به گزارش مشرق، آیت الله میرباقری در تاریخ 25 مرداد ماه 1400 به مناسبت ماه محرم در حسینیه حضرت زهرا سلام الله علیها ایراد سخنرانی داشتند که متن آن را ملاحظه می کنید.
تکالیف مؤمنین در عصر غیبت
دوره امامت حضرت دو دوران است؛ یکی دوران غیبت است که در دوران غیبت، به هر معنایی که غیبت را معنا کنید، دورانی است که حضرت امامت می فرمایند و واقعا عالم ارض را هدایت می کنند و عالم انسانی را به سمت عصر ظهور پیش می برند. چون این مراحل عالم باید طی بشود و عالم باید به عصر ظهور برسد و بعد هم رجعت و بعد عصر قیامت است و یک اتفاقاتی است که باید بیافتد. در هر مرحله ای عالم یک بلوغی پیدا می کند و ظهور می شود بلوغ بعدی و بعد هم قیامت می شود. حضرت امامت می کنند برای این که عالم ارض و عالم ما انسان ها را به سمت ظهور و قیامت پیش ببرند.
در تکالیفی که در این دوران از ما خواسته شده گاهی توصیه کردند به این که هوای همدیگر را داشته باشید و در این زمینه روایت زیاد داریم اینکه قویِّ شما ضعیفتان را کمک کند و به همدیگر رسیدگی کنید و حتی گاهی یک دستوراتی دادند که انسان احساس می کند که روابط مؤمنین در عصر غیبت در عصری که حضرت تدبیر می کنند ما را به یک نقطه ای برساند که مؤمنین به حدی به هم نزدیک بشوند و تهاتف و محبت داشته باشند که جمع المال شوند. این نمونه اش است و از این دست دستورات زیاد داریم و روایات متعدد است.
این چند جا آمده و چندین بار با اشکال مختلف تکرار شده که مثلا وقتی به امام صادق عرض می کردند که آقا شما چرا اقدام نمی کنید و همه چیز برای شما مهیاست، حضرت فرمودند که آیا شما اینطور شدید که اگر احتیاج به مالی داشته باشید که در اختیارتان نباشد بتوانید بروید در خانه برادر مؤمنتان در بزنید و مثلا از همسرش حِمیان سر به مهرش را بگیرید و مهرش را بشکنید و به اندازه نیازتان سکه و طلا بردارید و بعد به او برگردانید؟ به حضرت عرض کرد نه. حضرت فرمود شما نسبت به اموالتان بخل می ورزید. کأنه مؤمنین باید به یک نقطه ای برسند که اموالشان همه برای امامشان باشد و نگاه کنند و ببینند امامشان کجا فرموده که خرج کنند و امکاناتشان را امکانات خودشان ندانند چون انسان وقتی امکانات خودش را متعلق به خودش ببیند دیگر نمی تواند برای خدا خرج کند.
در حدیث عنوان بصری به امام صادق عرض کرد آقا بیایم از شما علم یاد بگیرم؟ حضرت فرمود برو اول شرطش را تحصیل کن «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّة»(۱) برو لااقل طالب بندگی باش و بعد بیا و آن موقع ما هستیم. علم برای بندگان خداست و علم برای شیطنت نیست. آن اسراری که خدای متعال پیش ما گذاشته امانت است و ما اینها را به بندگان خدا می دهیم و در عالم بندگی کنیم ولی اگر بخواهید شیطنت کنید حرف و سر و صدا زیاد است. اگر علم می خواهی برو رموز بندگی را یاد بگیر و طالب بندگی باش. شاید معنایش این است اگر طلب برای رسیدن به حقیقت بندگی در شما شکل گرفت ما هستیم.
به حضرت عرض کرد آقا بندگی که من باید طالبش باشم یعنی چه؟ حضرت فرمودند اولین شرط در مقام بندگی این است که خودت را مالک چیزی نبینی «لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْک » عبد که مالک چیزی نیست، خودش هم مملوک است چطور مالک چیزی می تواند باشد؟ بندگان خدا اینطوری هستند نه تنها فقط خودشان را مالک چیزی نمی بینند بلکه خودشان را هم مالک خودشان نمی بینند «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِه » مال را برای خدا می بینند و هرکجا هم خدا دستور داده این بار را زمین می گذارند.
بعد حضرت فرمودند اگر اینطوری شدید انفاق در راه خدا برایتان آسان می شود. کانه حضرت می خواهند بگویند شما باید به یک نقطه ای برسید که امکاناتتان را ملک خودتان نبینید و ملک امامتان ببینید و همه را در راه امام تان خرج کنید و ببینید حضرت کجا راضی هستند لذا اگر یک مؤمنی گرفتار بود شما به او حق بدهید که بیاید از اموال شما بردارد. البته آن مؤمن هم این مال را مال امامش می بیند و زیاده روی نمی کند و به اندازه ضرورتش برمیدارد. ولی اگر انسان احساس کرد مالش برای خودش است پس امام چکاره هستند؟ در روایات می فرماید ارض ملک امام است و واقعا همینطور است و همه عالم ملک امام است. ما هم نباید در ارض امام خودمان در مقابل خدا برای خودمان احساس مالکیت کنیم و الا چطور ملک امام است. ما باید این امکانات را به یک نکته ای برسیم که احساس کنیم ملک امام هستند و فعلا در اختیار ما قرار دادند و ما امانت دار هستیم. همه این تملک هایی که ما داریم امانت داری است.
بعد حضرت فرمود اگر اینطوری شدید «هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی » اگر کسی به این نقطه رسید، انفاق در آنچه خدا به رسم امانت پیشش گذاشته آسان می شود. امانتدار تمام دقتش این است که بار امانت را همانجا که گفتند زمین بگذارد و خطا نکند و برای خودش مالکیت و حساب کتابی قائل نیست و دقت می کند مال را همانجایی که خواستند خرج کند. کأنه ما باید به تدریج در دوره بعد این اتفاقات در درونمان بیافتد و به این بلوغ ها برسیم و امکاناتمان را برای حضرت مهیا بکنیم.
استفاده شیعیان از امکانات یکدیگر در عصر غیبت
در روایتی یک عده از شیعیان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه از حج برمیگشتند و حضرت بیرون از مدینه به استقبالشان آمدند و پذیرایی مفصلی ازشان کردند. بعد احوال پرسی کردند که شما شیعیان ما چطوری هستید؟ آیا اگر احتیاج داشته باشید می روید از حمیان دوستتان بردارید و او راضی باشد یا اینکه باید بروید اجازه بگیرید و شاید بدهد و شاید ندهد؟ گفتند آقا ما هنوز اینطوری نیستیم. حضرت گلایه مند شدند و فرمودند باید اینطوری بشوید. در بعضی روایات هم حضرت فرمودند هنوز آن دوران مُزامِله نرسیده که رفاقت واقعی برقرار بشود. وقتی زمیل نسبت به همدیگر شدید اینطوری می شود. واقعا شیعیان به همدیگر یک همچین نسبتی پیدا می کنند و البته این نسبت در ذیل امامشان پیدا می شود.
نحوه ارتباط مؤمنین با یکدیگر و با امامشان
یکی از اتفاقاتی که در دوران ظهور می افتد همین است که مؤمنین ذیل ظهور امام علیه السلام با همدیگر الفت و انس خاصی پیدا می کنند. در روایات آمده که دوستان ائمه علیهم السلام یک ارتباطات بسیار وثیق و محکمی در باطن دارند که این ارتباطات از ارتباطات برادر و خواهری که از یک پدر و مادر متولد می شوند شدیدتر است.
به حضرت عرض کرد آقا گاهی غروب های جمعه من غصه دار می شوم و هر چه هم دنبال می کنم هیچ علتی برایش پیدا نمی کنم. حضرت می فرمایند امام ممکن است یک موقعی مثلا اعمال شما را می بیند غصه دار می شوند و همان حالت در شما هم پیدا می شود. در یک روایت دیگری عرض کرد آقا من گاهی غصه دار می شوم و هرچه می گردم علتش را پیدا نمی کنم. حضرت فرمود برادر مؤمنت یک جایی غصه دار است و حالتش به شما منتقل می شود. بعد همانجا فرمودند که «وَ الْمُؤْمِنُ أَخُ الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة»(۲) اگر مؤمن باشد با برادر مؤمن خودش، برادر پدر و مادری هستنند و از یک وادی نور و رحمت الهی هستند و هر دو از آنجا نشأت می گیرند.
این ارتباط موجب می شود که حالاتشان به هم متصل باشد و وقتی یکی غصه دار می شود دیگری هم غصه دار می شود و یک ارتباط وثیقی بین مؤمنین است. یک رشته ای از نور الهی و رحمت الهی در وجود هر دو است و با هم یک پیوندهای مستحکمی دارند و این پیوندها بر محور امام است «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»(۳) روح مؤمن پیوندش به روح الهی که همان وجود مقدس امام است از پیوند شعاع خورشید به خود خورشید محکم تر است. همه ما اشعه یک خورشید هستیم و یک ارتباط وثیق و حقیقی بر محور اماممان داریم. این ارتباطات باید احیا بشود و تعلق به امام و محبت امام و فداکاری در راه امام تبدیل بشود به ایثار و فداکاری و محبت در راه یک راه دیگر و این در عصر ظهور اتفاق خواهد افتاد و بخش عمده ای از عبادات هم همین است که در روایات آمده و احیانا هم مورد غفلت است و یک کمی از آن غفلت شده است. البته شاید هم دوران بعضی هایش نیست.
معلب بن خُنَیث به امام صادق عرض کرد حق برادر مؤمن بر مومن چیست؟ حضرت گفتند اگر بگویم نمی توانی عمل کنی و سخت است. اصرار کرد و حضرت بعضی هایش را فرمودند. بعضی هایش واقعا انجام ندادنی است. این نوع مواسات و این جور ارتباط و محبت و این جور امانت داری یک ریشه هایی می خواهد. ریشه های اصلیش همان تهاتف و محبت و تراحمی است که ریشه اش در «وَ الْمُؤْمِنُ أَخُ الْمُؤْمِنِ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ أَبُوهُ النُّورُ وَ أُمُّهُ الرَّحْمَة» است. منتها در عصر غیبت اتصال به امام با یک حجاب ها و یک موانعی روبروست و عمومی و دشوار است و امام در حجاب هستند «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی »(لیل/۱) جریان دشمن و سقیفه یک حجابی در ارتباط ما با امام ایجاد کرده و این در ارتباط بین مؤمنین هم مؤثر است. یعنی جریان ولایت شیطان و اولیاء شیطان یک حجابی انداخته که حتی بر زندگی مؤمنین هم تأثیر گذاشته و آن حجاب موجب شده که روابط مؤمنین هم به آن فعلیت نرسد. عصر ظهور عصری است که آن روابط بر محور امام به فعلیت می رسد. یعنی آن موقع واقعا غصه یک مؤمن برای همه شان غصه می شود و واقعا تلاش می کنند و برای هم فداکاری می کنند و این بخش عمده ای از عبادات است که انسان در محبت خدای متعال نسبت و در محبت امامش نسبت به مؤمنین تهاتف و تراحم و محبت متقابل پیدا کنند.
مقدمات لازم برای کسب روحیه فداکاری و ایثار نسبت به مؤمنین
البته یک بنیان هایی می خواهد که این بنیان ها باید به تدریج ایجاد بشود. هرچه اتصال به امام قوی تر بشود اتصال مؤمنین با هم قوی تر می شود و این فرع اوست. روابط مؤمنین از فروع رابطه شان با امام است و رابطه مستقلی نیست. مثلا بزرگ خانواده که پدر باشد رشته ارتباط برادری و خواهری است و اتصال ما در رحم از طریق پدر و مادر واقع می شود. لذا اصل در صله رحم هم پدر و مادر هستند و بقیه ارحام نسبی اتصالشان از طریق پدر و مادر است و ما از طریق این رشته به هم متصل می شویم. نخ تسبیحی که فرزندان یک پدر و مادر را به هم مرتبط می کند آن رشته خود پدر و مادر هستند. مؤمنین هم نسبت به همدیگر باید یک رابطه جمعی و رابطه ای که ریشه اش در محبت و تهاتف است داشته باشند و خدای متعال ریشه این را برقرار کرده است.
همه مؤمنین با همدیگر یک چنین پیوندی دارند اما این پیوند همینطور که ارتباط امام در حجاب است ارتباط بین مؤمنین هم در در عصر غیبت در حجاب است. لذا حضرت فرمود وقتی عصر ظهور می شود آن وقت جمع المال می شوید و ریشه این جمع المال هم همین است. اگر من مال خودم را در اختیار برادرم قرار بدهم بدون این که رشته حضرت حق و امام در بین باشد هیچ قیمتی ندارد. اصل انفاق و فداکاری و ایثار، در راه خدا و حجت خداست «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیه »(حدید/۷) آدم باید ایمان به خدا و رسول بیاورد امکاناتی که از خدای متعال گرفته و دست ما داده است را انفاق کند.
شرایط انفاق صحیح
انفاق یعنی در راه دین خدا و رسول خدا خرج کردن. اگر هم به برادر مؤمنت می دهی برای این است که به رسول خدا کمک کنی و مالت را کنار حضرت بیاوری و در طرح حضرت خرج کنی و الا شکم سیر کردن آن انفاقی که خدا می فرماید نیست. نمی گویم کار بدی است، اتفاقا آثار وضعی هم دارد و اگر کسی گرسنه ای را سیر بکند شاید اگر برای خدای متعال هم نباشد آثار وضعی داشته باشد و خدای متعال از او بلا را بر طرف می کند ولی آن چیزی که رشته ایمان را محکم می کند و آدم را مؤمن می کند و به مقصد می رساند آن انفاق فی سبیل الله است. ریشه اش هم در ایمان بالله و رسول است.
خدای متعال بین مؤمنین یک رشته ای را قرار داده که این رشته های محبت در دوره غیبت هم است ولی در حجاب است. لذا حضرت فرمود هنوز دوره مزامله و رفاقت شما نرسیده است. اگر آن دوره برسد همه جمع المال می شوید. واقعا مؤمن خودش را در مقابل امامش مالک نمی بیند. همه عالم ملک خداست و امانتدار خدا هم امام است. همه را امانت به او سپرده اوست که این امکانات را صحیح خرج می کند و به خدا برمیگرداند. ما اگر به نقطه ای رسیدیم که واقعا مؤمن شدیم و هیچ علو و برتری جویی در ما نبود آن وقت اسراف و فساد هم از ما برداشته می شود و آن وقت امکانات را درست خرج می کنیم.
امکانات را خدای متعال برای یک هدفی آفریده و به دست امین خودش که امین الله است داده است. به ما هم یک امکاناتی می رسد و اگر امانت دار و امین شدیم این امکانات را درست خرج می کنیم و الا اگر یک علو و استکباری در ما بود این امکانات را فاسد و ضایع می کنیم «مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفین »(دخان/۳۱) فرعون اینطوری بود و علو داشت و اسراف می کرد و امکاناتی که برای یک هدفی بود را نابود می کرد.
مسئولیت های مختلف به دنبال امکانات مختلف
این امکاناتی هم که دست آدم ها قرار می گیرد متفاوت است. یک کسی را می بینی که مثلا به او پول می دهند و به یک کسی آبرو می دهد، یک کسی را هم می بینی که یک انسان هایی در ارتباط با او قرار می گیرند و باید برای اینها فداکاری کند و اینها را تربیت کند. بعد می بینی اینها را هم خرج خودش می کند. فرعون اینطوری بود و امکاناتی که خدای متعال به او داده بود برای یک قوم بزرگ بود ولی همه را نابود کرد. این جمعیت برای این هستند که تو آن ها را برده خودت کنی؟ این بندگان را خدا خلق کرده که برای تو اهرام بسازند؟ مسرف یعنی این، عواطف اینها را به جای این که خرج خدای متعال کند خرج توسعه قدرت خودش می کند.
الان هم مستکبرین عالم همین طور هستند ولی مؤمن اینطوری نیست. مؤمن اگر خدای متعال یک مؤمن دیگری را به او سپرد، خودش را خرج او می کند که او رشد کند نه اینکه او را خرج خودش کند. ایثار می کند. مثل امام شان هستند «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون »(مائده/۵۵) امیرالمؤمنین و ائمه ای که خدای متعال ما را به آنها سپرده کسانی هستند که دائما در حال اقامه صلات هستند و متصل به خدا هستند. از دست خدا می گیرند و آن چیزی که از دست خدا می گیرند را به بندگان می رسانند. البته امین هستند و به هرکسی به اندازه شایستگیش می دهند «الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون » وقتی هم زکات می دهند از حال رکوع بیرون نمی آیند. یک موقع کسی حواسش از خدا پرت می شود و دیگر این انفاق به درد نمی خورد. در این انفاق علو، طلبکاری، استکبار و اینها می آید.
یک عده هستند که در انفاقشان فداکاری شان هم هیچ طلبکاری ندارند و خودشان را بدهکار می دانند «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا * إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریرا»(انسان/9-10) یک عده هستند که همه فداکاری ها را که می کنند نگرانی و خوف خاصی هم در دلشان است «وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُون »(مؤمنون/۶۰) می گویند آیا می شود با این عمل به خدا رسید؟ نگران هستند که عمل آن طور که خدا می خواست واقع شد یا نه. چون کسی که می خواهد بارش را جمع کند و به سمت خدا برود عملش باید عمل خاصی باشد. می گویند این انفاق می تواند من را به خدا برساند؟ انفاق می کند و سعی می کند خودش را هم مالک نبیند و باز هم ده بار خودش را مذمت می کند که آیا تو توانستی کار را برای خدا درست انجام بدهی؟ جانش را در راه خدا می دهد و خودش را ملامت می کند.
جان دادن آن چیزی است که زهیر و حبیب دادند. باید آن طوری فداکاری کرد. فداکاری در راه امام آن چیزی است که سعید بن عبدالله کرد که چوبه های تیر را به تنش خرید تا حضرت نماز خواندند. بعد هم وقتی حضرت آمدند بالای سرش به حضرت گفت آیا وفا کردم؟ مخبطین اینطوری هستند، یک نگرانی دارند که این راهی که تو داری به سمت خدا می روی با این عمل می شود رفت؟
یک روابط خاصی در بین جامعه مؤمنین باید برقرار بشود که این روابط یک ریشه هایی دارد و ریشه هایش را خدای متعال قرار داده و بین مؤمنین یک پیوند حقیقی برقرار کرده است و ما را با اماممان اتصال حقیقی داده است. لذا در روایات فرمودند که بالاخره شعار ما به ما برمیگردد و شما شیعیان ما برمیگردید. ممکن است سرتان را زیر بیاندازید و گاهی هم این طرف و آن طرف بروید ولی برمیگردید. این روابط را خدای متعال قرار داده و این روابط باید به فعلیت برسد. این بذر باید یک درخت تناور بشود و در عصر ظهور این اتفاق می افتد. وقتی حجاب ها کنار می رود اتصال با امام قوی می شود و اتصال مؤمنین بر محور امام هم تقویت می شود. لذا حضرت فرمود دوران مزامله است ولی در عصر غیبت از ما خواستند که مهیای این کار بشویم و تمرین کنیم که که به آن امر نزدیک بشویم.
انتظار؛ مهم ترین تکلیف مؤمنین در عصر غیبت
تکالیف متعددی ذکر شده ولی مهمترین تکلیفی که در دوره غیبت برای ما قراد دادند همین تکلیفی است که به انتظار معروف شده و این مهمترین تکلیفی است که از ما می خواهند که در این دوران شما منتظر باشید. انتظار به یک معنا این است که انسان به آن هدف بزرگ الهی تعلق داشته باشد و سختی راه و دشواری ها و تأخیرها و فاصله افتادن ها انسان را از تعلق به آن هدف بزرگ باز ندارد. شیطان تمام کارش این است که این رشته را قطع کند و ما منتظر آن دورانی که به ما وعده دادند نباشیم. نه فقط باید منتظر باشیم بلکه باید به یک نقطه ای برسیم که واقعا وعده خدا را هم قطعی و هم نزدیک بدانیم «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً * وَ نَراهُ قَریباً»(معارج/۶-۷) اگر طول أمد هم پیش آمد قساوت قلب می آورد و ما را جدا می کند و نمی توانیم بندگی کنیم.
این رکن اصلی انتظار است که آدم به آن هدف بزرگ تعلق پیدا بکند. اگر انسان تعلق به آن هدف نداشته باشد منتظر نیست. انتظار این نیست که من دنبال اهداف خودم باشم و خیال کنم امام می آید تا کار من را درست کند. امام یک مأموریت بزرگ در عالم دارند و ما باید خودمان را به اماممان برسانیم گرچه همیشه امام متوجه هستند و این خیلی واضح است که به ما توجه و محبت دارند ولی ما باید خودمان را برسانیم. انتظار یعنی بزرگ شدن و تعلق به اهداف امام پیدا کردن و برای آن اهداف زندگی کردن، یعنی هم آدم بخواهد و هم مطمئن باشد که این وعده خداست. گرچه وعده خدای متعال یک شکل خاصی دارد، وعده است و قطعا واقع می شود.
در روایات فرمود که خدای متعال به جناب عمران وعده داد که یک فرزندی به شما می دهیم که این پیامبر می شود و ایشان به همسرشان گفتند. وقتی همسر وضع حمل کرد به خدای متعال عرضه می دارد «قالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُها أُنْثی وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثی »(آل عمران/۳۶) فرموده بودید که ایشان پیامبر می شود ولی او دختر است و نبوت که به ایشان نمی رسد. جواب خدای متعال این است که این یک دختر فوق العاده ای است. آن چیزی که شما می خواستی با این فرق می کند. «إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطْنی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی »(آل عمران/۳۵) چون مادر حضرت مریم یک نذری کرد و گفت فرزندم را وقف معبد می کنم. وقتی دختر شد رسم نبود که دختران خادم معابد باشند ولی خدای متعال می فرماید آن چیزی که تو می خواستی با این فرق می کند. تو یک خادم مسجد می خواستی.
حضرت فرمودند وقتی با همسرش در میان گذاشت، شاید هم نباید در میان می گذاشت و تلقیش این بود که همین فرزند پیامبر می شود و دید که این فرزند دختر است. حضرت فرمود که خدای متعال وعده اش درست بود و واقعا فرزندی به جناب عمران و همسرشان داد که بعد هم حضرت عیسای مسیح که یک پیامبر اولوالعزم است از ایشان متولد شد منتها با یک پیچیدگی این انجام گرفت. وعده های خدا یک شکل خاصی دارد. این مادر ظرف حضرت عیسی نبود و یک واسطه باید می خورد تا مریم صدیقه به دنیا بیاید و در دامن او حضرت عیسی متولد می شد «الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا»(تحریم/۱۲) تا آن دامن قابل نباشد حضرت عیسی به دنیا نمی آیند.
حضرت فرمود وعده خدا درست بود اما وعده خدا این شکلی است. لذا گفتند اگر ما یک چیزی گفتیم که مثلا خدا به شما این را می دهد ولی به نسل بعدی تان داد این حرف ماست و ما همین را می خواستیم بگوییم. نمی خواستیم بگوییم که مستقیم است. وعده های خدا یک شکل خاص و یک غرض خاصی دارد. به موسای کلیم گفته شد که سی شب در کوه تور بیایید تا دریافت الواح تورات کنید «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَة»(اعراف) در روایت دارد که وعده ملاقات به حضرت داده شده بود و خدمت حضرت می رسید. بعد خدا سی شب را چهل شب کرد و در همین ده شب بساط برگشت و حضرت وقتی برگشتند دید که اینها گوساله پرست شدند.
این وعده کار خداست و بی خودی وعده اینطوری شکل نمی گیرد. خدای متعال از اول می توانست بگوید چهل روز ولی فرمود شما سی شب بیا و بعد ده شب به آن اضافه کرد تا یک امتحان سخت بگیرد «أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْد»(طه/۱۸۶) عهد خدا در نظرشان دور آمد و گفتند پیامبر سی روز است که ما را ول کرده و رفته است، گفت سر یک ماه می آیم ولی نیامد. ده روز صبر نکردند و گوساله پرست شدند. وعده های خدا این شکلی است.
چگونگی وعده های الهی
در یک روایتی حضرت فرمودند بنا بود، حکومت بعد از مدتی به دست امام برسد امیرالمومنین فرمودند سر هفتاد سال ؛چرا نشد حضرت فرمود که وقتی سیدالشهداء را به شهادت رساندند؛ اشتد غضب الله، یعنی خداوند غضب کرد و ظهور به تأخیر افتاد. افتاد مثلا به در این روایت هست سادس شما باز درست راه نرفتید دیگر تأخیر افتاد دیگر وقتی هم برایش معین نشد؟؟ دیگر باید صبر کنید تا که برسد. وعده های خدا قطعی است ولی یک شکل خاصی دارد. اصلا گویا اگر به خودشان می جنبیدند در همین هفتاد سال درست می شد ولی به تأخیر افتاد.
حضرت نوح وقتی نفرین کرد، نفرین کردنش هم وقتی بود که دیگر مأیوس شد و گفت اینها نه خودشان آدم بشو هستند و نه در نسلشان آدم است. گفت خدایا اگر در نسلشان مؤمنی بود من صبر می کردم تا مؤمن ها به فعلیت برسند و اینها را از اصلاب بیرون می آوردم و تربیت می کردم و تحویل تو می دادم و من مأموریتم را انجام می دادم ولی دیگر «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّارا»(نوح/۲۷) نه خودشان آدم می شوند و نه نسل مؤمنی در اینهاست. حضرت وقتی نفرین کرد خدای متعال فرمود حالا که نفرین کردی این هسته های خرما را بکار تا به ثمر برسد و وقتی به ثمر رسید آن وقت خدای متعال آنها را عذاب می کند. اینها به ثمر رسید و میوه داد و میوه هایش هم خوردند و اطرافیان حضرت نوح آمدند و گفتند الوعده وفا، شما وعده کردید و عمل کنید. خدا فرمود دوباره هسته های این درخت ها را بکارید تا درخت خرما بشود.
این داستان ده بار تکرار شد و مردم بعد سه دسته شدند؛ منافق و مرتد و مؤمن. همه رفتند جز یک اندکی و آنهایی که ماندند به حضرت گفتند ما تو را قبول داریم و اصلا کاری به پیروزی و شکست نداریم. به اینجا که رسید خدا فرمود حالا تو کشتی بساز. خدا وعده داده و وعده قطعی است ولی این وعده به گونه ای واقع می شود که ما تربیت بشویم و شرایط پیش بیاید و زمینه های وقوع این وعده آماده بشود. حتی آنهایی که در نسل ها هستند باید بیایند و به فعلیتی برسند و اینها را هم امام زمان تربیتشان می کند و رهایشان نمی کند. بنابراین وعده ظهور یک وعده خاصی است.
تبیین معنای انتظار
به ما وعده دادند و تکالیفی هم از ما خواستند که یک سلسله اش تَهَیُّئ برای آن دوران است و مهمترینش هم انتظار است. انتظار هم به یک معنا همین است که آدم بزرگ بشود و از تعلق به اهداف کودکانه خودش جدا شود «وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان »(عنکبوت/۶۴) این دنیا با همه بزرگیش بازی است و بازیچه هایش دست به دست می شود. تیله هایش می شود توپ و عروسک هایش می شود عروس ولی همان است و همه اش بساط بازی است. اصل انتظار بزرگ شدن و بلند شدن از سر این سفره است. بزرگ شدن یعنی اهداف بزرگتر را فهمیدن و با آن هدف های بزرگ گره خوردن.
به امام صادق عرض کرد که آقا عبادات ما در دوران به اصطلاح خوف و خطر در کنار شما این افضل است یا عبادت در دوران ظهور؟ فرمود این عبادت از آن افضل است. گفت پس برای چی منتظر باشیم؟ همه چیز برایمان آماده است و کنار شما داریم بندگی مان را می کنیم و به افضل عبادات می رسیم. حضرت فرمودند نمی خواهی آن اهداف بزرگ محقق بشود؟ نمی خواهی منکر در عالم واقع نشود؟ نمی خواهی خدا عبادت بشود؟ انتظار یعنی آن اهداف بزرگ در دل انسان جا بگیرد و شکوفا بشود و واقعا آن اهداف را بخواهد و تعلق به آنها داشته باشد و بعد هم به وعده خدا مطمئن باشد. اگر آدم به وعده خدا مطمئن نباشد منتظر نمی شود. می گوید امور خوبی است و ما هم دوستش داریم ولی به یک معنا تعلق واقعی دیگر نیست و انتظار نیست. یا می گوید العیاذ بالله این ها همه اش حرف است.
خصوصیات منتظرین حقیقی
منتظر آن کسی است که وعده خدا را قطعی می داند و می داند که قطعا واقع می شود و به تحقق آن وعده امیدوار است و بعد آرام آرام خودش را مهیا می کند. لذا در روایاتی که در باب انتظار آمده تعبیر این است که بر امامتان حبس نفس کنید. انسان باید اهداف امام را بفهمد و به آن هدف های بزرگ دل ببندد و تعلق داشته باشد تا بزرگ بشود و بعد هم یقین و اطمینان و امید داشته باشد و بعد هم با امیدواری امکاناتش را بیاورد و برای حضرت مهیا کند. این جمله ای که در زیارت جامعه کبیره آمده و مکرر در زیارت ائمه آمده برای همین است «قَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّة» قلب که عرش وجود انسان است باید تسلیم امام بشود. تا او تسلیم نشود قوای دیگر تسلیم نمی شود. فکر انسان و قوای دیگر انسان ذیل قلبش است. در قلب چیزی جز امام نباید نباشد و قلب انسان باید میزان بشود و قلبش با امام عالم را ترازو کند و دنبال اهداف او باشد و آرائش هم دنبال رأی امام باشد و برای خودش در عرض امام رأی نداشته باشد.
مؤمن خیلی فهیم و عاقل است و صاحب رأی است ولی رأیش رأی امامش است و این خیلی مهم است. بعضی ها خیال می کنند آدم باید خودش رأی داشته باشد، مگر رأی ما چه قیمتی دارد؟ آن رأی امام است که در دستگاه خدا قیمت دارد و عالم را در اختیارش گذاشتند. اگر رأی ما تابع رأی امام شد این خیلی قیمتی می شود و الا کسی که برای خودش رأی داشت این رأی چه ارزشی دارد؟ اگر رأی ما تابع رأی اماممان شد قیمت دارد والا قیمتی ندارد.
حالا امکاناتم هم مهیای مهیاست ولی تا این دو اتفاق هم نیافتد این سومی هم واقع نمی شود «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّی یُحْیِیَ اللَّهُ دِینَهُ بِکُم » همه چیز را آماده کردند تا خدای متعال امرش را به وسیله شما پیاده کند و من هم آماده هستم. من هم مثل آن زنبور عسلی که بالش را خیس می کرد و روی آتش نمرود می ریخت من هم حاضر هستم که در این وادی بیایم و جانم را فدا کنم. «وَ یَرُدَّکُمْ فِی أَیَّامِهِ وَ یُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِه » در ایام الله شما را برگرداند و به وسیله شما امرش اظهار بشود «وَ یُمَکِّنَکُمْ فِی أَرْضِهِ فَمَعَکُمْ مَعَکُم » این معیت مؤکد است که معیت با همه قواست. معیت ظاهر و باطن، این معیت است. در عصر غیبت امام دارند امامت می کنند و طرح را جلو می برند و من هم کنار حضرت ایستادم و خودم را وقف آن طرح کردم. این یک شأنی از انتظار است که انسان خودش را وقف بکند.
ضرورت دعا برای تعجیل در فرج در عین پرهیز از استعجال در امر ظهور
در زیارات یک تعبیر دیگر است که می گوید «حَتّی یَحُکُّمَ الله» من آماده هستم تا خدا حکم کند. این همان تعبیری است که خدا به وجود مقدس نبی اکرم فرموده «وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ»(یونس/۱۰۹) داستان سوره یونس را بیان می کند که در قرآن اشاره هم شده «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوت »(قلم/۴۸) مثل حضرت یونس نباش که عجله کرد، تربیت مردم با عجله نمی شود. علائم عذاب که نازل شد حضرت یونس عجله کرد در حالی که هنوز باید می ماند. خدای متعال به ایشان اجازه نداده بود که خارج بشود و باب تربیت قومشان هنوز باز بود و البته باز هم هدایت شدند. فرمود «إِلاَّ قَوْمَ یُونُس »(یونس/۹۸) اینها وقتی عذاب خدا را دیدند آن عالم آمد و راه را یادشان داد. گفت اگر اینطوری عمل کنید عذاب برداشته می شود.
خدای متعال می فرماید «وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْکُمَ اللَّهُ» شما بایستید، این دعوا یک قاضی دارد و آخرش این قاضی حکم را می دهد و عمل می کند و اقدام می کند. شما بایستید و صبر کنید تا خدا حکم کند و عجله نکنید. پس انتظار یعنی انسان دل به آن اهداف بسته و قلب تسلیم است و قوا مهیاست و امکانات آماده است و عجله هم ندارد. در دعای عصر غیبت که از امام زمان نقل شده می فرمایند «صَبِّرْنِی عَلَی ذَلِکَ حَتَّی لَا أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِیرَ مَا عَجَّلْت » به من یک صبوری و پایداری بده تا من نخواهم برای امر شما حوادث با میل من عقب و جلو بشود. حوادث با مشیت تو و با اراده امامت جا به جا می شود. حوادث بزرگ با تدبیر بزرگ امام شکل می گیرند و هوس های ما اصلا در آنجا راه ندارد که بخواهند جا به جایش کنند.
دعای برای فرج جزو احکام انتظار است. انسان اگر دست از دعا برداشت مطمئنا حالت انتظار از او سلب می شود. در همین دعای عصر غیبت است که در این دوران به ما توفیق بدهد ما از دعا و صلوات برای امام زمان غافل نشویم تا یقینمان باقی بماند «وَ یَکُونَ یَقِینُنَا فِی ذَلِکَ کَیَقِینِنَا فِی قِیَامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه » اگر بخواهیم این یقین باقی بماند چند چیز است که در این دعا آمده و این کار را باید انجام بدهیم؛ یکی همین است که اگر این دعا نباشد اصلا اصل یقین انسان از بین می رود. آن سخن دیگری است و وظیفه ما دعاست و با همین دعا هم ما در میدان نصرت آماده می شویم ولی باید بدانیم حوادث بزرگ با اراده های بزرگ شکل می گیرند.
آن قدر حادثه ظهور بزرگ است که 124 هزار پیامبر با آن عظمت آمدند و همه وعده دادند و همه منتظر بودند خدای متعال به همه امت ها وعده حضرت را داده است. اصلا ظرف اندازه اراده های ما اندازه ای نیست که با این حادثه بزرگ خیلی جا به جا بشود. بنابراین باید خودمان را مهیا کنیم و این انتظار می شود و این اجمالی از انتظار است. این انتظار همه زندگی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد و آدمی که دل به آن هدف ها بسته و امیدوار است و نصرت می کند همه قوایش را آماده کرده و قلبش را تسلیم کرده و اندیشه ها و آرائش را مهیا کرده و امکاناتش را دست به دست داده و آماده آماده است. آن وقت همه زندگی انسان تحت تأثیر این انتظار می شود.
این در واقع یک رویکرد به حیات است و لذا حضرت فرمود این حبس نفس بر امام است. اگر انسان خودش را برای امامش حبس کرد به او منتظر می گویند و این خیلی بزرگ شدن می خواهد. به این راحتی نه درک می شود و نه تحمل می شود ولی اگر شد انسان می شود همانی که فرمودند مثل کسی است که در اردوگاه حضرت است و حتی بالاتر مثل کسی است که در بدر بوده و در کنار حضرت شمشیر زده است. یعنی یک همچین عمل با فضیلتی است لذا افضل الاعمال هم است.
تبیین انتظار در قالب یک حرکت اجتماعی
امام زمان یک طرحی برای امامتشان دارند که انسان درون این طرح حرکت کند و تمام زندگیش را در نقشه حضرت بیاورد. این می شود انتظار و آن وقت شکل اجتماعیش این است که جامعه مؤمنین باید تلاش کنند که همه زندگی شان در آن مسیر و در طرح امامشان قرار بگیرد. در دوران غیبت به خاطر این که امام در ولایتشان در حجاب است شیطان تلاش می کند که ما را هم از امام جدا کند و ما را از برنامه امام بیرون ببرد. اگر از برنامه امام بیرون برد ما در برنامه شیطان می رویم. یعنی مقابل طرح امام در عالم ارض طرح شیطان است و این دو تا کاملا در مقابل هم هستند.
طرح حضرت هم فراگیر است و طرح آنها هم پیچیده است. ببینید چطوری فرعون ها دست به دست شیطان می دادند، این ها خیلی کارهای پیچیده ای می کردند تا الان که واقعا بر عالم حکومت می کنند و جنگ اول و دوم راه می اندازند و ده ها میلیون آدم را می کشند و کشور خودشان را هم با خاک یکسان می کنند و بعد از دلش می بینی یک قدرت بزرگ بیرون می آورند و یک قبله برای عالم درست می کنند. نمی خواهم بگویم طرحشان تحول است چون آنها ممکن است علمشان خیلی علم ثابتی نباشد ولی واقعا خیلی پیچیده است. الان ببینید برای این که به نوع جدیدی از حکمرانی در جهان برسند چه بازی بر سر دنیا در آوردند.
کرونا و شبهات پیرامون آن
من مکرر گفتم و نمی گویم این الان بیماری نیست ولی این حرف هایی که اینها می زنند نیست بلکه یک طرح بزرگ است. حالا قرائن الان دیگر خیلی زیاد است. همان روزهای اولی که این کرونا مطرح شد سیاست مدارهای بزرگ و استراتژیسین های جهان همه می گفتند دوره پسا کرونا و بعد هم الان چند تا کار عجیب دارند می کنند؛ یکیش این است که جغرافیای قدرت خودشان را دارند تغییر می دهند و این دست های پشت پرده روزهای اول گفتند قدرت از اروپا و آمریکا به شرق آسیا و چین منتقل می شود. این را در همان روزهای اول گفتند. آقا تازه یک ویروس آمده، چه خبر است؟ اگر هیچ کس نمی داند چیست و شما نمی دانید چه خبر است؟ حالا یک ویروسی آمده و شاید هم سر یک ماه جمع بشود ولی از الان می گویند دوران پسا کرونا. پیداست که یک کاری دارند می کنند و اینها انقدر ادامه می خواهند بدهند تا این جابه جایی قدرت انجام شود.
ملی گراهای آمریکا همین را می گفتند که اگر مثلا فلانی نباشد و آنها باشند مثلا چین قدرت اول جهان می شود. واقعا اینها یک نقشه ای دارند و بعد هم به فضای حکمرانی شان را یک مقداری دارند رنگ معنویت می زنند. دارند مکتب کنفسیوس را تقویت می کنند. او که مانع توسعه مادی نمی شود. یک معنویت مبهم است در دورانی که کاملا با معنویات مبارزه می کردند و این ضلع دوم کارشان است که فرهنگ تمدن آینده خودشان هم به یک نوعی دارند دستکاری می کنند. فضای حکمرانی شان هم دارند در فضای مجازی می برند که عالم خیال است.
شیطان طرحش اینطوری است و اینقدر پیچیده عمل می کند که همه عالم خیال می کنند دارد یک نقشه بزرگی می کشند. جنگ های بزرگی راه انداختند که از دلش یک سازماندهی جدید در جهان درست بکنند و سازمان ملل درست بکنند تا کشورها را زیر سلطه خودشان بیاورند. علی ای حال برنامه ای که وجود مقدس امام زمان دارند طرح بسیار بزرگی است. حقیقت انتظار این است که انسان در دل طرح زندگی بکند. به اندازه ای که انسان از این طرح فاصله می گیرد در طرح شیطان می رود و از انتظارش جدا می شود. اگر جامعه منتظرین و مؤمنین آرمان هایشان آرمان های جامعه مادی شد دیگر از انتظار دور می شود. حکومت دینی باید خیلی به این توجه داشته باشد.
این که امام بزرگوار می فرمودند اگر مسئولین مردم را از توجه به ظهور و انتظار غافل بکنند ولو خدمت هم بهشان بکنند خائن هستند یعنی همین. ولو که سفره هایشان را رنگین بکنند این خیانت است. آنها هم می گویند ما سفره هایتان را رنگین می کنیم این که این نیست. جامعه منتظر جامعه ای است که دقیقا رو به آرمان ها می آورد و جامعه هدفش جامعه حضرت است. در آن مسیر جمعی باید روابط اجتماعی را آرام آرام بسازیم. آن چیزی است که در عصر ظهور محقق می شود.
پی نوشت ها:
(۱)بحارالأنوار(ط-بیروت)،ج۱،ص:225
(۲) بحارالأنوار(ط-بیروت)،ج64،ص:73
(۳)الکافی(ط-الإسلامیة)،ج۲،ص:۱۶۶