به گزارش مشرق، در پی درگذشت ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت منحله آزادی و بررسی نقش و جایگاه این تشکل، ما در سلسله گزارشهایی به شرح مستند و تبیین برخی مقاطع زندگی سیاسی ابراهیم یزدی(1396-1310) میپردازیم که از بخشهای مختلف دوره دوجلدی کتاب «خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی ایران» به قلم مجتبی سلطانی، استخراج و اقتباس شده است.
مشخصات منابع و مآخذ پرشمار این گزارش که در کتاب مزبور یافت میشود، از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به زودی منتشر خواهد شد.
علیه دفاع مقدس
در دورانی که دکتر یزدی نفر دوم نهضت آزادی بود بسیاری از کتابها و جزوات و بیانیههای متعدد این گروه از سال 1360 به بعد دارای مضامین و مواضع مخالفت با دفاع مقدّس و حمایت از صلح با رژیم متجاوز صدّام، بود. به خصوص از سال 62، این مواضع، رادیکالتر و تحریکآمیز شده بود.
عطاءالله مهاجرانی در سرمقاله روزنامه اطلاعات مورخ 20 مرداد 1362 نوشت: «چه تقارن شگفتی. بمباران گیلانغرب توسط صدام و بمباران نظام جمهوری اسلامی توسط بازرگان. صدام مستقیماً بمبهای خوشهای را بر سر مردم میریزد و بازرگان، امید و آرمان همان مردم را نشانه میرود. یورش نظامی صدام، و تهاجم تبلیغاتی و سیاسی بازرگان، نوعی تناسب و تطابق دارند.» علاوه بر اتخاذ مواضع دشمنپسند و تنشآفرین توسط بازرگان و گروهش در بحبوحه جنگ و هنگام نیاز کشور به آرامش و همدلی و وحدت، تبلیغ مستقیم آنان علیه مشروعیت دفاع مقدس ملت ایران، نقش تخریبی امثال دکتر یزدی را مضاعف میساخت.
گفتنی است برخلاف ادعای مکرر دکتر یزدی و قول مشهور، مواضع ضد جنگ نهضت آزادی فقط به بعد از فتح خرمشهر هم محدود نبود و پیش از آن نیز سابقه داشت. و البته در رفتاری دوگانه، گاهی هم حتی بعد از فتح خرمشهر، ادعای حمایت از جنگ در مواضع این گروه به چشم میخورد. مع الوصف، چه قبل و چه بعد از فتح خرمشهر، دکتر یزدی نقش مهمی در اتخاذ مواضع علیه دفاع مقدس ایفا کرد.
مصاحبههای سران نهضت مانند دکتر یزدی با رسانههای بیگانه و بعضاً حامی صدّام، مبنی بر تأیید ادعای آتشبس و مذاکرة رژیم بعث عراق، آشکارا همراهی با دشمن قلمداد میشد. مثلاً نشریه «المجله» از طرف عراق و سایر کشورهای مرتجع عربی تغذیه و حمایت میشد و همواره به نفع رژیم عراق و علیه جمهوری اسلامی موضعگیری داشت. متن مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی با این نشریه، توسط نهضت آزادی در دیماه 63 منتشر شد.
همچنین مصاحبة پر سرو صدای دکتریزدی و مهندس بازرگان با «لوموند» در بهار 64 یک نمونة قابل توجّه بود. بخش فارسی رادیوی دولتی انگلیس، بیبیسی، ضمن انعکاس مصاحبه مزبور، به تعبیر روزنامة جمهوری اسلامی؛ از او «ستایش و تجلیل» کرد. بی بی سی این مصاحبه را «مصاحبهای بی-نظیر و صریح» علیه نظام جمهوری اسلامی و موضع ایران در قبال جنگ توصیف نمود.
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه بیستم اردیبهشت 1364، رفتار مهندس بازرگان و دکتر یزدی در مصاحبه با لوموند را به «برادر حاتم طایی و چاه زمزم» تشبیه کرد: «اینها تمایل دارند که مطرح بشوند و نوعاً سیاست برادر حاتم طایی در مورد چاه زمزم را دارند...اینها با لوموند مصاحبه کردند و آن حرفها را زدند که همه اش دروغ و تهمت است یا اکثرش دروغ و تهمت است.»
البته قبل از وی، برای اولین بار حجت الاسلام کروبی در مقام نماینده مجلس و رییس بنیاد شهید، در شانزدهم مهر 1361، تعبیر فوق را درباره نهضت آزادی به کار برد: «واقعاً ماجرای اینها [سران نهضت آزادی]، ماجرای برادر حاتم طایی شده است. برای اینکه می خواهند شهرت بیابند، نام و نشان بیابند، ولو به ادرارکردن در آب [زمزم] باشد.»
دکتر یزدی نویسنده بسیاری از بیانیهها و اطلاعیههای نهضت آزادی علیه تداوم دفاع مقدس بود و در جنگ روانی صدام علیه ملت ایران در کنار مهندس بازرگان، عملاً نقش ستون پنجم را ایفا می کرد و تا آنجا که در توان داشت و امکان پذیر بود علیه امام و راهبرد ایشان در استمرار دفاع مقدس تلاش کرد. تا آنجا که حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه دهم خرداد 1364 به علت همگامی کامل آنان با صدام، «نهضت آزادی» را «نکبت آزادی» نامید.
مهندس میرحسین موسوی نخستوزیر نیز با اشاره به نهضت آزادی تصریح کرد که اعلامیههای این گروه به منزلة ارسال دعوتنامه برای بمباران مناطق مسکونی توسط رژیم صدّام است: «اعلامیهها و بیانیههایی که در حقیقت دعوتنامههایی هستند برای صدّام، از سوی لیبرالها در داخل کشور علیه جنگ منتشر میشود. یقیناً این لیبرالها در خون بیگناهانی که در این بمباران در کشور ریخته شده، سهیم هستند. آنها در حقیقت با این اعلامیهها، بمبافکنهای روسی صدّام را دعوت میکنند که بیایند.» همانگونه که آقای هاشمی گفته بود: «اینها صدّام را دعوت کردهاند که بیا اینجا [ایران] را [با بمب و موشک] بزن. بدانید، اینها دعوت کردهاند.»
بدیهی است که علاوه بر حضور گسترده مردم در انتخاباتها، راهپیماییها و مجامع عمومی برای ابراز حمایت از ادامة دفاع مقدّس تا پیروزی، معیار معتبر «کیفیت و کمّیت گسترده حمایت مردمی از جنگ»، که در قالب نیروهای رزمندة مردمی و پشتیبانی مالی و تدارکاتی وسیع مردم، تجلی پیدا میکرد، نیز، هر ناظر عادل و منصفی را به درک حقیقت آشکار «مردمی بودن» استمرار جنگ تا پیروزی، رهنمون میساخت.
همانگونه که سالها بعد، به تاریخ بیستم اردیبهشت 1378 درمصاحبه با روزنامه نشاط، دکتر یزدی اذعان کرد که موضع نهضت در باره جنگ، با نظر «عموم مردم» مخالف بوده است:«...در سال های اول مردم عموماً با موضع نهضت آزادی موافق نبودند. گاهی لازم است یک سازمان سیاسی جلوتر حرکت کند...گاهی اوقات می بایست در برابر خود مردم هم بایستد...هرچیزی که مردم در هیجانات سیاسی مطرح میکنند معلوم نیست به نفع آنان باشد.»
پس از پایان دوره اول مجلس شورای اسلامی در سال 63 و تشدید اقدامات منفی و تنشزای نهضت آزادی علیه حاکمیت در حال جنگ و افزایش تبلیغات دشمنپسند سران این گروه علیه دفاع مقدس، به تعبیر دکتر یزدی، همه جریانهای داخل حاکمیت علیه نهضت آزادی یکپارچه شده بودند: «از سال 63 به بعد، همه فشارها متمرکز شد که نهضت و تشکیلات را هم تعطیل کنند... همه جریانات و جناح های به اصطلاح چپ و راست درون حاکمیت، همه با هم یکپارچه علیه نهضت آزادی عمل می کردند... با هم متحد و متفق القول بودند که نهضت آزادی می بایستی خفه شود یا به کلی از صحنه، حذف باشد.»
دکتر یزدی در سال 1393 طی مصاحبه ای به انتقادات وارد بر مواضع این گروه در مورد جنگ تحمیلی، چنین پاسخ داد: «نهضت آزادی 63 سند درباره جنگ دارد که در همه آنها دو موضوع را از هم تفکیک کردهایم؛ یکی مخالفتمان با ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر است و دیگری حمایت بیدریغ از رزمندگان که با تمام قدرتشان به جنگ رفتند. ما از فداکاریهایشان تجلیل کردیم و ارج نهادیم و برای آنها هم ارزش قائل هستیم.»
حال آنکه هم در مورد اول، اسناد نشان می دهد که این گروه قبل از فتح خرمشهر نیز علیه دفاع مقدس موضعگیری کرده است، و هم در مورد دوم، اطلاعیه های نهضت آزادی شامل حمله و اهانت به رزمندگان دفاع مقدس نیز بوده است. از جمله این گروه، طی بیانیه ای تحت عنوان «روزنههای امید» در اسفندماه 64، ایثار و فداکاریهای دفاع مقدّس را بازی «مطلوب» بیگانگان خواند. در مرداد 1366، نهضت آزادی در یک بیانیه دیگر به بهانۀ ذکر نقل قولی تحریفشده، دفاع مقدّس ملّت ایران را «حربالمجانین یا جنگ دیوانگان» نامید. در دومین نامة «جنگی» و سرگشادة نهضت آزادی به امام خمینی، در اردیبهشت و خرداد 67 تحت عنوان «هشدار پیرامون تداوم جنگ خانمانسوز»، در باره «مسئولیت خون شهیدان» اینگونه آمده بود که؛ شهدا روی اعتقاد یا تبلیغ و تلقین، «عملیات فداکارانهای به سود اسرائیل و ابرقدرتها و به زیان ایران و اسلام انجام دادهاند» و وارثین ادعایی یا واقعی آنها «طلبکارند»، آن کس که به دلیل ایمان به خدا شهید شده، با آن فردی که بنا به فرمان رهبری و مقامات به جنگ رفته، تفاوت دارد؛ گروه اول نزد خدا مأجور است و گروه دوم؛ «حساب آن مربوط به ملّت و زندهها نیست».
یک خبرگزاری در گزارشی، موضع یزدی و نهضت در قبال دفاع مقدس را این چنین توصیف کرده است: «نام یزدی همیشه و همهجا در کنار مراد و رفیقش مهدی بازرگان مطرح میشد. یزدی و بازرگان، دو ستون نهضت آزادی بودند. نهضتی که خود را قوه عاقله انقلاب اسلامی میدانست. عموماً موضعی «از بالا» داشت و گمان میکرد مسائل را بهتر از هرکسی و هر گروه دیگری میفهمد. ابراهیم یزدی، تقریبا تمام عمر سیاسیاش را در میان چنین آدمهایی گذرانده. آدمهایی که در فروردین 1367، در سختترین و حساسترین روزهای دفاع مقدس، برای امام مینویسند: «در چنین جنگ بیامان و بیپایان که تحقق «سفک دما و فساد فیالارض» میباشد، شیطان است که نظاره و قهقهه میکند. این هم شد کار؟ این هم شد افتخار؟» پای این نامه، امضای «نهضت آزادی» آمده. همان گروهی که ابراهیم یزدی، سیاست را در آن زندگی کرده بود.»
محمد سلامتی دبیرکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در آبان 75 گفت: «نهضت آزادی متأسفانه در جریان جنگ تحمیلی، به مرز خیانت رسید.»
آقای سید صادق خرازی که در ستاد تبلیغات جنگ، معاون دکتر کمال خرازی بود، طی مصاحبهای در سال 1390 گفت: «نهضت آزادی بیانیه میداد و میگفت چرا جنگ را تمام نمیکنید؟ اگر بخواهید واقع بینانه ببینید و نگاه کنید، آنها ستون پنجم دشمن شده بودند، چه بخواهند و چه نخواهند. یک کشوری که در جنگ است اگر کسی بخواهد مخالف فرمانده جنگ و نظر فرمانده کل صحبت کند باید اعدامش کنند. تمام جنگ های دنیا هم، این را نشان میدهد. تمام جنگهای اروپا هم، این را نشان میدهد.»
تشکیک در اصالت نامه امام
وزیرکشور دولت مهندس موسوی، حجت الاسلام محتشمی، در نامه به امام خمینی برای استعلام صلاحیت نهضت آزادی در بهمن سال 1366، نقل قولی از دکتر یزدی نیز آورده بود: «نهضت آزادی پس از استعفا و برکناری دولت موقت پیوسته در جهت اعلام مخالفت با دولت جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، و حتی قوه قضاییه و مغشوشکردن اذهان بوده است... آقای دکتر یزدی در جلسه مورخ 5/10/66 نهضت آزادی راجع به شرکت در انتخابات و نقش نهضت آزادی چنین میگوید:«... برگزاری انتخابات مستلزم وجود جامعه باز است، اگر رفتیم واقعاً مفید خواهیم بود و نخواهیم گذاشت این فتاوی را به زور بر مردم تحمیل کنند، شخصی که از طرف نهضت به مجلس برود مسلماً از این توپ و تشرها جا نخواهد زد، اگر قرار باشد مملکت را با «فتوا» اداره کنند، بنده پیشنهاد میکنم که، مجلس را ببندند و خوابگاه دانشجویان کنند.»... مسئولین نهضت با سمپاشیهای خود نسبت به سیاستهای دولت، دفاع مقدس و جنگ، مسئله برائت از مشرکین و فاجعه خونین مکه مکرمه، جهاد مالی و تصمیمات شورای عالی پشتیبانی جنگ و بالاخره فرمایشات اخیر حضرت امام- روحی فداه- راجع به حکومت و ولایت مطلقه، در جهت مبارزه و تضعیف نظام جمهوری اسلامی گام برداشتهاند.»
امام در پاسخ به نامه مزبور نوشت: «پرونده این نهضت و همینطور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت میدهد که نهضت بهاصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است، و دراینباره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید آمریکای جهانخوار را -که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست- بهتر از شوروی ملحد میدانند و این از اشتباهات آنها است...به حسب این پروندههای قطور...و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آنها...و به حسب امور دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر حتی منافقین - این فرزندان عزیز مهندس بازرگان - بیشتر و بالاتر است.»
امام خمینی در پایان نامه خود، چنین تأکید کرد: «نهضت بهاصطلاح آزادی و افراد آن، چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.»
متن نامه امام در آن زمان، انتشار عمومی نیافت ولی یک نسخه از آن برای سران سه قوه و وزیر اطلاعات ارسال شد. محتوای نامة امام در همان زمان حیات ایشان، بدون استناد صریح به آن، در قالب مصاحبه توسط وزیر کشور(در اسفند 1366) و وزیر اطلاعات (در بهمن 1367) بیان شد. پس از مدتی «خبر» صدور این نامه نیز در بولتنهای محرمانة برخی نهادهای کشور انتشار یافت. انتشار عمومی این نامه به همراه تصویر دستخط امام، برای اولین بار توسط حجت الاسلام محتشمی در دیماه 1368 صورت پذیرفت و پس از آن، در جلد 22 کتاب صحیفه نور و جلد 20 کتاب صحیفه امام، نیز متن نامه انتشار یافت.
فحوای بیانیة نهضت آزادی در اواخر اسفند 66، و اعلام یأس کامل از شرکت در انتخابات، با چاشنی ابراز حملات عصبی و شدید به وزیر کشور، نشان می داد که خبر صدور نامه مزبور مبنی بر عدم صلاحیت این گروه برای فعالیت های انتخاباتی و رسمی، به احتمال زیاد همان زمان به اطلاع مسئولان نهضت هم رسیده بود.
دکتر یزدی بارها مدعی شد که نامه امام خمینی مبنی بر عدم صلاحیت نهضت آزادی جعلی است و به جرم چنین تهمتی به فرزند امام، در دادگاه محکوم شد. به گفته حجتالاسلام محتشمی طی مصاحبهای به تاریخ خرداد 1387، پیرو شکایت مرحوم حجتالاسلام سید احمد خمینی از دکتر یزدی دبیرکل نهضت آزادی، «متأسفانه اینها به دلیل سلطهای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. بهطوری که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصاً به دفتر آقای [محمد] یزدی [رییس قوه قضاییه] رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمیکنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است. عوامل آنها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی میدانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمیماند.
به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. اینها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتیها پیش میآمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند. اینطور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند.»
قبلاً در آذر 1378، جزئیات و نحوه محکومیت دکتر یزدی طی نامه رسمی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، این چنین تشریح شده بود: «در پی اظهارات مشابه [بازرگان] از سوی آقای دکتر ابراهیم یزدی در هفتهنامه صبح(18/4/74) و شکایت مؤسسه،...این مؤسسه برای اتمام حجت، مجدداً اصل نسخه خطی نامه امام را در حضور متهم و وکیل ایشان به ریاست دادگاه ارائه نمود... دادگاه نیز در تاریخ 7/12/75 با تصریح به اینکه: «با توجه به مجموع محتویات پرونده و گزارش متهم ابراهیم یزدی که همچنان بر تکذیب نامه مزبور اصرار و پافشاری دارد، و با توجه به اصل انتساب نامه به حضرت امام خمینی با اعلام نظر کارشناسی...» به استناد ماده 698 قانون مجازات اسلامی و ماده 141 قانون تعزیرات، رأی به محکومیت ایشان داد و با درخواست تجدیدنظر، سرانجام در تاریخ 21/8/76 ...رأی قطعی مبنی بر تأیید دادنامه صادره از سوی دادگاه قبلی و مجرمیت متهم، انشاء و با در نظرگرفتن جهات مخففه (که مورد تأکید مؤسسه بود) ایشان را به پرداخت جزای نقدی محکوم و رأی صادره نیز اجرا گردید.»
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی چند بار در مقاطع مختلف از سال 1368 به بعد در باره اصالت نامه امام اطلاعیههای رسمی صادر کرده، از جمله در آبان 1391، چنین اعلام نمود: «نامه مورخ 30 بهمن 1366 حضرت امام خمینی در باره نهضت آزادی که در پاسخ به نامه وزیر کشور(وقت) جناب حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر محتشمی پور نوشته شده است، قطعی الصدور توسط امام خمینی و به قلم ایشان و با خط و امضای ایشان می باشد. قلم و خط و امضای این نامه، همان قلم و خط و امضای وصیتنامه امام و دیگر پیامها و احکام مهم امام خمینی است...همانند اکثریت آثار مکتوب و دستخطهای حضرت امام، نسخه خطی اصل این نامه نیز در آرشیو مؤسسه، موجود میباشد... نسخه خطی اصل این نامه در سالهای پیش از این، به محضر دادگاه رسیدگی کننده به شکایت مؤسسه ارائه گردید و دادگاه با احراز اصالت آن و اثبات واهی بودن مستندات ادعای جعل، مدعی جعل را محکوم نمود... امام خمینی غیر از این نامه در موارد متعدد دیگر نیز عین و یا مضمون همان مطالبی که در این نامه در باره نهضت آزادی بیان کرده است را در سخنرانیها و برخی از دیگر پیامهای خویش و از جمله در پیام معروف به منشور روحانیت نیز بیان نموده و در پایان وصیتنامه نیز بر بخشی از آن تأکید کرده است.»
البته یزدی چند بار ناخواسته به صحت نامه امام، تلویحاً یا صریحاً اذعان کرد. از جمله در بهمن78 : «دکتر یزدی در خصوص نظریات تازه محتشمی پیرامون نامه امام اظهار داشته است:...آقای محتشمی مطلبی را بیان کرده و گفتهاند که نامه امام در مورد نهضت آزادی ایران در شرایط جنگ صادر شده است، اما به استناد این نامه نمیتوان گفت که نهضت آزادی ایران غیر قانونی است، بلکه تصمیم در این باره یعنی قانونی یا غیر قانونی بودن نهضت، با دادگاه است.... ای کاش آقای محتشمی در هنگامی که وزیر کشور بودند، پرونده نهضت آزادی ایران را که ایشان مدعی است انباشته از اسناد انحراف و خیانت نهضت است، به دادگاه صالحه میفرستادند و پای امام را در این وسط به میان نمیآوردند و امام را خرج مقاصد سیاسی خود نمیکردند.»
بدین ترتیب، اگر نامه امام، به وسیله مسئولان مبنای غیرقانونی بودن نهضت آزادی قرار نمیگرفت، دیگر دکتر یزدی بر ادعای کذب مجعول بودن آن پافشاری نمیکرد، و فقط پای دادگاه را وسط میکشید. گفتنی است که بر خلاف اظهارات یزدی، آقای محتشمی نگفته بود که دادگاه باید نظر بدهد، بلکه متن سخن وی بنا به گزارش ایسنا چنین بود: «در شرایط جنگ تحمیلی، نهضت آزادی با برنامههایی چون مخالفت با جنگ و جمهوری اسلامی، باعث ایجاد فضای تشنج در جامعه گردید. همان زمان از حضرت امام سؤال شد که این گروه آیا با چنین پیشینهای اجازه معرفی کاندیدا دارد یا خیر و امام(ره) پاسخی کلی دادند که بارها در مطبوعات چاپ شده است. از سوی دیگر میبینیم که برخی از اعضای نهضت آزادی در محاکم نیز حضور یافتهاند. اما این که آیا مضمون نامه امام در شرایط فعلی نیز قابل استفاده خواهد بود یا خیر، مسألهای است که دستگاههای قانونی موظف به پاسخگویی بدان هستند. هماکنون دو نظریه وجود دارد، اول این که تشکیلات منحل شده، از لحاظ قانونی اعتبار ندارند و دوم این که پس از اجرای قانون احزاب، تشکیلات بدون پروانه نیز غیر قانونی به شمار میآیند، که هر دو مورد در قضیه نهضت آزادی صدق میکند.»
البته وقتی که دکتر یزدی مجموعه حاکمیت از صدر تا ذیل را نامشروع میدانست، حکم دادگاه را نیز هرگز قبول نمیکرد. همانگونه که هرگز احکام دادگاهها را در باره امیرانتظام و سایر سران نهضت، نپذیرفت و بعدها حکم صادره دادگاه قانونی و صالحه انقلاب مبنی بر انحلال و غیرقانونیبودن نهضت آزادی را نیز گردن ننهاد. کما اینکه صحت و اصالت نامه امام نیز در دادگاه اثبات شده بود و حکم محکومیت دکتر یزدی به جرم افترا و تهمت صادر شد، ولی وی زیر بار دادگاه نرفت و تا آخر هم بر ادعای نادرست خود باقی ماند. به این سیاق دکتر یزدی، دادگاه صالحه، دادگاهی محسوب میشد که فقط به نفع وی و گروهش حکم صادر میکرد.
گفتنی است دکتر یزدی چند بار به شنیدههایش در باره مخالفت امام خمینی با تعطیل کردن نهضت توسط مقامات اشاره کرده، و البته بعضاً نتایج مطلوب و یا تحلیل خودش را بر آنها بار کرده است، اما به رغم بهرهجویی خلاف واقعیت وی از آن خاطرات برای مصونیت بخشی به رفتار قانونشکنانه نهضت، اذعان وی به سعه صدر امام و همراهی مسئولان ارشد کشور با ایشان، قابل توجه بوده است.
از جمله در مصاحبهای به سال 1383، دکتر یزدی گفت: «آقای موسوی اردبیلی برای من نقل می کرد و نیز مهندس میرحسین موسوی هم گفته است که، در جلسه سران نظام از آقای [امام] خمینی خواسته میشود که کار نهضت آزادی ایران را تمام کنند. اما ایشان مخالفت میکند. در سال 62 و زمان وزارت کشور ناطق نوری، در جلسهای با حضور برخی چون مرحوم لاجوردی، ناطق نوری درخواست تعطیلی نهضت آزادی را مطرح میکند پس از آن که سه بار مسأله را تکرار میکند، [امام] جواب میدهند که مهندس بازرگان، دکتر سحابی و یزدی با ما نیستند ولی مسلمانند. بروید فکری برای آنانی بکنید که می گویند با ما هستند ولی دین ندارند، که بعد از آن سران و فعالان حزب توده را گرفتند. بار دیگر در سال 1367 سران سه قوه، از آقای [امام] خمینی می خواهند که نهضت آزادی ایران تعطیل شود.
ایشان میپرسند: برای چه؟ می گویند که چون اینها با روحانیون مخالفند. آقای [امام] خمینی میگوید خیر! اینها با روحانیون مخالف نیستند، با شما مخالفند! باز به ایشان می گویند که اینها با شما هم مخالفند. اینجا آقای[امام] خمینی جواب میدهند که مخالف باشند مگر من جزء اصول دینم؟... شما وضعیت فعلی را با آن زمان مقایسه کنید. اگر چه من با برخی از مواضع و سیاستهای آقای [امام] خمینی موافق نبودم اما به نظر من مسایلی را رعایت میکرد، که اکنون نمیشود. برخوردی که با نهضت آزادی ایران در آن زمان شد بسیار بهتر از اکنون بود. حتی من الآن هم که نامه سرگشاده نهضت آزادی ایران به امام در مورد جنگ و یا تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه را می خوانم می بینم که خیلی تند است اما آقای [امام] خمینی با ما برخورد تند نکرد.»
البته برخی جزئیات و تاریخهای ذکرشده در نقل قول فوق، نادرست است و نیازمند اصلاح. بعضی افراد دیگر که مشابه ماجرای فوق را نقل کردهاند، همه ماجرا را در باره یک جلسه مذاکره با امام در مورد نهضت آزادی، دانستهاند و برخی مطالب فوق مربوط به سایر موارد است که توسط آقای یزدی با هم مخلوط و تبدیل به سه جلسه شده است. امام خمینی از سال 64 به بعد دیگر برای سران نهضت آزادی، جایگاه مخالف درون نظام را قائل نبود و به سال 66 رسماً بر برخورد قاطع با آنان تأکید داشت، ولی البته دستور تعطیلی و دستگیری آنان را نداد. اما به تشخیص مسئولان کشور در همان زمان حیات امام، خرداد 1367، برخی سران این گروه و مؤتلفانش بازداشت شدند، تحت تعقیب قانونی و قضایی قرار گرفتند و مدتی هم دفاترشان بسته شد.
نامه امام در بهمن 1366، مهر خاتمت بود بر همه رواداری-ها و حُسنظنهای پیشین امام و یارانشان نسبت به سران نهضت آزادی، و در موضعگیریهای صریح و شدید ایشان به سال 67 و 68، بر مضامین آن، بارها تأکید شد. اما نامه امام در پاسخ به وزیرکشور دولت موسوی، بیشترین و سنگینترین فشار روانی و سیاسی افکار عمومی را بر این گروه وارد ساخته که آثار آن از هر محاکمه و محکومیت قضایی، شدیدتر و پایدارتر بوده و خواهد بود. بنا بر این جای شگفتی نبود که دکتر یزدی و سران گروهش تا آنجا که در توان داشتند و به هر شیوه ممکن کوشیدند، اصالت و اعتبار این نامه را مخدوش سازند.
به رغم محکومیت در دادگاه، دکتر یزدی در شهریور 1395، طی مصاحبهای افترای خود به مرحوم حجتالاسلام سید احمد خمینی را صریحاً با ذکر نام، مجدداً تکرار کرد: «این نامه را آقای [امام] خمینی ننوشته است. این نامه را به اعتقاد ما آقای سید احمد خمینی نوشت.»
البته، دکتر یزدی در موارد معدودی، با توجه به نوع مخاطب و سطح انتشار مطلب، به بعضی اشتباهات امثال خود و نهضت آزادی که موجب سلب اعتماد امام از آنان شد، نیز اشاره کرده بود. از جمله در یک مصاحبه پژوهشی به سال 83، چنین گفت: «در دو سال اول پس از پیروزی انقلاب...روشنفکران در آن زمان شصت هفتاد روزنامه داشتند، در شرایطی که هنوز روحانیون هیچ روزنامه ای نداشتند، اما برخی از روشنفکران زیر شعارهای افراطی، رمّالی سیاسی به راه انداختند. من قبلاً هم گفتهام که به هر حال، آقای [امام] خمینی به عنوان رهبر زیرک انقلاب، حق داشت با توجه به مشاهده برخی عملکردهای روشنفکران، به آنها اعتماد نکند که کارها را به دست روشنفکران بدهد. و نگران انقلاب باشد و این، به خاطر عملکرد بسیار بد برخی از گروهها و شخصیتهای فعال روشنفکری اعم از ملی یا ملی ـ مذهبی بود.»
در مورد کنارگذاردن امثال دکتر یزدی از عرصه حکومتی، حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی خاطرهای از دیدار و گفتگو با آقای یزدی در این باره نقل کرده است: «پس از بازگشت دکتر یزدی از آمریکا، برای عیادت ایشان به منزلش در خیابان ولیعصر، کوچه تورج، رفتم. صحبتها و گفتوگوها طولانی شد و ایشان اشاره به «انحصارگرایی» دوستان ما کردند و من گفتم که آغازگر «انحصارطلبی» دوستان مسلمان ملیگرا بودند که در کابینه دولت موقت، حتی وزارت دادگستری و وزارت ارشاد را نخواستند به روحانیون بدهند و بعد خیابانهای گوناگونی را حتی به نام کریم پورشیرازی نامگذاری کرده و با وجود تلاش من که نماینده حضرت امام در وزارت ارشاد ملی! بودم برای نامگذاری خیابانی به نام آیتالله کاشانی که خواست مردم از سوی نگارنده بود، نپذیرفتند و طولانیترین خیابانهای شهر، ناگهان نام آقای دکتر مصدق را بر خود گرفت و هکذا... نتیجه این نوع انحصارطلبی، انحصارطلبیهای متضاد بود که بعداً به وجود آمد. دکتر یزدی همه حرفها و انتقادهای من را گوش داد و خیلی آرام گفت: شاید هم در بعضی موارد حق با شما باشد، ولی این راه ورسم انسانی و اخلاقی نیست که کسانی را که یک عمر در راه انقلاب و اسلام مبارزه کردهاند، کنار بگذارند که البته من هم این حرف ایشان را تأیید کردم.»
البته آقای خسروشاهی توضیح نداده که چه کسانی و به چه عللی، امثال دکتر یزدی را از عرصه قدرت و مناصب سیاسی کنار گذاردند، و اگر آن کار صحیح بوده و حاصل فرایندی عقلانی و ناشی از اعمال و رفتار خسارتبار، غیرقانونی و تخریبی ایشان بوده، پس چرا گلایه آقای یزدی را تأیید کرده و با وی همدلی نشان داده است. اگرهم آقای خسروشاهی و نظایر ایشان، ایراد و انتقادی به رویکرد و رفتار سیاسی امام و مسئولان ارشد کشور در این زمینه وارد میداند، بهتر است با صراحت آن را بیان کند و موضوع را در حد برخوردهای احساسی و عاطفی تقلیل ندهد.
حجتالاسلام منتجبنیا عضو مؤسس مجمع روحانیون مبارز و مشاور رییسجمهور هفتم، در بهمن 1378، در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه آیا نامه امام در باره نهضت آزادی را میتوان به علت تغییر شرایط زمان، نادیده گرفت؟، گفت: «در خصوص برخی تشکیلات همچون انجمن حجتیه و نهضت آزادی، امام در جلسات خصوصی هم فرمایشاتی بسیار تکاندهنده پیرامون خطرات این دو تشکل اظهار میداشتند...امام تفکر نهضت آزادی را تفکری میدانست که؛ در برابر استکبار و در رأس آن آمریکا ضعف داشتند و معتقد بودند که ما همیشه نیاز به قیم داریم و بدون آمریکا نمیتوانیم به حیات خود ادامه دهیم... برخورد امام با تفکر این دو تشکل بود نه با اشخاص.»
ارگان سازمان مجاهدین انقلاب، در فروردین 1380، به رغم همگرایی تاکتیکی با گروه دکتر یزدی، در باره تعارض مبنایی نهضت آزادی با انقلاب و نظام و امام، چنین اذعان کرد: «گمان نمیکنیم کسی در مخالفت فکری، تئوریک و روشی حضرت امام با نهضت آزادی تردیدی داشته باشد. همچنین فکر نمی-کنیم کسی در تعارض دیدگاه این گروه با اندیشه مبنای انقلاب و نظام، شکی به خود راه دهد.»
خدشه به ابوذر زمان، و فرزند امام
دکتر یزدی که قبلاً هم به سال 1378 تعابیر ناپسندی در واکنش به عدم همکاری آیتالله طالقانی با نهضت آزادی بیان کرده بود و آن را غیرمنصفانه خوانده بود، در سال 1393 با صراحت بیشتری، ایشان را مدیون و مرهون نهضت آزادی معرفی کرد و با لحنی تند، گفته است: «مرحوم طالقانی هم وقتی از زندان آزاد شد، به من گفت به دلیل موقعیتم دیگر نمیخواهم وابستگی حزبی داشته باشم. خُب آقای طالقانی در کنار مهندس بازرگان و نهضت آزادی، طالقانی شد. این درست نیست که افراد از طریق یک جریانی بیایند و قدرت و معروفیتی پیدا کنند و بعد به آن جریان پشت کنند... از زندان که آزاد شد [در آبان 57 ]، دیگر عضو نهضت آزادی نبود. در یک گفتگوی تلفنی از پاریس [با آیت الله طالقانی]، ایشان گفت من میخواهم فراگروهی عمل کنم. این را از نظر سیاسی یک تفکر غلط می دانم. یعنی چه، فراگروهی عمل کنیم؟ فعالیت حزبی چه ایرادی دارد؟ این درست نیست که با یک جریانی بالا بیایند و بعد که به آن بالا رسیدند، بگویند ما به راه خود، شما به راه خود.»
البته دکتر یزدی تجاهل العارف نموده و توجه نکرده است که آیتالله طالقانی به عنوان یک مجتهد مبارز، سالها پیش از تأسیس نهضت آزادی، یک چهره برجسته اجتماعی و سیاسی محسوب میشد و به جای اینکه ایشان وامدار نهضت باشد، این نهضت آزادی بود که در هنگام تأسیس و بعد از آن، از حُسن شهرت و اعتبار آیتالله طالقانی استفاده کرده است. در جلسه اعلام تأسیس نهضت، اطلاعیه مستقل آیت الله طالقانی برای تحکیم موقعیت این گروه کوچک نوپا قرائت شد و در کنار مرامنامۀ آن، انتشار یافت. در مجموع فعالیت یکسال و اندی، پیش از بازداشت و زندانی شدن ایشان، نهضت آزادی چه «قدرت و معروفیتی» برای ایشان داشته که آقای دکتر یزدی، اینگونه طلبکار شده بود. پس از سال 41 و زندانیها و تبعیدشدنهای مکرر آیت الله طالقانی، این نام ایشان بود که موجب آبرو و اعتبار برخی از گروهها و اشخاص مبارز بود، و تا سال 57، از نهضت آزادی جز یک نام نحیف، چیزی وجود خارجی نداشت که برای آیت الله طالقانی وسیله «بالا رفتن» باشد. ضمناً در تمام دوران دبیرکلی مهندس بازرگان و دکتر یزدی، در اسناد نهضت، همواره از نام آیتالله طالقانی استفاده ابزاری شده است. و با وجود تعارضات و اختلافات اساسی در دیدگاهها و مواضع نهضت آزادی با آیتالله طالقانی، این گروه اصرار داشته ایشان را از رهبران فکری و سیاسی خود معرفی نماید و خود را وارث ایدئولوژیک وی بنمایاند.
دکتر یزدی در مصاحبهای دیگر به تاریخ زمستان1392، با تحریف و روایت ناقص از برخی دیدگاه-های آیتالله طالقانی، و با لحن و عباراتی خلاف ادب، ایشان را فردی غیرمنطقی معرفی کرد: «بعد از انقلاب، طالقانی حرفهایی میزد که منطقی نبود؛ مثلاً میگفت ما به قانون اساسی جدید نیاز نداریم و اسلام، همه قوانین را دارد. ما به نشست کشورهای غیر متعهد رفتیم و طالقانی صدایش در آمد که ما در اسلام، غیر متعهد نداریم و اینها چرا رفتهاند. طالقانی نماز جمعه را که راه انداخت به من میگفت بیا و مسائل را به من بگو تا در نماز مطرح کنم اما هیچوقت از من در باره جنبش عدم تعهد توضیح نخواست که برایش توضیح دهم که جنبش غیرمتعهدها یعنی چه. او میگفت یک پاسبان را رییس شهربانی کل کشور بکنند.»
دکتر یزدی به رغم آن انتقادهای تند و تیز به مرحوم آیت الله طالقانی، در مصادره نام وی چنین اصرار داشت: «تصمیم ایشان مایه تأسف و تأثر شد. اما علیرغم این امر، طالقانی هرگز غیر نهضتی نشد، چه به جهت فکری و چه سیاسی، همچنان نهضتی باقی ماند و در هر فرصتی هم حمایت خود را از دولت موقت، مهندس بازرگان و نهضت آزادی نشان داد.» ادعایی کاملاً بر خلاف مستندات تاریخی، که فاصلهای ژرف بین اغلب مواضع آن مرحوم و نهضت را اثبات میکند.
دومین کسی که آماج آشکار طعن و خدشه آقای یزدی قرار داشت، فرزند امام خمینی بود، و البته وی کمّاً و کیفاً بیشتر از مرحوم آیتالله طالقانی، مشمول عنایات خاص مشارالیه واقع میشد. بخشی از این هم، طبیعی بود چون آندو ازسفر نجف به پاریس، اصطکاکهای نهان و آشکار پیدا کردند و پس از پیروزی انقلاب، اختلافات و درگیریهای سیاسی و عقیدتیشان بیشتر و عمیقتر شد.
دکتر یزدی در تاریخ 24 بهمن 1369، خطاب به مرحوم حجتالاسلام سید احمد خمینی، طی نامهای چنین نوشت: «شما در سخنان پیش از خطبه نماز جمعه در 11 بهمن 69 در شرح سفر تاریخی آقای [امام] خمینی به پاریس مطالبی نادرست و دور از واقعیت، و در قسمتی همراه با تهمت و افترای بی اساس نسبت به اینجانب ایراد نمودید که تعجببرانگیز و خلاف شرع و قانون می باشد... [در شرایط کنونی] صرف وقت و تحریف حقایق چه لزوم و ضرورتی داشت و بازکننده کدام عقده می تواند باشد؟ و بعد از گذشت سیزده سال در شرح آن سفر، چه لزومی به تحریف حقایق بود؟... در مورد تهمتها و افترائات و برچسبهایی که نثار اینجانب کردهاید، بسیار متأسف شدم...اگر بتوانید آنچه را گفته و تهمت زدهاید، ثابت کنید، که نمیتوانید... شما این تهمتهای بی اساس خلاف شرع و قانون را به کسی زدهاید که سالهای سال در داخل و خارج از کشور در راه سربلندی اسلام و ایران خدمت کرده است... شما از این اتهامات چه سودی میبرید؟... از برجهای عاجی که نشستهاید بیرون بیایید. به میان مردم بیایید، تا ببینید و بفهمید چه خبر است. و اگر نمیتوانید، بدانید با تهمتزدن های بی اساس به این و آن، ره به جایی نخواهید برد.» گفتنی است که سندی دال بر انتشار این نامه در همان زمان، موجود نیست. ولی دو دهه پس از درگذشت فرزند امام، ابتدا در آرشیو نهضت با درج تاریخ اردیبهشت 1370 و سپس در خاطرات آقای یزدی، درج شد. وی در جای دیگری از خاطراتش، به فرزتد امام نسبت میدهد که حتی علیه وی از قول دیگران، دروغ گفته است.
حجتالاسلام سید احمد خمینی در سخنرانیاش بدون ذکر نام یزدی چنین گفته بود: «فردی از لیبرالها که بعداً فهمیدیم شاید برای نقشهای بوده، که خودش را از آمریکا به آنجا رسانده بود. ما آن موقع چهره اینها را نمیشناختیم، او هم با ما بود... بعضی از همین لیبرالها گفتهاند که ما همیشه در کنار امام بودیم و حتی ما امام را به پاریس بردیم... آنها حتی از رفتن امام به پاریس میخواستند استفاده کنند... بعد از انقلاب، خون دل اول امام، لیبرالهایی بودند که حکومت اسلامی را به دست گرفتند...در پاریس دور امام را و در اینجا دور یاران امام را گرفته بودند... این لیبرالها نوکران آمریکا بودند... لیبرالهای بعد از خلع از حکومت...به منافقین پیوستند.»
آقای یزدی علاوه بر ایراد افترای جعل نامه امام در باره نهضت آزادی توسط فرزند ایشان، در موارد مختلف دیگری نیز به مرحوم حجتالاسلام حاج سید احمد خمینی، اتهام جعل، زده بود. از جمله در مصاحبه زمستان 92 با نشریه اندیشه پویا، چنین گفت: «[در مورد ملاقات با برژینسکی] برخی شلوغ-بازی در آوردند. همه مخالف نبودند و یک جریان خاصی ماجرا را عَلَم کرد. در مجلس اول من در حضور مهندس بازرگان از مرحوم لاهوتی پرسیدم که این اعلامیه غلیظ و شدید چه بود که علیه دولت در تلویزیون صادر کردید؟ گفت من به شما میگویم اما تا زنده هستم به کسی نگویید. گفت اعلامیه را من ننوشتم، سید احمدآقا بدون اطلاع من نوشت و داد به تلویزیون.»
این اتهام را دکتر یزدی چند جای دیگر نیز به همین شکل مبهم علیه فرزند امام تکرار کرده است. آیت-الله لاهوتی در آن زمان سرپرست سپاه پاسداران بود و هنگام طرح موضوع برژینسکی و تسخیر لانه جاسوسی، در بیمارستان بستری شده بود، ولی روز 19 آبان شخصاً در محل لانه حاضر شد و از طرف خود و سپاه، حمایت کامل خویش را از اقدام دانشجویان و اهداف آنان اعلام کرد. روز 22 آبان هم اطلاعیهای به امضای سپاه صادر شد که نسبت به موارد مشابه، غلیظ و شدید نبود و از شورای انقلاب درخواست میکرد که در تحقق مطالبات مردم و تحول در سیاست خارجی کشور اقدام نماید. دکتر یزدی طی مصاحبه با روزنامه اعتماد مورخ 20 آذر 1381، در همین مورد گفت: «اعلامیه تحریکآمیزی که به نام مرحوم آیتالله لاهوتی از تلویزیون با آن حرارت و هیجان خوانده شد....»
اما بنا به اسناد موجود، در آن زمان، هیچ اطلاعیه دیگری به نام آقای لاهوتی منتشر نشده که آقای یزدی تهمت جعل و پخش بدون اطلاع آن را به فرزند امام زده بود. ضمناً حجتالاسلام سید احمد خمینی یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی به دیدار دانشجویان شتافت و مواضع خود را بیان کرد و در مصاحبه با خبرنگاران نیز شرکت کرد، و اساساً وی نیازی نداشته که اطلاعیهای به نام دیگران بنویسد و به تلویزیون بدهد.
در آن زمان، رجال سیاسی و احزاب برای اعلام موضع علیه آمریکا و دولت موقت از هم سیقت میگرفتند و در ترافیک نامها و عناوین آن مقطع، اتفاقاً آقای لاهوتی چندان به چشم نمیآمد و حضور چشمگیری نداشت. ولی آقای یزدی بر خلاف واقع، اصرار داشت به فرزند رهبر کبیر انقلاب با آن همه نفوذ و اعتبار و محبوبیت، اتهام بزند که وی به نام آیتالله لاهوتی، جعل اطلاعیه کرده بود. البته دکتر یزدی در زمانی چنین ادعایی را مطرح میکرد که هیچیک از طرفین ماجرا، در قید حیات نبودند و امکان توضیح و پاسخ آنان وجود نداشت.
جالب اینکه در همان ایام حساس و پرحادثه آبان و آذر سال 1358، آیتالله لاهوتی پس از استعفا از سرپرستی سپاه به علت اختلاف بر سر نحوه نظارت شورای انقلاب، در مصاحبه با روزنامه کیهان مورخ 22آذر58، ضمن تجلیل بلندبالایی از شخصیت مبارزاتی و فداکاریهای حجتالاسلام سید احمد خمینی، چنین گفت: «حاج احمد خمینی...[در دوران مبارزات] عاشقانه به راه انقلاب و پیروزی آن می-اندیشید، دانسته بودم که او فرزندی است خلف برای امام خمینی. سلام بر او و خاندان او، و درود بر پدر او که پدر همه مردم ایران، نه، پدر همه مستضعفان جهان، نه، جانشین همه پیامبران و وارث خون حسین(ع) است.»
دکتر حمید لاهوتی فرزند آیتالله لاهوتی و داماد حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی درباره دلایل سفر پدرش به پاریس و حضور در نوفللوشاتو تا بازگشت امام به ایران، میگوید: «پدر در آبان سال 57 از زندان آزاد شدند... اواخر آذر یا اوایل دی بود که به گمانم سید احمد آقا با آقای لاهوتی تماس گرفتند و از ایشان خواستند که به پاریس بیایند و همدیگر را ببینند. سید احمد آقا رابطه خوبی با خانواده ما و پدرمان داشت.»
ضمناً در مورد تیرگی رابطه آقای لاهوتی با دولت موقت، هنگام تسخیر لانه جاسوسی، دکتر جواد منصوری از فرماندهان وقت سپاه، در بیان خاطره ای میگوید: «آیت الله لاهوتی در آبان 1358، در بیمارستان قلب بستری بود و من و چند نفر دیگر به عیادت وی رفته بودیم. فردی نزد وی آمد و درگوشی مطلبی را با وی در میان گذارد که پیرو آن مرحوم لاهوتی- فرمانده وقت سپاه- از ما خواست اتاق را ترک کنیم. بعداز اینکه ما اتاق را ترک کردیم آقای موسوی خوئینیها وارد اتاق شد و حدود 15تا20 دقیقه بامرحوم لاهوتی صحبت کرد. خوئینیها بعد از این گفت وگو از اتاق خارج شد، و بعد از آن، موضوع اشغال لانه جاسوسی پیش آمد. بعد از اشغال لانه جاسوسی، مسئولان دولت موقت در تماس با مرحوم لاهوتی از وی خواستند که نیروهای سپاه را برای خارج کردن دانشجویان پیروخط امام از سفارت امریکا گسیل دارد، که وی نپذیرفت.»