سرویس جهان مشرق - پایان جنگ جهانی دوم با ویرانی طرفهای درگیر بهجز آمریکا و پسازآن، فروپاشی شوروی بهعنوان مظهر اندیشه کمونیست، شرایط ویژهای را در نظام بینالملل برای ایالاتمتحده وجود آورد. آمریکا با استفاده از این فرصت و به پشتوانه غولهای رسانهای خود همچون هالیوود توانست خود را بهعنوان بهشت روی زمین و کشوری برای رشد و پیشرفت معرفی کند بهگونهای که زندگی در چنین کشوری به آرزوی بسیاری از مردم در سرتاسر جهان تبدیلشده است. اما تحولاتی که اخیراً در حوزه سیاسی- اجتماعی آمریکا رخداده و خبرهایی که از چالشهای به وجود آمده برای نظام سیاسی این کشور به گوش میرسد با گذشت زمان در حال آشکار کردن چهره واقعی آمریکا برای مردم جهان میباشد.
گفتهها و نوشتههای برنی سندرز بهعنوان یک سیاستمدار کهنهکار آمریکایی و نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ در آمریکا ازجمله مواردی است که کمک بسیاری به شناخت صحیح ما از واقعیات ایالاتمتحده میکند. سندرز که به خاطر نشان دادن یک چهره ضد سرمایهداری از خود توانسته بود آراء بسیاری را به خود جذب کند، پس از پایان انتخابات با انتشار یک کتاب به تشریح وضع فعلی آمریکا و بیان ایدههای خود برای بهبود آن پرداخته است. ازجمله مواردی که سندرز آن را بهعنوان یکی از مشکلات اساسی نظام سیاسی آمریکا مطرح میکند، توزیع نابرابر ثروت در آمریکا میباشد. درنتیجه تکرار پیوسته توزیع غیرعادلانه ثروت در چند دهه گذشته، جامعه آمریکا خود را دچار یک شکاف طبقاتی عمیق در حوزه اقتصادی میبیند به صورتی که در آن گروهی به طبقه مرفه با ثروتهای بسیار زیاد و گروهی دیگر به طبقات محروم و ناتوان در برآوردن نیازهای اولیه خود تبدیل میشوند.
پردهبرداری سندرز از شکاف طبقاتی فزاینده در آمریکا
برنی سندرز سناتور دمکرات سنای آمریکا که برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ از طرف حزب دموکرات نامزد شده بود اگرچه در انتخابات درونحزبی از هیلاری کلینتون شکست خورد اما در عین ناباوری توانست بهوسیله شعارهای سوسیالیستی و جذب آرای نسل جوان آمریکا خود را بهعنوان یکی از گزینههای مطرح برای ریاست جمهوری معرفی کند. جالبتر آنکه حرکت این سیاستمدار با شکست در انتخابات و انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا نهتنها متوقف نشد بلکه ادامه یافت تا جایی که برخی از او بهعنوان محبوبترین سیاستمدار حال حاضر آمریکا یاد میکنند. دلیل اصلی این محبوبیت میتواند بیان گوشهای از واقعیتهای جاری در آمریکا طی کمپین انتخاباتی او و ادامه این راه را حتی پس از پایان انتخابات باشد.
ازجمله اقدامات سندرز پس پایان انتخابات ریاست جمهوری، انتشار کتابی با عنوان «انقلاب ما»(Our Revolution: A Future to Believe In) میباشد که در آن پس از توضیح ماجرای کمپین انتخاباتی خود به بیان مشکلات اصلی این روزهای کشور آمریکا که باید برای حل آنها وارد عمل شد، میپردازد. بر اساس آنچه در کتاب آمده، یکی از مشکلات پیش روی جامعه آمریکا از نگاه سندرز نابودی طبقه متوسط درازای افزایش ثروت طبقه مرفه در این کشور میباشد که افزایش فاصله طبقاتی را به همراه خواهد داشت. او که برای توضیح این مدعای خود از آمار و ارقام دقیقی استفاده میکند. وی این معضل را در جامعه آمریکا اینگونه توضیح میدهد:
«امروزه بیش از ۴۳ میلیون آمریکایی شامل ۲۰ درصد کودکان کشور فقیر هستند و اکثر آنها در فقر شدید به سر میبرند. بیش از ۲۸ میلیون آمریکایی هیچگونه بیمهای در حوزه خدمات سلامت ندارند، سالانه هزاران نفر به دلیل عدم مراجعه به پزشک در آمریکا میمیرند و میلیونها جوان باهوش بهجز با غرق شدن دریای بدهیها، توانایی پرداخت هزینههای ادامه تحصیل در دانشگاه را ندارند. اما در میان اینهمه درد و آشفتگی اقتصادی این واقعیت خودنمایی میکند که وضعیت ثروتمندترین افراد و بزرگترین شرکتها در ایالاتمتحده هیچگاه بهخوبی این روزها نبوده است. درحالیکه بسیاری از مردم آمریکا در شرایط ناگوار مالی و ترس از وضعیت آینده خود قرار دارند، افراد دارای ثروت بسیار پیوسته در حال افزایش داراییهای خود هستند چراکه اکثر درآمدهای جدید تنها به جیب یک درصد طبقه مرفه جامعه میرود. ایالاتمتحده آمریکا ثروتمندترین کشور تاریخ جهان است اما این عبارت برای بسیاری از مردم آمریکا بیمعنی خواهد بود چراکه مقدار کثیری از این ثروت تحت مالکیت و کنترل تعداد انگشتشماری از افراد میباشد. ما بیشترین نابرابری را در حوزه کسب درآمد و تقسیم ثروت در میان کشورهای بزرگ جهان داریم و شکاف موجود میان طبقه مرفه و بسیار ثروتمند با بقیه مردم به بیشترین مقدار خود از سال ۱۹۲۰ میلادی رسیده است. از نظر بنده تلاش برای برطرف کردن تبعیضهای موجود در حوزه درآمد و ثروت از مهمترین مسائل اخلاقی، سیاسی و اقتصادی این روزهای ماست.»
برنی سندرز در ادامه کتاب خود مینویسد: «من بهخوبی میدانم که عبارت«توزیع ثروت» باعث نگرانی شدید دوستانم در حزب جمهوریخواه خواهد شد اما حقیقت آن است که در ۳۰ سال گذشته ما شاهد باز توزیع گسترده ثروت در ایالاتمتحده بودهایم که متأسفانه در مسیر کاملاً اشتباه حرکت کرده و درنتیجه آن میلیونها دلار از جیب طبقه متوسط خارجشده و به حسابهای بانکی یک درصد طبقه مرفه جامعه واریز شده است. در سال ۱۹۷۰ میلادی این افراد ۷ درصد ثروت کشور را در اختیار داشتهاند ولی امروز دارایی آنها به ۲۲ درصد از ثروت کل کشور میرسد. همچنین در طول ۱۵ سال گذشته تعداد میلیاردرهای آمریکا ۱۰ برابر افزایشیافته و درحالیکه در سال ۲۰۰۰ میلادی ایالاتمتحده ۵۱ میلیاردر با مجموع داراییهایی به ارزش ۴۸۰ میلیارد دلار داشته در حال حاضر رکورد ۵۴۰ میلیاردر را که ارزش مجموع داراییهای آنها بیش از ۴/۲ تریلیون دلار میشود، شکسته است.
هیچکس حتی لحظهای در مورد نامعقول و احمقانه بودن درآمدهای دهها میلیون دلاری بازیکنان بسکتبال نمیاندیشد چراکه آنها در زمینهایی که با مالیات مردم ساختهشده و برای تیمهای تحت مالکیت میلیاردرها بازی میکنند و درست در همین زمان پرستاران کودک کمترین دستمزدها را دارند و سربازان معلول با پرداختی سالانه ۱۲ هزار دلار از تأمین اجتماعی برای نجات جان خود دستوپا میزنند. دلیل این بیتوجهیها آن است که به ما تلقین شده تنها با این روش میتوان جامعه را اداره کرد و هیچ جایگزین دیگری برای آن وجود ندارد. اما باید اعتراف کرد چیزی بهشدت اشتباه در کشور ما رخداده زمانی که میبینیم داراییهای یک درصد طبقه مرفه از مجموع داراییهای ۹۰ درصد جامعه بیشتر است، ۲۰ نفر از ثروتمندترین افراد کشور بیش از ۱۵۰ میلیون آمریکایی (بیش از نیمی از جمعیت کشور) ثروت دارند و ارزش سرمایههای یک خانواده (والتونزها، که وال مارت را تأسیس کرده و مالک آن هستند) بیش از مجموع سرمایههای ۱۳۰ میلیون نفر در آمریکا میباشد.
اینها تنها تجربه یک سطح ناگوار و شوکآور از اختلاف میزان ثروت طبقات مرفه و محروم در کشور ما نیست بلکه از وجود نابرابریهای وحشتناک در حوزه کسب درآمد سالیانه مردم در آمریکا خبر میدهد. بهصورت غیرقابلباوری حدود ۵۲ درصد ثروتی که در چند سال گذشته در این کشور تولیدشده به جیب یک درصد طبقه مرفه ریخته شده است. در مقابل در بسیاری از خانوادهها پدر، مادر و حتی بچهها شب و روز سخت کار میکنند اما بازهم برای اداره و پیش برد زندگی خود دچار مشکل هستند. ما در زمان تحصیل مطالبی در مورد «جمهوریهای وابسته به صادرات موز»(Banana Republics) در آمریکای لاتین و جوامع الیگارشی موجود در سایر نقاط جهان میخواندیم که در آنها تعداد انگشتشماری خانواده تقریباً تمام ثروت و قدرت کشور را در اختیار دارند و متأسفانه شرایط ایالاتمتحده امروز بسیار شبیه این کشورها میباشد. مردم عزیز آمریکا، به اطراف خود با دقت نگاه کنید تا واقعیاتی که کشور شما را فراگرفته بهخوبی ببینید. وجود چنین سطح ناخوشایندی از تبعیض در کشور نشان از فساد آن دارد. اقتصاد ما در وضعیت بد و ناپایداری قرار دارد درحالیکه این اقتصاد جعلی و غیرعادلانه آن چیزی نیست که ما میخواستیم و در گذشته آمریکا بوده است.»
چهار دهه تضعیف طبقه متوسط در آمریکا
بر اساس گزارش مرکز تحقیقاتی پیو که در دسامبر سال ۲۰۱۵ میلادی منتشرشده و مبتنی بر تحلیل دادههای دولتی میباشد، در مدت چهار دهه گذشته طبقه متوسط آمریکا پیوسته در حال کوچک شدن بوده است. از سال ۱۹۷۱ میلادی در انتهای هر دهه خانوادههای با درآمد متوسط سهم کمتری از ثروت کشور را نسبت به ابتدای دهه داشتند و حتی یک دهه نتوانستهاند در مقابل سقوط سریع خود ایستادگی کنند. سهم خانوادههای طبقه متوسط نسبت به مجموع خانوارهای کشور آمریکا از ۶۱ درصد در سال ۱۹۷۱ به ۵۰ درصد در سال ۲۰۱۵ رسیده و در مقابل سهم طبقه سرمایهدار در همان بازه زمانی از ۱۴ درصد به ۲۱ درصد افزایشیافته است درحالیکه در سوی دیگر طیف، سهم طبقه محروم از ۲۵ درصد جامعه به ۲۹ درصد آن رسیده و در حال گسترش میباشد. شکاف درآمدی به وجود آمده بین طبقه متوسط و سرمایهدار در چند دهه گذشته، افزایش شتابان و لجامگسیخته مجموع داراییها و ثروت خانوادههای سرمایهدار را از ۲۹ درصد کل ثروت کشور در سال ۱۹۷۰ به ۴۹ درصد آن در سال ۲۰۱۴ به دنبال داشته است. آمارها نشان میدهد سرمایه خانوادههای طبقه سرمایهدار در سال ۱۹۸۳ سه برابر سرمایه طبقه متوسط بوده که با افزایش بیش از دو برابری این شکاف در سال ۲۰۱۳ میلادی، ثروت طبقه سرمایهدار به هفت برابر کل داراییهای طبقه متوسط میرسد.
رکود بزرگ به وجود آمده در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ میلادی (The Great Recession of ۲۰۰۷-۰۹) نیز که از مهمترین عوامل اخیر کاهش درآمدها در آمریکا بود، تأثیر بسیاری بر میزان ثروت خانوارهای آمریکایی داشت. قبل از شروع رکود بزرگ ارزش داراییهای طبقه متوسط از ۹۵۸۷۹ دلار در سال ۱۹۸۳ میلادی به ۱۶۱۰۵۰ دلار در سال ۲۰۰۷ میلادی افزایشیافته بود اما رکود اقتصادی به وجود آمده تقریباً تمام سرمایههای بهدستآمده را از بین برد بهگونهای که ارزش ثروت طبقه متوسط در سال ۲۰۱۰ میلادی به تقریباً ۹۸۰۰۰ دلار سقوط کرد. علاوه بر این باوجوداینکه خانوارهای موجود در تمام سطوح اقتصادی در سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۴ میلادی تجربه افزایش درآمدی داشتند اما این افزایش برای طبقه ثروتمند بیشتر از طبقه متوسط و کمدرآمد بوده است. درآمد طبقه ثروتمند از ۱۱۸،۶۱۷ دلار در سال ۱۹۷۰ به ۱۷۴،۶۲۵ در سال ۲۰۱۴ رسید که یعنی افزایش %۴۷ درصدی درحالیکه درآمد طبقه متوسط با رسیدن از ۵۴،۶۸۲ دلار به ۷۳،۳۹۲ دلار %۳۴ رشد داشت و درآمد خانوارهای کمدرآمد تنها %۲۸ رشد را تجربه کرد.
نتیجهگیری
تحولات چند دهه اخیر آمریکا در حوزه اقتصادی و بیشتر شدن سلطه تفکر سرمایهداری بر این کشور عواقب ناگواری را در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی مردم آمریکا داشته است. عمیقتر شدن مشکلات به وجود آمده در سالهای اخیر باعث شده تا روزبهروز شاهد اعتراضات گستردهتر و آشکارتر مردم آمریکا به بهانههای مختلف و در مناسبتهای متفاوت باشیم. یکی از مهمترین رویدادهایی که بهخوبی به آشکار شدن این مشکلات و نشان دادن خواست مردم آمریکا برای تغییرات اساسی کمک کرد، انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا بود چراکه شعارها و مباحث مطرحشده در میان نامزدها برای به دست آوردن رأی مردم و گرایش مردم به هر یک از کاندیداها در انتخابات، حقیقت جامعه را نشان میدهد.
اگرچه رأی آوردن ترامپ با شعارهای ساختارشکن خود، تمایل مردم به ایجاد تغییر در آمریکا را نشان میدهد اما ظهور پدیده برنی سندرز در انتخابات درونحزبی دموکراتها به دلیل جذب رأی قشر جوان و خاموش با استفاده از شعارهای سوسیالیستی و ادامه این روند حتی بعد از شکست در مقابل هیلاری کلینتون، عمق این تحولخواهی را برای ما روشن میکند. ازجمله ویژگیهای سندرز آن است که خود را نماینده طبقه متوسط جامعه و در مقابل طبقه سرمایهدار و مرفه آمریکا میداند و حتی در کتابی که پس از پایان انتخابات منتشر کرده به تشریح نابرابریها در حوزه توزیع ثروت و تضعیف طبقه متوسط در ازای فربهشدن یک درصد طبقه مرفه میپردازد. او که سعی در بیان شناخت خود از حقایق موجود در ایالاتمتحده را دارد بهخوبی با بیان آمارها و اطلاعات دقیق ناکارآمدی نظام سیاسی و اقتصادی حاکم بر این کشور را برای ایجاد برابری و عدالت در جامعه آمریکا آشکار میکند.
منابع:
Bernie Sanders, Our Revolution A Future To Believe in, New York: St.Martin’s Press, P.۳۹۱
http://www.pewsocialtrends.org/۲۰۱۵/۱۲/۰۹/the-american-middle-class-is-losing-ground/