سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
سوژههای سربازگیری دشمن
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- امیر مومنان علیهالسلام در اولین خطبه نهجالبلاغه، از اعتماد به شیطان به عنوان معامله یاد میکند و میفرماید حضرت آدم در جنت امن الهی ساکن و از نعمتها بهرهمند بود اما شیطان او را وسوسه کرد «فباع الیقین بشکّه والعزیمه بوهنه. پس، یقین را به تردید، و عزم و اراده را در ازای سستی فروخت. شادمانی و خرسندی او به ترس تبدیل شد و فریبخوردگی، به ندامت و پشیمانی انجامید». امام همچنین در نامه 78 نهجالبلاغه، خطاب به صحابی دنیازده و کجاندیشی در تراز ابوموسی اشعری نوشت«همانا شقی و بدبخت کسی است که از عقل و تجربهای که به او دادهاند، محروم بماند». اهل بیت علیهمالسلام فرمودند «در هر چیزی که چشم میبیند عبرت هست». و آنها که نگاه عبرت نیاندوزند، لاجرم عبرت دیگران میشوند.
2- نقشه راهی که ائتلاف حاضر در دولت و مجلس برای خروج از مضیقههای اقتصادی به ویژه از سال 92 به بعد پیش روی کشور نهاد، نتایجی خلاف تصورات و وعدهها بر جای گذاشت. البته در این ائتلاف، با دو طیف فعال و منفعل مواجه هستیم. بیتعارف، عدهای ولو صاحب منصب و عنوان در این ائتلاف، قرار است قربانی گروه دوم شوند که گروه اول را «رحم اجارهای» و «پیاده سربازگیری شده» خویش میدانند. این روزها در حالی که اقتصاد، مدام از تلاطمهای مصنوعی متاثر میشود، برخی دستاندرکاران ائتلاف مذکور اصرار دارند حاشیههایی مانند رفع حصر سران فتنه و بردن زنان به ورزشگاه و... را مسئله دولت و مجلس کنند یا به بهانه تلاطم بازار، نسخه به بنبست خورده و ذاتا عقیم «تسلیم» در برابر زیادهطلبیهای پسابرجامی آمریکا و اروپا را دوباره بزک کنند.
3- عجیب اینکه برخی از همین عنواندارها میپذیرند حیثیت آنها، خرج چنین رویههای انحرافی گردد و صورتحساب فرصتسوزی و خسارتآفرینیها پای آنها نوشته شود. میگویند چند نفر رند وارد رستورانی شدند و کنار یک نفر دیگر نشستند. چند بار پای مرد تنها به پایه میز خورد و بلافاصله آن چند نفر گفتند «پای شما... پای شما!». مرد بیخبر از همه جا هم میگفت «بله... البته که پای منه». آن چند نفر، سفارش مفصل دادند و حسابی خوردند و بعد هم پا شدند و رفتند... مرد تنها، غذایش را خورد و رفت صورتحسابش را پرداخت کند اما دید رستوراندار میگوید «صورتحساب آن چند نفر را پرداخت نکردید». مرد گفت «آنها که با من نبودند». اما رستوراندار پاسخ داد «آنها مدام میگفتند؛ پای شماست ها»! و شما نیز حرف آنها را تأیید میکردید و میگفتید «بله... معلومه که پای منه»!
4- سهم «فتنهگران مدعی اصلاحطلبی»، «مدیران اجرایی مدعی اعتدال» و «اکثریت منفعل و همسوی مجلس» در ناکارآمدی 5 سال گذشته چه قدر است؟ چرا نسخه این ائتلاف چندسر، هم موجب خسارت به برنامه هستهای شد و هم اقتصاد کشور را به مراتب آسیبپذیرتر از ماقبل برجام کرد تا جایی که ظرف یک سال طلایی برجام، دلار از 3700 تومان به ده هزار تومان و سکه از 900 هزار تومان به سه میلیون و پانصد هزار تومان صعود کرد و رکود و تورم توأمان، بلای جان اقتصاد شد؟ و چرا اکنون که معلوم شده نسخه مذکور، عامل بیماری است و نه درمان، دست روی دست گذاشتهاند یا منتظرند اروپای بیاراده و ناتوان، برای آنها معجزه کند؟
5- هفت ماه است اقتصاد کشور در اثر سوءمدیریت برخی دولتمردان متلاطم است و آشفتگی قیمتها، بازار ارز و سکه و مسکن و خودرو و گوشی تلفن همراه را در مینوردد. مدیران مذکور، به شکل سردرگم 30 میلیارد دلار و 60 تن طلا را در آغوش چندصد رانتخوار ریختند و بعد که کار از کار گذشت، چند هفته بین دو وزیر و رسانهها بحث مهیج اما کممایهای درباره ضرورت انتشار یا عدم انتشار لیست دریافتکنندگان ارز و سکه و ثبتنامکنندگان غیرقانونی واردات خودرو برپا شد! پس از آن هم توپ را در زمین قوه قضائیه انداختهاند! مقصر اصلی، وزارتخانههای اقتصاد و صنعت و ارتباطات و بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه و معاون اقتصادی و دستیاران اقتصادی ارشد رئیسجمهور هستند اما حالا که ظرف چند ماه، رانت 140 هزار میلیارد تومانی (بودجه یکساله ایجاد یک میلیون و 200 هزار شغل) پرداخته و در مقابل، تورم گرفتهاند، از دستگاه قضایی میخواهند دنبال نخود سیاه برود و با رانتخواران و محتکران و اخلالگران بازارهای ارز و سکه و مسکن و خودرو و گوشی تلفن و لوازم خانگی و.... برخورد کند!
6- کدام شبکه مافیایی تعیین میکند که نرخ سکه یا دلار چه قدر بالا برود؟ روی چه حساب و مکانیسمی؛ بر اساس فرمول تئوری موهوم «دست نامرئی بازار» که آدام اسمیت ادعا میکرد و در خود غرب رد شد؟! دولت و بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و وزارت اطلاعات و ارتباطات این وسط چه کاره هستند یا چه نقشی میتوانند ایفا کنند و نمیکنند؟ چرا عرصه را در خوشبینانهترین ارزیابی به فرصتطلبان و در واقعبینانهترین ارزیابی به اخلالگران و تروریستهای اقتصادی وابسته به اتاق جنگ دشمن سپردهاند؟! آیا شکبرانگیز نیست که وزیر راه و شهرسازی بگوید «خروج آمریکا از برجام بر بازار مسکن تأثیر گذاشت؛ باید همان هفته اول میگفتیم در برجام میمانیم» و این در حالی است که در پنج سال وزارت وی، به اندازه یک سال مسکن تولید شده است؟ مسائلی مانند به رکود کشاندن بازار بومی مسکن که میتوانست 250 شاخه صنعتی را فعال و نقدینگی سرگردان را در خدمت تولید و اشتغال مهار کند، چه دخلی به برجام دارد؟
7- چرا با انواع مباحث انحرافی، دو چالش مهم «سوء مدیریت مبتنی بر انحراف رویکرد» و «جنگ اقتصادی دشمن» مجددا به حاشیه رانده میشود؟ آیا نقشه غافلگیری دوباره اقتصادی در میان است تا عناصر ماموریتدار مجددا پرچم تسلیمطلبی و امتیازدهی به دشمن را بالا ببرند؟ چرا همان طیفی که دولت را «رحم اجارهای» خواندهاند، نسخه مذاکره با ترامپ را میپیچند؟ اگر قرار است آمریکا یا اروپا به تعهدات فعلی خود پایبند نباشد، چرا اسم پیشنهاد خود را مذاکره و توافق جدید میگذارند؟ بیپرده بگویند دنبال وطن فروشی از طریق قربانی کردن دولت و شخص آقای روحانی هستند! چرا در حالی که تعهدات برجامی غرب هوا شده، کسانی برای تصویب شتابان ملحقات FATF و قبول تعهدات ضدامنیتی جدید عجله و اصرار دارند؟ برخی محافل چنین القا میکنند که مشکل، شخص ترامپ است و بقیه هیئت حاکمه آمریکا آدمهای شریف و عهدشناسی هستند. کتمان میکنند که تمام کارشکنیها و مصوبات تحریمی در مجلس سنا و نمایندگان آمریکا به شکل اجماعی حاصل شد. یا اینکه بدعهدی و بازگشت تحریمها و تهدید شرکت و کشورها به عدم معامله با ایران و مصوباتی نظیر ممنوعیتهای ویزایی برای اتباع 38 کشور درصورت سفر به ایران، از همان دولت اوباما کلید خورد. پنهان نمیکنند که آرزو اندیشانه، در انتظار انتخابات کنگره هستند اما کتمان میکنند که سختگیریهایی نظیر قانون «اینارا» در همین کنگره مرکب از دموکراتها و جمهوریخواهان و با اتفاق آرا تصویب شد.
8- افراطیون مدعی اصلاحات، جزو بیصداقتترین طیفها در پروژه «نرمالیزاسیون» و «برجامیزاسیون» هستند. آنها در بزک شیطان بزرگ و متهم کردن نظام و ایجاد بیثباتی سیاسی، هیچ کم نگذاشتند. اما اکنون که خسارتهای این نسخه بیمار، یکی پس از دیگری آشکار شده، با فرافکنی و تولید سرگرمی، میکوشند از خود سلب مسئولیت کنند و اذهان را از شبیخون عوامل نیابتی دشمن در جنگ اقتصادی منحرف نمایند. نمایندگان فراکسیون امید، بعد از دو سال ولنگاری، مدعی استیضاح وزرا میشوند، سپس پیش رئیسجمهور میروند اما به جای اینکه درباره مشکلات اقتصادی و معیشت مردم و سوء تدبیرهای برخی مدیران حرف بزنند، موضوع حصر سران -ورشکسته به تقصیر- فتنه را پیش میکشند!
9- قبل از آنکه وزیران پیشنهادی کابینه دوم روحانی(جز یک نفر) رای اعتماد از مجلس بگیرند، روزنامه شرق تیتر زد «پرش وزرا از موانع کوتاه بهارستان». هنوز یک سال از رای دربست اکثریت مجلس به کابینه دوازدهم نمیگذرد که آقای عارف رئیسفراکسیون امید، از سوء تدبیرهای دولت مینالد و میگوید «اظهر منالشمس بود که سیاست ارزی دولت برای کشور مشکلاتی را به وجود میآورد» و محمود صادقی عضو همین فراکسیون ادعا میکند «کابینه دوازدهم نسبت به کابینه یازدهم تنزل پیدا کرده است. متاسفانه کل کابینه دچار کرختی و پیری و خستگی شده است»! این قبیل اظهارات در حالی است که همین طیف، به جای مطالبه کار و جدیت و سلامت و شفافیت از دولتمردان، سرگرم جنجال و تولید حاشیه و سوژه اتهامافکنی در خدمت ضد انقلاب و آمریکا و انگلیس بودهاند.
10- عباس عبدی عضو حزب منحله مشارکت 5 مهر 91 به عصر ایران گفته بود «آقای ناطق اگر از جایگاه فعلیاش در جناح راست خارج شود و به اصلاحطلبان بپیوندد، چیزی به اصلاحطلبان اضافه نمیکند. اهمیت آقای ناطق در این است که در آن سو قرار دارد نه در این سو! او باید در آن سو خوب بازی کند»! مشابه این سخن را برخی اعضای حزباشرافی کارگزاران گفتهاند. اخیرا محمد عطریانفر، از عناصر بازداشت شده در فتنه 88 گفته است «نباید لاریجانی را از دست بدهیم»! قبل از وی، حسین مرعشی سخنگوی کارگزاران و دیگر بازداشتی فتنه 88 ، در تاریخ 22 آذر 94 (دو ماه پس از تصویب برجام در مجلس) به روزنامه اعتماد گفته بود «ما در مورد آقای لاریجانی در حزب بحث کردیم، به نتیجه هم رسیدیم و موضع ما یکی است. حمایت از او موضوع مصوب حزب ماست. (خبرنگار: اگر آقای لاریجانی رقیب خوبی به شمار میآید، چرا گفتید ما در قم ممکن است برای ایشان رقیب نتراشیم؟) این به خاطر خدمتی بود که ایشان در بحث برجام کردند».
11- کرباسچی دبیرکل کارگزاران 7 آذر 94 در مصاحبه با روزنامه شرق، از ادبیات موهن «سربازگیری» استفاده میکند و میگوید «ما ناگزیریم به سمت توسعه و سازندگی و سیاستهای اعتدالی پیش برویم... اصلاحطلبان باید دنبال یارگیری از طرف مقابل باشند... طیف آقای لاریجانی الان مواضع خوبی دارد و اگر بتواند طیف رادیکال را کنترل کند، مطلوب است. تا حالا که شده. مجلس با سیاست لاریجانی توانست بالاخره برجام را تصویب کند؛ درحالی که در تلاش بودند نشود. اگر از جناح مقابل یارگیری کنیم، ضرر نمیکنیم. در انتخابات ٩٢ و سیاست خارجی، همین کار را انجام دادیم... دولت از طرف مقابل یارگیری کرده است. در مجموع بازی گروههای طرفدار دولت، به واسطه همین «سربازگیری» از جبهه مقابل بوده و در مجلس هم همین اتفاق میتواند بیفتد». با وجود این روند، افراطیون مدعی اصلاحات در انتخابات یک ماه قبل هیئترئیسه مجلس، عبور از لاریجانی را کلید زدند و به صراحت گفتند او از این به بعد «کارت سوخته» است، همچنانکه دولت روحانی را رحم اجارهای و کاتالیزور خواندند. آیا این همه عبرت، برای متنبه شدن آقایان روحانی و لاریجانی و تصمیم به جبران بخشی از کوتاهیها کافی نیست؟!
منطق عجیب ارز با نرخ 5 رقمی
محمد حقگو در خراسان نوشت:
افزایش بیش از دو هزار تومانی قیمت ارز در بازار غیر رسمی در دو، سه روز گذشته و نیز افزایش یک میلیون تومانی نرخ سکه در کمتر از یک هفته این سوال را ایجاد کرده که طبق چه منطقی این اتفاق رخ داده است؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که منطق علم اقتصاد اقتضا می کند این موضوع را در دو دسته نیروهای عرضه یا تقاضای بازار جست وجو کرد و اگر از چارچوب های خارج از اقتصاد بخواهیم به این موضوع نگاه کنیم، باید پدیده های سیاسی و متخلفانه را مورد توجه قرار دهیم.
سوال اول: آیا هجوم تقاضا رخ داده است؟
به طور خلاصه و ساده اگر بخواهیم اجزای تقاضای ارز را تشریح کنیم، باید گفت که این نوع تقاضا عمدتاً با انگیزه های معاملاتی (برای معاملات روزمره کالاها و خدمات)، سفته بازی (انگیزه های سوداگرانه یعنی خرید در نرخ پایین و فروش در نرخ بالا) و احتیاطی (پس انداز برای روزهای مبادا) صورت می گیرد. حال نگاهی به بازار ارز کشور بیندازیم.
در شرایط کنونی، (و تا دیروز) دولت تضمین کرده است که تقاضای ارز (یعنی تقاضای معاملاتی) را برای کالاهای ضروری و مواد اولیه و کالاهای واسطهای و سرمایهای و از محل ارزهای نفتی و نیز صادرات پتروشیمی تامین کند. با توجه به آمارها، می توان دریافت که این تضمین کاملاً واقعی و قابل تحقق است. چرا که 85 درصد از واردات کشور، همین کالاهای واسطه ای و سرمایه ای است. برنامه ریزی صورت گرفته در جریان طرح ارزی اخیر نیز این را می گوید که این حجم از واردات با 80 درصد ارز صادرات غیر نفتی کشور می تواند صورت گیرد.
اما در خصوص کالاهای مصرفی که حدود 15 درصد واردات کشور را به خود اختصاص می دهد، باید گفت یا این کالاها ضروری هستند که با ارز حمایتی دولت تامین می شوند یا غیر ضروری اند که تنها با 20 درصد صادرات غیر نفتی کشور تقریباً به راحتی می توانند تامین شوند.
نتیجه اول: باتوجه به حساب و کتاب هایی که مطرح شد و نیز آن چه در بازارهای غیر رسمی ارز شاهد آن هستیم می توان گفت که تقاضا برای ارز در شرایط کنونی، اصلاً چیزی نیست که نام آن را بتوان هجوم تقاضا برای ارز نامید. لذا یا این تقاضا با انگیزه های سفته بازی و احتیاطی صورت می گیرد که اساساً این نوع فعالیت نمی تواند محلی در قاموس نظام ارزی کشور داشته باشد یا مربوط به مسافرانی است که به هر دلیل، تاکنون نتوانسته اند ارز مورد نیاز خود را به طور کامل تامین کنند. موضوعی که اگر چه جای سوال از مسئولان کشور دارد اما در هر حال حجم این تقاضا هم زیاد و قابل اعتنا نیست.
سوال دوم :آیا کسری عرضه رخ داده است؟
اما در خصوص عرضه ارز باید گفت که پس از اقدامات کشور امارات به بهانه مبارزه با پول شویی و در حقیقت هم راستا با جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران برای بستن کانال های ورود ارز به کشور، تکانه ای در خصوص ورود ارز بخش خصوصی به کشور اتفاق افتاده است.این تکانه یا در مقدار یا در قیمت ارز بازار غیر رسمی خود را نشان داده است. بخش عمده ای از تحولات صورت گرفته را می توان به این بازار نسبت داد که ارزهای گران تر وارد شده به کشور و نیز ارزهای قاچاق، مجال عرضه در آن را پیدا کرده اند. با وجود این و با توجه به کل وضعیت ارزی کشور، نمی توان وزن زیادی برای این بازار و کسری رخ داده در آن قائل شد. آن هم بازاری که طرف تقاضای آن، یا تقاضاهای کاذب بوده یا حجم غیر قابل توجهی دارد.
سوال سوم:آیا پای مسائل سیاسی و متخلفانه در میان است؟
پاسخ به این سوال، قطعاً به آسانی نه نخواهد بود. هم اینک شاهد این هستیم که دولت، بار اصلی تامین ارز کشور را به دوش کشیده و عملاً بازار متشکل ارز کشور با حضور صرافی ها را با هدف ایجاد ثبات مصنوعی در نرخ ارز منحل کرده است. لذا در غیاب سیستم ارز رسمی، هم اینک سازو کاری معلول و معیوب برای بخشی از مبادلات ارزی، آغاز به کار کرده است. این ساز وکار معیوب، در اذهان عمومی به عنوان بازار واقعی جا افتاده و متاسفانه در حال سیگنال دهی به سایر بازارهاست.
بدین ترتیب این روزها تنها نظاره گر قیمت هایی هستیم که با منشأ معاملات نامعلوم در کانال های تلگرامی ذکر می شود و بازارهایی همچون طلا، موبایل و ... خود را با آن تنظیم می کند و در نتیجه نرخ ها در آن بازار، ساعت یا دقیقه می زند. حتی باید گفت اگر معاملاتی هم در این بازارها رخ داده باشد، معلوم نیست آن قدر زیاد بوده و وزن داشته باشد تا بتوان نرخ آن را به عنوان نرخ بازار پذیرفت.
بدتر این که این فضا، بهترین فرصت را برای انواع سوء استفاده های سازمان یافته یا غیر سازمان یافته ارزی به وجود آورده است. در روزهای اخیر، فرضیه دخالت بیگانگان در بازار ارز از طریق عرضه ارز با نرخ سازی های بالا قوت گرفته است. یک مقام آگاه نیز به تازگی از تلاش برخی انحصارطلبان ارزی برای به شکست کشاندن برنامه دولت برای عمق بخشی به بازار ثانویه ارز از طریق ورود ارز صادرات پتروشیمی به این بازار سخن گفته است. از طرف دیگر برخی احتمال ورود پول های مشابه سازی شده با پول های داخلی توسط بیگانگان، برای خرید ارز و خروج آن از سیستم مبادلات اقتصادی کشور را مطرح می کنند.
نتیجه نهایی: از آن چه در ساختار به نظر نظام مند فوق ذکر شد، می توان نتیجه گرفت که اولاً معلوم نیست نرخ هایی که این روزها به عنوان نرخ بازار ارز اعلام می شوند، خاصیت علامت دهی به کل اقتصاد را داشته باشند. ثانیاً با اذعان به این که نرخ های واقعی بازار ارز، با نرخ های اعلامی از سوی بانک مرکزی تاکنون تفاوت زیادی داشته است، لزوم راه اندازی یک بازار متشکل ارزی همانند بازار ثانویه به شدت احساس می شود.
آقای ظریف کفران نعمت نکنید!
صادق فرامرزی در وطن امروز نوشت:
حکایت امروز منعقدان و منتقدان برجام به شکلی طنازانه به روزهای جالب خود رسیده است؛ طنزی که البته بیربط با فضای تلخ این روزها نیست و شاید بتوان آن را در قالب طنزهای تلخ سیاسی دستهبندی کرد. سخن اخیر وزیر محترم امور خارجه و سرکوفت وی بر سر منتقدان برجام که «شکر نعمت» نکردن آنها باعث شکلگیری وضعیت کنونی اقتصاد شده است، هر چند اصطلاحا جلوهای از یک «جرزنی سیاسی» دارد اما در واقع امر، خود نشاندهنده وجود منطق کوتاهمدت برجامی در جهت توجیه وضعیت موجود تحت هر شرایطی است.
حکایت دکتر ظریف پیرامون قیاس وضع کنونی با 2 سال گذشته و نتیجهگیری «بیانصاف» بودن منتقدان برجام حکایت پدر و مادری است که پس از سالها پیگیری در نهایت طفلی مریض و نیمهجان را به دنیا آوردهاند ولی شادی به دنیا آوردن این طفل مانع از آن شده است که سخن پزشکان در باب مشکلات فرزند خود و لزوم مداوای او را بپذیرند؛ آنها برای آنکه شیرینکامیشان تبدیل به تلخکامی نشود سخن پزشکان را دروغ و از سر حسادت برداشت کرده و اندک بهایی به آن ندادهاند و حالا پس از گذشت مدت کوتاهی این طفل ناقصالخلقه با مرگی طبیعی از دنیا رفته است و پدر و مادر عزادار او سراغ پزشکان مذکور رفتهاند و معتقدند شور بودن چشم آنها باعث مرگ فرزندشان شده و احتمالا در میان این داد و بیداد، بیجا ندیدهاند که به پزشکان لقب «بیانصاف» بدهند و بگویند بودن این طفل مریض خیلی بهتر از مرگش بوده و آنها شکر نعمت همین طفل بیمار را نیز به جای نیاوردهاند!
با تمام این اوصاف آیا ناشکری منتقدان برجام باعث مرگ برجام شده است؟ آیا اساسا طفل ناقصالخلقه برجام آنقدر اثرگذار بر امور مختلف اقتصادی بوده است که مشکلات امروز را ناشی از مرگ آن برداشت کنیم؟ آیا اساسا برجام عایدی خاصی در روند جاری کشور داشته است که انتقاد بر آن مصداق کفران نعمت و ناشکری محسوب شود؟
1- طبیعی است پیش از هرگونه قضاوت تبلیغاتیای باید به ماهیت آنچه ناشکری نامیده میشود رجوع کرد. امروز برجام همان چیزی است که منتقدان دیروز به آن اشاره کرده بودند. از میان انبوه نقدهایی که منتقدان به توافق جناب ظریف با کشورهای 1+5 کرده بودند، آنچه بیش از همه ملموس است پیشبینی این مساله بود که دولتهای طرف قرارداد هر زمان که اراده کنند میتوانند براحتی از توافق خارج شوند و هیچ ضمانت اجرایی برای ممانعت آنها از این مساله وجود ندارد؛ این نقد بارها در حضور وزیر امور خارجه و باقی مذاکرهکنندگان مطرح شد و هر بار آنان با نسبت دادن این نقد به عدم آشنایی منتقدان به مباحث حقوقی آن را غیرقابل تحقق تلقی کرده بودند؛ آیا محقق شدن این پیشبینی دلیل بر محکومیت پیشبینیکنندگان آن است یا کسانی که به این پیشبینی توجه نکردند؟ آیا نادیده انگاشتن ضعفهای حقوقی یک توافق و حواله دادن آن به قضاوتهای اخلاقی از جمله «بدعهدی» سایر کشورها نشاندهنده ضعف و بیانصافی منتقدان بوده یا عدم توجه منعقدان؟ دامنه این سوالات را با دهها و صدها گزاره دیگر میتوان ادامه داد که از ادامه دادن آن پرهیز میکنیم و به اصل منطق اعمال شده از سوی ظریف میپردازیم: آیا اساسا با پیش کشیدن این پیشفرض که همواره امکان دارد حالاتی بدتر از وضعیت موجود را تجربه کرد، میتوان امیدی به اصلاح و پیشرفت داشت؟ فیالمثل نقد به وضعیت پرایراد موجود در شیوه حکمرانی دولتمردان نافی آن نیست که کشور میتواند وضعیتی به مراتب اسفبارتر را نیز تجربه کند، با چنین پیشفرضی و بر مبنای منطق سخنان ظریف تجربه وضعیتی نامطلوبتر در آینده ناشی از ناشکری و کفران نعمت کسانی است که نقایص وضع موجود را گوشزد کردهاند. بازی داخلی دولتمردان و تلاش برای سوءاستفاده سیاسی از تشییع جنازه برجام بیش از آنکه محکومکننده حقانیت سخنان منتقدان برجام باشد، این پیام را با خود حمل میکند که داشتن روحیه اصلاحگری نشاندهنده ناشکری از وضع موجود است.
2- در میان مغالطات مشهور و پرکاربردی که غالبا سیاستمداران نیز به آن متوسل میشوند، مغالطه «علت شمردن امر مقارن» هم هست، به این معنا که ممکن است رخ دادن 2 اتفاق همزمان با یکدیگر باشد اما نسبت عِلّیای در آن موجود نباشد و یک طرف سعی کند این همزمانی را دال بر وجود رابطه علت و معلولی تفسیر کند. فیالمثل ممکن است ما بارها پس از بردن اتومبیل خود به کارواش شاهد آن باشیم که فردای آن روز هوا ابری و بارانی شود، علت فرض کردن به کارواش بردن اتومبیل برای بارندگی صورت گرفته همان مغلطه «علت شمردن امر مقارن» است. در این میان تا حد زیادی نسبت خروج ایالات متحده از توافق برجام با نوسانات بازار ایران بیش از آنکه رابطهای علی داشته باشد صرفا متقارن و همزمان بوده است.
تلاش برای علت شمردن این امر بر روند نابسامانیهای اقتصادی بیش از هر چیز متوسل شدن به این مغلطه برای سرپوش گذاشتن بر روند غلط سیاستهای مالی دولت تدبیر و امید در سالهای اخیر است، البته مطرح کردن این مساله به معنای نفی اثرپذیری بازار از بار روانی تحولات خارجی نیست اما آنچه وضعیت اقتصادی کشور را به این روز انداخته بیش از هر چیز سیاستهای مالی و پولی دولت از قبیل خلق پول (نقدینگی) بیسابقه در سالهایی است که ظریف معتقد به ناشکری منتقدان برجام نسبت به آن شده است. از سوی دیگر حتی زمانی که دولت آمریکا بهعنوان مهمترین طرف برجام آشکارا از این توافق عبور نکرده بود باز هم کشورمان با بیسابقهترین تحریمهای مالی و بانکی دست و پنجه نرم میکرد و همین مساله موجبات آن را فراهم آورد که رئیس سابق بانک مرکزی از عبارت «تقریبا هیچ» برای ماحصل برجام در روند مراودات مالی کشور یاد کند. بدین ترتیب میتوان چنین نتیجه گرفت که حتی در صورت عدم خروج دولت آمریکا از توافق هستهای با ایران باز هم ما در شرایط فعلی با حجم قابل توجهی از این قبیل مشکلات مواجه میشدیم که علت آن نیز در روند سیاستگذاری اقتصادی دولتمردان بوده است و حواله دادن وضع موجود به خروج آمریکا از برجام صرفا علت شمردن امر متقارنی است که باعث فرار از پاسخگویی منعقدان برجام میشود. در باب تاثیر بار روانی اقدامات ایالات متحده بر بازار ایران نیز نمیتوان نافی آن بود که خود منعقدان برای به کرسی نشاندن نظراتشان بیشترین تاثیر حیثیتی را برای این توافق ایجاد کردند و با نسبت دادن تمام مشکلات به وجود تحریمها، مقدمات آن را فراهم کردند که حتی با اقدامات انجام نشده نیز بازار کشور ملتهب شود و در مسیری پراشتباه و حتی تاریخی حوالت دادن همه چیز به بیرون کشور مسیری بود که آنها طی کردند که اگر بپذیرند آشفتهبازار اقتصادی ایران ماحصل خروج آمریکاست، در حقیقت اعتراف به همین سیاست اشتباه خودشان است که تا آب خوردن مردم نیز در گرو این ارتباط خارجی بوده است!
3- برجام با تمام دادهها و اندک ستاندههایی که داشته است، این روزها در ترازوی قضاوت قرار گرفته است، ملامت کردن آنها که جرمشان داشتن تحلیل واقعبینانهتر نسبت به شرایط جهانی بوده است نمیتواند قضاوت نهایی نسبت به این نسخه مورد آزمایش قرار گرفته را با تغییر مواجه کند. برجام اگر با خود عایدی چندانی نداشته اما میتواند با مرگ خود یک وحدتنظر در اصلاح رویه حکمرانی را ایجاد کند، تبدیل کردن این فرصت نیز به یک تهدید داخلی جهت بهرهبرداری سیاسی قطعا با آینده بیحاصلی همچون خود برجام روبهرو خواهد شد. بهجای دستاوردتراشی برای برجام میتوان آن را بهعنوان سند یک «تجربه» جهت تکرار نشدن راهی دانست که امروز در انتهای آن قرار گرفتهایم. منتقدان برجام نه انتظار دریافت شاخه گل و پیام تشکری از منعقدان آن دارند و نه ادامه یافتن وضع موجود را به صلاح هیچکدام از دو طرف فرض میکنند، طبیعی است در چنین فضایی حداقل انتظار پزشکانی که پیش از پدر و مادر این طفل بیماریهای او را تشخیص دادهاند این است که طفلهای بعدی قربانی یک لجاجت غیرمعقول نشوند. نه الزاما برجامی که هنوز مورد دفاع دولتمردان است، بهترین نسخه روی زمین بوده و نه جبرا در نبود برجام، کشور باید چنین وضع بغرنجی را تجربه کند. ناشکریای اگر در این میان صورت گیرد ناشکری نسبت به وجود کارشناسان و منتقدان دلسوزی است که سالها آبروی خود را خرج آن کردند که امروز با چنین وضعیت دستوپاگیری مواجه نشویم. آقای ظریف! بیایید و اینبار شما کفران نعمت نکنید!
در پیچ وخم لایحه حمایت از کودکان ونوجوانان
میترا امام در روزنامه ایران نوشت:
سهشنبه دوم مرداد خبر تصویب لایحه حمایت از کودکان ونوجوانان اعلام شد ودل ها امیدوار، چرا که کودک بهعنوان یک انسان مطرح و دوران کودکی به رسمیت شناخته شد. دورانی که کودک مراحل رشد خود را طی می کند ومهمترین دوران زندگی است. از نکات مثبت این لایحه توجه به شرایط نوجوانان بزهکار است. یادمان باشد نوجوان بزهکار همانقدر به حمایت نیاز دارد که نوجوان بزه دیده. نوجوانی که مرتکب جرم می شود علت ماجرا نیست بلکه خود معلول شرایط خاص زندگی است. شرایط نابسامان خانواده از لحاظ اقتصادی وفرهنگی، نداشتن سرپرست مناسب وهزاران عامل دیگر که باعث ارتکاب جرم توسط کودک می شوند. پس نوجوان بزهکار حتی بیش از دیگران نیاز به حمایت اجتماعی و توانمندسازی دارد ومجازات او با هدف حمایت اجتماعی وجامعه پذیری باید باشد.
حضور مددکار همراه کودک در دادگاه نگاه کودک محور این لایحه را نشان می دهد وامیدواریم از ظرفیت فعالان حقوق کودک ومددکاران سازمان های مردم نهاد نیز استفاده شود ونقش این افراد مؤثرتر باشد. متأسفانه در حال حاضر نقش سازمان های مدنی دراین لایحه بسیار کمرنگ است. فعالان حقوق کودک سال هاست در انجمن های خود برای احقاق حقوق کودک تلاش کردهاند وهریک سهم بسزایی در ساختن دنیایی بهتر برای کودکان ایفا کردهاند. دنیایی سرشار از شادی همراه با آموزش وبازی. کارنامه هریک از این انجمنها کاهش آسیب های اجتماعی در منطقه خود را نشان می دهد و باعث شدهاند کودکانی از کار در خیابان وکارگاهها به دامن مدرسه برگردند واین کودکان در مدرسه نیز موفق بودهاند.چرا که آموزش مهارت های زندگی برای کودکان وخانواده های آنان در رأس فعالیت های سازمان های مردم نهاد است. کودکان دراین انجمن ها تعامل اجتماعی ومشارکت را می آموزند.پس به خاطر کارنامه درخشان سازمانهای مردم نهاد لازم است در لایحه حمایت از کودکان ونوجوانان در هر جا که نیاز به مددکار اجتماعی احساس می شود؛علاوه بر مددکار اجتماعی بهزیستی، فعالان حقوق کودک در سازمان های مردم نهاد نیز آورده شوند.
این لایحه بهطور خاص بیشتر به کودکان در وضعیت مخاطرهآمیز می پردازد و نقش حمایت اجتماعی از همه کودکان در آن کمرنگ است. مثلاً در قسمت آموزش جا دارد ابتدا آموزش با کیفیت و رایگان بدون تنبیه وتشویق برای همه کودکان ونوجوانان قید شود.آموزش حقوق کودک برای مدیران وکارکنان آموزشی واداری از نقاط قوت این لایحه است. حمایت اجتماعی از کودک، گامی است در رسیدن به توسعه پایدار. با تبریک به مناسبت تصویب این لایحه وتشکر از نمایندگانی که دلسوزانه پیگیر تصویب این لایحه هستند، امیدواریم با اصلاحاتی در بعضی بندهای آن بزودی شاهد اجرای آن باشیم.
آمادگی برای روزهای سخت ضرورت حفظ حکومت
سیدمحمود علیزاده طباطبایی در شرق نوشت:
انالله تعالی فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره
«خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده است که خود را با مردم ناتوان برابر کنند تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند».
(خطبه 209 نهجالبلاغه)
مردم فقر را میتوانند تحمل کنند و در دوران هشتساله دفاع مقدس امتحان خود را پس دادهاند. مردمی که رژیم گذشته را دیده بودند و بهویژه در دهه 50 رفاه نسبی را تجربه کرده بودند، وقتی با جنگ تحمیلی مواجه شدند، افتخاراتی آفریدند که نام خود را بهعنوان ملت نمونه ایثار و شهادت و گذشت در تاریخ ثبت کردند. حجتالاسلام محتشمی، وزیر کشور دوران دفاع مقدس، نقل میکردند «یک روز آقای نخستوزیر من را احضار کردند. وقتی به دفتر ایشان مراجعه کردم، دیدم ایشان بهشدت خشمگین است و برخلاف رویه معمول و متعارف مرا عتاب کردند. سپس بستهای را از کشوی میزشان روی میز انداختند و گفتند این چیست؟ من با تعجب گفتم اطلاع ندارم! گفتند بازش کن! باز کردم، دیدم یک قواره پارچه است. گفتم پارچه است. نخستوزیر گفت این را استاندار تو برای من فرستاده است و ضمن استرداد آن به من گفتند این فرد را توبیخ کن. از استاندار پرسیدم. او گفت من یک قواره پارچه برای خودم خریدم و خوشم آمد، به دلیل علاقهای که به ایشان داشتم برای او هم یک قواره تهیه کردم. موضوع را به ایشان منتقل کردم. گفتند: اگر من از مدیرم هدیه قبول کنم، این رویهای میشود که کنترلپذیر نخواهد بود». مردم وقتی مدیران خود را پاکدست و همتراز خود میدیدند، وضع سخت دوران دفاع مقدس را تحمل میکردند.
سهمیهبندی کالاهای اساسی، مصرف کوپنی سوخت، مغازههای خالی، خودروهای پیکان و ژیان داخلی همه زندگی مردم بود و از این وضع اظهار نارضایتی نمیکردند. هر زمان هم که جبههها با کمبود مواجه بود، مردم از همین کالاهای سهمیهای به جبهه میفرستادند و ایثار میکردند.
امروز رئیسجمهور میگوید باید خود را برای روزهای سخت آماده کنیم. آقای رئیسجمهور! اگر قرار است سختی را تحمل کنیم این تحمل باید از مدیران جامعه آغاز شود.
آقای رئیسجمهور! الگوی ما حکومت عدل علی است؟ در حکومت عدل علی مدیران جامعه موظف بودند خود را با ضعیفترین و ناتوانترین مردم همسو کنند؛ بیعدالتی مردم را به اعتراض میکشاند.
آقای رئیسجمهور! شما اطلاع دارید بعضی از کارگران چند ماه است که حقوق نگرفتهاند؟ شما اطلاع دارید برخی اسوههای جهاد و شهادت، یعنی بازنشستگان نیروهای مسلح، معیشت مناسبی ندارند؟ آیا همانقدر که در پرداخت حقوق مدیران حساسیت وجود دارد، در تأمین نیازمندیهای سایر خدمتگزاران هم حساسیتی هست؟ آیا در پرداخت حقوق مدیران عالیرتبه یک روز تأخیر پیش آمده است؟
آیا حقوق و زندگی این مدیران همتراز و همسان مردم عادی است؟
اگر الگو را حکومت عدل علی نگیریم، حکومتهای متعارف جهان امروز با ما قابل مقایسه هستند؟
براساس بند 10 فصل سوم قانون اساسی ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشکیلات غیرضروری از وظایف حاکمیت است. ولی امروز کشور ژاپن با جمعیتی بیش از ایران با 300 هزار نفر کارمند اداره میشود و دولت ما بیش از چهار میلیون نفر خدمه دارد که 10 درصد آنها در رده مدیراناند؛ یعنی تعداد مدیران ما بیش از کل کارکنان ژاپن است. اگر ارادهای جدی در رفع تبعیض از طرف مقامات عالیرتبه نظام اعمال نشود، به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) اعتراض مردم فقیر و تنگدست امری طبیعی است.
مردم میدانند که در طول 40 سال گذشته اقدامات مثبت زیادی شده است. اگر براساس معیارهای علمی پذیرفتهشده بررسی کنیم، میبینیم مملکت پیشرفت زیادی کرده است؛ جوان امروز با جوان سال 57 قابل مقایسه نیست. آمار دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهی چندده برابر شده است، پیشرفت سدها، فرودگاهها، بنادر، پتروشیمی و نفت و گاز و پیشرفتهای علمی، باوجود همه فشارهای بینالمللی انکارناپذیر است؛ مردم بر این باورند که باید به هر قیمت حکومت را حفظ کرد. باوجود نارضایتی و انتقاد به مسئولان، مردم میدانند اگر حکومت آسیب ببیند مملکت آسیب میبیند. ولی مسئولان باید درک کنند برای حفظ حکومت به عقل و عشق نیاز داریم. محبت و عشق پایه خلقت و زندگی است. ملاک داوری روی مسائل، عقل است و برای حفظ اجتماع به دو پایه عقل و عشق نیاز داریم تا با اداره عاقلانه کشور، مانند دیگر حکومتهای متعارف امروزی، با رفع تبعیض و اجرای عدالت پایههای حاکمیت اسلامی را مستحکم کنیم.
بازآرایی متناسب با نبرد اقتصادی
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
اکنون سخن از جنگ اقتصادی است و چه بخواهیم و چه نخواهیم منازعه سلطهگران بینالمللی علیه ملت ایران وارد مرحله جدیدی شده و نمیتوان بدون درک اقتضائات این مرحله جدید به تصمیم و اقدام مناسب رسید. همانند یک صحنه دفاع نظامی که صحت، سرعت و دقت یک تصمیم میتواند در سرنوشت آوردگاه تعیینکننده باشد، در شرایط کنونی نیز لازم است تا حداکثر ممکن به تصمیم درست، بهموقع و دقیق (به لحاظ عملیاتی) برسیم. در شرایط کنونی دیگر نمیتوان همچون شرایط عادی و مقتضیات و احیاناً مسامحات آن عمل کرد؛ جای آزمونوخطا و یا تکرار راههای رفته و به نتیجه نرسیده گذشته نیست؛ نمیتوان به تجارب گذشته بیتوجه بود. از سویی متولیان امر باید بهخوبی تأثیرات و پیامدهای تصمیم خود را درک کنند و مسئولیت آن را عنداللزوم بپذیرند. برای نمونه در شرایط خاص کنونی باید مسامحه در برابر خطاهای زیانبار به حداقل ممکن رسیده و این به اطلاع همه مجریان و مدیران برسد.
فراموش نکنیم که نقطه آماج تهاجم دشمن، ملت ایران بوده و فشارهای روانی و اقتصادی دشمن بیشتر بر گُرده ملت سنگینی میکند. ازاینرو یکی از اساسیترین نقاط هدف جبهه خودی در این دفاع هوشمندانه، سبکتر فشارهای گوناگونی که باعث رنج و تألم ملت میشود و نیز کاهش محسوس زمینههای ناراضی سازی مردم است. البته ناگفته پیداست که یکی از اولویتهای اصلی اعمال نکردن فشار بیشتر بر مردم بر اثر تصمیمات غلط و چالش افزا است.
«همدلی مسئولان با مردم» در شرایط کنونی بر کاهش تألمات و رنجهای ملت، بهویژه محرومان و مستضعفان مؤثر است. اگر مردم و بهویژه کمتر برخوردارها بهمعنای واقعی کلمه حس کنند که مسئولان درد و رنجهای آنان را درک و حتی آن را تا حدی مستقیماً لمس میکنند، تحمل این رنجها و مشکلات سهلتر میگردد. چه ایرادی دارد که مسئولان در این شرایط ویژه اقتصادی بخشی از ریختوپاشهای حوزه مدیریتی خود را حذف و درآمد ناشی از آن را به کارگرهای بیکارشده اختصاص دهند و یا مدیران حتی در زندگی شخصیشان با صرفهجویی از بخشی از حقوق دریافتی خود را به نفع محرومان چشمپوشی کنند؟
«تعامل صادقانه مسئولان با مردم» یکی از کلیدهای عبور از چالشها و پیشگیری از بحران در شرایط کنونی است. از نقاط مخرب در وضعیت کنونی، تجربه تلخ وعدههای بیسرانجامی است که بعضاً عمرشان به یک سال هم نمیرسد. علاوه بر آن بازار جنگروانی و شایعات زمانی داغ میشود که در رسانهها و تریبونهای رسمی کشور اطلاعرسانی به حداقل میرسد و عرصه برای رسانههای بیگانه و کانونهای شایعهپراکن بازمیگردد. در این شرایط لازم است مسئولان برای مخاطب (که همان مردم ایران هستند) احترام بگذارند و بهجای انتشار عبارات مبهم و خنثی، اطلاعرسانی هدفمند و آرامشبخش را در دستور کار قرار دهند.
از مهمترین ستونهای تأثیرگذاری سناریوی دشمن در شرایط کنونی، القای نامیدی و یأس پراکنی در سطح افکار عمومی است، بهگونهای که هیچگونه چشمانداز مثبت و امیدبخشی در مقابل دیدگان مردم نباشد و در مقابل ترس و واهمه نسبت به سرنوشت آتی، مخاطبان را به اقدامات هیجانی و بعضاً مخرب ترغیب کند. متأسفانه در عمل بخشی از اقدامات برخی از متولیان امر نیز در جهت تحکیم همین سناریو بوده و دانسته و یا نادانسته در حال ناامیدسازی مردم هستند. انکار رنج و تألمات مردم، دعوت بلاوجه به صبر بدون ارائه هرگونه نقطه امیدبخش و متکی به اقدامات محسوس و یا به تفریح رفتن در میانه اوضاع نابسامان اقتصادی با هر نیتی که انجامشده باشد به کمرنگ شدن هرچه بیشتر امید به حل مشکلات در آینده در ذهن مردم خواهد انجامید. طبیعتاً هنگامیکه از امیدآفرینی سخن به میان میآید، مقصود «حرفدرمانی» -مشابه آنچه در گذشته شاهدش بودیم- نیست، بلکه حرفدرمانی و لفاظی به ناامیدی و شکاف مردم و مسئولان دامن میزند.
یکی از نقاط ضعف عمده ساختار مدیریتی کشور، انفصال و جزیرهای عمل کردن دستگاههای مختلف و نهادهای ذیربط در یک حوزه خاص است؛ بهگونهای که بسیار رخداده که مردم و مخاطبان نظام اجرایی کشور میان چندین دستگاه مرتباً به اینسو و آنسو پاس دادهشده و در آخر نیز پاسخ روشنی دریافت نمیکنند. متأسفانه این مردم هستند که قربانی «بخشی» عمل کردن سازمانها میشوند و باید گاه ماهها و سالها صبر کنند تا اجماعی میان مسئولان برای حل مشکلی ساده و پیشپاافتادهای شکل بگیرد. چه بسیار چالشهایی که در اثر جزیرهای بودن مدیریت، از وقوع آن پیشگیری نشده و یا در مراحل ابتدایی کار درماننشده و نهایتاً به بحرانهایی با هزینههای بسیار گزافتری تبدیلشده است.
باید بپذیریم با مدیریت فرسوده و ناکارآمدی که در این چند سال بر برخی از حوزههای اقتصادی حاکم بوده است، نمیتوان از شرایط کنونی بهسلامت عبور کرد. باید تعارفات و رودربایستیها را کنار نهاد و درجاهایی تعیین تکلیفهای اساسی کرد. اگر مدیرانی توان جسمی و روحیه کار کردن در شرایط ویژه کنونی را ندارند و یا تصور میکنند ایده مرکزیشان توسط ترامپ و یا هر فرد دیگری بربادرفته و اکنون تدبیری به ذهن مبارکشان (!) خطور نمیکند و یا حاضر نیستند از تفریحات، سفرهای خارج و تجملگرایی خود به نفع ملت چشمپوشی کنند و یا مدیریت در نظام اسلامی در شرایط جنگ اقتصادی را بر گذرنامه مضاعف، فرزندان خارج نشین، سرمایهگذاری و خرید ملک در اروپا و کانادا ترجیح دهند، بهتر است هرچه زودتر گذرنامه مضاعف خود را آماده کرده و دنبالهرو خاوریها شده و یا حداقل دندان طمع تصاحب همزمان قدرت و ثروت را کشیده و به همان بخش خصوصی اکتفا کنند. اینک کشور نیازمند «مدیریت جهادی» و «مدیران جهادی» است و حتی اگر مصلحت مردم و کشور ایجاب کند، شاید لازم باشد ترمیمهای مدیریتی به نفع منافع ملی در دستور کار قرار گیرد. اگر کسانی، به هر دلیلی، دلمشغولیهایی در بیرون این آبوخاک داشتهاند و یا جدیداً یافتهاند و این دلمشغولیها سبب بیاعتنایی به مردم میشود، بدانند مجاز به خراب کردن نردبانی که از آن بالا رفتهاند، نیستند و مردم و نظام این کار را تحمل نخواهند کرد.