود رضایت وی را جلب کند.
حال باید دید صدر که از قدرت خود و هوادارانش به خوبی آگاهی یافته در آینده سیاسی عراق چگونه تأثیرگذاری را در پیش خواهد گرفت. بدیهی است اکنون که همه نگاه ها در منطقه و عراق به سوی صدر و اثر گذاری وی متمرکز شده است مخالفان داخلی و دشمنان منطقه ای عراق نیز برنامه ریزی گسترده ای برای نفوذ در حرکت جریان صدر و تأثیر گذاری بر تصمیم گیری های او خواهند داشت.
پنهانکاری ٢میلیارددلاری
کامبیز نوروزی در بخش سرمقاله امروز روزنامه شرق نوشت:
به نظر میرسد گرایش پنهانکاری و خودداری از گردش آزاد اطلاعات علاوه بر ایجاد مشکلات مختلف، دولت و ساخت بوروکراتیک و تکنوکراتیک آن را از اقناع افکار عمومی ناتوان کرده است. در پی آنکه دیوانعالی ایالات متحده در رأی خود بهناحق، حدود دومیلیارددلار از داراییهای ایران در آمریکا را بلوکه کرد، منازعه گفتاری و نوشتاری سختی بین مقامات دولت کنونی و مقامات و طرفداران دولت پیشین درگرفته و هر یک دیگری را در این واقعه مقصر میدانند.
دولتیان کنونی معتقدند قصور یا تقصیر مقامهای مسئول دولت احمدینژاد در سروساماندادن به داراییهای ایران در آمریکا و مراقبت از حقوق ایران موجب بروز این مشکل علیه ایران شده است. درمقابل، طرفداران آن دولت نیز اتهاماتی را متوجه دولت روحانی میدانند. کدام ادعا درست است؟ راه دانستن پاسخ این سؤال سخت نیست. معمولا مقررات و عرف اداری چنان است که اکثر قریببهاتفاق مسائل و کارها به شکل مکتوب در مکاتبات اداری مطرح شده و به جریان میافتد و هر موضوع و مسئلهای پروندهای منظم یا تقریبا منظم دارد. در این مکاتبات مسیر اداری وصول و ارسال مکاتبات، ارجاعات، نظرات کارشناسی و اداری، تصمیمات و خیلی چیزهای دیگر منعکس و ثبت میشود.
به شکلی که با مرور آن، بخش بزرگي از مسیر اداری، کارشناسی و تصمیمها را میتوان کشف کرد. موضوع مهمی مانند پرونده شکایت خانوادههای قربانیان آمریکایی در انفجار سال ١٩٨٣ بیروت علیه ایران و مطالبه غرامت از ایران مسلما چیزی نیست که در نهادهای مسئول مانند وزارت خارجه، نهاد ریاستجمهوری، وزارت اقتصاد (با توجه به ماجرای خرید اوراق قرضه آمریکایی در دولت احمدینژاد)، وزارت دادگستری و احتمالا قوه قضائیه در چرخه مسیر اداری قرار نگرفته و هیچ سابقه مکتوبی از آن در سازمانهای دولتی وجود نداشته باشد. بنا بر قاعده، این موضوع نیز دارای پروندهای در دولت است.
مسلما در چنین پروندهای سیر اداری موضوع، نظرات کارشناسی، تصمیمات مختلف و نهایتا فهرستی از اقدامات انجامشده و دلایل، مستندات و نتایج آن بهراحتی قابلرؤیت است. این سابقه به سهولت و روشنی میتواند مشخص کند آنچه انجام شده چه بوده، چه دلایلی داشته و چه اندازه مستند، مستدل و منطقی بوده یا نبوده است؟ بنابراین اگر قصور یا تقصیری رخ داده که بر اثر آن دومیلیارددلار از دارایی ایران بهناحق در آمریکا بلوکه شده، مسئولیت آن متوجه چه فرد یا افرادی است؟ این بررسی که باید توسط مقامات مسئول انجام شود و نتیجه آن بهسرعت به افکار عمومی گزارش شود به این مجادله بیمنتها پایان خواهد داد. آثار سنت پنهانکاری ساخت بوروکراتیک و تکنوکراتیک دولت در ایران، غیر از اینکه ملت را از حق نظارت بهعنوان لازمه حق حاکمیت ملی محروم میکند، گاهی اینچنین گریبان همین ساختار را هم میگیرد.
ترميم كابينه پاسخگويي به پيام هفتم اسفند
عبدالله ناصري در بخش نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت:
اين روزها مخالفان دولت از هر جهت و از هر ابزاري استفاده ميكنند تا به برجام كه بزرگترين دستاورد دولت روحاني است حمله كنند؛ به تعبيري برجام دستاويزي براي حمله به دولت شده است.
حقيقت اين است كه در ارتباط با ارزيابي برجام بايد چند نكته را همواره مدنظر داشت. برجام فارغ از اينكه نتايج كوتاهمدت، ميانمدت يا دراز مدت براي دولت داشته باشد يا حتي هيچ نتيجهاي هم براي آن در بر نداشته باشد، قطعا در تاريخ معاصر ايران و به ويژه در تاريخ جمهوري اسلامي مهمترين و حساسترين پروندهاي بود كه پشت سر گذاشته شد. نبايد از نظر دور نگه داشت كه اين پرونده متعلق به قوه مجريه نبوده هر چند كه بايد هنر قوه مجريه و دستگاه ديپلماسي را براي اينكه اين پرونده را به بهترين شكل به سرانجام رساند، ستود.
نكته ديگر اين است كه اين پرونده جز با نظر مثبت مقامات عالي نظام نميتوانسته پيش برود و مسلم است كه مقامات عالي نظام بيشترين اعتماد را به تيم مذاكرهكننده ايران داشتهاند. بنابراين مخالفان دولت و جريانهاي تندرو در اصولگرايان براي اينكه حادثه دور از انتظار و دور از پيشبيني سال ٩٢ را بتوانند به جاي هشت سال به چهار سال كاهش دهند و زودتر اريكه قدرت اجرايي را به دست بگيرند، دست به كار شدند و برجام را بهانهاي براي حمله به دولت قرار دادهاند.
از سوي ديگر اما نميتوان چشم بر اتفاقي كه در هفتم اسفندماه رخ داد بست اتفاقي كه در واقع مكمل رخداد خرداد ماه سال ٩٢ بود. شكست سنگين اصولگرايان در تهران سبب شده تا روحيه تهاجمي جريان تندرو كه اتفاقا بازنده اصلي انتخابات نام گرفت، تشديد شود. در واقع اين پديده و مسيري كه مخالفان دولت و بازندگان انتخابات هفت اسفند در پيش گرفتهاند امري طبيعي است.اين در حالي است كه اصولگرايان معتدل يا عقلاي اين جناح به طور كلي راه خود را از تندروها جدا كردند و هرگز در جريان مذاكرات..
بررسي، تصويب و اجراي برجام چنين رفتارهايي از خود نشان ندادند و در انتخابات هفت اسفند هم بخش قابلتوجهي از آنها مسير جديدي را باز كردند و در ائتلاف اميد قرار گرفتند. با اين حساب ميتوان گفت حملات به برجام از ناحيه تندروها قابل درك و غيرقابل اجتناب است. در چنين شرايطي دولت است كه بايد حساب شده و مدبرانه عمل كند. در قدم اول دولت بايد فضاي تبليغاتي را به گونهاي پيش ببرد كه انتظار جامعه از برجام بالا نرود، به بيان ديگر دولت بايد فضاي تبليغاتي مخالفانش عليه برجام را خنثي كند. حقيقت امر اين است كه زمان نسبتا زيادي لازم است تا كشور به شرايط قبل از صدور قطعنامههاي شوراي امنيت سازمان ملل بازگردد.
بنابراين اين روند، روندي قابل پيش بيني است به ويژه كه مرحله دوم انتخابات هم در پيش است و احتمال نيروهاي حامي دولت در مرحله دوم انتخابات بسيار محتملتر است و قطع به يقين همين امر سبب خواهد شد تا فشارها و حملات عليه دولت تشديد شود. اما در اين ميان خالي از لطف نيست كه بگوييم ميتوان سوالي را به طور شفاف و منطقي از ستاد اقامه نماز جمعه پرسيد كه چرا تريبون نماز جمعه پايتخت در اختيار رييس كميسيوني قرار ميگيرد كه آن كميسيون موضوعيتش را از دست داده و وجود خارجي ندارد. دولت حسن روحاني در اين يك سال باقيمانده بايد خود را براي توپخانه سنگينتري آماده كند چرا كه هر چه به انتخابات رياستجمهوري نزديك شويم اين حملات هم سنگينتر خواهد شد. در اين يك سال باقيمانده دولت بايد دست به كار شود و دست به اقداماتي بزند.
از آنجايي كه دولت با محدوديت رسانهاي روبهرو است بايد تيم رسانهاي غيرمنسجم و منفعلش را فعالتر كند و هر طور كه شده در اين مدت باقيمانده از دوره اول بايد تحولاتي رخ دهد، هرچند اين تحولات كوچك باشد زيرا جامعه با حماسهاي كه در هفتم اسفند آفريد، خواهان تغييراتي است. در واقع ترميم كابينه در اين يك سال باقيمانده يعني پاسخگويي به پيام هفتم اسفند.
پاسخ نقض برجام
محمد اسماعیلی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
«آقاي سيف در پي مأموريتي بودند که به طوري ميشود آن را ديپلماسي بانکي نام برد و در اين فرصت استفاده کردند و مصاحبههايي انجام دادند. آقاي سيف به دنبال تسهيل روابط بانکي و بانکهاي خارجي با ايران بودند و بايد از لحن و ادبيات خاصي استفاده ميکردند و اين ادبيات نبايد در داخل کشور براي مخاطب داخلي به نوع ديگري استفاده شود.» اين بخشي از گفتههاي سيدعباس عراقچي در برنامه تيتر امشب يکشنبه شب شبکه خبر سيماست.
بعد از اظهارات رئيس بانک مرکزي در امريکا و صدور حکم دادگاه امريکايي جهت توقيف بخشي از اموال بلوکه شده ايران، برخي مقامات دولت يازدهم نظير عراقچي، معاون وزارت امور خارجه اظهارات وليالله سيف را با عنوان «ديپلماسي بانکي» يا عناويني مشابه توجيه کرده و مصادره 2 ميليارد دلار از داراييهاي ايران به نفع بازماندگان قربانيان حادثه تروريستي بيروت را مسئلهاي خارج از برجام تفسير کردهاند، آنگونه که عراقچي در همين گفتوگو عنوان ميکند: احکام دادگاههاي امريکايي قطعاً بياعتبار است و تعبيري که ما از آن ياد کرديم این است که اين يک راهزني بينالمللي است.
حال سه سؤال اساسي در اين باره طرح ميشود:
1- چه فرد يا کساني درباره نقض برجام در مقام پاسخگويي قرار دارند و بايد به جامعه ايراني در باب نقض مکرر تعهدات توسط امريکاييها پاسخ دهند، مقامات ايراني يا سياستمداران امريکايي؟
2- آيا ميتوان با استناد به اظهارات رئيس بانک ملي يا حکم دادگاه عالي امريکا، نقض شدن برجام توسط امريکايي را اعلان کرد؟
3- رويکرد تيم مذاکرهکننده هستهاي کشورمان در قبال رفتارهاي طرف مقابل چگونه بايد باشد و آيا برخوردهاي امروز طرف ايراني تناسبي با تاکتيکها و اهداف طرف امريکايي دارد يا خير؟
1) «مردم ايران بايد هرچه زودتر نتايج برجام و توافق هستهاي را احساس کنند و اگر اين احساس به وجود نيايد اين سؤال براي آنها پيش ميآيد که اين توافق به چه ميزان براي آنها مفيد بوده است». اين پاسخ محمدجواد ظريف در سؤالي مبني بر اينکه «برخي از مقامات معتقد هستند که برجام در خطر است با توجه به اينکه به نظر آنها امريکاييها و برخي از طرفهاي مقابل به تعهداتشان در برجام عمل نکردهاند»، در نشست خبري با فدريکا موگريني است.
شبيه همين عبارت را وزير امور خارجه کشورمان در مصاحبه با مجله آلماني اشپيگل به کار ميبرد: «توافقنامه هستهاي در صورتي پايدار خواهد ماند كه مردم ايران بتوانند نتايج آن را لمس كنند، اگر ميخواهيم كه اين توافق در درازمدت پايدار بماند، بايد در اين رابطه سرمايهگذاري شود، زيرا روشن است كه مردم ايران ميخواهند نتايج آن را ببينند.»
سومين باري که محمدجواد ظريف از عبارتي با چنين مضموني استفاده ميکند در پايان نشست ويژه مجمع عمومي سازمان ملل درباره تغييرات اقليمي است: «دولت امريكا به خوبي ميداند كه هرگونه اقدامي در رابطه با اموال ايران اين كشور را در مقام پاسخگويي و بازگردان اين اموال به مردم ايران قرار خواهد داد.»
«لزوم پاسخگويي دولتمردان امريکا به نگرانيهاي برجامي مردم ايران» وجه مشترک هر سه عبارت مورد اشاره وزير امور خارجه است، آن هم در حالي که جامعه ايراني از کساني انتظار پاسخگويي دارد که 30 ماه مذاکرات هستهاي را مديريت و تکاليف و تعهداتي را براساس سندي بينالمللي و الزامآور به جامعه ايراني تحميل کرده است، سندي که از دو ضعف حقوقي عمده رنج ميبرد؛ نخست، «سکوت» در قبال لزوم مساعدت امريکاييها در مبادلات ارزي جمهوري اسلامي ايران به شکل دلار و دوم، «تفسيرپذير» بودن بندها و مواد متن برجام.
حال چگونه ميتوان انتظار داشت که طرف امريکايي هزينههاي ضعفهاي برجام را برعهده گرفته و در قبال سوءاستفاده خود از آن به جامعه ايراني پاسخگو باشد؟
آيا روش کنوني مواجهه با امريکاييها، آنها را به نقض دوباره برجام سوق نميدهد. آيا بهتر نيست که وزير امور خارجه کشورمان صراحتاً طرف مقابل را به دليل نقض برجام متهم کرده و خود مسئوليتهاي ناشي از حال و روز امروز برجام را برعهده بگيرد؟
2) براساس روح حاکم بر بندهاي 24، 26 و 28 برجام، ايران بايد بدون ايجاد محدوديت در حوزه بانکي - مالي توسط طرف غربي، توانايي استفاده بهينه از نکات مثبت مندرج در برجام را داشته باشد و اين در حالي است که تاکنون چنين هدفي محقق نشده است. درچنین شرایطی بايد براساس اظهارات وليالله سيف در اين باره، تیم مذاکرهکننده کشورمان نقض برجام را به دليل محدوديت فراگير در حوزه مبادلات بينالمللي رسماً اعلام کند.
اين در حالي است که برخي از مقامات دولتي به جاي تلاش براي وادار کردن طرف امريکايي به رفع محدوديتها در اين بخش، اظهارات وليالله سيف را توجيه و آن را از تاکتيکهاي ديپلماتيک عنوان ميکنند در حالي که چنين روشي جري شدن امريکاييها و استمرار رويههاي کنوني از سوي آنها را به دنبال خواهد داشت.
بعيدينژاد، عضو تيم مذاکره هم درباره برداشت 2 ميلياردي از اموال ايران روش مشابهي را اتخاذ ميکند و بيان ميدارد: «اين پرونده با هيچ روشي به برجام و مذاکره هستهاي نميچسبد، چون سال 2012 و پيش از آغاز به کار دولت يازدهم و آغاز مذاکرات پرونده به ديوان عالي امريکا ارجاع شد.» آن هم در حالي که اقدام اخير امريكا خلاف حسننيت مندرج در برجام است و هم آنکه تمام منابع مسدود شده ايران، از جمله مواردي است که در برجام بر سر آن گفتوگو و تصميمگيري شده است.
به نظر ميرسد اعضاي تيم مذاکرهکننده هستهاي کشورمان از بهکارگيري لغت « نقض» ابا دارند و به جاي آن تلاش ميکنند از جملاتي کلي و شعاري نظير «غارت اموال ايران» و « بياعتباري حکم دادگاه امريکا» استفاده کنند، روشي که به معناي تمکين طرف ايراني به رأي دادگاه امريکايي بوده و چالشهاي حقوقي و قضايي پيشروي دو کشور را جديتر ميکند.
3) براساس آنچه گفته شد چنانچه اولويت دولت يازدهم «حفظ برجام به هر قيمتي» باشد نه تنها دستاوردي از برجام حاصل نميشود بلکه هزينههاي ناشي از آن را هم به مراتب فراتر از سطحي ميکند که امروز جامعه ايراني را دلمشغول کرده است، بنابراين بهتر است اعضاي تيم مذاکرهکننده ابتدا خود را ملزم به پاسخگويي به جامعه ايراني بدانند و به جاي موضعگيري محتاطانه نسبت به روند اجراي برجام به صراحت نقض آن توسط امريکاييها را بيان و از رويه شدن «نقض برجام» توسط امريکاييها جلوگيري كنند.
نکته ديگر آنکه بيان عباراتي نظير «هنوز به شرايط قبل از تحريم بازنگشته و هنوز زمان بر است. براي اينکه روابط بانکي کاملاً برقرار شود هنوز به زمان نياز داريم. بانکهاي ما حدوداً 10 سال از شبکه بانکي بينالملي منقطع بودند» که توسط عراقچي ابراز ميشود يقيناً طرف غربي را به ادامه روند کنوني ترغيب ميكند، چراکه طرف ايراني به جاي بيان مخالفت و پيگيريهاي متداول حقوقي از کانال مقررات حاکم بر نظام حقوق بينالملل سرگرم توجيه رفتارهاي مغرضانه امريکاييها در داخل ايران است و اين بدان معناست که هيچ مانعي جهت ادامه مسير خصمانه وجود ندارد.
حال در شرايطي که امريكاييها تلاش ميکنند به دو طريق؛ نخست، برداشت غيرقانوني از اموال بلوکه شده ايران و ديگر شيفت تحريمهاي تعليق شده در برجام به بهانههاي موشکي، حقوق بشري و تروريسم به تعهدات خود عمل نکنند، انتظار آن است كه دولت در جهت اقدامات متناسب و متقابل گام بردارد.
حامیان تروریسم در بنبست
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا ضمن اظهار عجز و سردرگمی در قبال بحران سوریه، پیشنهاد معارضین و برخی کشورهای فاسد منطقه برای اعزام نیروی زمینی به سوریه را رد کرد و آنرا به عنوان یک اشتباه بزرگ، مورد نکوهش قرارداد.
اشاره معارضین به ویژه «باند ریاض» به اظهارات جانکری وزیر خارجه آمریکا است که گفته بود اگر آتش بس در سوریه شکسته شود یا مذاکرات ژنو به نتیجه نرسد، باید وارد مرحله نظامی شد و نیروی زمینی به سوریه اعزام کرد.
اکنون «باند ریاض» با تلاش برای عقیم جلوه دادن مذاکرات ژنو از طریق ترک مذاکرات به بهانههای واهی و بیاساس امیدوار است مقامات واشنگتن را به سوی اقدامات نظامی و اعزام نیروی زمینی به درون خاک سوریه بکشاند.
البته «باند ریاض» در این مقوله تنها نیست بلکه دقیقاً به ایفای نقش و انجام ماموریتی پرداخته که آل سعود و سایر رژیمهای فاسد منطقه به آنها محول کردهاند تا آمریکا را مستقیماً در سرزمین سوریه درگیر سازند و اهداف ناپاک خود را از این طریق پیگیری کنند. آرزوی مشترک ارتجاع عرب و ترکیه اینست که خلا ناشی از انهدام باندهای تروریستی و نابودی پی در پی پایگاههای تروریستی در سوریه و حتی عراق را با حضور نظامی طیف مزدوران محلی آمریکا پر کنند.
خشم آنها از این بابت است که امروزه دنیا شاهد حاکمیت داعش و سایر تروریستها بر دمشق و بغداد نیست ولی حداقل در این دو کشور، جای خالی تروریستها نیروی زمینی آمریکا و متحدانش در منطقه را در اختیار بگیرند و به هر صورت ممکن، آمریکا را در مسیری قرار دهند که ناگزیر از دخالت در سوریه شود. با این حال، مسائل سوریه از این هم مهمتر است. نه تنها ارتجاع عرب و ترکیه، که حتی اسرائیل نیز در مسائل سوریه به طور مستقیم و غیرمستقیم دخالت میکند.
پذیرش و مداوای تروریستهای مجروح داعش و تیمار آنها در اسرائیل، به همراه طیف وسیعی از دخالتهای اطلاعاتی- مستشاری در پشت جبهه تروریستها، نشانگر عملکرد صهیونیستها در سوریه است. هفته گذشته برای اولین بار از سال 1346 که جولان به اشغال صهیونیستها در آمد، دولت نتانیاهو در جولان تشکیل جلسه داد و جولان را جزء جدائی ناپذیر اسرائیل معرفی کرد. البته این یک ادعای گزافه است که حتی غرب و به ویژه آمریکا هم آنرا رد کرده است ولی رژیم تل آویو به جولان به چشم حیاط خلوت اسرائیل مینگرد و با حمایت از تروریستهای داعش و جبهه النصره سعی دارد یک منطقه حایل و یک کمربند امنیتی در این منطقه ایجاد کند و ماجرای سرگرد شورشی «سعد حداد» در جنوب لبنان را در جولان و اطرافشان تکرار نماید.
بدین ترتیب ریاض، آنکارا و تل آویو برای سوریه نقشههائی را در سر دارند که هر یک مایل هستند با هزینه آمریکا آنرا اجرا کنند. اما واشنگتن هم این نکته را دریافته و عملاً در بسیاری زمینهها جداگانه وارد عمل شده است. نقش آمریکا در تجهیز کردهای سوریه و عراق به بهانه تلاش برای سرکوب داعش حتی به قیمت رویاروئی با ترکیه هم استمرار و بلکه گسترش یافته است. باراک اوباما در مصاحبه با بیبی سی اعتراف کرد «آمریکا به تنهائی برای حل مسئله سوریه بسیار ضعیف است و با ورود نیروی زمینی به سوریه، اوضاع پیچیدهتر میشود»
وی در اعترافی دیگر در همین مصاحبه خاطرنشان ساخت شکست داعش تا پایان دوره ریاست جمهوری یعنی تا پایان سال جاری میلادی غیرممکن است. در واقع واشنگتن از آن بیم دارد که با زمینهسازی متحدین منطقهای، آمریکا در جنگ تازهای وارد شود که «میراث اوباما» معرفی گردد، به ویژه آنکه متحدان منطقهای آمریکا، دستشان برای اوباما رو شده و تاکنون از هیچگونه اقدام عمدی برای تشدید بحران در سوریه فروگذار نکردهاند. ترکیه در این مقوله حتی پا را فراتر گذاشته و امیدوار بود پای «ناتو» را هم به درگیری با روسیه باز کند که پاسخ شنید «ناتو در هیچ درگیری عمدی که هدفش درگیر ساختن روسیه با ناتو باشد، مشارکت نخواهد کرد و اگر ترکیه قصد رویاروئی نظامی با روسیه را دارد، روی حمایت ناتو حساب نکند»
با اینهمه، این بدان معنی نیست که غرب در ماجرای سوریه ساکت و تماشاچی خواهد بود. چرا که هم اکنون 2 طرح برای تجزیه عراق و سوریه در کنگره آمریکا به طور همزمان کلید خورده است و اروپا به ویژه فرانسه نیز برای تجزیه عراق تحت پوشش فدرالی شدن حکومت عراق و حمایت همه جانبه از کردستان عراق برای ایفای نقش مستقل از دولت مرکزی بغداد، در تلاش است. دقیقاً عین همین اقدامات درخصوص بخشهای کردنشین سوریه توسط آمریکا درحال اجرا است که تحت پوشش تجهیز و حمایت برای مقابله با داعش و سایر گروههای تروریستی سرگرم ایجاد پایگاههای تدارکاتی – آموزشی در مناطق کردنشین سوریه هستند.
آنچه محاسبات و اقدامات غرب و به ویژه آمریکا را به بنبست کشانده، نقش آفرینی محور مقاومت در خنثی کردن طرحهای تروریستی و سایر توطئههای غرب است که مقامات واشنگتن را دچار سردرگمی کرده و آنها را به این جمعبندی رسانده است که در محاسبات اقدامات مخرب خود دچار اشتباه شدهاند. همین سردرگمی در جبهه تروریستها نمود بیشتری دارد. اخیراً داعش و برخی گروههای تروریستی دیگر به کشتار دستجمعی تروریستهای تحت امر خود که از صحنه گریختهاند، پرداختهاند. این پدیده نشانگر وجود بنبست زجردهندهای است که تروریستها و حامیان آنها دچار آنند و محاسبات و انتظارات آنها نه در جنگ، نه در مذاکره و نه در تبلیغات رسانهای برآورده نمیشود. اظهار عجز رئیسجمهور آمریکا، این مسئله را به وضوح نشان میدهد.