سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابهلای اخبار و اتفاقات کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیلها و پیشینههایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم میگذاریم. ۷:۳۰ هر روز با بسته ویژه خبری-تحلیلی مشرق همراه باشید.
***
تمجید از نروژ در نشست الگوی اسلامی_ایرانی پیشرفت!
مهدی غضنفری، رئیس صندوق توسعه ملی در نشست گفتوگوهای راهبردی مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که با حضور روسا و اندیشکدههای این مرکز برگزار شد، بر استفاده از تجربیات سایر کشورها برای رسیدن به راه حلها تأکید کرد!
غضنفری گفته است: برای نجات اقتصاد هیچ ورد و جادو یا عجی مجی لاترجیایی وجود ندارد بلکه باید با ممارست و سعی علمی و استفاده از تجربیات سایر کشورها به راهحلها رسید.
به گزارش ایسنا، وی استفاده از الگوهای موفق دنیا را ضرورتی اجتنابناپذیر دانست و ادامه داد: با احترام به نظرات موافق و مخالف معتقدم باید از الگوهای اقتصادی موفق دنیا استفاده کنیم به همین دلیل بعضا از الگوی موفق صندوق نروژ استفاده کردیم! [1]
*ما این قضاوت را بر عهده مخاطبان محترم میگذاریم که آیا در نشست "گفتوگوهای راهبردی مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" باید درباره کپیبرداری از اقتصاد نروژ بحث شود!؟
صد البته استفاده از تجربه دیگران در اقتصاد یکی از روشهاست اما تجربه گرفتن و درس آموختن با کپی برداری متفاوت است و ما امیدواریم آقای غضنفری هم در صندوق ملی توسعه بهجای کپی کاری، درسآموزی کرده باشند و در ادامه یک الگوی اسلامی_ایرانی پیشرفت را در صندوق ملی توسعه بنیاد بگذارند.
والّا لیبرالها و نامعتقدان به گفتمان انقلاب اسلامی خیلی بهتر از مدیران انقلابی ما میتوانند مدلهای غیر اسلامی و غیر ایرانی را پیادهسازی کنند.
همچنین این سؤال را در بحث نروژ از آقای غضنفری میپرسیم که آیا اقتصاد نروژ میتواند در مختصات اقتصاد ایران قرار بگیرد؟
آیا نروژیها پیرو "اقتصاد مقاومتی" هستند؟ آیا تحریم را میشناسند و آیا اساسا نروژ یک کشور هژمون است که باید بتواند از متحدان خود نیز حمایت اقتصادی داشته باشد!؟
این سوالات نشان میدهد که ما در فرایندهای اقتصادی خود اگرچه میتوانیم از تجربه سایرین درس بگیریم اما الزاما موظفیم که یک الگوی اختصاصی و اسلامی_ایرانی که حاوی دستاورد باشد را ارائه کنیم.
***
استاد "دانشجویان فحاش شریف" که بود!؟
محمدرضا تاجیک، فعال چپ و از تئوریسینهای جریان اصلاحات طی یادداشتی در واکنش به اغتشاش پنداشتن حوادث اخیر در تحلیلهای فعالان عرصه "جهاد تبیین"، نوشته است: برخی تحلیلگران ارگانیک (در همان معنای روشنفکر ارگانیک گرامشی) با ضرباهنگ نوعی شطحیات تحلیلی به وجد آمدهاند و آن خط مینویسند که فقط خود خواندی ولاغیر، لکن از هر کلمه و خطشان اخگر خشونتی برمیخیزد که اعماق جان و روان و احساس و باور مردمان را میسوزاند. به تاثیر از اصطلاح «خشونت الهیاتی» والتر بنیامین، و «خشونت نمادین» اسلاوی ژیژک، من این نوع خشونت را «خشونت تحلیلی» مینامم. خشونت تحلیلی، نه تنها خشونت را در گوهر و جوهر خود دارد، بلکه آستری است مخملین بر پیکر عریان خشونت فیزیکی.
به گزارش اعتمادآنلاین، او در ادامه این هجمه خود به سمت تحلیلگرانی که حوادث اخیر را اغتشاش میدانند، طعنه "امیال تحلیلی اصحاب قدرت" را مطرح میکند و مینویسد: این فانتزیها هستند که ابتدا به آنان میآموزند به چه میل کنند و چگونه براساس میلشان واقعیتها را بنگرند و بفهمند و تحلیل کنند.
تاجیک تصریح میکند:
"در اینجا ما با نوعی «کلبیمشربی تحلیلی-تجویزی» روبهرومیشویم که تحلیلگر عالمانه و عامدانه از تحلیل حربهای برای قلع و قمع کردنِ واقعیتها و حقیقتها میسازد و جنگ منظرها و نظرها برپا میکند و واقعیتها را موضوع و مشمول «ورنم نهادن» تحلیلی/تحریفی خود میکند، یعنی انبوهانبوه واقعیتها را میکشد، زیر خاک مینهد و روی خاک آنان گل و ریاحین میرویاند."
او در ادامه به حاقّ تحلیلهایی که حوادث اخیر را اغتشاش میدانند، اشاره میکند و مینویسد: بزرگی میگوید مشکل ذهنهای بسته این است که دهنهای گشاد دارند. خشونت تحلیلی در جامعه امروز ما نیز، دقیقا در همین نکته نهفته است. بسیاری از ذهنهای بسته تحلیلگران ارگانیک، که همواره یافتهها و تافتههای ذهنی خود را، همچون ملانصرالدین وسط زمین (همان نقطه ارشمیدسی) میدانند که برای اثبات یا ابطال آن باید زمین را متر کرد، در اثر مواجهه با رخدادی نامنتظر که تمام هستی آنان را به چالش کشیده، به تحلیل آمدهاند و برخی از اغتشاشی سخن میگویند که نه یک امر طبیعی در یک بستر اجتماعی، بلکه یک سناریوی از پیش برنامهریزی شده امنیتی برای ایران بوده که با خبر فوت تلخ مهسا امینی، بستر مناسب را برای آغاز یافته است.
در بخش پایانی یادداشت تاجیک همچنین میخوانیم:
"آنچه در تمامی این تحلیل-تحریفها مشترک مینماید، نوعی هرمنوتیک سوءظن نسبت به خودِ واقعیت است. به بیان دیگر، صدای واقعیت، صدای محذوف و امر رنجور پنهان در درون این تحلیلهاست: همان واقعیت که زیر پوست نظم و نظام سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... مستقر در این چهار دهه، از رهگذر اعمال همین سنخ خشونتهای تحلیلی، نهان مانده است، همان واقعیت که بسان «امر واقع» لکانی، از نمادینه شدن میگریزد، همان واقعیت که هیچ خشونت تحلیلی قادر به سرکوب و مسکوت نگه داشتن آن نیست، همان واقعیت که برای رویتپذیر کردن خود نیازمند هیچ واسطه بازنمایی و رخصت هیچ دیگری بزرگ نیست، همان واقعیت که با مختل کردن جریان تحلیلی حکومتی و ایجاد تردید نسبت به بداهت آن، خشونت پنهان آن را افشا میکند، همان واقعیت که همچون یک ویروس به جان تحلیلهای تحریفگرا میافتد و آنان را به جوش و خروش درمیآورد، آنچنان که خودشان هستی خودشان را به پرسش بکشند، همان واقعیت از تحلیل میخواهد که بیش و پیش از آنکه یک روش بازنمایی باشد، ضجهای باشد برای عدالت و مسوولیت، همان واقعیت که به هیچ تحلیلی از خیزش اخیر اجازه نمیدهد آن را به میل جنسی و حال و احوال نسلی و تاثیرات فضای مجازی و بازیهای ویدیویی و کارتونها و فیلمهای سینمایی، تقلیل دهد و بالاخره، همان واقعیت که اصحاب قدرت و تحلیلگران ارگانیک را به اخلاق تحلیلی، یعنی گشودگی نسبت به واسازی خود در مواجهه با واقعیتها و دگرهای تحلیلی و پرهیز از خشونت، فرامیخواند. آنچه رخداد جاری در جامعه امروز، تحلیل را بدان میخواند، پرهیز از فرافکنی و آسمون و ریسمون بههم بافتن، از یکسو، تفکیک و تمییز لحظه رخداد با فردای آن، از سوی دیگر و دیدن (و اصلی و فرعی کردن) تمامی علل و عوامل بسترساز آن، از جانب سوم، است."[2]
*به سخن واضحتر تاجیک مدعیست تحلیلی که میگوید حوادث اخیر یک اغتشاش است اشتباه میکند و بلکه صاحبان این تحلیلها در مقابل یک واقعیت قرار دارند. واقعیتی ناشی از خشم مردم که مثلا بر اثر بیعدالتی پدیده آمده و حکومت هم از آن خائف است...!
این انگاره تاجیک که شاید ناشی از تقلای او برای همرنگی با جماعت و طی طریق او بر سیاق فتنه 88 است را باید در مقابل این حقایق دانست که اولا "معترض اصیل بدون مجوز به خیابان نمیآید و رفتارهای ددمنشانه هم انجام نمیدهد"، ثانیا "مردم هرگز پرچم یک کشور را آتش نمیزنند و پلیس را نمیکشند"، ثالثا "بهانه بیعدالتی برای نظام جمهوری اسلامی ایران که اهل برخورد جدی با فساد است؛ قابل اثبات نیست و بلکه به حکومتی بیعدالت گفته میشود که رویههایش موافق فساد و مفسد باشد. " و رابعا "اسناد فراوان و اثبات شده؛ کتمان تقلای دشمن خارجی در اغتشاشات اخیر را غیر ممکن میسازد. "
و اما "کلبی مسلکی" یا همان انتساب تحلیلگران منصف به سگمسلکان و کلبیون که تاجیک آنرا روا داری کرده است...
کلبیون یا سگمسلکان در تاریخ به افرادی گفته میشود که از عقلانیت بهره چندانی ندارند، ول میگردند، دچار خشونت کلامی هستند و دائما از مردم ایراد میگیرند!
در این باره نیز ما اولا قضاوت را بر عهده مردم و مخاطبان محترم میگذاریم که آنها که پرچم سوختند، آنها که در دانشگاه شریف تحت عنوان دانشجو دشنام رکیک دادند و آنها که به دیگران خطاب "سگمسلکی" دارند دچار خشونت کلامی هستند یا تحلیلگرانی که معتقدند آشوبهای اخیر کار دشمن است!؟
ثانیا کسی که از ساختار سیاسی نظام اسلامی دفاع معقول (و نه نابخردانه) دارد کلبیمسلک نیست. زیرا همانطور که اشاره کردیم پای یک "عقلانیت ساختاری و قابل دفاع" در میان است که طی 43 سال گذشته کارآمدی خود را در امنیت و اقتصاد و سیاست و... نشان داده و مثلا توانسته فقر مطلق ایران را به کمتر از میزان این فقر در انگلستان برساند. [3]
و ثالثا دشمنی امثال تاجیک با مردم و نظام جمهوری اسلامی ایران بهتر میتواند انگیزه او برای رواداری کلبیمسلکی به تحلیلگران معتقد به نظام اسلامی را توجیه کند!
ما با شخصی مواجهیم که نظام جمهوری اسلامی ایران را به کشتی تایتانیک اسیر گرداب تشبیه کرده است، مدعیست نظام جمهوری اسلامی ایران آفت زده است و سال گذشته هم خبر از شورش داده بود! [4]
اکنون آیا طبیعی نیست که تاجیک، عصبانی از آنها که در عرصه "جهاد تبیین" در مقابل آشوب و فرماندهان آن ایستادهاند؛ عبارت کلبیمسلکی و انتساب به سگان را روا بدارد؟
پیش از تاجیک، همکار دیگر او در هسته سخت اصلاحات یعنی سعید حجاریان نیز در اظهاراتی پیرامون اغتشاشات اخیر، خواستار همدلی عاطفی-انسانی- با اغتشاشگران شده بود! [5]
ما در پایان این کنایه را هم خطاب به آقای تاجیک مطرح میکنیم که وقتی استاد به مخالفانش بگوید "کلبی مشرب"؛ طبعا دانشجو هم اهل فحش و دشنامهای رکیک میشود ولو حتی اگر شریف باشد...
***
تقلای چند حزب چپ برای تنفس مصنوعی به اغتشاش
چند حزب و گروه اصلاحطلب در نامه به رئیسجمهور خواستار برگزاری تجمع اعتراضی قانونی شدهاند!
به گزارش جماران، متن نامه احزاب مذکور به این شرح است:
"نظر به تاکید جنابعالی در گفت و گوی تلویزیونی اخیر بر حق برگزاری اجتماعات مسالمت آمیز، به اطلاع می رساند ما جمعی از احزاب اصلاح طلب با ارسال نامه شماره 132381 مورخ 1401/06/30 به وزیر محترم کشور اطلاع دادیم که قصد برگزاری یک تجمع آرام را داریم که متاسفانه با وجود گذشت بیش از دو هفته پاسخی به آن داده نشده است.
ضمن اعلام عزم خود بر استیفای این حق بنیادین، خاطرنشان می سازد هدف از برگزاری این تجمع دفاع از حقوق و کرامت انسانی زنان و حقوق شهروندی آحاد مردم، از جمله حق دسترسی آزاد به اطلاعات و نیز دعوت معترضین به حفظ نظم و آرامش و برحذر داشتن نیروهای امنیتی و انتظامی از توسل به خشونت و نیز اعلام انزجار از اظهارات و اقدامات مداخله جویانه دولت های خارجی است.
با توجه به مسئولیت جنابعالی در اجرای قانون اساسی مستدعی است دستور فرمایید هماهنگی لازم برای برگزاری این تجمع در زمان و مکان مناسب بعمل آید.
در ادامه این نامه نیز نام احزاب زیر به چشم میخورد:
_انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها
_مجمع ایثارگران
_سازمان معلمان ایران
_حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
_انجمن اسلامی مهندسین ایران
_انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران [6]
*"درخواست تجمع در بحبوحه التهاب و اغتشاش" یعنی دمیدن بر آتش اغتشاش و زمینهسازی برای جنایت بیشتر.
یک منطق ساده که ما معتقدیم چپهای ستادی بیش از هر کس دیگری متوجه آن هستند اما برای دمیدن بر آتش اغتشاشات؛ قصد دارند مزوّرانه از این معبر وارد خیابانها شوند و مردم را به خیابان بکشند.
این در حالی است که میتوان یک سؤال ساده را از این افراد پرسید و آن اینکه چرا تا قبل از درگذشت تصادفی مرحومه مهسا امینی خواستار تجمع نبودند و اساسا چرا همواره در حین و بین اغتشاش است که آقایان به ناآگاه خواستار تأکید بر تجمعات اعتراضی میشوند؟
چپهای امضا کننده این نامه در واقع در مقابل یک منطق و یک سوال وجود دارند که باید برای آنها پاسخهای کامل و اقناعکنندهای را ارائه کنند.
مسئله وقتی جالبتر می شود که بدانیم کسانی از این احزاب و گروهها از جمله مجمع ایثارگران و حزب اتحاد ملت در زمره تحریمکنندگان انتخابات 1400 بودهاند.
و از اینجا یک سؤال دیگر هم در ذهن تداعی میشود و آن اینکه تحریمکننده انتخابات را چه به سازوکار قانون و تأکید بر شنیده شدن صدای معترضان قانونی؟
ما در وبلاگ مشرق مطالب متعددی را پیرامون "فرماندهان کت و شلواری آشوب" منتشر کردهایم که خوانش آنها برای شناخت عقبه این جریان خاص سیاسی ضرورت دارد.
در راستای درخواست مزورانه احزاب اصلاحطلب برای برگزاری راهپیمایی مسالمتآمیز در روزهای بحران؛ همچنین خوانش تجربه تاریخی و تلخ راهپیمایی بدون مجوز 25 خرداد در سال 88 نیز یک ضرورت است.
رویدادی که اصلاحطلبان آن را "راهپیمایی سکوت" نامگذاری کردند و همواره مدعی هستند که در آن تظاهرات 3 میلیون نفر بصورت مسالمت آمیز، اعتراض خود را بیان کردند.
این در حالی است که فاجعه حمله به پایگاه بسیج و کشته شدن نزدیک به 10 نفر در انتهای همین راهپیمایی و به عبارت بهتر در انتهای همین تله رخ داد.
حادثهای که یکی از اصلاحطلبان اخیرا گفته است خود بسیج بانی آن بود!
***
1_ isna.ir/xdMz6y
2_ https://www.etemadonline.com/fa/tiny/news-577875
3_ https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/11/22/1944648
4_ mshrgh.ir/1312796
5_ mshrgh.ir/1424409
6_ https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-1570326