شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری - کراپ‌شده

یک بار که از قم به تهران می آمدیم، محمدرضا تمام این دو ساعتی که در راه بودیم، با پدرش صحبت کرد که می خواهم زن بگیرم و شما تلاش کنید که دختر خوبی را برای من پیدا کنید...

   گروه جهاد و مقاومت مشرق - این که کتاب «یک روز بعد از حیرانی» به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانه‌ای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بی‌وقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو برادرشان که در سال‌های دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند، گفتند.

چندین روز مشرق را با قسمت‌های مختلف این گفتگو همراهی کنید و زندگی جوانی را بخوانید که مادرش از سرنوشت او با خبر بود و قلبش در زمان شهادت فرزند، ساحل آرامی شد برای پهلو گرفتن کشتی متلاطم سایر اعضای خانواده...

قسمت اول و دوم و سوم این گفتگو را نیز بخوانید:

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

مدافع‌حرمی با موهای اتوکشیده و خامه‌ای! + عکس

تصادف‌ جانخراش یک مدافع‌حرم! + عکس

خانم طوسی که این روزها مدیریت یک دبیرستان را بر عهده دارد، سال‌هاست در کسوت معلمی به فرزندان این مرز و بوم خدمت می‌کند و دلسوزانه و با دقت، زوایای جذابی از زندگی پسر برومندش را برای ما نورتاباند و شوقمان را از شناخت این رزمنده مدافع حرم، صد چندان کرد. قسمت چهارم این گفتگو، پیش روی شماست.

کافه‌نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس

**: وقتی آقامحمدرضا گفتند:‌ «اینقدر ضدعفونی نکن. این‌ها دو ماه دیگر می رود زیر خاک. اصلا من نیاز به این بدن ندارم...» دورنمایی از اعزام به سوریه داشت؟

مادر شهید: بله،‌ محمدرضا چیزی حدود دو سال قبلش در حال گذراندن آموزش بود.

**: شما هم در جریان بودید؟

مادر شهید: بله؛ باعث افتخار من است که سر دو راهی عظیمی گیر کرده بودم. بین مهر مادرانه و دل کندن از محمدرضا برای اعزام. خدا را شکر می کنم که لطف حضرت زینب باعث شد که در این دو راهی بتوانم روی دلم پا بگذارم و محمدرضا را راهی کنم. برخی وقت‌ها تهران بود و گاهی هم ماموریت آموزشی خارج از استان می رفت.

**: این دو راهی زمان آموزش بود یا اعزام؟

مادر شهید: بیشتر برای اعزام بود ولی در زمان آموزش هم همین وضع را داشتیم. بعضی از دوستانش می گفتند در همان زمان آموزش، سه بار به سوریه رفته بوده اما من خیلی به این روایت اطمینان ندارم. برخی هم می گفتند نیروها را  به سوریه می بردند تا صدای تیر و تفنگ را بشنوند و در فضا قرار بگیرند. اما من واقعا نمی دانم چنین چیزی بوده یا نه ولی دوران آموزش هم خیلی دوران سختی بود.

محمدرضا اول به آموزشگاه رفت و برای بدنسازی ثبت نام کرد. چون خیلی اهل ورزش بود. اصلا عاشق ورزش بود. شاید باورتان نشود اگر هیچ کاری نمی توانست بکند؛ ورزشش را ترک نمی کرد. حتی اگر مجبور بود در خانه بماند، همین جا طناب می زد و از ورزش دور نمی شد. در دقیقه ۱۲۰ تا طناب می زد و تبحر خاصی داشت.

**: همسایه پایینی هم که ندارید و خیالتان از بابت سر و صدای طناب‌زدن هم راحت بود...

مادر شهید: بله،‌ شکر خدا. به آن باشگاه که برای آموزش بدنسازی رفت؛ بعد از دو سه ماه، می آمد و قدرت بدنی و عضلاتش را به ما نشان می داد. جلوی آینه می ایستاد و به من که توی آشپزخانه کار می کردم می گفت:‌ مامان! دوست داشتی یک پا نداشتی اما بدن من را داشتی؟! دوست داشتتی دست نداشته باشی اما ریش من را داشته باشی؟! کلی شوخی می کرد که با هم بخندیم.(با خنده)

**: آن آموزشگاه ربطی به  اعزام سوریه داشت؟

مادر شهید: آموزشگاه برای بسیج بود و برای آموزش مدافعان حرم بود.

مدافع‌حرمی که خیلی ازدواجی بود! +‌ عکس

**: این را شما می دانستید؟

مادر شهید: اوایلش نمی دانستم و فکر می کردم می رود به باشگاه برای بدنسازی. چون می دیدم که می آید و چیزی به من نمی گفت. از این نظر نمی گفت، چون می ترسید من مخالفت کنم.

**: تمرین در این باشگاه چه مدت قبل از اعزامشان بود؟

مادر شهید: تقریبا برای دو سال قبل از اعزامشان بود و دقیقا زمانی که برای دانشگاه قبول شده بودند. بدن ورزیده ای داشت و فرمانده‌هانش همیشه به ما می گفتند که وقتی همه فرماندهان بودند، سر تقسیم نیرو بر سر هم‌گروهی با محمدرضا با هم جر و بحث داشتند و دوست داشتند محمدرضا نیروی آن‌ها باشد.

**: بغیر از بدنسازی در آن یکی دو سال آخر، اساسا علاقه‌شان به چه ورزشی بود؟

مادر شهید: از بچگی پارکور را خیلی دوست داشت.

**: ورزش خطرناکی است که حتی در برخی کشورها ممنوع است.

مادر شهید: اگر شجاعت محمدرضا بود و ترس از چیزی نداشت به خاطر ورزش پارکور بود. می دانید که در پارکور مانع هست اما آن طرف مانع دیده نمی شود؛ با این همه، باز هم حرکات عجیب و غریبش انجام می شود.

**: چیزی به عنوان مانع جلوی پارکورکارها نیست. مبنا بر این است که از هر چیزی گذر کنند.

مادر شهید: اول و دوم دبستان، محمدرضا را به کلاس ژیمناستیک و تکواندو و کُشتی بردم، اما ‌خوشش نیامد. هر باشگاهی می بردمش، راضی نمی شد تا این که یک بار که به ورزشگاهی در خیابان مرتضوی رفتیم و نشسته بودیم منتظر مصاحبه برای جذب کشتی، در این فاصله،‌ انتهای سالن افرادی پارکورکار در حال تمرین بودند. محمدرضا پرسید: این ها چی کار می کنند؟‌

من هم گفتم نمی دانم این چیست. تا آن روز چنین ورزشی ندیده بودم. در سالن، پر از موانع بود و مدام از رویش می پریدند. وقتی مربی کشتی‌ آمد و با او صحبت کردیم، گفت که این ورزش پارکور است. محمدرضا هم گفت من این را می خواهم. اسمش را هم نوشتیم، سه ماه تمام رفت و حرفه‌ای شد.

مدافع‌حرمی که خیلی ازدواجی بود! +‌ عکس

یادم هست وقتی به این خانه آمدیم، تازه وسائل را آورده بودیم و یکی دو روز گذشته بود. یک روز لباس‌هایش را پوشید و رفت به پارک المهدی که در خیابان آزادی است. دوری زد و آمد و گفت چه جای خوبی خانه گرفته‌ایم. این پارک چقدر موانع و آلاچیق دارد! چقدر خوب است! (با خنده)

مدام می رفت و کار من شده بود این که از بچگی می بردمش در پارک و می نشستم و او با دوچرخه می رفت از روی موانع و ماشین ها و آلاچیق ها می پرید تا این که کم‌کم حرفه ای شد.

**: شهدایی که خیلی زود شهید می شوند، چه در مدافعان حرم و چه در دفاع مقدس؛ ذهن انسان ابتدا می رود به این سمت که احتمالا آموزش‌های خوبی ندیده‌اند که اینقدر زود شهید می شوند. ولی حالا می فرمایید که هم از نظر آمادگی جسمانی و هم روحی، در حد خوبی بوده است.

مادر شهید: بله؛ محمد به عنوان تکاور بسیجی اعزام شد. وقتی می گوییم تکاور، یعنی این کهه همه طور آموزش را گذرانده و دوره‌های فوق‌العاده سخت، جنگ‌های شهری و جنگ‌های تن به تن را گذرانده. انواع سلاح‌ها را آموزش دیده بود. خودش روحیه خیلی شوخی داشت. مثلا یک بار که برای آموزش به فیروزکوه رفته بود، آمد خانه و گفت که من را از آموزش، اخراج کرده اند! گفتم چرا؟ گفت یک سرهنگ ارتش آمد و نارنجک را به دست ما داد و گفت تا سی ثانیه بشمارید، ضامنش را بکشید و پرتاب کنید و بیایید.

همه توضیحات این سرهنگ را گوش می دادند و سی ثانیه را رعایت می کردند و می رفتند و می آمدند. وقتی نوبت محمدرضا می رسد، هنوز توضیحات جناب سرهنگ تمام نشده بوده که می رود و نارنجکش را پرتاب می کند و می آید. (با خنده) سرهنگ هم یک پس گردنی می زند و فحشش می دهد و اخراجش می کند که: همه را ترساندی و من زهله ترک شدم وقتی رفتی و آمدی!

محمدرضا عشق و علاقه خیلی عجیبی به این مسائل داشت و به همین خاطر خیلی زود همه چیز را یاد گرفت.

**: انرژی درونی و سر پرشور آقا محمدرضا در سنین پایین‌تر هم بود؛ به نحوی که شما را با شیطنت‌های کودکانه اذیت کند؟

مادر شهید: شیطنت هایش باعث آزار و اذیت ما نمی شد؛ اما نسبت به بچه‌های هم سن و سال خودش، ‌شیطنت بیشتری داشت. شیطنت هایش، شرارت نبود. به خاطر شیطنت هایی که خودم ازش می دانستم دل شوره می گرفتم اما وقتی به اردو می رفت، ‌مربی هایش می گفتند از همه عاقلتر و سنجیده‌تر و پخته‌تر عمل می کرد و فراتر از سن و سال خودش می فهمید.

مثلا وقتی محمدرضا را با محمدمحسن (پسر ‌آخرم) مقایسه می کنم می بینم که خیلی با هم فرق دارند چون این پسر دقیقا همان زمان را دارد می گذراند اما اصلا شبیه به او نیست. محمدرضا شیطنت های خاص خودش را داشت.

مدافع‌حرمی که خیلی ازدواجی بود! +‌ عکس
مادر شهید

**: این رفتارهای محمدرضا، بیشتر شبیه شما بود یا حاج آقا؟

مادر شهید: شبیه من بود. همیشه همسرم می گوید تو یک کودک درون داری. این کودک درون احیانا نمی خواهد مریض بشود یا استراحت کند؟ (با خنده) محمدرضا هم جنبشی بود و می دانید که آدم های جبشی نمی توانند آرام و قرار داشته باشند اما باعث آزار ما نمی شوند.

 **: این انرژی باعث نشد که شما زودتر برای آقامحمدرضا همسری اختیار کنید به زندگی‌اش سر و سامانی بدهید؟ خودشان در این حال و فضا بودند؟

مادر شهید: خیلی دوست داشت زن بگیرد. کلا خیلی ازدواجی بود.

**: آمادگی روحی‌اش را هم داشتند؟

مادر شهید: بله؛ همیشه می گفت: مامان! یکی مثل خودت و مثل خواهرم مهدیه برایم پیدا کن. من هم می گشتم اما نگران بودم.

**: مهدیه خانم هم مثل شما فعال هستند؟

مادر شهید: ایشان خیلی خانم است. کودک درونشان مثل من نیست. (با خنده) من خیلی شیطنت دارم اما بقیه خانواده آرام هستند. می گفت کسی را برایم پیدا کن که مثل خودت باشد. کسی که اعتقادات درستی داشته باشد و به حجاب اهمیت بدهد.

مدافع‌حرمی که خیلی ازدواجی بود! +‌ عکس
ساعت و انگشتر شهید

**: شکر خدا شما هم به خاطر نوع کار و شغلتان، خیلی افراد مناسب سراغ داشتید...

مادر شهید: بله، اما من به خاطر موقعیت محمدرضا و این که شغل ثابتی نداشت، پا پیش نمی گذاشتم. درسش هم تمام نشده بود. یادم هست یک بار که از قم به تهران می آمدیم، محمدرضا تمام این دو ساعتی که در راه بودیم، با پدرش صحبت کرد که می خواهم زن بگیرم و شما تلاش کنید که دختر خوبی را برای من پیدا کنید. و پدرش مخالفت می کرد و می گفت زود است.

**: یعنی به حدی رسیده بود که با پدرش هم در این باره صحبت می کرد؟

مادر شهید: بله؛‌ اما پدرشان معتقد بودند که هر وقت استقلال مالی پیدا کردی باید به این موضوع هم فکر کنی. باید سر یک کار مشخص بروی و درآمد داشته باشی تا بعدش برویم سراغ ازدواج.

*میثم رشیدی مهرآبادی

ادامه دارد...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 34
  • در انتظار بررسی: 7
  • غیر قابل انتشار: 12
  • بنده روسیاه IR ۰۸:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    26 7
    ای جانم، روحت شاد ای شهید بزرگوار. منم خیلی ازدواجیم، یعنی شهید میشم؟ آخ جون! خدایا همه رو به آرزوی قلبیشون برسون. به لطف تو هر چیزی شدنیه
    • IR ۱۲:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      6 9
      ههه کار پاکان را قیاس از خود نگیر. گرچه ماند در نبشتن شیر، شیر. هر گردی گردو نیست جناب!
  • منتظرظهور IR ۱۰:۱۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    30 1
    خدارو همه‌ی شهدا رو شاد کنه وبه خانواده هاشون صبر بده.
  • ناسناس IR ۱۰:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    26 0
    خدا رحمت کنه
  • یاور IR ۱۰:۲۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    24 2
    روحش شاد و یادش گرامی باد.(شادی روح شهدا صلوات)
  • حسین IR ۱۰:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    21 3
    این پسر عزیزتر از جانم دلمو برده شدیدا دوستش دارم ان شا الله با شهدای کربلا و سرور شهیدان عالم ابا عبدالله الحسین محشور شود
  • IR ۱۲:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    6 3
    درود بر شهدا بخصوص مفقودین.
  • IR ۱۲:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    13 5
    راحت شد. ازدواج و بچه و کار و زندگی و غرق شدن در گرفتاریهای دنیا و اگرهم غرق نشوی هر روز اخبار زیبا و فرح بخش از سراسر دنیا یمن و فلسطین و برمه و افغانستان و جنایت و ظلم و جور و تبعیض و فلاکت بشریت و این آخری هم کرونا! و بعدش هم با یک مریضی یا مرگ ناگهانی. واقعا از این دنیا راحت شد
    • IR ۱۲:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      10 1
      خدا کنه برای کشورت شهید شی مثبت بری از دنیا وگرنه رفتن که همه میریم زندگی خوب یا بد تموم میشه وبقول شما راحت.خوشا بحال شهدا مثل ما گنه کار نماندن با افتخار رفتن.
  • IR ۱۲:۲۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    5 0
    شهدا؛ شمع جمع محفل بشریت اند اما بعد، عرض کنم که رفتن سر کار مشخص مختص توله های مسئولان رانت خوار و تنی چند از نجاست های دیگر است شهدات مختص طبقه پایین جامعه هست.
  • افشار IR ۱۲:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    2 0
    روحش شاد خدا رحمت کنه
  • IR ۱۲:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    3 0
    من که نفهمیدم منظورتون چی بود فقط میتون بگم خدا بیامرزدش
  • میرزا IR ۱۲:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    1 0
    عالی
  • IR ۱۲:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    1 1
    از عملیات برمیگشتن خسته و کوفته. هوا تاریک بوده. ناگهان میخورن به یه داعشی. با غیض و غضب میپرسه شماها کی هستین. فرمانده بچه ها میگه ما رفیق تو هستیم و از آنجایی که اون داعشی هم خیلی زودباور و نادان بوده و اصلا هم متوجه جنسیت ظرف از روی لهجه اش نشده بوده(!) مثل برق میپره پشت یه توپ ضدهوایی که پشت وانت بوده و شروع میکنه شلیک کردن. شما خودت حسابش رو بکن گلوله ای که فولاد هواپیما رو متلاشی میکنه اگه بخوره به گوشت و پوست و استخوان.... اینطوری ایشان شهید میشه به همراه دو نفر دیگه. بقیه که سریع پشت دیوار پناه گرفته بودن سالم میمونن.
  • رامین IR ۱۳:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    5 23
    رفتن ب کشور دیگ و جنگیدن و مردن اسمش شهید نیست خودکشیییی هست ک عذابش اون دنیا آتیش جهنمه .دلتونو الکی خوش نکنن و هی شهید شهید شهید.میرین برای کشوری می‌جنگین ک مردمش مردم ایرانو سگ خطاب می‌کنه بدبختی هم حدی داره ادمین بچاپ
    • IR ۱۵:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      11 2
      شهدا بی تقصیرن شما دلت از جای دیگه پر هست به عقیده همه احترام بگذاریم شما الان برا کشورت برو اگر جنگ شد اونم جگر میخواد که خودم را میگم ندارم.
    • IR ۱۵:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      4 0
      خدا کنه شما بهشت بروید .بر بخیلش لعنت بذار اونا که اینجا جلو گلوله سوختن اونجا هم بسوزن دیگه حرفی دارید.
    • IR ۱۵:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      9 3
      بدبخت اونه که نمی فهمه همین مقابله با داعش خونخوار تو سوریه و.... بوده که باعث شده راه ورودشون به ایران بسته بشه و قتل و خونریزی و تجاوز به زن و دختر ایرانی و... رو اینجا شاهد نباشیم.
    • IR ۱۵:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      7 2
      تحویل بگیرید! نمونه ای از ضدارزش شدن ارزش ها! طرف با راحتی نشسته تو خونه اش داره شهدا رو زیر سوال می بره. آخه بشر! اونا جون نداده بودن که الان باید سر و جنازه عزیزانمونو از کف خیابونا جمع می کردیم و به تاراج رفتن نوامیس رو شاهد بودیم و... و... چرا انقدر بی فکر صحبت می کنی؟ یعنی انقدر باورش سخته که اگه با داعش مقابله نمیشد تا خاک ایران پیشروی می کرد و همون جنایتا رو اینجا می کرد؟ آقا رامین التماس تفکررررر
    • ... IR ۱۶:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      2 1
      آقای احمق سطحی نگر به نظرت اگه داعش عراق و سوریه رو می‌گرفت بعدش نوبت کدوم کشور بود؟!!!!! معلومه ایران. پیروزی داعش و نفوذ دشمنان ایران در منطقه به نفع ایران نیست و در واقع ایران با کمک به کشورهای همسایه و منطقه داره قدرت خودشو حفظ می‌کنه و سعی می‌کنه از قدرت گرفتن دشمنانش در منطقه جلوگیری کنه. مفهوم بود؟؟؟
    • ... IR ۱۶:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      3 0
      بیچاره ای!
    • IR ۱۶:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      5 1
      کسی که خوابه رو میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو به خواب زده نه اگر تک تک مدافعان حرم نبودن خدا میدونه این وحشی ها چه جسارتی به حرم میکردن و بعد از اون به سمت ایران میومدن و نوامیس امثال تو رو به کنیزی میبردن زبان شکر گذاری نداری طعنه نزن نادان
  • IR ۱۴:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    4 2
    مسئولین برق نداریم آب نداریم آنتن نداریم اینترنت نداریم
    • IR ۱۵:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      5 3
      نعمت امنیت انقدر برامون عادی شده که به حسابش نمیاریم. درسته مسئولین باید رسیدگی کنن و رفاه و معیشت مردم باید تامین بشه ولی چرا شکر اینو نمی کنی که تو کشورت امنیت جانی داری و سرت هنوز رو گردنت سواره نه این که خدای نکرده بریده شده روی سینه ات باشه؟؟؟
    • IR ۰۵:۲۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۵
      0 3
      وقتی جای مردم افغانستان ویمن وسوریه باشی می فهمی که چیزهای مهم تراز قحطی برق وآب هم وجود داره خیلی مهم تر
  • IR ۱۴:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    6 0
    ۱۲:۲۲ تو باید بهش امید بدی نه این که بزنی تو ذوقش، شایدم شهید شد و عالی از این دنیا رفت. هیچوقت کسی رو ناامید نکنید
    • IR ۲۲:۴۹ - ۱۴۰۲/۰۴/۰۳
      0 0
      عالی درست میفرمایید
  • IR ۱۴:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
    5 0
    حیف از این جوانها به خدا جوانان عامل شکوفایی وپویایی کشور هستند ولی مسیولین برعکس فکر میکنند
    • IR ۱۹:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۴
      5 1
      از خدا میخواهم با امام حسین (ع) مهشورش کنه بنازم به یکچنین جگردار پروری ترا بخدا حق خودتان را بر گردن ما حلال کنید اگر این افراد شجاع و خداترس نبودنند سنگ رو سنگ بند نمیشد درود خدا بر آنان و خانواده های محترمشان که آبرو مندانه زندگی کردند و ابرومندانه نزد معشوق رفتند نابود ورسوا شوند پایمال کنندگان خون این جوانمردان
  • IR ۰۶:۰۲ - ۱۴۰۰/۰۴/۱۵
    1 0
    روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو #امنیت اتفاقی نیست #شهدا شرمنده ایم
  • بنده خدا IR ۲۳:۵۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۲
    0 0
    واقعا شهیدان لبخند زیبای خدا هستند که از وجود خدا شکل گرفتن و برای هدایت ما اومدن من اولش خیلی به شهیدا اعتقاد نداشتم ولی با خوندن زندگی نامشون زندگیم عوض شد کاش خدا به هم نگاهی بکنه تا مثل شهدا ماهم کاری بکنیم و روسیاه از این دنیا نریم
  • زهرا IR ۱۷:۴۱ - ۱۴۰۱/۰۷/۲۸
    0 0
    روحتون شاد،شمابرای من خیلی ارزشمندوقابل احترام هستید
  • صفیه IR ۲۰:۲۹ - ۱۴۰۱/۱۰/۰۵
    0 0
    هدیه به روح بلندش صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و عجل فرجهم، ان شاء الله مارا هم دعا کن برادر شهیدم
  • سادات ۰۷:۳۹ - ۱۴۰۲/۰۸/۳۰
    0 0
    محمدرضا ساير وجودش عشق بود

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس