گروه فرهنگی مشرق - حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفانهای نوظهور پرداخته است که بخش بیستم آن در ادامه میآید:
*عشقی که یوگا به آن تأکید دارد، کدام عشق است
جلسه قبلی بیان شد که یکی از عرفانهای سابقهدار ولی جدید التأسیس در ایران عرفان یوگا است، عرفان یوگا، سابقهاش به چند هزار سال قبل میرسد؛ یوگا فقط روی دو چیز تأکید دارد یکی ورزش و یکی هم مراقبه که توضیح خواهم داد، در اوشو مراقبه نیست، اما یوگا خیلی تأکید میکند، روی اینکه مراقبه نفس، مراقبه فکر لازم است، کتاب مراقبت حضور را اگر دیده باشید، در این کتاب میگوید راه رسیدن به خدا دو چیز است و این دو چیزها به نحو ترکیبی نه اینکه این یک راه و آن یک راه، نه، یعنی این دو با هم میشود یک راه.
یکی راه عشق یا شهوت یا لذت جنسی و یکی هم راه مراقبه فکر، واقعیت این است که در یوگا تلاش بر اینکه شهوت جنسی کم بشود، واقعاً هست و این قابل انکار نیست، اما یوگا هر وقت میگویند عشق یا شهوت مرداش شهوت حرام است، یعنی شهوت حلال را عشق نمیداند به هرحال هر دینی یک ازدواجی دارد که به آن میگوییم شهوت حلال.
عشقی که اینها میگویند و یا شهوتی که میگویند این نیست و مرادشان شهوت حرام است، اینها میگویند اگر کسی از قید و بندها رهایی پیدا کند به خدا میرسد و یکی از قید و بندها همین است که بگوییم که یک دنیای محرم داریم و یک دنیای نامحرم داریم. یعنی کسی بگوید محرم و نامحرم، به این نمیشود نگاه کرد و به آن میشود نگاه کرد. یا مثلاً در دنیای حلال و حرام، میگوید اینها قید و بند است و نمیگذارد انسان به خدا برسد، پس رهایی از حلال و حرام در بحث شهوت جنسی، به این معنا که آدم آزاد بشود. این به همراه مراقبه، مراقبه هم یعنی کنترل فکر و خیال و کنترل ذهن و این دو انسان را به خدا میرساند، این تفکر یوگا است.
در ادبیات عرفانی دیدید که خود عرفای خودمان در ادیان دیگر هم همین طور، عرفا معمولاً کلمات نقض، فصیح و بلیغ زیاد به کار میبرند، الان در فارسی میدانید که بهترین کتابهای ادبیات کتابهاییاند که سبقه عرفانی دارند، مثل کتابهای خواجه عبدالله انصاری و کسانی که رشته ادبیات درس میخوانند خیلی کتابهای عرفانی میخوانند و بیشتر پایاننامههای ادبی در موضوعات عرفانی است. علت نیز این است که ادبیات که به فصاحت و بلاغت میپردازد، فصاحت و بلاغت غالباً در طول تاریخ در خدمت عرفان گرفته شده است و در عرفان لطافت دل، خیلی برایشان مهم است، اینکه طرف تحت تأثیر قرار بگیرد، خیلی مهم است، کسی اشکش جاری شود این مهم است در عرفان و راه این چیزها ادبیات است. فصیح و بلیغ حرف زدن.
از قدیم میگفتند استادان اخلاق، باید فصیحترین افراد باشند، مثلاً کتابهای غزالی را ببینید، چقدر فصیح و بلیغ است، گلستان سعدی یا کلیله و دمنه یا مثلاً کتابهای خواجه نصیر، این کتابهایی که درباره اخلاق و عرفاناند کتابهای فصیح و بلیغ ادبیاند، این در ادبیات عرفانی خودمان است، کتابهای ابن عربی، کتابهای سیدبن طاووس یا عرفایی که خودمان داریم.
در یوگا همین کار را میکنند، یک جا میگوید لذت جنسی مانع از رسیدن به خداست، یکجا میگوید لذت جنسی وسیله رسیدن به خداست، گاهی میگویند لذت جنسی خود خداست و خودش هدف است، سه عبارت متناقض، این تناقض را اینطور بیان میکنند، این یک نمونه است و از این نمونهها زیاد است و میگویند در ادبیات عرفانی تناقض اشکالی ندارد.
علت اینکه ما در ادبیات عرفانی متناقض حرف میزنیم، مثلاً میگویم خدا اول است، خدا آخر است، خدا ظاهر است، خدا باطن است، این مورد به این علت است که میخواهم درباره چیزی حرف بزنم، که فراتر از عالم ماده است و با کلمات مادی درباره غیر مادی نمیشود حرف زد و این علت تناقضی است که ما قبول داریم.
اما اینکه در یوگا گفته میشود لذت و مراد هم لذت جنسی است، یک بحث مادی است و بحث غیر مادی نیست، کلمات مادی به معناهای مادی وفا میکنند و لذا اینجا دیگر جای متناقض حرف زدن نیست، نمیشود درباره مسجد بگویم بزرگ است یا بگویم بزرگ نیست، این تناقض است، بلکه درباره ملائکه اشکالی ندارد. درباره ملائک بگویید بال دارند، بال ندارند، آن اشکال ندارد. ولی اینجا نمیشود این را گفت، اما لذت جنسی مادی است، کلماتی هم که حرف میزنیم مادی است، کجایش توجیه دارد؟
*چرا یوگا بر تغییر نام افراد تأکید دارد
آنکه میشود پذیرفت این است که با کلمات مادی درباره یک امر غیر مادی حرف بزنیم، یا مثلاً در همین مراقبه حضور میگوید درستی و نادرستی کارها مهم نیست، این یعنی تناقض، در کدام کارها، همین کارهای انسان.
نکته دیگر در یوگا این است که یوگا معتقد است که انسان باید هر چند وقت یکبار اسمش را عوض کند، کسی که یک اسمی دارد بعد از مدتی اسمش را عوض کند، علتی که میگویند اسم خود را عوض کنید، این است که یوگا میگوید انسان مسئول اعمال و گفتار خودش نیست و حتی خودشان این را میگویند که اگر من یک چیزی را گفتم، ضرورت ندارد که شما آن حرف را به پای من ببندید، اگر دیروز یک حرفی زدم، امروز مسئول حرفهای دیروز خودم نیستم، هدفشان در یوگا این است که با این کلمات انسان را از خود بیگانه کنند و انسان احساس گناه نداشته باشد، میگوید آن کاری که دیروز انجام دادید برای دیروز بود و ربطی به امروز ندارد و دیروز آدم دیگری بود و امروز یک آدم دیگر. چند کتاب هم در این باره نوشتهاند.
مراقبت فکری هم که می گویند، این حرفها با هم ارتباطشان این میشود که میگویند که اگر شما اسم خودتان را عوض کردید یا گفتید که فلان کار برای پارسال بود چه ربطی به امسال من دارد، نتیجه این میشود که انسان از گذشته خودش کامل بیگانه میشود و دیگر تصورات و افکاری نسبت به گذشته ندارد و راحت می تواند به مراقبه برسد، هدفشان این است، (این توبه نمیشود، میشود تخلیه ذهن). اگر آدم یک جا بنشیند و به هیچ چیز فکر نکند، خلع محض. خوب این به زودی خیلی کارهای عجیب و غریب خواهد کرد، میتواند، همین کارهایی که مرتاضها میکنند، راهش این است، رسیدن به این خلع محض این است که الان بنشیند فکر بکند، ولی به هیچ چیزی توجه نداشته باشد که من کی هستم و کجا هستم و دیگران درباره من چی فکر میکنند، همه اینها را کنار بگذارد، این از همین راه یوگاست.
جوابش این است که اولاً حرکت، غفلت، تغییر اسم، اینها همه مربوط به جسم انسان است، آن هم که ما در فلسفه و انسان خودمان میگوییم حرکت دارد جسم است، جسم است که میگوییم موجود میشود و معدوم میشود، موجود میشود، معدوم می شود، اما روح، نفس، اینها ثابتند، مسئولیت کار پارسال مربوط به بدن امسال نیست، اما مربوط به روح امسال که هست. روح امسال با همان روح پارسال یکی است، حقوقدانها یا آنهایی که در رشته قضایی کار میکنند، میگویند که کسی که قبلاً جرمی را مرتکب شده است این بدن، آن بدن قبلی نیست، اما مسئولیت را دارد، به خاطر اینکه روح همان روح است، خوب اگر روح همان روح است، اگر اسم را عوض کنیم، اسم مربوط به بدن است، یعنی انسان نمیتواند خودش را از مسئولیت کارهای قبلی، خودش را فارغ کند، در غرب یک فلسفه اگزیستانسیالیست است، فلسفه اگزیستانسیالیست اساسش بر این است که انسان مسئولیت گذشته خودش را دارد. و هر کس طوری زندگی میکند که مردم آن طور به او نگاه میکنند، بنابراین این فرار از خود اینطور که در یوگا گفته شده است قابل تصور نیست.
نکته دیگر این است که میگویند انسان دارای کرامت است و کرامت به این است که انسان هرکاری را که انجام میدهد صحیح است حتی اگر انسان در برابر خدا بایستد، ایستادن در برابر خدا به این معناست که اینها میگویند چون ما باید به مراقبت برسیم، یک نوع مراقبت این است که افکار قبلی را نداشته باشیم، یکی از افکار قبلی اعتقاد به خداست، در واقع میخواهند با این حرفها یک عرفانی درست کنند که در آن عرفان انسان در خلع زندگی کند. کتابهایی که ورزشهای یوگا است نگاه کنید و ببینید چطور انسان را میخواهد در خلع نگه دارد، یعنی چیزهایی که واقعاً برای ما شاید قابل تصور نباشد.
وقتی که در خلع زندگی کرد، قهراً هیچ رنجی ندارد چون اصلاً فکر ندارد آن آدم. نسبت به گذشته خودش ناراحت نیست، چون گذشته خودش را میگوید مال من نبوده است، برای یک آدم دیگر بوده و اسمش هم یک چیز دیگری است، راجع به مجازات و این حرفها نیز هیچ مسئولیتی را قبول ندارند، همین چیزی که امروز به آن میگویند اومانیسم یا فرعونیت انسان یا اینکه انسان را جای خدا گذاشتن یا به جای خدا محوری بگوییم انسان محوری و اینها همه مفاهیمی است که در یوگا ذکر میشود برای رسیدن به آن خلع و مراقبه.
بعضی از این حرفها درست است و بعضی از این حرفها نادرست است و ما نمیتوانیم به صورت کلی اینها را نفی کنیم، میشود هم این طور گفت که بگوییم اینها یک ریاضتهایی کشیدهاند و آدمی که ریاضت بکشد یک چیزهایی را میفهمد، اما اینها را که فهمیده است درست به کار نبرده است.
مثلاً اینها این را شنیدهاند که انسان خوب است که گناه را به زبان نیاورد این را شنیدهاند، اما اشتباه به کار بردهاند، حالا همین را سریع عرض میکنم: اگر قصص انبیاء(ع) را آدم بخواند، پیغمبران خدا بنایشان بر این نبوده است که اسم گناه را بیاورند، (گناه را تکرار کنند نه اینکه گناه کنند نعوذ بالله)، بنایشان بر این نبوده که لفظ گناه را به کار ببرند، بنای انبیاء(ع) بر این است که اینطور حرف بزنند که خدایا ما گنهکاریم، ما را ببخش، اما بنایشان بر این نیست که بگویند مثلاً من غیبت کردم، در آن روز غیبت کردم یا آبروی فلانی را بردم خدایا من را ببخش، پیغمبران این طور نیستند و این را میگویند ادب حضور خدا، و این در ادیان است. یعنی ادیان میگویند همیشه استغفار از گناه بکنید اما اسم گناه را نیاورید، یوگا همین را شنیده است اما شنیدنش این شده است که یعنی گذشته را فراموش کن و کاری میکند که آدم به این فراموشی برسد.
شاید این خانههای سبز که در تهران است را شنیدهاید، این خانههای سبز کارشان همین ورزش یوگاست، در ورزش یوگا یک آدمی که یک گناهی کرده است و یک رنجی کرده است، یا مثلاً یک آدمی که معتاد است، با این ورزش کاری میکند که اصلاً گذشتهاش یادش میرود. اما وقتی گذشتهاش یادش میرود، واقعاً یادش میرود، یعنی وقتی یادش میرود نه دین یادش میماند، نه اخلاق یادش میماند، نه لباس پوشیدن یادش میماند، نه غذا خوردن یادش میماند، یعنی همه چیز یادش میرود، این یادش میرود که این برادرم است یا غریبه است، این رحم است یا غیر رحم است، این دوستم است یا این دشمن است. در ورزش یوگا این طور مراقبه را ایجاد میکنند که یک چیزهایی ریشه درست دارد، ولی جاهای غلط به کار برده شده است.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.
*عشقی که یوگا به آن تأکید دارد، کدام عشق است
جلسه قبلی بیان شد که یکی از عرفانهای سابقهدار ولی جدید التأسیس در ایران عرفان یوگا است، عرفان یوگا، سابقهاش به چند هزار سال قبل میرسد؛ یوگا فقط روی دو چیز تأکید دارد یکی ورزش و یکی هم مراقبه که توضیح خواهم داد، در اوشو مراقبه نیست، اما یوگا خیلی تأکید میکند، روی اینکه مراقبه نفس، مراقبه فکر لازم است، کتاب مراقبت حضور را اگر دیده باشید، در این کتاب میگوید راه رسیدن به خدا دو چیز است و این دو چیزها به نحو ترکیبی نه اینکه این یک راه و آن یک راه، نه، یعنی این دو با هم میشود یک راه.
یکی راه عشق یا شهوت یا لذت جنسی و یکی هم راه مراقبه فکر، واقعیت این است که در یوگا تلاش بر اینکه شهوت جنسی کم بشود، واقعاً هست و این قابل انکار نیست، اما یوگا هر وقت میگویند عشق یا شهوت مرداش شهوت حرام است، یعنی شهوت حلال را عشق نمیداند به هرحال هر دینی یک ازدواجی دارد که به آن میگوییم شهوت حلال.
عشقی که اینها میگویند و یا شهوتی که میگویند این نیست و مرادشان شهوت حرام است، اینها میگویند اگر کسی از قید و بندها رهایی پیدا کند به خدا میرسد و یکی از قید و بندها همین است که بگوییم که یک دنیای محرم داریم و یک دنیای نامحرم داریم. یعنی کسی بگوید محرم و نامحرم، به این نمیشود نگاه کرد و به آن میشود نگاه کرد. یا مثلاً در دنیای حلال و حرام، میگوید اینها قید و بند است و نمیگذارد انسان به خدا برسد، پس رهایی از حلال و حرام در بحث شهوت جنسی، به این معنا که آدم آزاد بشود. این به همراه مراقبه، مراقبه هم یعنی کنترل فکر و خیال و کنترل ذهن و این دو انسان را به خدا میرساند، این تفکر یوگا است.
در ادبیات عرفانی دیدید که خود عرفای خودمان در ادیان دیگر هم همین طور، عرفا معمولاً کلمات نقض، فصیح و بلیغ زیاد به کار میبرند، الان در فارسی میدانید که بهترین کتابهای ادبیات کتابهاییاند که سبقه عرفانی دارند، مثل کتابهای خواجه عبدالله انصاری و کسانی که رشته ادبیات درس میخوانند خیلی کتابهای عرفانی میخوانند و بیشتر پایاننامههای ادبی در موضوعات عرفانی است. علت نیز این است که ادبیات که به فصاحت و بلاغت میپردازد، فصاحت و بلاغت غالباً در طول تاریخ در خدمت عرفان گرفته شده است و در عرفان لطافت دل، خیلی برایشان مهم است، اینکه طرف تحت تأثیر قرار بگیرد، خیلی مهم است، کسی اشکش جاری شود این مهم است در عرفان و راه این چیزها ادبیات است. فصیح و بلیغ حرف زدن.
از قدیم میگفتند استادان اخلاق، باید فصیحترین افراد باشند، مثلاً کتابهای غزالی را ببینید، چقدر فصیح و بلیغ است، گلستان سعدی یا کلیله و دمنه یا مثلاً کتابهای خواجه نصیر، این کتابهایی که درباره اخلاق و عرفاناند کتابهای فصیح و بلیغ ادبیاند، این در ادبیات عرفانی خودمان است، کتابهای ابن عربی، کتابهای سیدبن طاووس یا عرفایی که خودمان داریم.
در یوگا همین کار را میکنند، یک جا میگوید لذت جنسی مانع از رسیدن به خداست، یکجا میگوید لذت جنسی وسیله رسیدن به خداست، گاهی میگویند لذت جنسی خود خداست و خودش هدف است، سه عبارت متناقض، این تناقض را اینطور بیان میکنند، این یک نمونه است و از این نمونهها زیاد است و میگویند در ادبیات عرفانی تناقض اشکالی ندارد.
علت اینکه ما در ادبیات عرفانی متناقض حرف میزنیم، مثلاً میگویم خدا اول است، خدا آخر است، خدا ظاهر است، خدا باطن است، این مورد به این علت است که میخواهم درباره چیزی حرف بزنم، که فراتر از عالم ماده است و با کلمات مادی درباره غیر مادی نمیشود حرف زد و این علت تناقضی است که ما قبول داریم.
اما اینکه در یوگا گفته میشود لذت و مراد هم لذت جنسی است، یک بحث مادی است و بحث غیر مادی نیست، کلمات مادی به معناهای مادی وفا میکنند و لذا اینجا دیگر جای متناقض حرف زدن نیست، نمیشود درباره مسجد بگویم بزرگ است یا بگویم بزرگ نیست، این تناقض است، بلکه درباره ملائکه اشکالی ندارد. درباره ملائک بگویید بال دارند، بال ندارند، آن اشکال ندارد. ولی اینجا نمیشود این را گفت، اما لذت جنسی مادی است، کلماتی هم که حرف میزنیم مادی است، کجایش توجیه دارد؟
*چرا یوگا بر تغییر نام افراد تأکید دارد
آنکه میشود پذیرفت این است که با کلمات مادی درباره یک امر غیر مادی حرف بزنیم، یا مثلاً در همین مراقبه حضور میگوید درستی و نادرستی کارها مهم نیست، این یعنی تناقض، در کدام کارها، همین کارهای انسان.
نکته دیگر در یوگا این است که یوگا معتقد است که انسان باید هر چند وقت یکبار اسمش را عوض کند، کسی که یک اسمی دارد بعد از مدتی اسمش را عوض کند، علتی که میگویند اسم خود را عوض کنید، این است که یوگا میگوید انسان مسئول اعمال و گفتار خودش نیست و حتی خودشان این را میگویند که اگر من یک چیزی را گفتم، ضرورت ندارد که شما آن حرف را به پای من ببندید، اگر دیروز یک حرفی زدم، امروز مسئول حرفهای دیروز خودم نیستم، هدفشان در یوگا این است که با این کلمات انسان را از خود بیگانه کنند و انسان احساس گناه نداشته باشد، میگوید آن کاری که دیروز انجام دادید برای دیروز بود و ربطی به امروز ندارد و دیروز آدم دیگری بود و امروز یک آدم دیگر. چند کتاب هم در این باره نوشتهاند.
مراقبت فکری هم که می گویند، این حرفها با هم ارتباطشان این میشود که میگویند که اگر شما اسم خودتان را عوض کردید یا گفتید که فلان کار برای پارسال بود چه ربطی به امسال من دارد، نتیجه این میشود که انسان از گذشته خودش کامل بیگانه میشود و دیگر تصورات و افکاری نسبت به گذشته ندارد و راحت می تواند به مراقبه برسد، هدفشان این است، (این توبه نمیشود، میشود تخلیه ذهن). اگر آدم یک جا بنشیند و به هیچ چیز فکر نکند، خلع محض. خوب این به زودی خیلی کارهای عجیب و غریب خواهد کرد، میتواند، همین کارهایی که مرتاضها میکنند، راهش این است، رسیدن به این خلع محض این است که الان بنشیند فکر بکند، ولی به هیچ چیزی توجه نداشته باشد که من کی هستم و کجا هستم و دیگران درباره من چی فکر میکنند، همه اینها را کنار بگذارد، این از همین راه یوگاست.
جوابش این است که اولاً حرکت، غفلت، تغییر اسم، اینها همه مربوط به جسم انسان است، آن هم که ما در فلسفه و انسان خودمان میگوییم حرکت دارد جسم است، جسم است که میگوییم موجود میشود و معدوم میشود، موجود میشود، معدوم می شود، اما روح، نفس، اینها ثابتند، مسئولیت کار پارسال مربوط به بدن امسال نیست، اما مربوط به روح امسال که هست. روح امسال با همان روح پارسال یکی است، حقوقدانها یا آنهایی که در رشته قضایی کار میکنند، میگویند که کسی که قبلاً جرمی را مرتکب شده است این بدن، آن بدن قبلی نیست، اما مسئولیت را دارد، به خاطر اینکه روح همان روح است، خوب اگر روح همان روح است، اگر اسم را عوض کنیم، اسم مربوط به بدن است، یعنی انسان نمیتواند خودش را از مسئولیت کارهای قبلی، خودش را فارغ کند، در غرب یک فلسفه اگزیستانسیالیست است، فلسفه اگزیستانسیالیست اساسش بر این است که انسان مسئولیت گذشته خودش را دارد. و هر کس طوری زندگی میکند که مردم آن طور به او نگاه میکنند، بنابراین این فرار از خود اینطور که در یوگا گفته شده است قابل تصور نیست.
نکته دیگر این است که میگویند انسان دارای کرامت است و کرامت به این است که انسان هرکاری را که انجام میدهد صحیح است حتی اگر انسان در برابر خدا بایستد، ایستادن در برابر خدا به این معناست که اینها میگویند چون ما باید به مراقبت برسیم، یک نوع مراقبت این است که افکار قبلی را نداشته باشیم، یکی از افکار قبلی اعتقاد به خداست، در واقع میخواهند با این حرفها یک عرفانی درست کنند که در آن عرفان انسان در خلع زندگی کند. کتابهایی که ورزشهای یوگا است نگاه کنید و ببینید چطور انسان را میخواهد در خلع نگه دارد، یعنی چیزهایی که واقعاً برای ما شاید قابل تصور نباشد.
وقتی که در خلع زندگی کرد، قهراً هیچ رنجی ندارد چون اصلاً فکر ندارد آن آدم. نسبت به گذشته خودش ناراحت نیست، چون گذشته خودش را میگوید مال من نبوده است، برای یک آدم دیگر بوده و اسمش هم یک چیز دیگری است، راجع به مجازات و این حرفها نیز هیچ مسئولیتی را قبول ندارند، همین چیزی که امروز به آن میگویند اومانیسم یا فرعونیت انسان یا اینکه انسان را جای خدا گذاشتن یا به جای خدا محوری بگوییم انسان محوری و اینها همه مفاهیمی است که در یوگا ذکر میشود برای رسیدن به آن خلع و مراقبه.
بعضی از این حرفها درست است و بعضی از این حرفها نادرست است و ما نمیتوانیم به صورت کلی اینها را نفی کنیم، میشود هم این طور گفت که بگوییم اینها یک ریاضتهایی کشیدهاند و آدمی که ریاضت بکشد یک چیزهایی را میفهمد، اما اینها را که فهمیده است درست به کار نبرده است.
مثلاً اینها این را شنیدهاند که انسان خوب است که گناه را به زبان نیاورد این را شنیدهاند، اما اشتباه به کار بردهاند، حالا همین را سریع عرض میکنم: اگر قصص انبیاء(ع) را آدم بخواند، پیغمبران خدا بنایشان بر این نبوده است که اسم گناه را بیاورند، (گناه را تکرار کنند نه اینکه گناه کنند نعوذ بالله)، بنایشان بر این نبوده که لفظ گناه را به کار ببرند، بنای انبیاء(ع) بر این است که اینطور حرف بزنند که خدایا ما گنهکاریم، ما را ببخش، اما بنایشان بر این نیست که بگویند مثلاً من غیبت کردم، در آن روز غیبت کردم یا آبروی فلانی را بردم خدایا من را ببخش، پیغمبران این طور نیستند و این را میگویند ادب حضور خدا، و این در ادیان است. یعنی ادیان میگویند همیشه استغفار از گناه بکنید اما اسم گناه را نیاورید، یوگا همین را شنیده است اما شنیدنش این شده است که یعنی گذشته را فراموش کن و کاری میکند که آدم به این فراموشی برسد.
شاید این خانههای سبز که در تهران است را شنیدهاید، این خانههای سبز کارشان همین ورزش یوگاست، در ورزش یوگا یک آدمی که یک گناهی کرده است و یک رنجی کرده است، یا مثلاً یک آدمی که معتاد است، با این ورزش کاری میکند که اصلاً گذشتهاش یادش میرود. اما وقتی گذشتهاش یادش میرود، واقعاً یادش میرود، یعنی وقتی یادش میرود نه دین یادش میماند، نه اخلاق یادش میماند، نه لباس پوشیدن یادش میماند، نه غذا خوردن یادش میماند، یعنی همه چیز یادش میرود، این یادش میرود که این برادرم است یا غریبه است، این رحم است یا غیر رحم است، این دوستم است یا این دشمن است. در ورزش یوگا این طور مراقبه را ایجاد میکنند که یک چیزهایی ریشه درست دارد، ولی جاهای غلط به کار برده شده است.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.