به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ روز 13 اردیبهشت 1296 كريم دواتگر عضو فعال مجموعه تروريستي موسوم به «كميته مجازات» به وسيله يكي از اعضاي همين كميته به قتل رسيد.
کمیته مجازات عنوان گروهی بود با مشی قهرآمیز که 10 سال پس از انقلاب مشروطیت شکل گرفت و میخواست از طریق اعمال خشونت به آرمانهای خود دست یابد. این گروه گرچه عمری بیش از دو سال نداشت اما حکایتی مکرر داشت در سالهای بعد. بعد از به توپ بستن مجلس و تعطیلی آن، مشروطهخواهان در به در شده و همه دستاوردهایشان را بر باد رفته میدیدند. سکوت مرگبار و خفقان سنگین پس از انحلال مجلس، برای آزادیخواهانی که به انقلاب مشروطیت دل بسته بودند سخت آزاردهنده بود. قزاقها مجلس را گلولهباران کرده و نمایندگان را تار و مار کردند، تعدادی از مشروطهخواهان را دستگیر کردند که در باغشاه به دار آویخته شدند. تعدادی به سفارتخانهها پناهنده شده و به خارج از کشور رفتند. عدهای هم خانهنشین بودند.
اما شرایط چنان که مستبدین میخواستند پیش نرفت. بار دیگر مقاومت شکل گرفت. در تبریز تلاشهایی برای بازگرداندن حکومت قانون آغاز شد. به تدریج در اصفهان، رشت و تهران نیز تکاپوهایی شروع شد. اعتراضات شکلها و روشهای مختلفی داشت. از آن میان برخی افراد نیز به روشهای تندتر و خشنتر رغبت داشتند هرچند خشونت از همان سال پس از مشروطه نیز پایهگذاری شده بود. کشتن اتابک اعظم توسط عباس آقا به پشتوانه گروهی از مشروطهخواهان از آن جمله بود. با بازسازی دوباره استبداد محمدعلیشاهی زمینه گرایش خشونت و نظامی شدن فراهم شد.
کسروی از واقعه ترور شیخ فضلالله نوری یاد میکند که در روز 19 دیماه 1287 اتفاق افتاد: «جمعهشب بود و شیخ از دیدن کسی برمیگشت که هنگام پیاده شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلولهها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد ولی جان سالم به در برد. کریم که خود را گرفتار اطرافیان دید، زیر گلوی خود گلولهای شلیک کرد که از گونهاش بیرون پرید. مجروحان را به خانه شیخ بردند و به مداوایشان پرداختند. کریم نیز مانند بقیه مجروحان بهبود یافت و به جرم این اقدام به زندان افتاد. او در زندان بود که مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه و دشمنان مشروطه پیروز شدند.» (تاریخ مشروطه، احمد کسروی، ص830)
محمدعلیشاه به روسیه گریخت و شیخ فضلالله نوری توسط فاتحان تهران به دار آویخته شد. کریم دواتگر که پیشتر قصد کشتن شیخ فضلالله را کرده بود از زندان آزاد شد و شاید خود را پیشتاز و پیشکسوت جریانی میدید که آن روزها جاری بود. آشکار بود که حس انتقام بر تحقق اهداف و آرمانها غلبه دارد؛ اما کریم به جای ترک خشونت و ترور، چند سال بعد به کاری سازمانیافته و تشکیلاتی برای کشتن مخالفان روی آورد.
*آغاز راه
کمیته مجازات در سال 1335- 1334قمری یعنی حدود 10 سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه در تهران تشکیل شد. اعضای آن بر این باور بودند که تنها راه رهایی از شرایط موجود و مبارزه با فساد و ظلم باقیمانده، راه قهرآمیز و مسلحانه است. آنها گمان میکردند با کشتن برخی افراد که به نظر آنها فاسد بودند و اموال مردم را چپاول میکردند یا وابسته به بیگانه بودند دیگر کسی به انحراف نخواهد رفت و جامعه مطلوب ظهور خواهد یافت. طبیعی است شناخت یک تشکیلات مخفی که همه تلاششان بر کتمان افراد و برنامههایشان بود به سادگی میسر نیست. به ویژه که به دلیل همین عدم شفافیت، شایعات و بزرگنماییهایی توسط عامه مردم درباره آنها صورت میگرفت. وقتی در یک شرایط سیاسی بحرانی یک گروه مخفی مسلحانه اعلام موجودیت میکند به طور طبیعی هر اقدام نظامی و خشونتآمیزی واقع شود مردم از چشم آن میبینند.
اکثر مورخان این کمیته را زیرمجموعه فرقه اجتماعیون عامیون ایران رقیب اعتدالیون میدانند که مواضعی رادیکالتر نسبت به آن داشت. اجتماعیون عامیون پیوند نزدیکی با اجتماعیون عامیون یا سوسیالدموکراتهای قفقاز داشتند. اعضای اولیه کمیته مجازات ابوالفتحزاده، منشیزاده، مشکوه، عمادالکتاب، میرزا علیاکبرخان ارداقی، رشیدالسلطان و کریم دواتگر و احساناللهخان، حسینالله و سیدمرتضی و اکبرخان و تعدادی دیگر بودند. این سازمان به صورتی مخفیانه فعالیت میکرد. رویه آنان این بود که ضمن انتشار اعلامیههایی تهدیدآمیز علیه اشخاص هدف، به ترور آنها اقدام میکرد. اینکه چگونه آنها به این خط مشی خشونتآمیز رسیده بودند جای تامل دارد.
جالب است که یکی از بنیانگذاران این جریان یعنی اسداللهخان ابوالفتحزاده قبلاً سرتیپ گارد قزاق بود که در جریان انقلاب مشروطه از آن شغل کناره گرفت. از نظر نباید دور داشت که بریگاد قزاق نیروی نظامی مدافع حاکمیت استبدادی بود که در مقابل مشروطهخواهان قرار داشت و جز زبان قهر و خشونت نمیشناخت. طبیعی است کنارهگیری اعضای آن در جریان انقلاب مشروطه گام مثبتی به شمار میرفت اما کنار گذاشتن تفکر و خوی خشونتمدار کاری ناگهانی چون تغییر شغل نیست و نیاز به دگرگونی درونی، فکری و اخلاقی دارد. همچنین منشیزاده گرچه تحصیلکرده دارالفنون بود اما به نوشته کسروی (جلد دوم، ص 838) وی نیز تا دوران مشروطیت در بخش دفتری نیروی قزاق مشغول به کار بود. طبعاً فضای حاکم بر این نیرو بر روحیات و افکار وی نیز بیتاثیر نبوده است.
عمادالکتاب یا میرزا محمدحسین سیفیقزوینی خوشنویس معروفی بود که برای مظفرالدینشاه شاهنامهای را خوشنویسی کرد و از او لقب عمادالکتاب دریافت کرد. او که در جریان انقلاب مشروطیت به آزادیخواهان پیوسته بود، بعد از به توپ بستن مجلس توسط قزاقان محمدعلیشاه آواره شد. با پیروزی مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه و روی کار آمدن احمدشاه، عمادالکتاب نیز باردیگر مقامی پیدا کرد و معلم خط احمدشاه شد.
در این دوران بود که او بر اثر تبلیغات اعضای کمیته مجازات و نارضایتیای که از اوضاع داشت به خط مشی آنان گرایش پیدا کرد و به همکاری با آنان پرداخت. از آن پس اعلامیههای گروه را وی مینوشت اما شرکت در عملیات نظامی و ترور افراد از وی گزارش نشده است. عمادالکتاب بعد از فروپاشی کمیته و دستگیری اعضا و گذراندن دوران تبعید در دستگاه رضاشاه بار دیگر به کار خوشنویسی مشغول شد. فرد دیگری که به عضویت این کمیته درآمد و سرانجام نیز دستگیر و اعدام شد، حسینالله است. وی از عاملان ترور سیدعبدالله بهبهانی یکی از دو رهبر مشروطهخواه بود. سیدعبدالله در آن زمان از جرگه اعتدالیون بود و در مقابل تندرویهای اجتماعیون عامیون از جمله تقیزاده و حیدرعمواوغلی میایستاد. ترور وی در این مناسبات از سوی همان تندروان طرحریزی شد و حسینالله عامل اجرای آن شد. این کار خطای بزرگی بود که در شکست مشروطهخواهی و تغییر روند اوضاع تاثیر زیادی داشت.
*ترورها
اولین کسی که به دست برخی اعضای کمیته مجازات به قتل رسید میرزااسماعیلخان رئیس انبار غله وزارت مالیه بود. مساله نان و توزیع آرد از معضلات آن روزهای جامعه ایرانی بود. میرزااسماعیل از سوی اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده و فساد مالی شده بود. همچنین یکی از جرائم او رفت و آمد به سفارت بریتانیا بود. کریم دواتگر و رشیدالسلطان و سیدمرتضی با یاری یکدیگر از مجریان طرح ترور میرزااسماعیل بودند.
اما دومین نفری که محکوم به مجازات توسط کمیته شد همین کریم دواتگری بود که خود عضو کمیته بود و حکم مجازات میرزااسماعیل را اجرا کرده بود. قبل از آن نیز اقدام به ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری کرده بود. کریم از سوی دیگر اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده شد. گفته شد بخشی از هزینهای را که بابت عملیات ترور میرزااسماعیل مقرر شده بود به نفع خود تصرف کرده است، همچنین تمرد و گردنکشی کریم در برابر دستورات کمیته عامل دیگر مجازات وی عنوان شده بود. رشیدالسلطان همدست او در آن عملیات خود حکم قتل کریم را اجرا کرد.
این تصفیه درونسازمانی نشان میداد این افراد حتی برای اصلاح اعضای خود راهی جز خشونت و برخورد قهرآمیز نمیشناسند. سومین قرعه فال به نام یک عنصر مطبوعاتی افتاد. متینالسلطنه مدیر روزنامه عصر جدید از سوی کمیته متهم شد که از اسماعیلخان دفاع کرده و با خارجیها مراوداتی دارد. اعلامیهای مبنی بر حکم مجازات وی صادر شد و متعاقب آن وی به قتل رسید.
اگر برای این قتلها کمیته توانست توضیحاتی دال بر خلافکاری مقتولان ارائه دهد اما در مورد قتل منتخبالدوله عضو وزارت مالیه نتوانست افکار عمومی را با خود همراه کند. مقتول جوانی سالم و فاضل بود و کشتن وی موجب بدنامی کمیته نزد مردم شد. مرحوم ملکالشعرای بهار که تا آن زمان نسبت به اقدامات کمیته مجازات سکوت کرده و مخالفتی ابراز نکرده بود در مجله نوبهار مقاله تندی علیه کمیته و این اقدام آنان منتشرکرد. متعاقب این مقاله تعدادی از اعضای کمیته در دوره رئیسالوزرایی نجفقلیخان بختیاری صمصامالسلطنه در سال 1297 شمسی(1336 قمری) دستگیر شدند اما با تهدید مقامات از سوی اعضای دستگیرنشده، صمصامالسلطنه عقبنشینی کرده و آنها را آزاد کرد. کابینه صمصام چند ماهی بیشتر دوام نیاورد و پس از وی میرزا حسنخان وثوقالدوله (عاقد قرارداد 1919) رئیسالوزرا شد.
یکی از اقدامات اولیه وی دستگیری افراد کمیته مجازات و پایان این ماجرا بود. در این زمان بود که رشیدالسلطان و حسین الله محکوم به اعدام شدند و در میدان توپخانه به دار آویخته شدند. عمادالکتاب و میرزا علیاکبرخان ارداقی و مشکوهالممالک هر یک به پنج سال زندان و تبعید محکوم شدند. برخی اعضای دیگر نیز به 5 تا 15 سال تبعید یا زندان محکوم شدند. منشیزاده و ابوالفتحزاده نیز ظاهراً به کلات تبعید شده بودند و توسط ماموران به آن منطقه اعزام شدند. اما در بین راه سمنان و دامغان در 27 ذیقعده 1336 قمری به دست عوامل حکومت کشته شدند. احساناللهخان دیگر عضو کمیته مجازات موفق به فرار شد و به قفقاز رفت و بعدها به نهضت جنگل میرزا کوچکخان پیوست هر چند در آنجا نیز چندان رفیق وفاداری برای میرزا نشد.
در مجموع کمیته مجازات عمر درازی نداشت. اما در دو سالی که این کمیته فعال بود در ایجاد فضای رعب و وحشت تاثیر زیادی داشت. شیوه عمل آنها موجب شد هر کس خود را در معرض تهدید و سوءقصد آنها ببیند چون بر اساس خط مشی مشخصی عمل نمیکردند که تنها یک قشر و افراد خاص را هدفگیری کنند. هر کس را که کمیته خاطی و وابسته با اجنبی یا مخالف خود میپنداشت حکم بر مجازات وی صادر کرده و توسط عوامل خود وی را به قتل میرساند. برخی معتقدند عوامل انگلیس و فراماسونری نیز در میان آنها رخنه کرده و از آنها در جهت اهداف خود بهره میگرفتند. صاحبنظرانی نیز برخی از اعضای آنها را به فرقه بهائیت منتسب کرده و برآنند که گردانندگان این فرقه سیاسی مذهبی از این کمیته بهرهبرداری کردهاند.
*انگليس و امريكا تكيهگاههاي كميته تروريستي مجازات
در ميان اوراقي كه در لابلاي كتابهاي خطي آيتالله محدث قمي به دست آمد، يكي هم نوشته كوتاهي است كه از طرف افراد «كميته مجازات دموكرات مشهد» بعنوان تهديد وي از سخناني كه در انتقاد از امريكائيها در منبر ايراد كرده بود، برايش ارسال داشته اند. عين آن نوشته اين است: «آقاي آقا شيخ عباس قمي! پدر سوخته! شنيدم كه در منبر از امريكائيها حرف بد ميزنيد، اگر شنيده شد كه دومرتبه از اين گونه مزخرفات بگوييد و تكذيب نكنيد همين دوشنبه به ضرب گلوله شكمت را مثل سگ پاره پوره خواهيم كرد - كميته مجازات دموكرات مشهد»
اين در وقتي بوده كه مرحوم حاج شيخ عباس در مشهد اقامت داشته، و ماه مبارك رمضان در مسجد گوهرشاد ياجائي ديگر منبر ميرفته است. آن مرحوم در حاشيهي همان دستخط با مركب قرمز نوشته است: «در چند سال قبل در ماه رمضان احقر منبر ميرفتم. در اواخر ماه اين كاغذ را براي من فرستادند، و آن روز دوشنبه كه موعد بود روز يكشنبه آن، من به ديدن حاجيها رفتم... مبلغي دفعتاً براي من رسيد از حاجيها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموكرات هم از بين رفت.»
ميبينيم كه مرحوم حاج شيخ عباس بر اثر سخناني كه زمان اقامت مشهد درمنبر راجع به نفوذ و خطر امريكائيها گفته است، از طرف «كميتهي مجازات دموكرات مشهد» كه يك انجمن سري بوده است، تهديد به قتل ميشود و روز قبل از موعد، كه به ديدن حاجيها رفته بود، وجهي فيالحال به او ميدهند، و او نيز همان روز عازم حج ميشود، دموكرات هم از بين ميرود و قضيه منتفي ميگردد. اين حج، حج سوم آن مرحوم در سال 1341 ه بوده كه از مشهد عازم شده است. براي آگاهي از كار دموكراتها در دفاع از امريكائيها و نقشي كه در كميتهي مجازات داشته اند، از نويسندهي پژوهشگر آقاي عبدالله شهبازي خواستيم كه در اين خصوص ما را مطلع كنند، و ايشان هم لطف كردند، نوشتهي ايشان را در اين مورد عيناً ميآوريم كه گوياي اندكي از بسيار است:
بسمهتعالي - حسبالامر جناب آقاي دواني مطالب زير دربارهي فعاليت كميتهي مجازات و نامه آن دال بر تهديد به قتل مرحوم حاج شيخ عباس قمي، به دليل اظهارات ضد آمريكايي ايشان، به استحضار ميرسد:
ريشههاي تهديدات تروريستي عليه علما به دوران مشروطه باز ميگردد و در اين دوران نام دو تن از تشكيلدهندگان كميته مجازات، كه بعدها علني شد، به چشم ميخورد: ابوالفتحزاده و منشيزاده. سابقه فعاليتهاي تروريستي اسدالله خان و سيفالله خان ابوالفتحزاده، و ميرزاده ابراهيم خان سرتيپ (منشيزاده) حداقل به سال 1324 و فعاليت در «انجمن غيرت» باز ميگردد كه به رياست ميرزاابراهيمآقا تبريزي، نمايندهي تبريز و عضو لژماسوني بيداري ايران، تشكيل شده بود.
فعالين اين انجمن گردانندگان كميته مجازات بعدي هستند: سرتيپ اسدالله خان ابوالفتح زاده نايب اول انجمن و ابراهيم منشيزاده نايب دوم انجمن بودند. محمدنظر خان مشكوهالممالك، صندوقدار لژ بيداري ايران، نيز از پايهگذاران انجمن غيرت بود. ابوالفتحزاده به همراه دو برادرش حاجي خان و نصرالله خان از بريگاد قزاق مستعفي شده و به مشروطهخواهان پيوستند. پس از انحلال مجلس، او به همراه منشيزاده با لباس مبدل به تنكابن گريخت و از آن جا رهسپار رشت و مازندران شد و در ماجراي قتل آقابالاخان سردار و شورش گيلان شركت داشتند. به نوشته ملكزاده، آنها پنهاني به تهران آمدند و در خانهاي در قلهك (يعني منطقه تحت نفوذ سفارت انگليس) مستقر شدند و «با ساير مشروطهخواهان كه به آن جا پناهنده شده بودند به تشكيل مجامع و مسلح كردن افراد براي جنگ نهايي با استبداد پرداختند.»
چون مجاهدين به رشت نزديك شدند، «ابوالفتحزاده و برادران و پيروانش» به آنها پيوستند و در تمام جنگها شركت كردند. منشي زاده نيز كه در جنگ مجلس از فرماندهان نظامي بود، به همراه ابوالفتح زاده به گيلان رفت و «يك سال تمام با آزاديخواهان آن سامان همقدم بود.» و بعد به تهران آمد و در خفا عدهاي را مسلح كرد. (ملكزاده، 4، 742)
ابوالفتحزاده به همراه برادرانش در فتح تهران نقش داشت و همو بود كه قواي مشروطهخواه را براي نخستين بار به حمله به خانهي مرحوم حاج شيخ فضلالله نوري ترغيب كرد: «دو ساعت به غروب مانده، نصرالله خان، برادر ابوالفتحزاده، خسته و فرسوده وارد مسجد سپهسالار شد و از طرف ابوالفتحزاده به سرداران ملي اطلاع داد كه در حدود دو هزار نفر از اتباع حاجي شيخفضلالله و شيخ محمود وراميني و آخوند آملي به سركردگي صنيع حضرت و شيخ محمود و سيدجمال ما را از پشت سر مورد هجوم قرار دادهاند و اگر آنها را متفرق نكنند موقعيت ما در خطر خواهد افتاد.» بدين ترتيب، سالار فاتح مازندراني و افرادش و جمعي از گرجيان با پرتاب بمب و تيراندازي «رشته انتظام قشون حاجي شيخفضلالله را از هم پاشيدند»!! (ملكزاده، 6، 1205)
در ترورهاي مرموز زمان محمدعلي شاه و پس از آن، سرنخ سرانجام به همين هسته تروريستي وصل ميشود. مثلاً در قتل اتابك (21 رجب 1325) برادر عباس آقا، قاتل اتابك، به نام حسنآقا در خانه حاجيخان، برادر فطنالملك، پنهان بوده و سپس ابراهيم منشيزاده او را در خانهي خود پنهان ميكند. (نوايي، فتح تهران، صص 131 ـ 13 )
در ماجراي ترور نافرجام محمدعلي شاه (25 محرم 1326) حيدرخان عمواوغلي شش نفر تروريست خود را به خانهي ابوالفتحزاده ميبرد. (رائين، حيدرعمواوغلي، صص 92ـ 93) در ترور نافرجام مرحوم حاج شيخفضل الله نوري (16 ذيحجه 1326) عامل اصلي كريم دواتگر، تروريست معروف بعدي در كميته مجازات است، و در اين ماجرا عوامل سرشناس سفارت انگليس، چون ميرزا محمدنجات خراساني، شركت دارند و مستر اسمارت، نمايندهي سفارت انگليس، در محل بازجويي متهمين حاضر ميشود تا به قول تقيزاده كسي نتواند به تروريستها «زور بگويد.» (تقيزاده زندگي طوفاني، ص 142)، ميدانيم كه حسينخانالله نيز در قتل مرحوم سيدعبدالله بهبهاني شركت داشت. (فخرايي، گيلان، 198، ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، ج7، ص 1336) اين گروه تروريستي و مخفي، پس از خلع محمد عليشاه در كنار محافلي كه بعداً «حزب دمكرات» را تشكيل دادند فعاليت مرموزي داشت. در اين زمان حيدرعمواوغلي از فعالين حزب دموكرات بود و تحت امر هسته بالاتري مركب از ابوالفتحزاده، منشيزاده و مشكاتالممالك قرار داشته كه ميتوانند هسته مسئولين گروه تروريستي مخفي تشكيلات فرقه باشند. در اين دوران است كه ماجراي ترور مرحوم سيد عبدالله بهبهاني پيش ميآيد (9 رجب 1328) عاملين اين ترور، رجب سرابي، علياصغر ژاندارم و حسينخانلله بودند.
سرابي در محرم يا سفر 1330 در تبريز كشته شد. علياصغر ژاندارم بعدها به اتهام خيانت تيرباران شد و حسن خانلله در واقعه كميتهي مجازات درتهران مصلوب شد. (فخرايي، گيلان، 198؛ ملكزاده تاريخ انقلاب مشروطيت،ج 7، ص 1336) بنابراين، دست تقدير هر يك را به سزاي خود رسانيد. ابوالفتح زاده نيز در اين ترور نمايان است.
سران كميته مجازات (1335 ق./ 1295 ـ 1296 ش.) به ويژه اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهيمخان منشيزاده و محمدنظرخان مشكات الممالك، بهايي بودند و به تبليغات بهاييگري شهرت داشتند. (بامداد، ج 1، ص 112؛ تبريزي، اسرار تاريخي، 23). تبريزي مينويسد كه آنان به بهائي بودن شهرت كامل داشتند. (تبريزي، ص 36)
عمليات كميتهي مجازات تقريباً پنج ماه بود. از آخر دلو 1295 تا اول اسد 1296 . با ترور ميرزا اسماعيل خان شيرازي، رئيس انبار غله دولتي، آغاز و با قتل رضا منتخبالدوله ختم شد. ابوالفتحزاده، منشيزاده و مشكاتالممالك تا پايان كار كميته مجازات هسته اصلي آن محسوب ميشدند و جلسات سه نفره خود را داشتند مشي كميته را تعيين ميكردند. (تبريزي، اسرار تاريخي كميتهي مجازات، ص 31)
لبه تيز حمله اين گروه تروريستي و مرموز، كه به غلط به عنوان يك گروه انقلابي معروف شده، عليه علما بود. مستشارالدوله صادق مينويسد: «آقايان علما براي جان خود خوفناك و از طرف ديگر بدون حق و حساب متوقع بودندكه هيئت دولت تازه روي كارآمده معجلاً قاتلين و محركين را دستگير كند.» (اسناد مستشارالدوله صادق، ص 117)
يكي از اقدامات آنها قتل ميرزا محسن مجتهد، فرزند محمدباقر صدرالعلما و برادر ميرزا جعفر صدرالعلما، بود، زيرا به گفته مهدي بامداد، «پيش از كشته شدنش به واسطه هر جهتي كه بود عنوان و نفوذ زيادي در تهران و بلكه ايران پيدا كرده بود». (بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 1، ص 113)
و اما چرا بايد كميته مجازات مخالف سخنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي عليه آمريكاييها باشد؟ در اين دوران از سوي محافل ماسوني وابسته به لژ بيداري ايران و سازمانهاي علني آن، مانند فرقه دمكرات، تلاش وسيعي براي جلب آمريكائيان به ايران در جريان بود. گفته ميشود كه اين اقدام خيرخواهانه و براي كشيدن پاي نيروي سومي در مقابل روسيهي تزاري و استعمار انگليس بوده كه چنين نيست. در واقع، در اينجا ما با آمريكا دقيقاً به عنوان يك نيروي استعماري تازه نفس روبرو هستيم. در همين دوران بود كه توسط سران حزب دمكرات تقيزاده ـ نواب در زمان وزارت خارجه حسينقلي خان نواب، طرح استخدام مورگان شوستر آمريكايي به تصويب مجلس رسيد(11 اوت 1910) و حسينقلي خان نواب در 22 ذيحجه / 1328 / 25 دسامبر 1910، دو روز قبل از استعفاي اجبارياش از وزارت خارجه، دستور استخدام مستشاران آمريكايي را به نبيلالدوله، شارژدافر ايران در واشنگتن، صادر كرد(مكدانيل، شوستر، 114)
زماني كه تلگراف نواب به نبيلالدوله رسيد، او وقت را تلف نكرد و به گفتهي مكدانيل «آمادگي» داشت. او قبلاً ويليام مورگان شوستر را يافته بود. همان روز نبيلالدوله با شوستر مذاكره كرد و شوستر با ويليام تافت، رئيسجمهور آمريكا، ملاقات نمود. و بدينسان، به سرعت كار خاتمه يافته تلقي شد. (مكدانيل، شوستر، 115). بنابراين، حسينقلي خان نواب را بايد طراح اصلي استخدام مستشاران آمريكايي در ايران دانست. در اين ماجرا، بهاييان نقش مهمي داشتند كه تاكنون مورد بررسي دقيق قرار نگرفته. نبيلالدوله از سران بهائيت و از دوستان عباس افندي بود. او از خانوادهي لسانالملك سپهر است و به گفته رائين، در فراماسونري امريكا مقام شامخي داشت. (رائين، فراموشخانه، ج 2، 152). نبيلالدوله به محفل بهائيان ايران نامهاي نوشت و از آنها تقاضا كرد كه در روز ورود شوستر از وي استقبال شايان به عمل آوردند. بهائيان دو نفر از افراد انگليسيدان خود را به استقبال شوستر به انزلي فرستادند و هنگام ورود شوستر به تهران قريب به صد نفر از بهائيان تهران به قريه مهرآباد به استقبال شوستر رفتند.
«هنگام ورود شوستر به تهران، هيچ يك از مأمورين دولتي به استقبالش نرفت ولي در عوض بهائيان از او استقبال كرند.» (شوستر، اختناق ايران، مقدمهي اسماعيل رائين، ص 10 ـ 11) پس از ورود شوستر به ايران با حمايت دموكراتها، مجلس دوم قانون 23 جوزا (15 جماديالثانيه 1329) را گذرانيد و به او اختيارات تام داد. مرحوم مدرس بعدها در مجلس سوم، گفت: «در دورهي سابق يك قانون كه از مجلس گذشت اسمش قانون 23 جوزا بود، و بدبختانه از روزي كه از مادر متولد شد اسباب زحمت شد.» (مذاكرات مجلس سوم، 7 جماديالثانيه 1333، ص 89)
درست در همين زمان بود كه محافل مرموزي عباس افندي را به اروپا و آمريكا دعوت كردند و در اين سفر سه ساله وي با تبليغات جديد در رسانههاي غرب معرفي شد و در مجامع فراماسونري سخنرانيهاي مفصل كرد و از «مذهب انسانيت» و «تجدد در دين» سخن گفت. سرانجام شوستر به علت اولتيماتوم روسها، كه حضور آمريكاييها در ايران را تحمل نميكردند، از كار بركنار شد، ولي تلاش براي نفوذ كانونهاي معين از آمريكاييان در ايران ادامه يافت.
با اين توضيحات، رابطه مرموز و پنج جانبهاي ميان آمريكاييها، بهاييان، فراماسونري، حزب دموكرات و كميته مجازات مشاهده ميشود و در اين چارچوب است كه سخنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي عليه آمريكاييان و علت تهديد او توسط كميته مجازات روشن ميگردد - والسلام عبدالله شهبازي 29/10/1375
پس از واقعه بيرون كردن مورگان شوستر امريكائي، و اعدام سران كميتهي مجازات وابسته به حزب دموكرات در تهران، باز هم فعاليت «كميتهي مجازات حزب دموكرات» به طور پنهاني در ايالات ادامه داشته، و آنها كه تز جدائي روحانيت را از سياست دنبال ميكردند و تحت حمايت غرب بودند دست از شرارت بر نميداشتند. در همين زمانها بوده كه محدث قمي با اطلاع از نفوذ امريكائيها و فعاليت ميسيون تبشيري آنها در بعضي از شهرهاي ايران و از جمله مشهد، علناً در منبر از آنها انتقاد ميكرده و همان نيز باعث نوشتن آن نامهي تهديد آميز شده بود.
سران كميتهي مجازات حزب دموكرات توسط وثوقالدوله اعدام شدند، ولي بقيه تا مدتي بعد در تهران و مشهد و نقاط ديگر به طور پنهاني فعاليت داشتهاند. در كتاب «تقويم تاريخ خراسان ـ از مشروطيت تا انقلاب اسلامي» از جملهي حوادث سال 1337 قمري را «تصويب مواد تشكيلاتي و شرح وظايف كميتههاي محلي و اعضاي حزب دموكرات خراسان توسط مجلس محلي مشهد» نوشته است و اين همان زمان تهديد محدث قمي در مشهد توسط حزب دموكرات چند سال بعد بوده است.
ميسيون امريكائي در آن موقع در مشهد تبليغات وسيع تبشيري داشتهاند و مبلغان آنها سعي در گمراه ساختن افراد و مسيحي كردن آنها داشتهاند. همين معني موجب ميشود كه محدث قمي در منبر علناً از آنها نام ببرد و خطر وجود آنها را از نظر سياسي و ديني در مشهد و جاهاي ديگر، و راهي كه پيش گرفته بودند به مردم گوشزد كند. اين تهديد كميته مجازات دموكرات هم يا واقعيت داشته و يا عوامل امريكائي به نام آنها كه سابقه تروريستي داشتهاند، او را تهديد كرده بودند. هر چه بود پس از سفر حج او كه گفتيم بايد حج سوم او در سال 1341 باشد، حزب دموكرات مشهد هم منحل ميشود.
*موسسه پژوهشهای سیاسی
کمیته مجازات عنوان گروهی بود با مشی قهرآمیز که 10 سال پس از انقلاب مشروطیت شکل گرفت و میخواست از طریق اعمال خشونت به آرمانهای خود دست یابد. این گروه گرچه عمری بیش از دو سال نداشت اما حکایتی مکرر داشت در سالهای بعد. بعد از به توپ بستن مجلس و تعطیلی آن، مشروطهخواهان در به در شده و همه دستاوردهایشان را بر باد رفته میدیدند. سکوت مرگبار و خفقان سنگین پس از انحلال مجلس، برای آزادیخواهانی که به انقلاب مشروطیت دل بسته بودند سخت آزاردهنده بود. قزاقها مجلس را گلولهباران کرده و نمایندگان را تار و مار کردند، تعدادی از مشروطهخواهان را دستگیر کردند که در باغشاه به دار آویخته شدند. تعدادی به سفارتخانهها پناهنده شده و به خارج از کشور رفتند. عدهای هم خانهنشین بودند.
اما شرایط چنان که مستبدین میخواستند پیش نرفت. بار دیگر مقاومت شکل گرفت. در تبریز تلاشهایی برای بازگرداندن حکومت قانون آغاز شد. به تدریج در اصفهان، رشت و تهران نیز تکاپوهایی شروع شد. اعتراضات شکلها و روشهای مختلفی داشت. از آن میان برخی افراد نیز به روشهای تندتر و خشنتر رغبت داشتند هرچند خشونت از همان سال پس از مشروطه نیز پایهگذاری شده بود. کشتن اتابک اعظم توسط عباس آقا به پشتوانه گروهی از مشروطهخواهان از آن جمله بود. با بازسازی دوباره استبداد محمدعلیشاهی زمینه گرایش خشونت و نظامی شدن فراهم شد.
کسروی از واقعه ترور شیخ فضلالله نوری یاد میکند که در روز 19 دیماه 1287 اتفاق افتاد: «جمعهشب بود و شیخ از دیدن کسی برمیگشت که هنگام پیاده شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلولهها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد ولی جان سالم به در برد. کریم که خود را گرفتار اطرافیان دید، زیر گلوی خود گلولهای شلیک کرد که از گونهاش بیرون پرید. مجروحان را به خانه شیخ بردند و به مداوایشان پرداختند. کریم نیز مانند بقیه مجروحان بهبود یافت و به جرم این اقدام به زندان افتاد. او در زندان بود که مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه و دشمنان مشروطه پیروز شدند.» (تاریخ مشروطه، احمد کسروی، ص830)
محمدعلیشاه به روسیه گریخت و شیخ فضلالله نوری توسط فاتحان تهران به دار آویخته شد. کریم دواتگر که پیشتر قصد کشتن شیخ فضلالله را کرده بود از زندان آزاد شد و شاید خود را پیشتاز و پیشکسوت جریانی میدید که آن روزها جاری بود. آشکار بود که حس انتقام بر تحقق اهداف و آرمانها غلبه دارد؛ اما کریم به جای ترک خشونت و ترور، چند سال بعد به کاری سازمانیافته و تشکیلاتی برای کشتن مخالفان روی آورد.
*آغاز راه
کمیته مجازات در سال 1335- 1334قمری یعنی حدود 10 سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه در تهران تشکیل شد. اعضای آن بر این باور بودند که تنها راه رهایی از شرایط موجود و مبارزه با فساد و ظلم باقیمانده، راه قهرآمیز و مسلحانه است. آنها گمان میکردند با کشتن برخی افراد که به نظر آنها فاسد بودند و اموال مردم را چپاول میکردند یا وابسته به بیگانه بودند دیگر کسی به انحراف نخواهد رفت و جامعه مطلوب ظهور خواهد یافت. طبیعی است شناخت یک تشکیلات مخفی که همه تلاششان بر کتمان افراد و برنامههایشان بود به سادگی میسر نیست. به ویژه که به دلیل همین عدم شفافیت، شایعات و بزرگنماییهایی توسط عامه مردم درباره آنها صورت میگرفت. وقتی در یک شرایط سیاسی بحرانی یک گروه مخفی مسلحانه اعلام موجودیت میکند به طور طبیعی هر اقدام نظامی و خشونتآمیزی واقع شود مردم از چشم آن میبینند.
اکثر مورخان این کمیته را زیرمجموعه فرقه اجتماعیون عامیون ایران رقیب اعتدالیون میدانند که مواضعی رادیکالتر نسبت به آن داشت. اجتماعیون عامیون پیوند نزدیکی با اجتماعیون عامیون یا سوسیالدموکراتهای قفقاز داشتند. اعضای اولیه کمیته مجازات ابوالفتحزاده، منشیزاده، مشکوه، عمادالکتاب، میرزا علیاکبرخان ارداقی، رشیدالسلطان و کریم دواتگر و احساناللهخان، حسینالله و سیدمرتضی و اکبرخان و تعدادی دیگر بودند. این سازمان به صورتی مخفیانه فعالیت میکرد. رویه آنان این بود که ضمن انتشار اعلامیههایی تهدیدآمیز علیه اشخاص هدف، به ترور آنها اقدام میکرد. اینکه چگونه آنها به این خط مشی خشونتآمیز رسیده بودند جای تامل دارد.
جالب است که یکی از بنیانگذاران این جریان یعنی اسداللهخان ابوالفتحزاده قبلاً سرتیپ گارد قزاق بود که در جریان انقلاب مشروطه از آن شغل کناره گرفت. از نظر نباید دور داشت که بریگاد قزاق نیروی نظامی مدافع حاکمیت استبدادی بود که در مقابل مشروطهخواهان قرار داشت و جز زبان قهر و خشونت نمیشناخت. طبیعی است کنارهگیری اعضای آن در جریان انقلاب مشروطه گام مثبتی به شمار میرفت اما کنار گذاشتن تفکر و خوی خشونتمدار کاری ناگهانی چون تغییر شغل نیست و نیاز به دگرگونی درونی، فکری و اخلاقی دارد. همچنین منشیزاده گرچه تحصیلکرده دارالفنون بود اما به نوشته کسروی (جلد دوم، ص 838) وی نیز تا دوران مشروطیت در بخش دفتری نیروی قزاق مشغول به کار بود. طبعاً فضای حاکم بر این نیرو بر روحیات و افکار وی نیز بیتاثیر نبوده است.
عمادالکتاب یا میرزا محمدحسین سیفیقزوینی خوشنویس معروفی بود که برای مظفرالدینشاه شاهنامهای را خوشنویسی کرد و از او لقب عمادالکتاب دریافت کرد. او که در جریان انقلاب مشروطیت به آزادیخواهان پیوسته بود، بعد از به توپ بستن مجلس توسط قزاقان محمدعلیشاه آواره شد. با پیروزی مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه و روی کار آمدن احمدشاه، عمادالکتاب نیز باردیگر مقامی پیدا کرد و معلم خط احمدشاه شد.
در این دوران بود که او بر اثر تبلیغات اعضای کمیته مجازات و نارضایتیای که از اوضاع داشت به خط مشی آنان گرایش پیدا کرد و به همکاری با آنان پرداخت. از آن پس اعلامیههای گروه را وی مینوشت اما شرکت در عملیات نظامی و ترور افراد از وی گزارش نشده است. عمادالکتاب بعد از فروپاشی کمیته و دستگیری اعضا و گذراندن دوران تبعید در دستگاه رضاشاه بار دیگر به کار خوشنویسی مشغول شد. فرد دیگری که به عضویت این کمیته درآمد و سرانجام نیز دستگیر و اعدام شد، حسینالله است. وی از عاملان ترور سیدعبدالله بهبهانی یکی از دو رهبر مشروطهخواه بود. سیدعبدالله در آن زمان از جرگه اعتدالیون بود و در مقابل تندرویهای اجتماعیون عامیون از جمله تقیزاده و حیدرعمواوغلی میایستاد. ترور وی در این مناسبات از سوی همان تندروان طرحریزی شد و حسینالله عامل اجرای آن شد. این کار خطای بزرگی بود که در شکست مشروطهخواهی و تغییر روند اوضاع تاثیر زیادی داشت.
*ترورها
اولین کسی که به دست برخی اعضای کمیته مجازات به قتل رسید میرزااسماعیلخان رئیس انبار غله وزارت مالیه بود. مساله نان و توزیع آرد از معضلات آن روزهای جامعه ایرانی بود. میرزااسماعیل از سوی اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده و فساد مالی شده بود. همچنین یکی از جرائم او رفت و آمد به سفارت بریتانیا بود. کریم دواتگر و رشیدالسلطان و سیدمرتضی با یاری یکدیگر از مجریان طرح ترور میرزااسماعیل بودند.
اما دومین نفری که محکوم به مجازات توسط کمیته شد همین کریم دواتگری بود که خود عضو کمیته بود و حکم مجازات میرزااسماعیل را اجرا کرده بود. قبل از آن نیز اقدام به ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری کرده بود. کریم از سوی دیگر اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده شد. گفته شد بخشی از هزینهای را که بابت عملیات ترور میرزااسماعیل مقرر شده بود به نفع خود تصرف کرده است، همچنین تمرد و گردنکشی کریم در برابر دستورات کمیته عامل دیگر مجازات وی عنوان شده بود. رشیدالسلطان همدست او در آن عملیات خود حکم قتل کریم را اجرا کرد.
این تصفیه درونسازمانی نشان میداد این افراد حتی برای اصلاح اعضای خود راهی جز خشونت و برخورد قهرآمیز نمیشناسند. سومین قرعه فال به نام یک عنصر مطبوعاتی افتاد. متینالسلطنه مدیر روزنامه عصر جدید از سوی کمیته متهم شد که از اسماعیلخان دفاع کرده و با خارجیها مراوداتی دارد. اعلامیهای مبنی بر حکم مجازات وی صادر شد و متعاقب آن وی به قتل رسید.
اگر برای این قتلها کمیته توانست توضیحاتی دال بر خلافکاری مقتولان ارائه دهد اما در مورد قتل منتخبالدوله عضو وزارت مالیه نتوانست افکار عمومی را با خود همراه کند. مقتول جوانی سالم و فاضل بود و کشتن وی موجب بدنامی کمیته نزد مردم شد. مرحوم ملکالشعرای بهار که تا آن زمان نسبت به اقدامات کمیته مجازات سکوت کرده و مخالفتی ابراز نکرده بود در مجله نوبهار مقاله تندی علیه کمیته و این اقدام آنان منتشرکرد. متعاقب این مقاله تعدادی از اعضای کمیته در دوره رئیسالوزرایی نجفقلیخان بختیاری صمصامالسلطنه در سال 1297 شمسی(1336 قمری) دستگیر شدند اما با تهدید مقامات از سوی اعضای دستگیرنشده، صمصامالسلطنه عقبنشینی کرده و آنها را آزاد کرد. کابینه صمصام چند ماهی بیشتر دوام نیاورد و پس از وی میرزا حسنخان وثوقالدوله (عاقد قرارداد 1919) رئیسالوزرا شد.
یکی از اقدامات اولیه وی دستگیری افراد کمیته مجازات و پایان این ماجرا بود. در این زمان بود که رشیدالسلطان و حسین الله محکوم به اعدام شدند و در میدان توپخانه به دار آویخته شدند. عمادالکتاب و میرزا علیاکبرخان ارداقی و مشکوهالممالک هر یک به پنج سال زندان و تبعید محکوم شدند. برخی اعضای دیگر نیز به 5 تا 15 سال تبعید یا زندان محکوم شدند. منشیزاده و ابوالفتحزاده نیز ظاهراً به کلات تبعید شده بودند و توسط ماموران به آن منطقه اعزام شدند. اما در بین راه سمنان و دامغان در 27 ذیقعده 1336 قمری به دست عوامل حکومت کشته شدند. احساناللهخان دیگر عضو کمیته مجازات موفق به فرار شد و به قفقاز رفت و بعدها به نهضت جنگل میرزا کوچکخان پیوست هر چند در آنجا نیز چندان رفیق وفاداری برای میرزا نشد.
در مجموع کمیته مجازات عمر درازی نداشت. اما در دو سالی که این کمیته فعال بود در ایجاد فضای رعب و وحشت تاثیر زیادی داشت. شیوه عمل آنها موجب شد هر کس خود را در معرض تهدید و سوءقصد آنها ببیند چون بر اساس خط مشی مشخصی عمل نمیکردند که تنها یک قشر و افراد خاص را هدفگیری کنند. هر کس را که کمیته خاطی و وابسته با اجنبی یا مخالف خود میپنداشت حکم بر مجازات وی صادر کرده و توسط عوامل خود وی را به قتل میرساند. برخی معتقدند عوامل انگلیس و فراماسونری نیز در میان آنها رخنه کرده و از آنها در جهت اهداف خود بهره میگرفتند. صاحبنظرانی نیز برخی از اعضای آنها را به فرقه بهائیت منتسب کرده و برآنند که گردانندگان این فرقه سیاسی مذهبی از این کمیته بهرهبرداری کردهاند.
*انگليس و امريكا تكيهگاههاي كميته تروريستي مجازات
در ميان اوراقي كه در لابلاي كتابهاي خطي آيتالله محدث قمي به دست آمد، يكي هم نوشته كوتاهي است كه از طرف افراد «كميته مجازات دموكرات مشهد» بعنوان تهديد وي از سخناني كه در انتقاد از امريكائيها در منبر ايراد كرده بود، برايش ارسال داشته اند. عين آن نوشته اين است: «آقاي آقا شيخ عباس قمي! پدر سوخته! شنيدم كه در منبر از امريكائيها حرف بد ميزنيد، اگر شنيده شد كه دومرتبه از اين گونه مزخرفات بگوييد و تكذيب نكنيد همين دوشنبه به ضرب گلوله شكمت را مثل سگ پاره پوره خواهيم كرد - كميته مجازات دموكرات مشهد»
اين در وقتي بوده كه مرحوم حاج شيخ عباس در مشهد اقامت داشته، و ماه مبارك رمضان در مسجد گوهرشاد ياجائي ديگر منبر ميرفته است. آن مرحوم در حاشيهي همان دستخط با مركب قرمز نوشته است: «در چند سال قبل در ماه رمضان احقر منبر ميرفتم. در اواخر ماه اين كاغذ را براي من فرستادند، و آن روز دوشنبه كه موعد بود روز يكشنبه آن، من به ديدن حاجيها رفتم... مبلغي دفعتاً براي من رسيد از حاجيها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموكرات هم از بين رفت.»
ميبينيم كه مرحوم حاج شيخ عباس بر اثر سخناني كه زمان اقامت مشهد درمنبر راجع به نفوذ و خطر امريكائيها گفته است، از طرف «كميتهي مجازات دموكرات مشهد» كه يك انجمن سري بوده است، تهديد به قتل ميشود و روز قبل از موعد، كه به ديدن حاجيها رفته بود، وجهي فيالحال به او ميدهند، و او نيز همان روز عازم حج ميشود، دموكرات هم از بين ميرود و قضيه منتفي ميگردد. اين حج، حج سوم آن مرحوم در سال 1341 ه بوده كه از مشهد عازم شده است. براي آگاهي از كار دموكراتها در دفاع از امريكائيها و نقشي كه در كميتهي مجازات داشته اند، از نويسندهي پژوهشگر آقاي عبدالله شهبازي خواستيم كه در اين خصوص ما را مطلع كنند، و ايشان هم لطف كردند، نوشتهي ايشان را در اين مورد عيناً ميآوريم كه گوياي اندكي از بسيار است:
بسمهتعالي - حسبالامر جناب آقاي دواني مطالب زير دربارهي فعاليت كميتهي مجازات و نامه آن دال بر تهديد به قتل مرحوم حاج شيخ عباس قمي، به دليل اظهارات ضد آمريكايي ايشان، به استحضار ميرسد:
ريشههاي تهديدات تروريستي عليه علما به دوران مشروطه باز ميگردد و در اين دوران نام دو تن از تشكيلدهندگان كميته مجازات، كه بعدها علني شد، به چشم ميخورد: ابوالفتحزاده و منشيزاده. سابقه فعاليتهاي تروريستي اسدالله خان و سيفالله خان ابوالفتحزاده، و ميرزاده ابراهيم خان سرتيپ (منشيزاده) حداقل به سال 1324 و فعاليت در «انجمن غيرت» باز ميگردد كه به رياست ميرزاابراهيمآقا تبريزي، نمايندهي تبريز و عضو لژماسوني بيداري ايران، تشكيل شده بود.
فعالين اين انجمن گردانندگان كميته مجازات بعدي هستند: سرتيپ اسدالله خان ابوالفتح زاده نايب اول انجمن و ابراهيم منشيزاده نايب دوم انجمن بودند. محمدنظر خان مشكوهالممالك، صندوقدار لژ بيداري ايران، نيز از پايهگذاران انجمن غيرت بود. ابوالفتحزاده به همراه دو برادرش حاجي خان و نصرالله خان از بريگاد قزاق مستعفي شده و به مشروطهخواهان پيوستند. پس از انحلال مجلس، او به همراه منشيزاده با لباس مبدل به تنكابن گريخت و از آن جا رهسپار رشت و مازندران شد و در ماجراي قتل آقابالاخان سردار و شورش گيلان شركت داشتند. به نوشته ملكزاده، آنها پنهاني به تهران آمدند و در خانهاي در قلهك (يعني منطقه تحت نفوذ سفارت انگليس) مستقر شدند و «با ساير مشروطهخواهان كه به آن جا پناهنده شده بودند به تشكيل مجامع و مسلح كردن افراد براي جنگ نهايي با استبداد پرداختند.»
چون مجاهدين به رشت نزديك شدند، «ابوالفتحزاده و برادران و پيروانش» به آنها پيوستند و در تمام جنگها شركت كردند. منشي زاده نيز كه در جنگ مجلس از فرماندهان نظامي بود، به همراه ابوالفتح زاده به گيلان رفت و «يك سال تمام با آزاديخواهان آن سامان همقدم بود.» و بعد به تهران آمد و در خفا عدهاي را مسلح كرد. (ملكزاده، 4، 742)
ابوالفتحزاده به همراه برادرانش در فتح تهران نقش داشت و همو بود كه قواي مشروطهخواه را براي نخستين بار به حمله به خانهي مرحوم حاج شيخ فضلالله نوري ترغيب كرد: «دو ساعت به غروب مانده، نصرالله خان، برادر ابوالفتحزاده، خسته و فرسوده وارد مسجد سپهسالار شد و از طرف ابوالفتحزاده به سرداران ملي اطلاع داد كه در حدود دو هزار نفر از اتباع حاجي شيخفضلالله و شيخ محمود وراميني و آخوند آملي به سركردگي صنيع حضرت و شيخ محمود و سيدجمال ما را از پشت سر مورد هجوم قرار دادهاند و اگر آنها را متفرق نكنند موقعيت ما در خطر خواهد افتاد.» بدين ترتيب، سالار فاتح مازندراني و افرادش و جمعي از گرجيان با پرتاب بمب و تيراندازي «رشته انتظام قشون حاجي شيخفضلالله را از هم پاشيدند»!! (ملكزاده، 6، 1205)
در ترورهاي مرموز زمان محمدعلي شاه و پس از آن، سرنخ سرانجام به همين هسته تروريستي وصل ميشود. مثلاً در قتل اتابك (21 رجب 1325) برادر عباس آقا، قاتل اتابك، به نام حسنآقا در خانه حاجيخان، برادر فطنالملك، پنهان بوده و سپس ابراهيم منشيزاده او را در خانهي خود پنهان ميكند. (نوايي، فتح تهران، صص 131 ـ 13 )
در ماجراي ترور نافرجام محمدعلي شاه (25 محرم 1326) حيدرخان عمواوغلي شش نفر تروريست خود را به خانهي ابوالفتحزاده ميبرد. (رائين، حيدرعمواوغلي، صص 92ـ 93) در ترور نافرجام مرحوم حاج شيخفضل الله نوري (16 ذيحجه 1326) عامل اصلي كريم دواتگر، تروريست معروف بعدي در كميته مجازات است، و در اين ماجرا عوامل سرشناس سفارت انگليس، چون ميرزا محمدنجات خراساني، شركت دارند و مستر اسمارت، نمايندهي سفارت انگليس، در محل بازجويي متهمين حاضر ميشود تا به قول تقيزاده كسي نتواند به تروريستها «زور بگويد.» (تقيزاده زندگي طوفاني، ص 142)، ميدانيم كه حسينخانالله نيز در قتل مرحوم سيدعبدالله بهبهاني شركت داشت. (فخرايي، گيلان، 198، ملكزاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، ج7، ص 1336) اين گروه تروريستي و مخفي، پس از خلع محمد عليشاه در كنار محافلي كه بعداً «حزب دمكرات» را تشكيل دادند فعاليت مرموزي داشت. در اين زمان حيدرعمواوغلي از فعالين حزب دموكرات بود و تحت امر هسته بالاتري مركب از ابوالفتحزاده، منشيزاده و مشكاتالممالك قرار داشته كه ميتوانند هسته مسئولين گروه تروريستي مخفي تشكيلات فرقه باشند. در اين دوران است كه ماجراي ترور مرحوم سيد عبدالله بهبهاني پيش ميآيد (9 رجب 1328) عاملين اين ترور، رجب سرابي، علياصغر ژاندارم و حسينخانلله بودند.
سرابي در محرم يا سفر 1330 در تبريز كشته شد. علياصغر ژاندارم بعدها به اتهام خيانت تيرباران شد و حسن خانلله در واقعه كميتهي مجازات درتهران مصلوب شد. (فخرايي، گيلان، 198؛ ملكزاده تاريخ انقلاب مشروطيت،ج 7، ص 1336) بنابراين، دست تقدير هر يك را به سزاي خود رسانيد. ابوالفتح زاده نيز در اين ترور نمايان است.
سران كميته مجازات (1335 ق./ 1295 ـ 1296 ش.) به ويژه اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهيمخان منشيزاده و محمدنظرخان مشكات الممالك، بهايي بودند و به تبليغات بهاييگري شهرت داشتند. (بامداد، ج 1، ص 112؛ تبريزي، اسرار تاريخي، 23). تبريزي مينويسد كه آنان به بهائي بودن شهرت كامل داشتند. (تبريزي، ص 36)
عمليات كميتهي مجازات تقريباً پنج ماه بود. از آخر دلو 1295 تا اول اسد 1296 . با ترور ميرزا اسماعيل خان شيرازي، رئيس انبار غله دولتي، آغاز و با قتل رضا منتخبالدوله ختم شد. ابوالفتحزاده، منشيزاده و مشكاتالممالك تا پايان كار كميته مجازات هسته اصلي آن محسوب ميشدند و جلسات سه نفره خود را داشتند مشي كميته را تعيين ميكردند. (تبريزي، اسرار تاريخي كميتهي مجازات، ص 31)
لبه تيز حمله اين گروه تروريستي و مرموز، كه به غلط به عنوان يك گروه انقلابي معروف شده، عليه علما بود. مستشارالدوله صادق مينويسد: «آقايان علما براي جان خود خوفناك و از طرف ديگر بدون حق و حساب متوقع بودندكه هيئت دولت تازه روي كارآمده معجلاً قاتلين و محركين را دستگير كند.» (اسناد مستشارالدوله صادق، ص 117)
يكي از اقدامات آنها قتل ميرزا محسن مجتهد، فرزند محمدباقر صدرالعلما و برادر ميرزا جعفر صدرالعلما، بود، زيرا به گفته مهدي بامداد، «پيش از كشته شدنش به واسطه هر جهتي كه بود عنوان و نفوذ زيادي در تهران و بلكه ايران پيدا كرده بود». (بامداد، شرح حال رجال ايران، ج 1، ص 113)
و اما چرا بايد كميته مجازات مخالف سخنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي عليه آمريكاييها باشد؟ در اين دوران از سوي محافل ماسوني وابسته به لژ بيداري ايران و سازمانهاي علني آن، مانند فرقه دمكرات، تلاش وسيعي براي جلب آمريكائيان به ايران در جريان بود. گفته ميشود كه اين اقدام خيرخواهانه و براي كشيدن پاي نيروي سومي در مقابل روسيهي تزاري و استعمار انگليس بوده كه چنين نيست. در واقع، در اينجا ما با آمريكا دقيقاً به عنوان يك نيروي استعماري تازه نفس روبرو هستيم. در همين دوران بود كه توسط سران حزب دمكرات تقيزاده ـ نواب در زمان وزارت خارجه حسينقلي خان نواب، طرح استخدام مورگان شوستر آمريكايي به تصويب مجلس رسيد(11 اوت 1910) و حسينقلي خان نواب در 22 ذيحجه / 1328 / 25 دسامبر 1910، دو روز قبل از استعفاي اجبارياش از وزارت خارجه، دستور استخدام مستشاران آمريكايي را به نبيلالدوله، شارژدافر ايران در واشنگتن، صادر كرد(مكدانيل، شوستر، 114)
زماني كه تلگراف نواب به نبيلالدوله رسيد، او وقت را تلف نكرد و به گفتهي مكدانيل «آمادگي» داشت. او قبلاً ويليام مورگان شوستر را يافته بود. همان روز نبيلالدوله با شوستر مذاكره كرد و شوستر با ويليام تافت، رئيسجمهور آمريكا، ملاقات نمود. و بدينسان، به سرعت كار خاتمه يافته تلقي شد. (مكدانيل، شوستر، 115). بنابراين، حسينقلي خان نواب را بايد طراح اصلي استخدام مستشاران آمريكايي در ايران دانست. در اين ماجرا، بهاييان نقش مهمي داشتند كه تاكنون مورد بررسي دقيق قرار نگرفته. نبيلالدوله از سران بهائيت و از دوستان عباس افندي بود. او از خانوادهي لسانالملك سپهر است و به گفته رائين، در فراماسونري امريكا مقام شامخي داشت. (رائين، فراموشخانه، ج 2، 152). نبيلالدوله به محفل بهائيان ايران نامهاي نوشت و از آنها تقاضا كرد كه در روز ورود شوستر از وي استقبال شايان به عمل آوردند. بهائيان دو نفر از افراد انگليسيدان خود را به استقبال شوستر به انزلي فرستادند و هنگام ورود شوستر به تهران قريب به صد نفر از بهائيان تهران به قريه مهرآباد به استقبال شوستر رفتند.
«هنگام ورود شوستر به تهران، هيچ يك از مأمورين دولتي به استقبالش نرفت ولي در عوض بهائيان از او استقبال كرند.» (شوستر، اختناق ايران، مقدمهي اسماعيل رائين، ص 10 ـ 11) پس از ورود شوستر به ايران با حمايت دموكراتها، مجلس دوم قانون 23 جوزا (15 جماديالثانيه 1329) را گذرانيد و به او اختيارات تام داد. مرحوم مدرس بعدها در مجلس سوم، گفت: «در دورهي سابق يك قانون كه از مجلس گذشت اسمش قانون 23 جوزا بود، و بدبختانه از روزي كه از مادر متولد شد اسباب زحمت شد.» (مذاكرات مجلس سوم، 7 جماديالثانيه 1333، ص 89)
درست در همين زمان بود كه محافل مرموزي عباس افندي را به اروپا و آمريكا دعوت كردند و در اين سفر سه ساله وي با تبليغات جديد در رسانههاي غرب معرفي شد و در مجامع فراماسونري سخنرانيهاي مفصل كرد و از «مذهب انسانيت» و «تجدد در دين» سخن گفت. سرانجام شوستر به علت اولتيماتوم روسها، كه حضور آمريكاييها در ايران را تحمل نميكردند، از كار بركنار شد، ولي تلاش براي نفوذ كانونهاي معين از آمريكاييان در ايران ادامه يافت.
با اين توضيحات، رابطه مرموز و پنج جانبهاي ميان آمريكاييها، بهاييان، فراماسونري، حزب دموكرات و كميته مجازات مشاهده ميشود و در اين چارچوب است كه سخنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي عليه آمريكاييان و علت تهديد او توسط كميته مجازات روشن ميگردد - والسلام عبدالله شهبازي 29/10/1375
پس از واقعه بيرون كردن مورگان شوستر امريكائي، و اعدام سران كميتهي مجازات وابسته به حزب دموكرات در تهران، باز هم فعاليت «كميتهي مجازات حزب دموكرات» به طور پنهاني در ايالات ادامه داشته، و آنها كه تز جدائي روحانيت را از سياست دنبال ميكردند و تحت حمايت غرب بودند دست از شرارت بر نميداشتند. در همين زمانها بوده كه محدث قمي با اطلاع از نفوذ امريكائيها و فعاليت ميسيون تبشيري آنها در بعضي از شهرهاي ايران و از جمله مشهد، علناً در منبر از آنها انتقاد ميكرده و همان نيز باعث نوشتن آن نامهي تهديد آميز شده بود.
سران كميتهي مجازات حزب دموكرات توسط وثوقالدوله اعدام شدند، ولي بقيه تا مدتي بعد در تهران و مشهد و نقاط ديگر به طور پنهاني فعاليت داشتهاند. در كتاب «تقويم تاريخ خراسان ـ از مشروطيت تا انقلاب اسلامي» از جملهي حوادث سال 1337 قمري را «تصويب مواد تشكيلاتي و شرح وظايف كميتههاي محلي و اعضاي حزب دموكرات خراسان توسط مجلس محلي مشهد» نوشته است و اين همان زمان تهديد محدث قمي در مشهد توسط حزب دموكرات چند سال بعد بوده است.
ميسيون امريكائي در آن موقع در مشهد تبليغات وسيع تبشيري داشتهاند و مبلغان آنها سعي در گمراه ساختن افراد و مسيحي كردن آنها داشتهاند. همين معني موجب ميشود كه محدث قمي در منبر علناً از آنها نام ببرد و خطر وجود آنها را از نظر سياسي و ديني در مشهد و جاهاي ديگر، و راهي كه پيش گرفته بودند به مردم گوشزد كند. اين تهديد كميته مجازات دموكرات هم يا واقعيت داشته و يا عوامل امريكائي به نام آنها كه سابقه تروريستي داشتهاند، او را تهديد كرده بودند. هر چه بود پس از سفر حج او كه گفتيم بايد حج سوم او در سال 1341 باشد، حزب دموكرات مشهد هم منحل ميشود.
*موسسه پژوهشهای سیاسی