سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
آیا استیضاح جواب میدهد؟
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
این روزها، حرف از «رفع تحریمها» نیست. کسی از «جهان به احترام ایران ایستاد» حرفی نمیزند. صحبتی از «تحریمها فروپاشید» و «جهان خندید» هم نیست. امروز کار یک طیف سیاسی خاص در کشور، از نقطه «تحریمها به تاریخ پیوست» رسیده به نقطه «استیضاح روحانی بهدلیل بیکفایتی»!
امروز در این طیف، کسی حرف از گرفتن امتیاز از حریف هم نمیزند اما از دادن امتیازات بیشتر چرا، هنوز هم از لزوم امتیاز دادن حتی به شخصی با مختصات ترامپ میگوید. گویا ناف این جماعت را با امتیاز مفت دادن بریدهاند. با وجود این همه خلف وعده حریف هنوز میگویند، باید مذاکره کرد! معنی مذاکره از نگاه این طیف آلوده به فتنه 88 هم چیزی نیست جز دادن امتیاز! دیروز در قالب «مذاکرات» هستهای امتیازهای نقد دادند و وعده نسیه گرفتند امروز میگویند، بیایید در حوزه مالی «مذاکره» کنیم و امتیاز نقد بدهیم و وعده نسیه بگیریم. اسم این خیانت یا به قول آن مهره پشیمان، «خریت» را هم گذاشتهاند «شفافیت مالی»! امروز حرف از «اگر میگذاشتند» و «نگذاشتند که بشود» میزنند تا نتیجه بگیرند، باید با همان نقشه راه قبلی یعنی نگاه به دستان 4 کشور بدنام غربی حرکت کرد.
در منطق این جماعت گویا تنها راه رسیدن به شکوفایی اقتصادی، نگاه به خارج است و تلاش و سختکوشی کارساز نیست و اصولا، چیزی به نام «ظرفیت داخلی» وجود خارجی ندارد! ابزارشان هم شده «ترساندن مردم.» شب انتخابات هم مردم را از سایه جنگ ترساندند و رای جمع کردند. حالا فرجام نقشه راه این طیف شده وضعیتی که امروز در بازار مسکن و خودرو و سکه و ارز... میبینیم. کارخانههای ورشکسته، تورم افسار گسیخته، بیکاری و رکود بماند.
همه این اتفاقها هم طی همین چند ماه گذشته و در سایه «مذاکره» و«راهحل سیاسی» به اوج رسیدند. دولت یازدهم و دوازدهم را باید به عنوان یک درس عبرت به تماشا نشست. در این 5 سال، دولت با گرای این جریان روی «مذاکره» مانور داد و نشان داد، گاهی مذاکره سم است و نتیجه آن فرقی با نتیجه تسلیم شدن ندارد. بنابراین هزینه آن بیش از مقابله و مقاومت است:
«هزینه تسلیم شدن به مراتب بیشتر از هزینه مقاومت و ایستادگی است و فایده و دستاوردهای ایستادگی صدها برابر بیشتر از هزینههای تسلیم شدن است.تسلیم شدن در برابر دشمن عنود و لجوج نتیجهای جز لگدمال و بیهویت شدن نخواهد داشت.»(9 تیر 97/رهبر انقلاب/مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه امام حسین(ع) این طیف حقیقتا از تسلیم شدن به معنای واقعی کلمه هم ابایی ندارند و آن را «منطقی» بودن جا میزنند و حتی آن را بهعنوان یک نسخه برای دیگران میپیچند. از همین رو است که وقتی گفته شد، کره شمالی تصمیم به مذاکره گرفته و این مذاکره، تسلیم شدن در برابر درخواست آمریکا و دادن تمام مولفه قدرت یک کشور بهصورت یکجا به ترامپ است، کف و صوت زدند و قلمفرسایی کردند که، «کرهشمالی هم به این نتیجه رسید باید واقعبین بود چرا که مقاومت در برابر یک قدرت برتر و تلاش برای برهم زدن نظم جهانی،اشتباه است.» حالا کره شمالی برای این عده شده الگو، در حالی هنوز، نه به بار است و نه به دار.
اینکه چگونه کار یک دولت و جریان سیاسی طی سیزده ماه، از «آن نقطه» میرسد به «این نقطه»، مسئله درخور توجهی است که میتوان ساعتها درباره آن نوشت. اما آنچه مسلم است، نقش آن افراد و جریانی است که دولت را به این روز کشاندند. آنها چه کسانی هستند؟ کدام سیاستهای غلط به بروز چنین وضعی کمک کرد؟ دولت چطور اینطور زمینگیر شد؟ چرا مدعیان اصلاحات و آن جریان آلوده که بیشک جزو متهمان ردیف اول چنین وضعی هستند، حالا که کار بیخ پیدا کرده، حرف از استیضاح میزنند؟! و اینکه، آیا استیضاح در این شرایط جواب میدهد؟!
رئیسجمهور محترم این روزها مواضع خوبی میگیرد. از بدعهدی آمریکا میگوید و برلزوم اتحاد در برابر دشمن سخنرانی میکند. آشوبگران و حمله به اموال عمومی را «مردم» و «اعتراضهای مدنی» جا نمیزند و برخورد با توطئههای اقتصادی و امنیتی را «عدم رعایت حقوق شهروندی» نمیخواند! از تسلیم نشدن در برابر آمریکا، عزمش برای شکست توطئههای این کشور و مقاومت در برابر زورگوییهای حریف میگوید و تاکید میکند در برابر حریف تسلیم نخواهد شد. اگر این اظهارات در حد حرف باقی نماند، میتوان امیدوار بود، دولت تغییر ریل داده و در صورت ادامه مسیر هم میتوان به بهبود شرایط امیدوار بود. آن جریانهای آلوده سیاسی که دولت طی این 5 سال هرگز حاضر به فاصلهگذاری با آنها نشده، دقیقا از چنین موضعگیریهایی نگرانند، لذا استیضاح و عدم کفایت سیاسی روحانی را بهمیان میکشند.
این جریان (اگر نگوییم عامل مستقیم چنین وضعی هستند) در بهوجود آمدن این شرایط نقش پررنگی دارند. حرف زدن از استیضاح و بیکفایتی رئیسدولت در چنین شرایطی میتواند با هدف بهگردن نگرفتن مسئولیت چنین وضعی از سوی این طیف هم باشد. طیفی که همیشه گفته، دولت را صرفا یک رحم اجارهای برای ادامه بقاء میداند! امروز فرصت خوبی است که آقای رئیسجمهور دوست و دشمن خود را بشناسد.
استیضاح رئیسجمهور در این شرایط، «جواب» نمیدهد اما ترمیم کابینه و تغییر ریل، در کنار فاصله گرفتن از این جریانهای آلوده قطعا گرهگشاست. در شرایط جنگ اقتصادی، تحولات حساس منطقه و وضعیتی که گاه و بیگاه بازار دچار آن میشود، استیضاح رئیسدولت یعنی، «بحران سازی»؛ یعنی اضافه کردن یک مشکل سیاسی به سایر مشکلات. شاید راز حمایتهای جریانهای آلوده سیاسی داخلی و خارجی و رسانههای بدنامی مثل بیبیسی از استیضاح روحانی، در همین نکته نهفته باشد. آنها به دنبال راهحل نیستند بهدنبال بحرانآفرینیاند. به اعتقاد نگارنده در این شرایط باید به دولت کمک کرد و دولت هم باید تکلیف خود را با جریانی که رئیسجمهور را علنا رحم اجارهای مینامد، و قطعا مسئول چنین وضعی است روشن کرده و به خود کمک کند.
دولت محترم در صورت ترمیم کابینه و دور کردن جریانهای آلوده سیاسی از مراکز حساس، در کنار کمک به تقویت مولفههای قدرت نتایج بهتری خواهد گرفت و در این شرایط طبیعی است، حمایت مردم را هم داشته باشد. تقویت مولفههای قدرت، مبارزه با سستی و اشرافیگری که بعضاً برخی مسئولین گرفتار آن شدهاند نیز راهگشاست. رهبری عزیز همین دیروز مسئولان را به ایستادگی، تدبیر و دوری از اشرافیگری فراخواندند و تأکید کردند، اگر مؤلفههای اقتدار ملی تقویت شوند و در مقابل دشمن، سستی و تسلیم نشان داده نشود، بدخواهان بار دیگر در رسیدن به اهداف خود ناکام خواهند ماند.
دشواری های به اصطلاح «معامله قرن»
سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:
همزمان با تلاش های رئیس جمهور آمریکا برای ایفای نقش کلانتر جهان، مسائلی به دور از قوانین بین المللی در حال تحمیل بر منطقه است. این روزها و همزمان با سفر اخیر منطقه ای جرد کوشنر داماد و مشاور ترامپ به خاورمیانه، رسانه ها از اصطلاح « معامله قرن »سخن می گویند که کوشنر داماد ترامپ با هدف صلح در خاورمیانه – به باور وی – و با ادعای ایجاد راه حل اقتصادی و انسانی بحران غزه، دست یابی به راه حل های جزئی برای پرونده فلسطین خارج از چارچوب مشروعیت بین المللی و از بین بردن راه حل دو دولت، آن راطراحی کرده است.هرچندبه گفته هاآرتص، این معامله از یک دولت ناقص فلسطینی سخن می گوید و از اسرائیل می خواهد از چهار یا پنج روستا در شرق و شمال قدس اشغالی (شعفاط، جبل المکبر، عیساویه و ابو دیس) خارج شود. ابودیس پایتخت فلسطین می شود و بخش قدیمی و اشغالی قدس و مسجد الاقصی همچنان در اشغال خواهند ماند.
شهرک هایی هم که پس از 1967 ساخته شدند، همچنان خواهند ماند و عملیات شهرک سازی در کرانه باختری به ویژه در شهر قدس ادامه و نسبت عرب ها در این شهر از 39 درصد به 10درصد کاهش خواهد یافت.به این ترتیب و براساس معامله قرن، نقش دولت فلسطینی کم رنگ تر خواهد شد. دولت قومی یهودی قدرت بیشتری خواهد یافت و دولت فلسطین بدون ارتش و سلاح سنگین خواهد بود.افزون بر این،معامله قرن به دنبال جداکردن کامل غزه از کرانه باختری است. به این ترتیب که 712 کیلومتر مربع از زمین های صحرای سینا به غزه داده می شود و پنج طرح بسیار بزرگ چندین میلیارد دلاری در این منطقه کلید می خورد.
در مقابل به طرف مصری نیز به همین میزان زمین در نقب داده خواهد شد. جالب این جاست که هیچ بندی در این طرح درباره «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی درج نشده است و به یک معنا حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نادیده گرفته است. به سخنی دقیق تر، در این طرح و مذاکرات بعدی، مسئله آوارگان با «وطن جایگزین» در خارج از فلسطین اشغالی حل و «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی به کشورشان برای همیشه لغو میشود. اما نکته مهم برای اردن نیز در طرح مذکور این است که طبق مفاد معامله قرن، دیگر اطمینانی در تولیت این کشور بر اماکن مقدس مسلمانان در بیتالمقدس وجود ندارد؛ موضوعی که میتواند پایههای مشروعیت خاندان هاشمی در امان را به لرزه درآورد، زیرا نزدیک به نیمی از ساکنان اردن را مردم فلسطینی الاصلی تشکیل میدهند که امیدوارند دوباره به سرزمین خود بازگردند، بنابراین هرگونه تغییر در حاکمیت سیاسی بر بیتالمقدس به نفع رژیم صهیونیستی آنها را برخواهد آشفت .
شاید به این دلیل بود که بسیاری از کارشناسان این گمانه را مطرح کردند که برخی طرف های خارجی از جمله سعودی و صهیونیستی در شعله ورکردن اعتراضات اخیر اردن دست داشته اند تا پادشاه اردن را به پذیرش طرح معامله قرن وادار کنند و البته چند روز پس از این اعتراضات پادشاه عربستان نشست چهارجانبه ای را با حضور کویت و امارات و اردن در مکه برگزار کرد و در آن جا تصمیم گرفته شد کمک 2.5 میلیارد دلاری در اختیار اردن قرار گیرد.اما با وجود آغاز سفر دورهای مشاور و فرستادگان آمریکا برای جلب حمایت کشورهای عربی از اجرای «معامله قرن»، چالشهایی جدی پیش روی این طرح قرار دارد:
1-سفرها ورایزنی های داماد ترامپ در منطقه درحالی است که روابط کاخ سفید و تشکیلات خودگردان از حدود شش ماه قبل به دنبال تصمیم آمریکا برای انتقال سفارتش به قدس اشغالی قطع شده است و کاخ سفید همچنان تلاش دارد اعمال فشار بر تشکیلات خودگردان را ادامه دهد و از میان کمکهای اختصاصی آمریکا به این تشکیلات در سال 2018 (حدود 251 میلیون دلار) کاخ سفید مبلغ 200 میلیون دلار از این کمکها و همچنین مبلغ 65 میلیون دلار کمک ویژه آژانس امداد و کاریابی فلسطینیان (آنروا) را به تعلیق درآورده است و حتی به تازگی توصیههای وزارت خارجه آمریکا و آژانس آمریکایی توسعه بینالمللی را نادیده گرفته است،هرچندکوشنر در گفت و گو با شبکه 20 تلویزیون رژیم صهیونیستی گفته بود که معامله قرن حتی بدون موافقت رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین رونمایی و اجرا می شود.
2-در طول چند دهه گذشته، دولتهای آمریکا با مشارکت جامعه جهانی برای تحقق سازش در چارچوب اصول کلی صلح و توافقات صورت گرفته، تلاش کرده اند همچنان که تلاش کمیته چهارجانبه متشکل از آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل در همین زمینه بوده است اما به نظر میرسد که این طرح «معامله قرن» آمریکا بدون مشورت قبلی با جامعه جهانی و در پرتو اختلافات سیاسی بین آمریکاییها و اروپاییها به ویژه در خصوص توافق هستهای با ایران، تدوین شده است و گذشته از آن اروپا نگران جانب داری دولت ترامپ از رژیم صهیونیستی است.
3-مشکل دیگردر طرح صلح ترامپ، روند تصمیمگیری در آن یا همان تحویل پرونده فلسطین به کوشنر و به حاشیه راندن ایفای نقش وزارت خارجه و همچنین نبودن نظارت جدی بر این طرح از سوی شورای امنیت ملی آمریکا ست و از سوی دیگر ابهاماتی درباره روابط بین کوشنر و مسئولان رژیم صهیونیستی وجود دارد. همچنان که به تازگی خبری در رسانهها منتشر شد مبنی بر این که «ران دیرمر» سفیر رژیم صهیونیستی در واشنگتن از قبل کوشنر را از محتوای سخنرانی ترامپ در نشست کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل «آیپک» در ماه مارس 2016، مطلع کرده بود. به هرروی،این تلاشها و مقدمهچینیها برای اجرایی کردن معامله قرن در حالی صورت میگیرد که تظاهرات مردمی غزه به نام تظاهرات بزرگ بازگشت عزم فلسطینی ها را برای ایستادگی در مقابل هر طرح سازشی از جمله همین معامله قرن ثابت کرده است. این تظاهرات به روشنی پاشنه آشیل معامله قرن ترامپ را نشان داد، به این معنا که او میتواند هر جریانی از فلسطینیها را نادیده بگیرد و تنها با شیوخ عربی معامله کند و حتی آنها را مجبور به پرداخت صدها میلیون دلار بکند، اما نمیتواند مردمی را راضی به معامله با خود کند که دهههاست از خانه خود رانده شدهاند و همین مردم بودهاند که با وجود سه نسل آوارگی نام فلسطینی خود را حفظ کردهاند.
روحانی تا 1400 !
سیدهآزاده امامی در وطن امروز نوشت:
اواخر سال 96 بود که ادعاهایی از جانب هواداران دولت مبنی بر تلاش منتقدان برای کنار زدن روحانی و به دست گرفتن قدرت مطرح شد. چندی پیش نیز «سعید حجاریان» تئوریسین اصلاحات علنا به طرح و شرح این ادعا پرداخت و بهزعم خود پرده از این سناریو و حالتهای احتمالی آن برافکند. از آنجا که در روزهای اخیر با توجه به اوضاع نابسامان اقتصادی در گوشه و کنار اظهاراتی با محتوای مطالبه «کنار رفتن» یا «کنار گذاشتن» دولت به گوش میرسد، پرداختن به این موضوع و ابعاد و زوایای آن ضرورت بیشتری یافته است؛ به نظر میرسد آنچه آقای حجاریان به ظاهر به «افشا»ی آن پرداخته، «نه» خبر و پردهبرداری از رازی مخوف و سر به مهر در جبهه منتقد، که در واقع «آرزوها»ی جریان متبوع خود ایشان(اصلاحات) است که به «تحلیل» تبدیل شده و خیلی نرم و نامحسوس پروژه تحقق آن را نیز کلید زدهاند!
نکته آنکه با فاصله گرفتن از ایام انتخابات و آب شدن رنگ و لعاب عاریتی افزوده شده برای اصلاح امور و آشکار شدن تصنعی بودن این اقدامات نظیر پایین نگه داشتن دستوری قیمت ارز با سیاستها و فشارهای خاص و به تبع آن کنترل دستوری نرخ تورم و... صرفاً به منظور عبور از گردنه انتخابات و ظهور پیامدهای حقیقی سیاستهای دولت، باور به ناکارآمدی دولت در اداره امور در اذهان ملت قوت گرفت و سبب افزایش نارضایتی نسبت به عملکرد دولت شد. بویژه در سال جدید و با افزایش افسارگسیخته قیمت ارز که تأثیر بلاواسطهای بر قیمت سایر اجناس دارد و نیز ناتوانی دولت در ساماندهی اوضاع بهرغم وعدههای دادهشده، این نارضایتیها ابعاد وسیعتری به خود گرفت.
علاوه بر آن تحقق تمام آنچه روحانی در ایام انتخابات به منظور سیاهنمایی و تخریب رقبای انتخاباتی، بهزعم خود بهمثابه «هشدار»ی اعلام کرد که درصورت پیروزی فلانی و فلانی چنین و چنان خواهد شد، در کمتر از یک سال از انتخاب مجدد وی، منجر به کاسته شدن بیش از پیش محبوبیت و افزایش تردیدها نسبت به دولت و برنامههای او در میان رأیدهندگانی شد که درصد قابلتوجهی از ایشان تحت تأثیر فضای روانی ایجاد شده با رویکردی صرفاً سلبی و به امید عدم رخداد این شرایط به روحانی رأی دادند و حال ناباورانه نظارهگر تحقق همه آنها با هم هستند؛ هم تحریمها بیش از هر زمان دیگری بر آسمان کشور سایه گسترده، هم قیمت ارز با رکوردشکنی بیسابقه حتی از رقم هشدار انتخاباتی حامیان روحانی یعنی 5000 تومان بسیار فراتر رفته و چیزی نمانده مرز 10000 تومان را هم درنوردد، هم قیمت خودرو و مسکن و سکه به طرز شگفتآوری بالا رفته، هم گشایشی در شرایط اقتصادی ایجاد نشده، هم اوضاع و احوال کسبوکار و اشتغال بهبود نیافته و هم...!
مهمتر از همه اینها خروج آمریکا از «برجام» بود که نقطه پایانی بود بر «امید»های دولتی که 5 سال است تخممرغ تمام «تدبیر»هایش را در سبد شکسته «مذاکرات» و «برجام» گذاشته؛ دولتی که مغرورانه با ادعای در دست داشتن «کلید» حل همه معضلات، حتی مشکل «آب خوردن» به میدان آمد و همه مقدرات خود و بسا سرنوشت کشور را سادهلوحانه(که البته خود این تعبیر هم بسیار خوشبینانه است!) به مذاکرات و توافقاتی گره زد که خلأهای بسیار داشت و عاقبت نافرجام امروز آن بارها و بارها هشدار داده شده بود، اما دریغ از گوشی شنوا...!
کنار هم گذاشتن این موارد جریان سیاسی حامی دولت را به این جمعبندی رسانده که تداوم دولت روحانی با چنین کارنامه غیرقابل دفاعی بیش و پیش از هر چیز ادامه حیات سیاسی این جریان را به خطر خواهد انداخت و به نحو جدی، بیم آن میرود که این جریان در انتخابات آتی توسط مردم برای مدتی طولانی از صحنه سیاسی کشور کنار گذاشته شود. چه اینکه این اوضاع و کارنامه بشدت مردود دولت نهتنها جایی برای دفاع باقی نگذاشته است، بلکه تا مدتها چونان لکهای سیاه بر پیشانی جریان سیاسی متبوعش مانع از آن خواهد شد که این جریان با اعتمادبهنفس و ژست منجیمآبانه در عرصه رقابتهای انتخاباتی عرض اندام کند و تا مدتها در پیشگاه ملت حرفی برای گفتن داشته باشد. خصوصاً که مهمترین و اصلیترین ایده آنها که سالها بهزعم خودشان بهمثابه «نسخه شفابخش» مشکلات کشور پرورده و سر دست گرفته بودند و بیتوجهی به آن را چونان چماقی بر سر رقیب میزدند و خود را در بهرهگیری از آن در راستای منافع ملت واجد مهارت قلمداد میکردند، یعنی «مذاکره و رابطه با آمریکا»، در ماجرای «برجام» به مفتضحانهترین شیوه ممکن امتحانش را پس داد و از آنجا که یگانه نقطه اتکای این جریان بود به تمامه دست او را برای ارائه هر برنامهای در رقابتهای آتی تهی کرد و بست.
همه این موارد اقتضا میکند دولت روحانی کنار گذاشته شود تا بیش از این برای جریان سیاسی همسو با خود هزینهتراشی نکند و تهمانده اعتبار آن را به باد ندهد. منتها از آنجا که این جریان با سیاهنمایی مطلق دوران بدون روحانی (هم دوران قبل از روحانی در 92 و هم ترسیم شرایط بعد از پیروزی فردی غیر از روحانی در 96) و همزمان مطلوب جلوه دادن ریاست دوباره روحانی با بزرگنمایی و بزک کردن سراب «برجام» نقشی اساسی در پیروزی روحانی داشته، به این زودی و به این راحتی نمیتواند از تبعات حمایت از روحانی شانه خالی کرده و علناً پروژه «عبور از روحانی» را کلید بزند.
بهترین سناریو برای این جریان رهایی از شر دولت فشل و ناکارآمد روحانی اما «با هزینه رقیب» است! به این ترتیب یک تیر و دو نشان زدهاند؛ هم با رفتن روحانی پیامد تصمیمهای ناصواب و عملکرد غیرقابل دفاع دولت بیش از این دامنگیر این جریان نمیشود، هم زبان طلبکارانه آنها بلند میماند و با توسل به حربه همیشگیشان یعنی هوچیگری و غوغاسالاری داد مظلومنمایی سر میدهند که «نگذاشتند روحانی کار کند» و برنامههایش را به سرانجام رساند که اگر میگذاشتند چنین و چنان میکرد و...! و در نهایت عوض اینکه پاسخگوی وضعیتی باشند که بیش از هر چیز محصول پیادهسازی نسخه مؤکد ایشان، یعنی همان نسخه عقبنشینی و سازش و چشمپوشی از مؤلفههای قدرت به خیال خام کاستن از «تنش»ها و دشمنیهاست، خواهند توانست بار دیگر با ژستی حق به جانب به میدان آمده و حتی ناکارآمدی برنامهها و تفکرات تجویزی خود را پای نظام و انقلاب نوشته و همچنان مدعی و طلبکار باشند!
درست به همین دلیل «سناریوی حذف دولت روحانی توسط جناح رقیب» از طرف جریان همسو با دولت، «نه» افشا و تشریح؛ که اتفاقا «تدوین» شد، تا صرف بیان و بازگفتن مکرر آن خود به خود آن را به مثابه گزینهای در فضای سیاسی کشور طرح کرده و احیانا با تحریک نامحسوس برخی منتقدان در نهایت گزینه مطلوب ایشان به زبان دیگران جاری و حتی عملیاتی شود، به این ترتیب که تکرار این گزاره عدهای را به این باور برساند حال که اوضاع و احوال اقتصادی کشور در نتیجه سیاستهای روحانی تا این حد نابسامان و آشفته است، پس قاعدتا تنها راه برونرفت از این شرایط نیز کنار گذاشتن دولتی است که مسبب این وضعیت است. حال آنکه این گزاره و این گزینه نه از سوی دلسوزان نظام و انقلاب و برای بهبود اوضاع که ترفندی است محیلانه از جانب جریان دگراندیش غربگرا برای فرار از پاسخگویی نسبت به عملکرد ناکارآمد دولت مورد حمایتش که به نحوی جدی میتواند بحران مشروعیت این تفکر را در پی داشته باشد.
و شاید هدفی دیگر و به مراتب بزرگتر که در واقع محصول تقسیم کار و نقشآفرینی همزمان دشمنان خارجی و بخشی از این جریان (اصلاحات) بهمثابه سمپات داخلی دشمنان خارجی نظام است و آن متهم کردن نظام به نادیده گرفتن رأی مردم و کارشکنی علیه دولت برآمده از رأی مردم در روندی غیردموکراتیک و در نهایت ایجاد تقابل بین نظام و ملت یا لااقل بخشی از حاکمیت با ملت و در نتیجه دادن بهانه به دشمنان خارجی برای مضاعف کردن فشارها علیه نظام به منظور واداشتن نظام به پذیرش الگوی مورد قبول این حضرات در اداره امور و تعامل با دنیا و نیز قربانی کردن نهادهای خاصی که طی این سالها اصلیترین مانع تحقق اهداف بدخواهان نظام و انقلاب بودهاند، بهانهای که برخلاف موارد پیشین این بار میتواند به ظاهر موجه و قابل قبول برای افکار عمومی نیز باشد!
لذا بر همه دلسوزان و علاقهمندان به نظام و انقلاب فرض است با درکی صحیح و دقیق از این موقعیت حساس و به نوعی پیچیده به این امر التفات داشته باشند که در شرایط فعلی طرح هر گزینهای از سوی جریان منتقد که نتیجه آن حذف دولت روحانی باشد، حال چه با استیضاح و عدم کفایت، چه با وادار کردن او به استعفا و کنارهگیری، اصلا به صلاح نبوده و در حقیقت بازی در زمین و نقشه طراحی شده رقیب است که اهداف پس پرده و شومی بر آن مترتب است.
علاوه بر موارد ذکر شده، حذف دولت روحانی در شرایط فعلی جز معاف کردن او از پذیرش مسؤولیت پیامد اقداماتش و انداختن بار این مسؤولیت به دوش دیگری و تحویل میراثی ویران به فردی دیگر نیست. روحانی باید تا آخرین روز بماند و پاسخگوی وضعیتی باشد که با اصرار بر رویکرد خاص خود بهرغم همه هشدارها و تحذیرها به وجود آورده، اگر هم ضرورتی بر رفتن او پیدا شود، باید این حذف توسط مردم یا جریان سیاسی همسو با او رقم بخورد و منتقدان نباید در این مسیر پیشقدم شوند تا تمایلات شوم عدهای بدخواه نظام و انقلاب، با هزینه جریان متعهد و وفادار نظام جامه تحقق به تن نکند!
اقتدار فروشی، هرگز!
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در ضمن بیانات خود در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) فرمودند: «بعضی میگویند تسلیم بشویم تا موذیگری دشمن ادامه پیدا نکند»، نمیدانند هزینه تسلیم شدن بهمراتب بیشتر از ایستادگی است. دشمنی امریکا بیشتر شده و نفرت ملت هم از امریکا روزبهروز بیشتر میشود.»
واقعیت آن است که منازعه امروز نظام اسلامی و سلطهگران وارد مرحله جدیدی شده و آن تلاش غرب برای تضعیف و برچیدن مؤلفههای اقتدار ملی ایران اسلامی است.
در یکسو دولت ایالات متحده امریکا قرار دارد که برجام را پاره و عدم بازگشت تحریمها را منوط به اقتدارزدایی تمامعیار از کشورمان میکند و در ضلع دیگر اروپاییها نیز حفظ برجام معیوب و ناقص فعلی را به محدودسازی ایران در موضوع نفوذ و قدرت منطقهای جمهوری اسلامی ایران، توانمندی موشکی و بازدارندگی دفاعی ایران و ... مشروط میکنند. البته منطقی نیست که منتظر ما به ازای اقتصادی در برابر این قربانیان آتی برجام باشیم، چراکه برجام در بهارش ثمری نداشت، چه رسد به موسم خزانش. حتی اگر بر فرض محال تسلیم شدن قرار بود «آبنبات»ی به همراه داشته باشد، باید حواسمان باشد که داریم چه مرواریدهایی را با آن معاوضه میکنیم.
قربانی کردن امنیت ملی کشور و مردم پیش وعدههای توخالی غرب بههیچروی منطقی نیست. مذاکره کردن بر سر مؤلفههای بازدارندگی دفاعی، همچون توانمندی موشکی و سلاحهای راهبردی بدان معناست که به دست خود وارد فرایند خلع سلاحی شویم که نه تنها هیچ مبنای متعارف بینالمللی ندارد، بلکه خلاف منطق عقلی نیز هست. حتی اگر مذاکره بر سر موشکها به نتیجه هم نرسد، ورود به آن به هیچ عنوان به صلاح نیست.
ورود به این نوع مذاکرات حداقل ضرر بزرگی که دارد، باز شدن مشت بسته دفاعی در مقابل طرف مقابل است، امری که سالهای سال غربیان برای آن تلاش کرده و ناموفق بودهاند. توانمندی موشکی جمهوری اسلامی ایران از نوع متعارف بوده که خلاف هیچ معاهده بینالمللی نیست و نباید زیر بار بدعت گفتوگو یا حتی «گپ زدن» درباره آن رفت. حوزه دیگر چالش غرب با اقتدار ملی ایران، در حوزه قدرت منطقهای و نفوذ ایران در عرصه غرب آسیا است. غربیها امروز نمیتوانند ایران را به عنوان بازیگر مهم و تعیینکننده منطقهای نادیده بگیرند و ما نیز نباید بر سر اصل بازیگری و نیز راهبردها و تاکتیکهای خود در محیط منطقه با کسی مذاکره کنیم.
قطعاً جمهوری اسلامی ایران همانند گذشته به عنوان یک بازیگر منطقه با دیگر اطراف تأثیرگذار در تحولات منطقه بهصورت دوجانبه بر سر راهحلهای مفید در خصوص بحرانهای منطقه مذاکره خواهد کرد، اما به هیچ عنوان زیر بار مذاکره بر سر اقتدار منطقهای خود و تصمیمات راهبردی خود در این منطقه نخواهد رفت. به همین ترتیب مذاکره به بهانه حقوق بشر، در حکم دخالت طرف غربی در شئون داخلی کشور و نفی استقلال و حاکمیت ملی ایران تلقی شده و قابل قبول نیست. علیای حال باید گفت: الگوی مذاکره-گشایش اقتصادی مدتهاست که شکست خورده است.
زنگ پایان خوشخیالی درباره رهاوردهای بهاصطلاح تعاملگرایی و تکیه کردن به غرب مدتها است به صدا درآمده و بیش از این نمیتوان فرصتهای ملی را از دست داد. باید خیلی زود راه چاره واقعی را برگزید و آن مقاومسازی اقتصاد و ایستادن روی پای خود است.
شاه کلید شفافیت
بهاره آروین در ایران نوشت:
شفافیت شاهکلید مسائل امروز ماست، ادعایی که میتواند در نظر اول چالشبرانگیز جلوه کند، در واقع میتوان پرسید در شرایطی که دولت و جامعه در ایران با شرایط بحرانی اقتصادی- اجتماعی مواجهند، سخن گفتن از شفافیت به چه کار میآید؟ ازقضا، تلاش برای ایجاد شفافیت در همین شرایط بحرانزده است که سودمندی خود را آشکار میکند چراکه ایجاد شفافیت در همین شرایط فعلی جامعه حداقل سه فایده مهم دربرخواهد داشت:
اولین فایده تلاش برای ایجاد شفافیت، ایجاد و افزایش اعتماد عمومی است. در واقع مسائل امروز جامعه ما آنچنان حاد و درهم پیچیده شده است که دولتمردان به تنهایی توان حل آن را ندارند، اصولاً مسائل اجتماعی جز با همفکری و همراهی و مشارکت آحاد جامعه قابل حل نیستند اما در ایران یک مشکل بزرگ وجود دارد که با حاد شدن شرایط اقتصادی- اجتماعی، بیش از پیش عمیق و مسألهمند شده است: بیاعتمادی، یکی از وجوه اصلی فرسایش سرمایه اجتماعی در ایران، همین بیاعتمادی فزاینده و در رأس آن، بیاعتمادی نهادی است. خیلی ساده مردم به دولت و ساختارهای حکومتی بیش از پیش بیاعتماد شدهاند و احساس میکنند شرایط سخت اقتصادی فقط برای مردم است درحالیکه دولتمردان و خانوادههایشان خود در رفاه و آسایش روزگار میگذرانند. آنها همه علتیابیها و تبیینهای رسمی از علل مشکلاتشان را به دیده تردید مینگرند و راهحلهای ارائه شده توسط دولت را گولزنکهایی بیخاصیت میپندارند، در چنین شرایطی است که یگانه راه برونرفت از باتلاق مسائل موجود را میتوان نورافکندن بر هزارتوهای تاریک بوروکراسی دولتی دانست چراکه شفافیت اعتمادساز است و ایجاد و افزایش اعتماد مردم به دولت، سنگبنای هر نوع راهحل واقعی برونرفت از شرایط موجود است. مردم هرگز همراهی لازم با دولت برای گذر از شرایط سخت را نخواهند داشت مگر آنکه قبلش به دولت و عزم و اراده و توانش برای در پیش گرفتن بهترین راهحلها و پیگیری منافع مردم اعتماد کرده باشند. شفافیت یکی از مهمترین راههای ایجاد چنین اعتمادی است حتی اگر در مراحل اولیه شفافیتبخشی، این خود دولت باشد که آماج حملات و انتقادها قرار میگیرد، اما اعتمادی که از رهگذر ایجاد شفافیت سیستماتیک ایجاد میشود، چندین برابر آن هزینه اولیه، فایده دربرخواهد داشت، بخصوص اگر هزینه افشاگریهای موردی گاه به گاه را به آن اضافه کنیم که بیش از هرچیز ازبین برنده اعتماد عمومی است و تنها در نبود شفافیت سیستماتیک امکان وقوع مییابد.
دومین فایده ایجاد شفافیت، فعال کردن نظارت همگانی و پیشگیری از فساد است. در واقع، وقتی رانت و فساد آنچنان سیستماتیک میشود که بخشهای مهمی از نهادهای نظارتی و قضایی را نیز درون خود فرو میبلعد، یگانه راه برونرفت از شرایط، فعال کردن نظارت همگانی است. آنچیزی که میتواند در برخورد با مافیای پرقدرت برخوردار از رانت و نفوذ در دستگاه دولتی، پشتوانه نهادهای نظارتی و قضایی قرار گیرد، فشار افکار عمومی برای برخورد با آنهاست وگرنه هر نوع برخورد و راهحلی که بخواهد به شیوه مرسوم نهادهای نظارتی، با پیگیریهای محرمانه به نتیجه برسد، در میانه راه از مسیر بازمیایستد چراکه نفوذ ذینفعان آنچنان پرقدرت و فراگیر است که تمام آن پروندههای محرمانه را در یکی از کشوهای میانه مسیر پیگیری بایگانی میکند. شفافیت از طریق فعال کردن نظارت همگانی باعث پیشگیری از تخلف و فساد میشود چراکه تمام آن ذینفعان و متخلفان که در رگ و پی ساختار عریض و طویل بوروکراسی دولتی ریشه دواندهاند، چه بخواهند چه نخواهند ناگزیر از توقف تخلفات و رعایت ضوابط قانونی خواهند بود چون دیگر نمیتوانند با لابی و اعمال فشار، نهادهای نظارتی و قضایی را از کار بیندازند، حالا عملکرد آنها زیر رصد و نظارت چشمان تیزبین میلیونها شهروند مملکت است که نه امکان لابی و اعمال نفوذ برای نادیده گرفتن تخلفات رویشان مؤثر است و نه مثل قبل، امکان سهیم کردن ناظران در منافع حاصل از تخلف هست.
فایده سوم ایجاد شفافیت، استفاده از توان متخصصان و بهرهگیری از خرد جمعی در کشف راهحلهای مؤثر است. متخصصان این مملکت نمیتوانند در شرایط بحرانی، راهحلهای مؤثر و علمی و تجربه شده در دیگر کشورها با شرایط مشابه ارائه دهند چون همواره از دادهها و اطلاعات لازم برای تبیین و آزمون علمی راهحلهای پیشنهادی بیبهره بودهاند. به اشتراک گذاردن اطلاعات با کیفیت در حوزههای مختلف تصمیمگیری، پتانسیل انبوه متخصصان پراکنده در سراسر کشور و در حوزههای متنوع تخصصی را فعال خواهد کرد تا بتوانند مبتنی بر واقعیت شرایط دولت، به ارائه راهحل و پیشنهاد سیاستگذاریهای مؤثر بپردازند. امید است قدمهای آغازین دولت دوازدهم در ایجاد شفافیت سیستماتیک در حوزههای مختلف روز به روز محکمتر از گذشته به پیش رود چراکه در مواجهه با مسائلی متعدد و درهمتنیده، مؤثرترین راهحل همین است: آنچه را میدانیم، دادهها و اطلاعاتمان را، با جزئیات تمام، صادقانه و بدون سوگیری و هراس با مردم به اشتراک بگذاریم، تصمیماتمان را بدون هراس از مورد انتقاد قرار گرفتن، در اتاق شیشهای در معرض دید مردم قرار دهیم و از طریق فعال کردن نظارت همگانی، مردم را در کشف و پیگیری برخورد با متخلفان به یاری بطلبیم، بگذاریم پتانسیل انبوه متخصصان داخلی در حوزههای متنوع تخصصی با دسترسی به دادهها و اطلاعات مورد نیاز برای ارائه راهحلهای مؤثر به دولت فعال شود. مطمئن باشیم که شفافیت شاهکلید مسائل امروز ماست چراکه شفافیت قبل از هر چیز اعتمادساز است و اعتماد اصلیترین گمشده این روزهای جامعه ماست.
وضعیت خطیر
سیدعلی خرم در شرق نوشت:
ماه گذشته با وجود ابراز همکاری و حمایت اروپاییها دیپلماسی ما به شرق گرایش پیدا کرد. اما خیلی زود مشخص شد شرق و در رأس آن روسیه، در حد اروپاییها هم قصد دفاع از ایران را ندارند و از پشت خنجرزدن مکرر روسها، اظهرمن الشمس است. بنابراین تیمی شامل آقایان صالحی و خرازی به اروپا سفر کردند و همان کار تیم دیپلماسی وزارت امور خارجه را انجام دادند. آقای دکتر ظریف هم وقت خود را به نوشتن نامه سرگشاده به دولتمردان آمریکا گذراند تا دوباره فرصت فعالیت پیدا کند.
در مجموع به نظر میرسد اگر از دست اروپاییها کاری هم برآید، آنقدر سطح توقع از آنان بالا برده شده که گویی آنها باید تقاص کجرویهای آمریکا را پس بدهند و در آن طرف، برخی مانند روسیه منتظر فرصت طلایی فشار آمریکا بر ایران هستند تا از یک سو جیب خود را در تنگناهای اقتصادی ایران پر کنند و از سوی دیگر با کارت ایران مشکلات سیاست خارجی خود را با آمریکا و غرب حلوفصل کنند. به عبارت دیگر بهجز اروپاییها، چین، هند و تعداد اندکی از کشورها، نمیتوان روی دیگران در این نبرد ناعادلانه و غیرمنصفانه تحریمهای آمریکا حساب کرد؛ این کشورها هم شاید 30 درصد مشکلات ایران را حل کنند. به عبارت دیگر اگر اروپاییها به خرید یکسوم نفت ایران ادامه دهند و چین، هند و شاید برخی دیگر هم درصدی از نفت ایران را خریداری کنند، شاید نصف درآمد نفتی ایران تأمین شود. دونالد ترامپ وعده چنین روزی را داده که ایران در کمتر از یک سال بر اثر سختی تحریمها به میز مذاکرات بازمیگردد. در این راستا رئیسجمهور آمریکا از نپیوستن ایران به کنوانسیون مقابله با پولشویی سوءاستفاده کرده و از سوییفت میخواهد رابطه با ایران را قطع کند. در این صورت جمهوری اسلامی چه انتخابی میخواهد داشته باشد؟ در اینجاست که برخی با نگرانی پیشنهاد مذاکره مستقیم ایران و آمریکا را قبل از دیرشدن، ارائه دادند اما چون از زاویه درست آن مطرح نشد، از توجه افتاد و برخی هم طرح آن با این شیوه و در این زمان را بیموقع و نادرست دانستند. بهتر است همگان بدانند فضا امروز بهشدت تغییر کرده است؛ چراکه کیم جونگ اون، رهبر کرهشمالی ظاهرا خوابنما شد، با عجله به دیدار دونالد ترامپ شتافت و اظهار کرد حاضر است خلع سلاح شده ولی تحریمها برداشته شود و کشورش راه توسعه اقتصادی را طی کند.
او برای این دیدار حاضر شد برخی تونلهای آزمایشهای هستهای یا موشکی خود را منهدم کند و حتی از بهانهگیری ترامپ برای بهتعویقانداختن ملاقات سران، ابراز نگرانی و از او دلجویی کرد تا ملاقات سر وقت صورت گیرد. ترامپ این حرکات را نشانه اشتیاق فراوان رهبر کرهشمالی برای تسلیمشدن در مقابل شرایط آمریکا تفسیر کرد. سؤال باقیمانده این است که آیا مذاکره مستقیم ایران و آمریکا خارج از الگوی فوق، برای حل بحران تحریمها مفید است؟ برای پاسخ باید گفت در روابط بینالملل چهار اصل رعایت و پیروی میشود. اصل اول، مذاکره درباره همه چیز در روابط دو یا چندجانبه مفید و توصیه مؤکد است؛ زیرا درهای بسته دیپلماتیک را بههرترتیب باز میکند. اصل دوم اینکه در جهان پیچیده حاضر با توجه به تنیدگی روابط و احتیاجات کشورها به هم و پیشرفت تکنولوژی و اطلاعات، همه باید با هم روابط دیپلماتیک داشته باشند.
کشوری که روابط با برخی از کشورها بهویژه کشورهای قدرتمند اقتصادی سیاسی نظامی را نادیده بگیرد، در حقیقت خود را منزوی میکند؛ حتی اگر این کشور خود آمریکا باشد و بخواهد راه دونالد ترامپ را طی کند که بازنده است. اصل سوم اینکه دوستی و دشمنی کشورها با یکدیگر ابدی و جاودانی نیست.
آنچه دراینباره ابدی و جاودانی جلوه میکند، همانا منافع و امنیت ملی کشورهاست که ایجاب میکند زمانی با کشورهای دیگر روابط عالی، خوب یا سرد داشته باشند. ایران در دوران گذشته، در دوران حاضر و بهطورکلی در هر دورهای از اصول منافع و امنیت ملی حدودا یکسانی پیروی میکند.
بیجهت نیست که صنعت هستهای که در رژیم شاه پایهگذاری شد، در جمهوری اسلامی ادامه یافت و یقینا در آینده هم ادامه خواهد داشت. اصل چهارم، کشورها برای تضمین امنیت ملی خود باید هرچهبیشتر دوست جذب کنند و حتی وجود یک دشمن هم زیادی و مخل امنیت ملی کشور ماست.
پس مطابق با اصول و رویههای بینالملل و شرایط ایجادشده، مذاکره و رفع خصومت با آمریکا با درنظرگرفتن منافع ملی و شأن کشور، امری مؤثر است؛ اما این مذاکره باید در زمین بازی روابط دوجانبه باشد و نه در زمین بازی برجام. برجام باید دستنخورده و بهعنوان یک توافق بینالمللی حقوقی باقی بماند.