به گزارش مشرق، ماجرای رومینا اشرفی را یادتان هست؟ مرگ تلخ دختر نوجوان تالشی که بهار سال قبل تا مدتها خبرش نقل محافل رسانهای و فضای مجازی بود. در سال ۹۹ دو ماجرای دیگر اتفاق افتاد و هشتک قتلهای ناموسی در ایران حسابی داغ شد.اما وقتی رسانهها یک روز با تیتر« بهار پردرد» و یک روز با تیتر« تلختر از زهر»، اخبار قتلهای ناموسی را پوشش میدادند، چقدر از این فرصت برای معرفی اورژانس اجتماعی به جامعه ۸۰ میلیونی ایران استفاده کردند؟ در سال های گذشته اورژانس اجتماعی با مداخلات بهنگام در بحران ها از وقوع بسیاری از قتل های ناموسی پیشگیری کرده است.
سال گذشته که ماجرای تلخ مرگ رومینا و خبرهای آن در فضای مجازی دستبهدست میشد و میلیونها نفر خواننده این اخبار بودند، بهترین زمان بود تا بگوییم اگر مادر رومینا از وجود اورژانس اجتماعی اطلاع داشت و همان وقت که متوجه تب تند تعصب پدر برای آسیب رساندن به دخترش میشد با ۱۲۳ تماس میگرفت شاید آن اتفاق تلخ هرگز نمیافتاد.
همین حالا خانههای سلامت و مراکز مداخله در بحران سراسر کشور پناه امنی برای صدها دختر نوجوان و زن جوان است که هرکدام میتوانستند سرنوشتی شبیه رومینا پیدا کنند.
*دختران آسیب دیده ای که از خانه فرار کردند اما با کمک مددکاران سروسامان گرفتند
اما اورژانس اجتماعی چطور به کاهش آسیب اجتماعی قتلهای ناموسی کمک میکند؟ برای پیدا کردن پاسخ این سؤال، سراغ مدیرکل امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی کشور میرویم و با مددکاران اورژانس اجتماعی استانهای مختلف صحبت میکنیم تا با بیان جزییات چند پرونده، نقش اورژانس اجتماعی را به صورت مصداقی توضیح دهند.
دکتر «محمود علی گو» از دخترانی میگوید که در سال گذشته به دلایلی ازجمله بیسرپرستی، بد سرپرستی، خشونت خانگی، بیرون راندن از سوی خانواده، طرد شدن از سوی خانواده، ازدواج اجباری، فرار بابت ازدواج با فرد موردعلاقه، عدم امنیت جانی و اختلالات روانی از خانه فرار کردهاند و در مراکز نگهداری سازمان بهزیستی پناه داده شدند و با مداخلات اورژانس حالا مشکل بسیاری از آنها حلشده است و با آٖرامش در خانههایشان به سر میبرند و یا خانههای سلامت بهزیستی پناهی امن برای ادامه زندگی آنها شده است.
*ورود مددکاران اورژانس اجتماعی به ۱۴۳۳ پرونده فرار دختران از خانه/ نجات ۷۰۰ دختر
مددکاران اورژانس در چند پرونده ورود کردند؟ مدیرکل امور آسیب دیدگان اجتماعی میگوید: «در سال گذشته ۴ هزار و ۳۳۳ مورد فرار از خانه در کل کشور به اورژانس اجتماعی گزارششده است و از این تعداد در ۱۴۳۳ پرونده، گروه مددکاران سیار فوریتهای اجتماعی ۱۲۳ ورود کردند و دختران به مراکز مداخله در بحران منتقل شدند.»
علی گو اطلاعات را با توضیح اجمالی از ۷۰۰ پرونده تکمیل میکند؛ «از ۱۴۳۳ مورد پرونده فرار از خانه در کل کشور، بیش از ۷۰۰ مورد فرار به دلیل خشونت حاد خانگی، ازدواج اجباری، عدم امنیت جانی و ازدواج با فرد موردعلاقه بوده است. در این موارد فضای خانه بهقدری بحرانی و ناامن بوده که اورژانس اجتماعی اجازه بازگشت دختران به خانه را نداده است و آنها با حکم قضایی بهصورت موقت و تا حل شدن مشکل به خانههای سلامت که ویژه دختران در معرض آسیب است منتقل شدند.»
*مداخلههای بهنگامی که آمار قتلهای ناموسی را کاهش میدهد
نگاهی به دلایل فرار دختران از خانه بهویژه در خصوص دخترانی که به مراکز خانه سلامت بهزیستی منتقلشدهاند نشان میدهد که اگر مداخلات بهنگام و تخصصی مددکاران اورژانس اجتماعی نبود قطعاً دختران هر یک از این پروندهها سرنوشت تلخی پیدا میکردند. البته رییس اورژانس اجتماعی کشور از ما میخواهد که به موضوع اورژانس اجتماعی و قتلهای ناموسی فراتر از پروندههایی شبیه پرونده رومینا نگاه کنیم. علی گو میگوید: «مداخله بهنگام گروه سیار اورژانس اجتماعی از بسیاری اتفاقات ناگوار و وقوع نزاعهایی که میتواند منجر به قتلهای ناموسی شود پیشگیری میکند. در موارد بسیاری فرد آزاردیده و یا خانوادهاش تحت حمایت روانی روانشناسان اورژانس قرار میگیرند و از بسیاری اتفاقاتی که ممکن است در اثر هیجان و خشم آنی به وجود بیاید جلوگیری میشود.»
*ماجرای فرار دختر ۱۶ ساله/ نشانی خانه سلامت را به برادران دختر ندادیم
سراغ مددکاران اورژانس اجتماعی میرویم تا روایت چند پرونده را بشنویم. مددکاری که تمایلی به انتشار نامش ندارد، راوی ماجرای فرار دختری ۱۶ ساله دریکی از استانهای غربی کشور میشود. پروندهای عجیب که بعد از دو سال و نیم کشمکش بین طرفین دعوا و با تلاش مددکاران اورژانس اجتماعی بهجای سنگقبر دختری معصوم و آه و اشک با یک اتفاق شیرین ختم به خیر شد.
مددکار اورژانس میگوید ماجرا از علاقه دختر و پسری به هم و مخالفت خانواده شروع شد؛ «دختر و پسری در یک روستا به هم علاقهمند شده بودند. پسر به خواستگاری هم آمده بود. به دلیل مخالفت خانوادهها با ازدواج تصمیم به فرار از خانه میگیرند. بافت سنتی روستایی که مینا در آن زندگی میکرد و جو بدی که در روستا راه افتاده بود باعث شد این فرار از خانه تبدیل به یکی از سنگینترین پروندههای ما شود. برادران دختر وقتی متوجه فرار او با پسر موردعلاقهاش شدند همراه پدر، سراغ خانواده پسر رفتند و در یک درگیری، برادر پسر کشته شد. برادرها و پدر مینا به دلیل تعصبات طایفهای گفته بودند هر زمان و هرکجا که دخترشان را ببینند او را میکشند. اورژانس اجتماعی از طریق یکی از دوستان مینا در جریان فرار او قرار گرفت. گروه سیار فوریتهای اجتماعی دختر و پسر را پیدا کردند. به دلیل تهدید جانی که برای مینا وجود داشت و ما مطمئن بودیم که برادرها به او آسیب میرسانند، با حکم قضایی دختر نوجوان را به خانه سلامت منتقل کردیم. نشانی خانههای سلامت ما محرمانه است. پسر هم موقتاً به شهری دیگر رفت.»
*از گرفتن رضایت خانواده مقتول تا کوتاه آمدن خانواده دختر و جشن عروسی
پناه دادن دختر نوجوان به خانه سلامت پایان پرونده فرار از خانه نیست. کار مددکاران اورژانس اجتماعی ازاینجا به بعد تازه شروع میشود. مددکار این پرونده میگوید: «برای حل مشکل دستبهکار شدیم. سراغ خانواده مینا رفتیم. برادران عصبانی خیلی تلاش کردند نشانی خانه سلامت را از ما بگیرند و دختر را ببینند، اما موفق نشدند و ما نشانی را به آنها ندادیم. با پدر خانواده و برادران صحبت کردیم. شرایط دختر را توضیح دادیم. دلیل مخالفتشان با ازدواج مینا را جویا شدیم. در این پرونده یک قتل اتفاق افتاده بود و برادر پسر کشتهشده بود.
خانواده پسر تقاضای قصاص داشتند. یک سال طول کشید تا رضایت خانواده مقتول را گرفتیم. نکته جالب اینجا بود که بعد از گذشت یک سال و این همه اتفاق، هنوز هم برادران متعصب کمر به قتل خواهر خود بسته بودند. ما برای حفظ امنیت جسمی و روانی مینا و از ترس اینکه برادران مدرسهاش را پیدا کنند و سراغش بروند او را به یک مدرسه دورتر فرستادیم و گاهی هم معلم به خانه سلامت میآمد و درسهای دختر را با او کار میکرد. ماجرا ادامه داشت. برای حل این پرونده در کنار مددکاران، رئیس اورژانس اجتماعی هم به میدان آمد و ما بارها در جلسات مختلف با حضور روانشناسان و مشاوران خبره اورژانس با خانواده دختر صحبت کردیم و بالاخره بعد از ۲ سال و نیم کار تیمی روانشناسی و مشاورهای دقیق، خانواده مینا متقاعد شدند، این دخترخانم نوجوان بیش از دو سال مهمان ما در خانه سلامت بود و با آرامش به آغوش خانواده برگشت و کمی بعد جشن ازدواج دختر و پسر برگزار شد و اتفاقاً من و چند مددکار دیگر اورژانس به عروسی دعوت شدیم. پروندههایی به این مضمون در برخی استانهای غربی و جنوبی زیاد است.»
*با اورژانس اجتماعی از «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» خبری نیست
مسئول اورژانس اجتماعی یکی از شهرستانهای حومه تهران، با روایت پروندهای یک روی دیگر نقش اورژانس اجتماعی در کاهش قتلهای ناموسی را نشان میدهد؛ «نقش اورژانس اجتماعی در پروندههای تعرض بسیار مهم است. در این پروندهها ما بسیار محتاطانه عمل میکنیم. یک سال قبل پروندهای با موضوع تعرض داشتیم. خانم جوانی که متاسفانه توسط همسایه مورد آزار قرارگرفته بود. این خانم خواهرش را در جریان قرار داده بود و خواهر ایشان با نگرانی و اضطراب با اورژانس اجتماعی تماس گرفت و مددکاران،خانم آسیب دیده را به مرکز مداخله در بحران منتقل کردند. بعد از آرام کردن این خانم توسط روانشناسان، کمک کردیم تا پرونده به سرعت قضایی شد و دو سه ساعت بعد نیروی انتظامی برای دستگیری فرد موردنظر به ساختمان محل زندگی آنها رفت.
برنامهریزی ما این بود که تا قبل از مطلع شدن همسر این خانم از ماجرا، مجرم دستگیر شود و تحویل مراجع قانونی شود، چون آنها با هم همسایه بودند و خشم آنی همسر ممکن بود یک قتل ناموسی را رقم بزند و ماجرا بدتر شود. در مرحله بعد همسر خانم را به بهانهای به اورژانس اجتماعی دعوت کردیم. من و روانشناس و روانپزشک اورژانس اجتماعی با این آقا صحبت کردیم و با کلی مقدمهچینی ماجرا را توضیح دادیم. کار بسیار سختی بود اما اورژانس اجتماعی با حمایتهای روانی از این زوج که تا مدتها ادامه داشت و با پیگیریهای قضایی، به آنها کمک کرد تا بحران را پشت سر بگذارند. ماجرا طوری پیش رفت که همسر خانم با مددکاران اورژانس تماس میگرفت و میگفت همسرم حال روحی خوبی ندارد، کمکش کنید.
حالا تصور کنید این خانم بعد از اتفاقی که برایش میافتاد با اورژانس اجتماعی تماس نمیگرفت. یا مجبور بود ماجرا را پنهان کند و ممکن بود این اتفاق مجدد تکرار شود و مورد سوءاستفاده قرار بگیرد یا اینکه بعد از گفتن ماجرا به همسرش، احتمال هر اتفاقی از جمله رقم خوردن یک قتل ناموسی وجود داشت.»
*انعکاس رسانه ای فوت دختر ۱۷ ماهه و سلامت روان جامعه
چند روز قبل خبرفوت دلخراش دختر ۱۷ ماهه، مردم ایران را به شدت متأثر کرد. مدیرکل اورژانس اجتماعی کشور به این ماجرا از زاویهای دیگر میپردازد و میگوید: «آسیبهای اجتماعی در هر کشوری وجود دارد، اما شاید گفت علاقه به انتشار خبربد و انعکاس این آسیبها آن هم در بدترین شکل ممکن در جامعه ما زیاد است. نمونه آن انتشار خبر تلخ آزار دختر ۱۷ ماهه و فوت آن است که جو روانی جامعه را بسیار ملتهب کرد.
ما از روز اول فرورین در همان ساعتهای اول در جریان این اتفاق قرار گرفتیم. پرونده را با همراهی نیروی انتظامی، قضایی کردیم و همان روز، پدرکه مظنون اصلی بود دستگیر شد. مادر که شرایط روحی خوبی نداشت و فرزندان دیگرش تحت حمایتهای روانی مددکاران اورژانس اجتماعی قرار گرفتند. همه این اقدامات در سکوت خبری انجام شد و نیازی به انتشار این خبر نبود.
بسیاری از پروندههای اورژانس اجتماعی محرمانه باقی میماند، چون بازگو کردن جزییات آنها ممکن است آرامش روانی جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. مهم، نوع مواجهه ما با آسیبهای اجتماعی و مداخلات بهنگام برای پیشگیری از وقوع اتفاقات ناگوار است وگرنه آسیبها خاص جامعه ما نیست و در هر جامعه و کشوری وجود دارد. امیدوارم مسئولان سازمانهای دیگر که در جریان این اتفاقات قرار میگیرند هم کمی به سلامت روان جامعه بیشتر توجه کنند.»